مشرق--- آیا «اقتصاد اسلامي» مثل جيع بنفش است!؟ اين عنوان نوشتاري در شماره دوم دوماهنامهي «گفتمان الگو» است؛ نوشتار به صورت پرسش و پاسخ نشر يافته است. پرسشگر ميپرسد: آيا اسلام داراي مكتبهاي اقتصادي، سياسي و فرهنگي است(!) يا اين كه تنها يكسري بايدها و نبايدها را بيان كرده است؟ نخستين اشكال به اصل سؤال هم وارد است. چگونه توانسته است تصور كند اسلامي كه با يك دنيا دشمن، هزاروچهارصد سال است ميدانداري ميكند، ساختاري محكم و مكتبي گويا نداشته باشد؟
مشكل از اينجاست كه نظامهاي اجتماعي در مكتب اسلامي به اندازهاي گسترده و پررونق است كه هركس هوس شنا در آن درياي بيكران را داشته باشد، اگر شناگري چون صاحب جواهر نباشد، در آن غرق ميشود. و جز ناآشنايان با قرآن، هر محقّقي ميداند كه بازگشاي مكتب منسجمي ميباشد. اصولاً چگونه ميتوان تصور كرد كه آئيني، مكتب نداشته باشد مگر با تعريفي كاملاً شخصي از مكتب يا نگرش از چشم غربي به اسلام و آنگاه اسلام را همچون مسيحيت دستمالي شدهي صهيونيزم تاريخي، تنها مشتي نصيحت پيرامون بايدها و نبايدها پنداشتن حال آن كه قرآن حتي با كلّيترين ضوابط هم هر عرصه، مكتبسازي ميكند.
نمونه را وقتي قرآن كريم، پيرامون سياست پرهيز اكيد ميدهد كه فريب سياستبازي دشمنان را نخورده و آنان را دوست نگيريد زيرا آنان تا شما را به آئين خود درنياورند از شما راضي نگردند، مجموعه مغتنم و سرنوشتسازي از دشمنشناسي و قواعد مهمّي در روابط بينالملل و سياست خارجي و نيز گفتگوي اديان و مكاتب بدست ميدهد و وقتي در آيهاي ديگر به وضوح خطمشي پيامبر اسلام(ص) را اين چنين بيان ميفرمايد كه «محَُّمَّدٌ رَّسُولُ اللَّهِ وَ الَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلىَ الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنهَُمْ» (فتح(48)/ 29) خطوط سبز و قرمز در نوع جبههبنديهاي اجتماعي و جهاني را نشانهگذاري ميكند. اينها همه و همه، سياستگزاريهاي صريح و واضح در امور سياسي و بيان اجزاء پيكرة مكتب سياسي اسلام است و هزاران آيه و حديث سياسي ديگر.
در اقتصاد نيز صدها معيار پيرامون شرح و بسط مكتب اقتصادي اسلام را چگونه نديدهايد؟! مثال را وقتي قرآن، بيع را حلال و ربا را حرام ميفرمايد و يا جزاي آنان را كه غش ميزنند و كمفروشي ميكنند جهنّم دانسته و... ، دقیقا"راز انحطاط و رشد اقتصادها را تبيين ميكند و اگر غرب به همين دو، سه آيه عمل كرده بود امروز يكدهم مردمش كنار والاستريت، كارتنخواب و گرسنه نبودند و مرتب در خيابانها تظاهرات عليه برنامههاي دولت سركوب نميشد. و مهمتر اينكه هنوز رجال سياسيشان نميدانند فردا چه بسا حركتي بلشويكي مجدّداً غرب را به آتش كشند. و چرا دور برويم؟ مگر ديوانسالاري و سياستگزاري مديريت اقتصادي خود ما به ضوابط اقتصادي و مديريتي قرآني، جز در سخنراني و شعار، كاري دارند؟!
پيرامون فرهنگ توانا و منسجم اسلامي كه پيامبر(ص) در غديرخم شيوهي رهبري آن را مشخص كرد اساساً چگونه ميتوان چنين سخني گفت؟ اگر اسلام محمّدي(ص)، مكتب فرهنگي ندارد، چگونه تنها امّتي كه در غديرخم تعريف رهبر اسلام را پذيرفت و به كار بست، توانستند با يك سخنراني رهبر روز، قيامي بپاي دارند كه سلطنت 2500ساله را با همهي پشتيباني جهاني از رژيم ايران، جزيرهي امن آمريكا، ريشهكن كرده و فراري دهد و پيرمردي كه همه سلاحش عمامهي پيامبر(ص) و عباي مسيح(ع) و عصاي موسي(ع) بود، حكومت اسلام محمّدي(ص) را در عصر جديد تشكيل داده و مقابل همهي جهان كفر بايستد و تنها ظرف سه دهه، ايراني را كه ديروز پزشك عمومي از هند و بنگلادش استخدام ميكرد و براي تعمير درب هليكوپتر از آمريكا، كارشناس ميآورد، اينك به جايي ميرسد كه پزشكي متخصّص، بستگان خود را از آمريكا براي جراحي قلب به بيمارستاني در مشهد بياورد و يا ابزار و تكنولوژي نظامياش جهان كفر را به لرزه درآورد؟!
