آيت‌الله مجتبي تهراني در جديدترين درس اخلاق خود ضمن بررسي و بيان معيارهاي انتخاب شغل از ديدگاه ائمه اطهار (ع) دلايل حرام بودن و کراهت داشتن برخي مشاغل را بيان کرد.

به گزارش مشرق، آنچه در پي مي‌آيد، گزيده‌اي از جلسه بيستم‌وششم مبحث «غيرت مؤمن» است که در درس اخلاق آيت‌الله مجتبي تهراني، از سوي اين مرجع تقليد و استاد اخلاق مطرح شده است. اين سخنان با عنوان «تربيت در محيط شغلي» به تازگي بر روي خروجي پايگاه اطلاع‌رساني اين مرجع تقليد به نشاني www.mojtaba-tehrani.ir قرار گرفته است.

 

* مروري بر مباحث گذشته

بحث ما در گذشته راجع به تربيت به معناي "روش رفتاري دادن " بود و عرض کرديم که انسان به طور معمول، در چهار محيط روش مي‏گيرد. اين يادگيري از محيط خانوادگي شروع شده، در محيط آموزشي ادامه مي‌يابد، در محيط سوم يعني فضاي رفاقتي و چهارمين محيط که محيط شغلي است، کامل مي‌شود. همچنين عرض کرديم فضاي پنجمي‏داريم که حاکم بر هر چهار محيط است.
بحث ما راجع به سه محيط اوّل به طور تقريباً مختصر، تمام شد و من فکر مي‌کنم همه رؤوس مطالب را گفتم. از امشب مي‌خواهم وارد بحث محيط چهارم يعني محيط شغلي شوم. من قبل از آن‌که وارد بحث دربار محيط چهارم شوم، بايد تذکري را عرض کنم که هر چند تکراري است، ولي لازم و مفيد است؛ من مي‌خواهم مصبّ بحث و اصل مطلب کاملاً روشن شود.

 

* تأثير تربيتي تدريجي است

روش‏هايي را که انسان ياد مي‏گيرد، غالباً يا از طريق ديداري است، يا گفتاري و يا رفتاري. انسان معمولاً از اين سه راه، روش مي‏گيرد. يعني اين امور در قوه خيال انسان تأثير مي‌گذارد و انسان الگو برداري کرده و يک نوع رفتار را ياد مي‌گيرد. من قبلاً توضيح داده‌ام که انسان با ديدار، گفتار و همچنين کردار، روش مي‏گيرد، امّا اين امر در صورتي است که آن عمل تکرار شود. اگر عملي تکرار شد، به تدريج براي انسان به صورت ملکه در ‏آمده و ما اسم آن را "روش " مي‏گذاريم. روش يعني چه؟ يعني همان ملکه‏اي که بر اثر تکرار عمل براي انسان حاصل شده است. اين تذکري بود که قبلاً گفته بودم ولي جا داشت که در اينجا دوباره تکرار کنم.

 

