به گزارش وبلاگستان مشرق، ولي الله مهدوي با نگاهي متفاوت به جشنواره فيلم فجر، در جديدترين مطلب وبلاگ "نسل خميني" نوشت: نج سال پيش منتظر بودم که سجادپور و يا شمقدري سکان سينما را در دست بگيرند ولي احمدينژاد چهار سال فرصت سينما را از دست داد. وزارت فرهنگ نهم فقط در بين سينماگران براي دولت مخالف درست کرد و هيچ تلاشي براي تغيير فضا، دوستسازي(!)، جمع کردن دوستان و پخش کردن مخالفان(!) و... نکرد و عملا سينماي دولت نهم سوخت.
شمقدري و سجادپور با تمام کموکاستيها تغييرات خوبي را شروع کردند هرچند کساني که از جنگ پنهان سينما خبر ندارند ايرادهاي قشري از آنها گرفته و فضا را براي اين دو مجاهد سخت ميکنند و اين دو نفر دائم بايد پيچيدگيهاي فضاي فرهنگي سينما را که هر کسي خود را صاحب فکر و فلسفه ميداند توضيح دهند. آنچه در پي ميآيد نقد ايرادهايي است که اغلب ناشي از سياستگذاري سابق و يا محدوديتهاي فعلي است.
وزارت فرهنگ و صداسيماي ما روي افرادي سرمايهگذاري ميکنند که تعلقي به جمهوري اسلامي ندارند. کارگرداني که تا ديروز در تلويزيون فعاليت ميکرد و توسط همين صداسيما بزرگ شد و به او فيلم و سريال دادند بسازد تا کارگردان شود، امروز از زندانيانِ ضدامنيتي حمايت ميکند و طلايهدار مکتب "اخلاق جدا از وحي" يعني دين جديد غرب است.
کساني که جشنوارهي فجر انقلاب اسلامي را زير پاي خرس طلايي آلمان ميگذارند و طلاي آن را به بلور انقلابشان ترجيح ميدهند چرا بايد دائم برايشان هورا بکشيم و بزرگشان کنيم؟ تا کي بايد سينماي ايران کساني را بزرگ کند که سر سوزني به انقلاب اسلامي دلبستگي ندارند؟
چرا بايد يک جشنوارهي غربي در يک نظام کپيتاليستي فيلمي را بهترين فيلم لقب بدهد و از قضا در انقلاب اسلامي هم که منتقد ليبراليسم و کپيتاليسم و مدعي تسخير فرهنگي دنياست دقيقا همان فيلم برنده شود. مگر استانداردهاي انتخاب يک فيلم مانند استانداردهاي سدسازي و جاده سازي است که در تمام دنيا يکسان باشد؟! يعني استانداردهاي مقوله فرهنگي و سلايق هنري در دنيا اينقدر ثابت و يکسان است ؟!
انقلاب اسلامي آنقدر بزرگوار است که اجازه بدهد مروجان مکاتب غربي، غربزدگان و مخالفين اصل نظام فيلم بسازند و ميسازند. وقتي کمال تبريزي با فقه و شريعت مشکل دارد. يا اين رامبد جوان که چند سال پيش از سريال فرندز تمجيد ميکرد و گفت "من دارم با «فرندز» زندگي ميکنم"!! البته به گمانم اون موقع هنوز مجرد بود! يا خيلي هاي ديگر که لازم نيست اسمشان را بياورم.
مسالهي مهم اينجاست که "اخلاق منقطع از وحي" گاهي توسط يک بازيگر سينماي ما تقليد و ترويج ميشود، خيلي اشکال ندارد چون اغلب ستارگان سينماي ما زندگي کم عمقي دارند و حداکثر تلاششان همين است که؛ با اينکه به هيچ يک از معروفهاي جامعهي اسلامي پايبند نيستند ولي به خانهي سالمندان سر ميزنند و به يتيمان کمک مالي ميکنند و ... چندان مهم نيست. بالاخره بايد بتوانند وجدان خود را راضي کنند. ضمن اينکه، کلا تقليد از ژستها و فيگورهاي بازيگران غربي قسمتي از زندگي حرفهاي آنها محسوب ميشود. هرچند بازيگران ما راحتترين را انتخاب ميکنند مثلا علاقه ندارند مانند آنجلينا جولي به سراغ سيلزدگان پاکستان بروند چون پاکستانيها تميز و با کلاس نيستند تازه مسلمان هم هستند!...
اينها اشکالي ندارد چون بازيگران خودشان روش زندگيشان را انتخاب ميکنند اما وقتي به فيلمسازي و ترويج يک فکر ميرسيم ديگر مساله عوض ميشود. و از اين مهمتر وقتي به حمايتهاي دولتي از يک فيلم ميرسيم ديگر خيلي شرايط متفاوت ميشود. اين همه سازمانهاي مختلف جمهوري اسلامي به اين کارگردانهاي غيرمتشرع کمک مالي ميکند تا هرچه دوست دارند بسازند بعد هم به آنها جايزه بدهد و بعد هم آنها به نظام لگد بزنند و به جشنوارهي فجر بد و بيراه بگويند و روزي سه بار هم از دولتي بودن تبري بجويند که "ما دولتي نيستم! و کاري به نظام نداريم."
اين ننگ دولتهاي قبلي است که کار سينماي کشور را به جايي کشانده اند که طرفداري از انقلاب اسلامي در فضاي سينما، يک ننگ و فحش محسوب ميشود! يعني خاک بر سر منافقيني که روزگاري وزارت ارشاد جمهوري اسلامي را اشغال کردند و امروز کفرشان را آشکار کرده و به دامن بيبيسي گريختند!