آري، اين قدرت اسلام بود؛ ايراني كه ديروز براي درست كردن درب هليكوپتر از آمريكا متخصص گدايي ميكرد، اينك مدرنترين پهباد آمريكايي را سالم فرود آورده و شبيهسازي كرده و به بزرگترين كشورهاي جهان هديه ميدهد.
عزيزم! "مدينه" يعني شهر، با اين كه من از توسعه شهرسازي و ركود كشاورزي متنفرم ولي از شما ميپرسم آيا رشد كمّي و كيفي ساختمانسازي ايران بيش از شش هزارسال گذشته نبوده است؟ پيشرفت ايران به تقريب، تماماً پس از پيروزي انقلاب اسلامي، اتّفاق افتاده است؛ آن هم عليرغم ساختار اداراتي كه از قجرها و پهلويها به ما ارث رسيده است.
اين چگونه اسلامشناسي است كه بپذيريم اسلام، مكتب تمدّنساز نيست؟ اگر هر تمدّني عبارت است از بايدها و نبايدها بر پايهي ساختار مكتبي و باورهاي مكتبي، آيا آن چيزها به جز احكام موضوعهي يك منسجم پيرامون هستيها و نيستيهاست؟!
بايدها و نبايدها هنگامي خود را بروز ميدهند كه اهل مكتب، آن هستيها و نيستيها را تصور و تصديق كنند. بنابراين گرچه پرسشهاي پرسشگر، بيمحتوا و برخي نادرست است، پاسخ دهنده نيز پاسخ روشني به هيچ يك از پرسشهاي او نداده است و اين با فقاهت راستين نميسازد.
پرسشگر ميپرسد آيا اسلام، داراي مكتب اقتصادي ميباشد و آقاي محقّق چنين پاسخ ميدهد:
«اقتصاد بخشي از علم است. گزارههاي علمي از مقوله هستي ميباشند در صورتي كه گزارههاي بخش شريعت در دين از مقوله بايستي هستند.»
بنابراين ايشان صريحاً تصوّر ميكنند كه اين دو مقوله ربطي به يكديگر ندارند!
با اين كه آفريدگار بر پايهي آثار طبيعي، هستيها را آنچنان آفريده است كه هرگاه علّت يا سبب پيدا شود، معلول و مسبّب پديد آيد و اين شيوه تا آنجا بر جهان طبيعت، حاكم و نافذ است كه اگر شمشير نيز در كف علي(ع) باشد، ميتواند پاي تجاوز عمربنعبدود را قطع كند و اگر به دست ابنملجم افتد فرق علي، امام عدل را ميشكافد و به همين اساس است كه خداوند پس از "آفريدگاري" به "پروردگاري" ميپردازد و كتابهاي آسماني و سنّتهاي ديني به بايدها و نبايدها پرداخته است. بنابراين مقوله "شرعي"، چشم و چراغ مقولهي "هستي" ميباشد و اگر "بايدها و نبايدهاي شرعي" نباشد، كفر، "هستي" را به تباهي كشيده و در همه جا شمشير تيز در كف ابنملجم خواهد بود.
حال ببينيم پاسخگوي محقّق چه جوابي ميدهد: «آب در 100 درجه حرارت جوش ميآيد، يك گزاره علمي است؛ نه مؤمن است و نه كافر، نه مسلمان و نه يهودي(!) كوه دماوند بلندترين كوههاي ايران است، يك گزاره علمي است. به عبارت فني، اين گونه گزارهها به عنوان اولي در پرتوي جعل تشريعي قرار نميگيرند.»
بزرگوارا، پرسشگر كه از كفر و ايمان، پيش از جوش و پس از جوشيدن آب از شما نپرسيده است كه از كفر و ايمان، سخن ميگوييد زيرا هر پيرزن دهاتي، چه كافر و چه مسلمان ميداند كه آب جوش، همان آب سردي است كه به جوش آمده است و اين كه كوه دماوند، بزرگترين كوه ايران است چه ربطي به اين پرسش دارد كه "آيا اسلام داراي مكتبي هم ميباشد يا فقط حرّافي ميكند و با چنين ديدي در پايان بحثي در اقتصاد در عبارتي مفصّل ميگويد:«البته ميتوان گفت در مجامع اسلامي انجام يا ترك بايدها و نبايدهاي شرعي تأثير آشكاري در اقتصادي اسلامي دارد ولي بايد دانست كه «اين گزاره حقوق و فقه اقتصادي است، نه علم اقتصاد»!
از نظر ايشان، علم اقتصاد فقط همان است كه والاستريت و ميليونها كارتنخواب و بيش از 16تريليون دلار بدهي ميآفريند.
پيرامون سياست، از اين هم خامتر ميفرمايند: «سياست، امر ديگري است. بسياري از گزارههايش اولاً و بالذّات با عمال مكلّفين، سر و كار دارد و لذا گزارههاي ديني ميباشد.»