* 3 بحث محوري پيرامون محيط شغلي

بحث محيط شغلي يک بحث بسيار گسترده‏اي است. اگر ما بخواهيم وارد آن شويم، بحث خيلي مفصل خواهد شد، من هم نمي‏خواهم که اين‌گونه وارد آن شوم و فقط فهرست‏وار رؤوس مسائلي را که داراي جنبه‏ها و نقش‏هاي اساسي هستند، عرض مي‏کنم. اگر بخواهيم درباره شغل بررسي کنيم، بايد بگوييم که گاهي بحث ما در ارتباط با نفس شغل و خود شغل است که به انسان روش مي‏دهد؛ يک وقت هم بحث پيرامون محيط شغلي است. اين دو، با هم فرق دارند و هر کدام تأثير خودشان را بر روي انسان مي‌گذارند. شغل من يک تأثير بر روي من دارد و محيط کاري‌ام نيز تأثير ديگري دارد. من همه اينها را توضيح خواهم داد.
گاهي هم هست که جداي از شغل و محيط شغلي، مراجعاتي در محيط کاري هست که اين را هم بايد از موارد قبلي تفکيک کرد. حالا من اشارتاً عرض کنم که ممکن است شغل خوب باشد، ولي در محيطي باشد که آن محيط مناسب نباشد و نقش تخريبي داشته باشد. ممکن است شغل خوب باشد، محيط هم خوب باشد ولي مراجعاني که به آنجا مراجعه مي‏کنند، افراد مناسبي نباشند.
اين‌که من اين سه مورد را تفکيک کردم براي اين است که اينها هر کدام بحث خاص خود را دارد. ما بايد ابتدا به سراغ خود شغل برويم، بعد هم محيط و بعد هم مراجعه‌ها مثل مشتري‏هايي که به آدم مراجعه مي‏کنند. در ادارات‏ هم همين‌طور است که مراجعه کنندگاني هستند که در روش‌گيري انسان تأثيرگذار هستند. اين مسائل، از امور مبتلي‌به روز همه ما است.

 

* تأثير شغل‌‌ها از نظر تربيتي

اما اوّل؛ نفس شغل و حرفه. ما در اسلام راجع به حرفه‏ها احکام متفاوتي داريم. مثلاً حرفه‏هايي هست که حرام هستند و برخي حرفه‌ها مکروه‌اند و ... ما به سراغ حرفه‏هاي حرام نمي‏رويم. بحث در مورد آنها معلوم است و لازم نيست بگوييم چه آثار تخريبي بر روي تربيت انسان مي‌گذارند. اگر هم بخواهيم به جنبه‌هاي فقهي اين مشاغل بپردازيم، بايد مکاسب محرمه بگوييم که اينجا جاي اين حرف‏ها نيست. لذا بحث ما در مورد شغل‌هاي غير حرام است.

 

* بررسي انواع شغل‌هاي غير حرام

ما مي‏بينيم که شارع مقدّس، از بعضي مشاغل به نوعي تنزيه کرده و به اصطلاح آنها را به عنوان شغل‌هاي مکروه معرفي نموده است. مثلاً گفته است که فلان شغل، مکروه است. يک دسته از مشاغل و حرفه‌ها را هم مي‏بينيم برعکس ترغيب کرده و گفته است که مستحب است. هر دو مورد اشکال شرعي ندارد ولي يکي مکروه و ديگري مستحب است. چرا اين‌طور است که نسبت به يک شغل، تنزيه شرعي وجود دارد و به يکي ترغيب شده است؟ چون من دارم کلي بحث مي‏کنم، لذا اوّل پاسخ را به صورت کلي مي‏گويم و بعد بعضي از مصاديق را نيز با روايات توضيح مي‌دهم.

 

* دليل کراهت داشتن برخي شغل‌ها

در همان رواياتي که ‏درباره نهي از بعضي شغل‌ها و حرفه‌ها وارد شده است، اشاره‌اي هم به جهت حکم هم وجود دارد. مثلاً در رواياتي اين‌طور آمده است که شما به دنبال اين حرفه نباشيد و به نرويد سراغ آن نرويد، در ادامه هم به جهت اين کراهت اشاره کرده‌اند که دليل اين حکم آن است که اين شغل، بر روي روح شما نقش تخريبي دارد. به‌طور کلّي نقش تخريبي يک حرفه نسبت به روح انسان، دليل کراهت داشتن آن شغل است. اين همان نکته‌اي است که ما در باب تربيت مي‏گوييم که انسان بايد مواظب چيزهايي که بر روي روش و ملکات او تأثير مي‌گذارند باشد؛ لذا چون اين شغل‌ها بر روي روح انسان اثر منفي گذاشته و به آدمي‏ملکه و روشي مي‏دهد که زشت است، به ضرر انسان بوده و مکروه است.
عکس اين قضيه هم در شرع وجود دارد که شارع بعضي از مشاغل را تحسين کرده و گفته است که فلان شغل و حرفه نه تنها نقش تخريبي ندارد، بلکه سازنده است. آن وقت نقش تخريبي و سازندگي مشاغل نسبت به روح انسان، هر کدام ابعادي دارد که من الآن به آنها نمي‌پردازم و اگر بخواهيم مباحث را خرد کنيم، بايد ده‏ها جلسه بلکه بيشتر بياييم و مورد به مورد مشاغل را بررسي کنيم و با معارفمان تطبيق بدهيم.