محقّق محترم! پرسش، اين بود كه آيا اسلام، مكتب سياسي دارد يا نه؟ آنگاه شما براي نفي مكتب سياسي اسلام، ميفرماييد بسياري از گزارههاي سياسي با اعمال مكلّفين سروكار دارد! مگر در مكاتب ديگر، گزارههاي فلسفي و حقوقي و اديان منسوخه با اعمال مردم سروكار ندارد؟
سپس ميفرمايند: «اگر سؤال اين است كه آيا از سوي دين اسلام، يك طرح دقيق، منظم و سازمانيافته براي مديريت اجتماعي ارائه شده است يا خير؟ پاسخ اين جانب، مفني است.»
سرور عزيز! آئيني كه جنگها را به سه نام و براي سه هدف، تفكيك و امر ميكند كه در جنگها هرگز به زنان و كودكان و حيوانات آسيبي نزنيد و كشتزارها را لگدكوب نكرده و با اسيران مدارا كنيد و با كدام جبهه چه كنيد و چه نكنيد و با جبههي ديگر چه رفتاري پيش گيريد و دقيقترين معيارهاي حقوقي و اخلاقي و تجربه را تبيين و توصيه ميكند چگونه مكتب مطلوب و گويايي ندارد؟ پيامبري كه به اسيران باسواد ميگويد هريك از شما ده مسلمان را باسواد كند، آزاد ميشود از ديد حضرتتان چگونه مكتب گوياي سياسي و معرفتي ندارد؟ ظاهراً سياست علمي، همان مكتب والاستريت است كه به غربزدگان آموخته كه سياست، همان است كه صهيونيزم جهاني دارد يعني هركجا مسلط شديد صاحبان آن سرزمين را برده خود سازيد و يا بكشيد.
بيانصافي بيشتر اين كه ميفرمايند: « فقهاي شيعه دربارهي سياست اسلامي، كتاب منظمي ندارند!! » حال آن كه از فرداي رحلت پيامبر اسلام(ص)، شيعيان به خاطر خطمشي واضح سياسي، همواره مغلوب و منفور سلطهها بودند و يازده پيشواي معصومشان، شهيد نشر مكتب اسلام ناب محمّدي(ص) شدند باز هم شيعيان از همه ملّتها و امّتها با سياست ديني خود آشناترند. چنين آشنايي و معرفتي سبب شد كه شيعه در قرن چهاردهم هجري در كمترين فرصتي، مذهب جعفري را مذهب رسمي قرار دهد و اساس سلطنت 2500ساله را برچيند و اساس امامت را بر ايران حاكم سازد.
به ديگر سخن، رويكرد فقهي و سياسي حضرتشان، يكسره از خودباختگي در برابر غرب، حكايت ميكند و شگفتم كه چگونه "با فقه اسلام، آشنايي"، ميتواند اين همه منكوب غرب باشد !؟
مضمون برخي ديگر از اظهارات جناب آقاي مصطفي محقّق داماد در اين مصاحبه كه در شناخت بيشتر نوع فقاهت ايشان بكار ميآيد، از اين دست است:
1) در نظر محقّق داماد، اقتصاد اسلامي همچون فيزيك و شيمي اسلامي، تركيبي بيمعناست.
2) از نظر ايشان، اسلام، يك طرح منظم براي مديريت اجتماعي ارائه نكرده است.
3) ايشان كتاب «حكمت و حكومت» اثر مهدي حائري يزدي را كه در لندن، عليه "ولايت فقيه" و در مخالفت با نظر امام خميني منتشر شد، كتاب جامع مباحث فلسفي و فقهي دانسته و آن را، اثر مكتب فقهي قم!! خوانده و اظهار تأسف ميكند كه چرا در ايران، اجازهي انتشار نيافته است.
4) ايشان نه جملهي "سياست ما عين ديانت ماست" مدرّس را، و نه نظر امام خميني را كه "احكام حكومتي از احكام اوليه است"، قبول ندارد و هر دو را صريحاً زير سؤال ميبرد.
5) ايشان ميگويد مالزي را معيار توسعه اسلامي ميداند با اين استدلال كه در ادارههايشان چند خانم در كنار هم كار ميكنند كه يكي مسلمان و با حجاب است و يكي بيحجاب و اين توسعه، توسعه اسلامي است.
6) معتقد است كه ما غرب را نميشناسيم و بدين علّت است كه عليه غرب، سخن ميگوييم.--لا حول ولا قوة الّا بالله العلي العظيم
*حاج حیدر رحیم پور ازغدی- مشهد
کد خبر 303517
تاریخ انتشار: ۳ اردیبهشت ۱۳۹۳ - ۱۱:۴۱
رويكرد فقهي و سياسي جناب محق داماد، يكسره از خودباختگي در برابر غرب، حكايت ميكند و شگفتم كه چگونه "با فقه اسلام، آشنايي"، ميتواند اين همه منكوب غرب باشد !؟