 

* آثار تخريبي شغل

جهت کلّي اين تنزيه‌ها و ترغيب‌هاي شرعي نسبت به مشاغل و حرفه‌ها، اين است که شارع نسبت به آثار تخريبي و يا سازندگي اين حرفه‌ها بر روي روح انسان‌ها نظر داشته است، لذا برخي از شغل‌ها را مورد تحسين قرار داده است، چون براي انسان نقش سازندگي داشته و برخي از حرفه‌ها را مذمّت کرده است، چون نقش تخريبي داشته است. توجه کنيد که بحث ما در مورد خود شغل است، مراحل بعدي را بعداً بررسي مي‌کنيم. اين کلي قضيه بود.

 

* بررسي معيار انتخاب شغل از منظر ائمه اطهار (ع)

اما من مي‌خواهم بعضي از مشاغل را به عنوان مثال ذکر کنم و اين مطلب را در مورد آنها توضيح و تطبيق دهم. ما در مجموعه رواياتمان، روايات متعددي نسبت به مشاغل‏ داريم که شارع مقدس بعضي از آنها را نهي کرده است. در روايت مفصلي از امام صادق(عليه‌السلام) که اسحاق‌بن‌عمار آن را نقل مي‏کند، آمده است که: اسحاق به حضرت وارد شد و به ايشان گفت: خداوند پسري را به من داده است و... اسحاق مي‌گويد: به حضرت عرض کردم: "فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ فِي أَيِّ الْأَعْمَالِ أَضَعُهُ؟ " من مي‏خواهم فرزندم را بر سر يک کار گذاشته و شغلي برايش انتخاب کنم. چه کنم و او را بر سر چه کاري بفرستم؟ سائل از حضرت مي‌پرسد که شما دوست داريد پسرم چه کاره شود؟

 

1. زرگري نزديک به ربا است
حضرت به او فرمودند: او را بر سر يک‌سري از کارها مگذار! "لَا تُسْلِمْهُ صَيْرَفِيّاً "، او را به زرگري نفرست. جهت آن را هم گفتند و من عين آن را مي‏خوانم: "فَإِنَّ الصَّيْرَفِيَّ لَا يَسْلَمُ مِنَ الرِّبَا " ، اگر او را به زرگري بفرستي، سر از ربا در مي‌آورد. چون شما مي‏دانيد که زرگري از شغل‌ها و معاملاتي است که به سرعت ربا در آن پيدا مي‌شود. مثلاً در تبديل طلا به طلا، اگر يک گرم اضافه‏تر شود، اين ربا است. آدم يک‌باره به چاله حرام‏خواري مي‌افتد. اين شغل مخاطره دارد. اصل شغل حرام نيست ولي چون ممکن است تو را به گناه بياندازد، و گناه هم روح تو را تخريب کرده و استمرار آن روش صحيح تو را تخريب مي‌کند، لذا شغل مکروهي است و از آن نهي شده است.

 

* «زراعت» کار انبياء است

حالا من مي‌خواهم به يک نکته رواني اشاره کنم که در رواياتمان هست و آن مقابل اين حرف است. يعني در روايات ما نسبت به زرگري نهي وجود دارد و در مقابل آن نسبت به شغلي ديگر ترغيب و تشويق وجود دارد که اينها از نظر رواني در مقابل هم هستند. يکي نهي است، حالا مقابلش آن شغلي که امر است را نگاه کنيد! تا ببينيم چه نکته‌اي از آن به دست مي‌آيد. در ميان مشاغل، شغلي که به آن بسيار امر شده است "فلاحت و زراعت " است. هارون واسطي که از اصحاب امام صادق‌(عليه‌السلام) است، مي‌گويد: "سَأَلْتُ جَعْفَرَبْنَ‌مُحَمَّدٍ عليهماالسلام عَنِ الْفَلَّاحِينَ " از امام صادق(عليه‌السلام) درباره فلّاحان سؤال کردم؛ "فَقَالَ هُمُ الزَّارِعُونَ کُنُوزُ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ وَ مَا فِي الْأَعْمَالِ شَيْ‏ءٌ أَحَبَّ إِلَى اللَّهِ مِنَ الزِّرَاعَةِ وَ مَا بَعَثَ اللَّهُ نَبِيّاً إِلَّا زَارِعاً إِلَّا إِدْرِيسَ عَليهِ‌السَّلامُ فَإِنَّهُ کَانَ خَيَّاطاً للفلاحين " حضرت فرمودند: آنها کشاورز بودند و هيچ کاري نزد خداوند از کشاورزي بهتر نيست. هيچ پيغمبري نبود مگر آن‌که زراعت مي‏کرد جز إدريس که خياط بود. من اين روايت را براي مقابله با روايت قبلي آوردم.

 

* کار با «گرم» و کار با «خروار» فرق دارد

من مي‏خواهم نکته دقيقي را عرض کنم؛ اين شغل‏ها از نظر اثرگذاري بر روي روح، کاملاً تقابل دارند. يکي تنگ‏نظري مي‏آورد، يکي وسعت‌نظر مي‏آورد. چرا اين را نهي‏ مي‏کند و به آن امر مي‏کند؟ چون زرگري، با وزن کم يعني مثقال و گرم سر و ‏کار دارد و تنگ‏نظري مي‏آورد. آدمي‏که هر روز با "گرم " کار مي‏کند، از نظر روحي تنگ‏نظري پيدا مي‌کند. امّا زراعت کاري است که سر و کار آدم با خروار است و روح انسان را کوچک نمي‌کند. اين شغل از نظر رواني حسن دارد و براي آدم بلندنظري مي‏آورد. معارف ما خيلي دقيق است.
اين مطالبي را که من مي‌گويم، از خودم نيست، همه از آيات و روايات ما گرفته شده است و محصَّل معارف ما است. "وَ زِنوا بِالقِسطاسِ المُستَقيم " با مکيال و ترازوي دقيق وزن کنيد. کم گذاشتن که حرام است، منظور اين است که طوري وزن کنيد که مطمئن شويد، کم نگذاشته‌ايد. اين کار، با روحيه تنگ‌نظري قابل انجام نيست. لذا حضرت در روايت قبلي به اين سراشيبي اشاره مي‏کنند که اين حرفه انسان را به سمت سقوط در گناه سوق مي‌دهد. بسيار احتمال دارد که انسان در اين شغل به حرام آلوده شود. وقتي تنگ‌نظر شدي، به ربا مي‌افتي، ربايي که در روايات و در آيات قرآن کريم شديداً از آن نهي شده است.

 

* شکسته شدن قبح ربا

انسان با چنين شغلي، از نظر روحي و رواني، حريمش نسبت به ربا، از بين مي‏رود. يعني يک انسان مسلمان، که آيات و روايات، اينهمه دارند او را از ربا مي‌ترسانند، وقتي وارد اين کار مي‌شود، کم‌کم ترسش از بين مي‌رود و آرام‏آرام به رباخواري عادت مي‏کند. حرمت اين کار شکسته مي‏شود و کار تمام مي‌شود. اين شغل اثر سوء روي روح مي‏گذارد. وقتي هم که رباخواري عادي شد که ديگر وامصيبت است! به اين مي‏گويند: نقش تخريبي در بعد ديني و حضرت هم به همين مطلب اشاره مي‏کنند، لذا نهي مي‏کنند که فرزندت را بر سر اين کار نگذار!
 

تأثير تدريجي از تکرار عمل
البته اين‌طور نيست که فقط به همين خاطر از اين کار نهي شده باشد و چه بسا ابعاد گوناگون و نقش‏هاي ديگري وجود داشته باشد، که به خاطر آنها از اين شغل‌ها نهي کرده‌اند، ولي آنچه اشاره شده است اين جنبه است. روح با استمرار يک عمل، روش مي‏گيرد و کار برايش عادي مي‏شود. وقتي يک چيز عادت شد يعني ملکه شده است و ملکه هم همان تربيت است. در اينجا محيط شغلي و خود شغل، مربي من شده است. "شغل " چگونه دارد من را تربيت مي‏کند؟ با تکرار عمل، تربيت تخريبي و اثر سوء دارد. چنين روشي را مي‏دهد که قبح برخي گناهان را از بين مي‏برد. زرگري قبح رباخواري را پيش من از بين مي‏برد.

 

2. کفن‌فروش، مرگ مردم را مي‌خواهد
"وَ لَا تُسْلِمْهُ بَيَّاعَ الْأَکْفَانِ فَإِنَّ صَاحِبَ الْأَکْفَانِ يَسُرُّهُ الْوَبَاءُ إِذَا کَانَ "، حضرت در ادامه فرمودند: فرزندت را به کفن‌فروشي هم نفرست. ما در روايات داريم که اين شغل هم مکروه است. چون کفن‌فروش، دائماً در فکر اين است که مردم زودتر بميرند تا او کفن‏هايش را بفروشد. بدانيد جمله به جمله اين مطالبي که من مي‌گويم، متن روايات است و من از خودم حرفي ندارم. در روايت آمده است که کفن‌فروش مي‌گويد: هر چه مرده بيشتر شود، براي من بهتر است؛ لذا اين شغل هم مکروه است. نفس شغل بر روي روح اثر سوء دارد.

 

3. قصّاب دل‌سخت مي‌شود
بعد در ادامه حديث دارد: "وَ لَا تُسْلِمْهُ جَزَّاراً "، جزار يعني سلّاخ؛ حضرت فرمودند: فرزندت را به کار سلاخي نگمار! در روايت ديگري که آن هم از امام صادق(عليه‌السلام) است آمده است که امام صادق از پيغمبر اکرم نقل مي‏کند: "عن أبي عبدالله جعفربن‌محمد(عليهماالسلام) قال: إن رسول‌الله(صلي‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم) قال: " پيغمبر فرمودند که من به خاله‌ام غلامي‏را هديه دادم و گفتم: "إِنِّي أَعْطَيْتُ خَالَتِي غُلَاماً وَ نَهَيْتُهَا أَنْ تَجْعَلَهُ قَصَّاباً "، اين غلام را براي کار قصابي نگذار! "أَوْ حَجَّاماً أَوْ صَائِغاً " "صائغ " همان زرگر است.

 

* قصاب با گوشت‌فروش تفاوت دارد

در روايت قبلي داشت "جزار " و در اينجا دارد "قصاب " که البته معناي اينها قصابي به معنايي که امروزه متداوّل است، نيست. اصل آن از نظر لغت، به کسي گفته مي‌شود که شتر و گوسفند را سر مي‏برد، يعني کارش سر بريدن است نه گوشت فروختن. روايت مي‌گويد ولو اين‌که قصاب سر حيوان را مي‏برد، ولي اين شغل و حرفه، از نظر تربيتي اثر سوء دارد. حضرت در ادامه جهت اين نهي را بيان مي‏فرمايد که: "فَإِنَّ الْجَزَّارَ تُسْلَبُ مِنْهُ الرَّحْمَةُ "، چرا که قصاب، مهرباني‌اش را از دست مي‌دهد. در روايت ديگر در مورد جهت اين نهي آمده است: "وَ امّا الْقَصَّابُ فَإِنَّهُ يَذْبَحُ حَتَّى تَذْهَبَ الرَّحْمَةُ مِنْ قَلْبِهِ " قصاب آن‌قدر ذبح مي‌کند تا مهر و عطوفت از دلش مي‌رود.

 

* تضعيف روحيات و ملکات فطري

انسان از نظر فطري اين‌گونه است که از کشتار بدش مي‏آيد. اين جزء فطرت همه ما است. انسان از کشتن بدش مي‏آيد. چه بسا انسان از کشتن بعضي از جانوران موذي هم خوشش نمي‌آيد. اگر بنا شود که کشتار، حرفه آدم شود، اين روحيه ملکه خواهد شد. مي‌دانيد اگر اين روش، براي انسان ملکه شود، چه مي‌شود؟ فطرت انسان ضربه مي‌خورد. اين شغل به فطرت، ضربه مي‏زند. اگر اين يک روش شود، روش بدي است. ملکه، ملکه‏اي است که براي انسان مضر است. اين شغل به بعد انساني تو ضرر مي‏زند.

 

4. «برده‌فروشي»بدترين کار است
"حجّام " کسي است که شغلش حجامت کردن است. حجام هم مثل سلاخ است که به ديگري تيغ مي‏زند، ولي تيغ سلاخ بزرگتر است. در بعضي از روايات دارد، "نحاسي " هم مکروه است. در همان روايت اوّلي که خواندم داشت: "وَ لَا تُسْلِمْهُ نَخَّاساً فَإِنَّ رَسُولَ اللهِ صلّي‌الله‌عليه‌وآله‌وسلّم قَالَ شَرُّ النَّاسِ مَنْ بَاعَ النَّاسَ " آن موقع‏ها بوده است و امروزه بحمدالله، ديگر از برده‌فروشي خبري نيست.
چون من به طور کلي بحث کردم، اينها را به عنوان مثال مطرح کردم و مي‌خواستم به عنوان نمونه چند روايت را بخوانم و توضيح دهم که خود شغل اهميت دارد. از آنجايي که شغل‏هايي وجود دارد که اثر سوئي بر روي روح انسان دارد، لذا شارع مقدس هم روي آنها دست گذاشته و از آنها نهي کرده است.

 

* شغل فرق دارد با انجام چندباره‌ اين کارها

البته گاهي پيش مي‏آيد که آدم بايد کاري را انجام دهد؛ اين شغل شدن آن کار نيست. مثلاً ممکن است آدم به دکان بزازي برود و کفن بخرد. اين بزاز که کفن‌فروش نيست. کراهت در مورد جايي است که اين کار بشود شغل و حرفه دائمي‏انسان. اينها را اشتباه نکنيد! حرفه چون تکرار دارد و مدام تجديد مي‌شود بر روي روح اثر تخريبي دارد و ملکات زشتي را به دنبال مي‏آرود. ممکن هم هست که اين حرفه‌ها به ملکات نيکوي اخلاقي و محسنات فطري انسان ضربه بزند. لذا است که از اين حرفه‌ها نهي شده است.
همه اينها مربوط به نفس شغل است. اين‌که من عرض ‏کردم محيط شغلي، ممکن است هم نقش سازندگي داشته باشد و هم نقش تخريبي، اين در ربط با نفس شغل است و ما در رواياتمان هم اين مطلب را داريم. شغلي انتخاب کنيد که بر روي روح شما نقش تخريبي نداشته باشد، بلکه بر عکس، شغلي انتخاب کنيد که بر روي روح شما نقش سازندگي داشته باشد.