به گزارش مشرق - دیروز حسن روحانی در همایش بیمه سلامت گفت: این قدر در زندگی مردم هر روز مداخله نکنیم ولو به خاطر دلسوزی، بگذاریم مردم راه بهشت را انتخاب کنند، به زور و شلاق نمی شود مردم را به بهشت برد(1). مطلبی که سایت دولت آن را پس از تغییر و اصلاح، با واژگان جدیدی منتشر ساخت: نباید در زندگی مردم هر چند به خاطر دلسوزی، دخالت کنیم و به زور و با شلاق نمیشود مردم را به بهشت برد.(2) جدای از آنکه منبع و منشأ این اختلاف واژگان مابین خبرگزاری رسمی دولت و پایگاه اطلاع رسانی آن کجاست اما توجه به بطن و کنایه های سیاسی و اجتماعی آن مهم است. دیدبان در نظر دارد در این مطلب به برخی از نکات مهم پیرامون آن بپردازد.
انقلاب اسلامی حاکم شدن شلاق خورده ها بود!
قطعا رئیس جمهوری اسلامی ایران باور دارند در حکومتی به سر می برند که بنیانگذاران آن از بطن مردم بودند و خود آنها انواع شکنجه را متحمل شدند. در رأس این افراد می توان به آیت الله خامنه ای اشاره کرد. در کتاب شرح اسم آمده است:
پاهایش را به تخت بستند. آن رو به رو، تازیانهها از سینه دیوار آویزان بودند. تفاوت آنها (شلاق ها) در قطرشان بود. از قطری برابر یک انگشت شروع و کلفت و کلفتتر میشدند. یکی از آنان تازیانهای برداشت و کف پایش را نشانه گرفت. شروع کرد به زدن. چند دقیقه؟ روشن نیست، اما از کت و کول افتاد و از زدن بازماند. دیگری آمد و شلاق را از او گرفت. آن قدر زد تا از نا افتاد. نفر سوم شلاق را گرفت. او هم از زدن خسته شد. و نفر چهارم. همه افراد آن اتاق امکان استراحت و نفس تازه کردن داشتند، جز آقای خامنهای. برخی از اینان تازیانه را خیس میکردند و آن را بر بدن زندانی فرو میآوردند. «در طول مدت شکنجه، یکی از آنها بالای سرم میآمد و از من میخواست تا از فلان کس یا از نهضت اسلامی بیزاری جویم. من قبول نمیکردم و آنها هم آن قدر مرا میزدند تا بیهوش میشدم(3).»
این شکنجه ها به قدری معمول بود که حتی تبدیل به شوخی و مزاح می شد. از جمله حجتالاسلام سید احمد هاشمینژاد روایت می کند: ظاهرا آیت الله خامنهای {در تمایز با هاشمی رفسنجانی} اسم من را گذاشته بودند هاشمی شماره 1 ... من یک سهمیه خاص داشتم و هر هفته 50 عدد شلاق میخوردم و برمیگشتم به سلولم! آیت الله خامنهای میگفتند که شماره یک شلاق خورده است یا شماره دو(4)!
از دیگر افرادی که تحت شکنجه های مختلف قرار می گرفت آیت الله هاشمی رفسنجانی بود. وی به اتهام ارتباط با مؤتلفه شب های متوالی شکنجه می شد. روش شکنجه چنین بود که او را روی تخت می خواباندند؛ پاهایش را می بستند و به کف پاهایش شلاق می زدند . روش دیگر او را دمر می خواباند و به پشت او شلاق می زدند(5).
همچنین عمل انقلابی و ماندگار شهید رجایی در سازمان ملل برای جهانیان ثابت کرد که مسوولان ایرانی خود با شکنجه ساواک بیگانه نیستند و از بطن مردم به این جایگاه رسیده اند.
چه کسانی به زور و شلاق متوسل شدند؟
بر خلاف طیف اول که خود از موج مردمان انقلابی و زجر کشیده کشور بودند و توانستند خواست ها و مطالبات آحاد جامعه را در ارکان مهم حکومت پیگیری کنند، پس از پیروزی انقلاب شاهد بودیم یکسری افراد تنگ مزاج و مذبذب از این فضا استفاده کرده و برای مطرح شدن، دست به انجام کارهای خلاف مبانی اسلامی – انسانی زدند. کسانی که مصداق بارز افراطی گری بودند.
این افراد به صورت زنان بدحجاب اسید می پاشیدند و به پیشانی آنها پونز می فشردند! با این سابقه تعجب ندارد اگر مطلع شوید که آنها امروزه با زنان آوازه خوان بی حجاب هم مشرب شده و به دفاع از همجنس بازی می پردازند.
صفار هرندی وزیر سابق ارشاد در این زمینه می گوید: "اکبر گنجی آن روزها دنبال دخترهایی میگشت که چند تار مو از زلفشان بیرون زده و به روی آنها اسید میپاشید و اینکه به او اکبر پونز میگفتند برای این بود که به پیشانی دخترهای جوانی که پوشش متفاوتی داشتند پونز میچسباند." (6)
برخورد این افراد در تعارض مستقیم با مشی و خواست رهبر معظم انقلاب است. ایشان در سفر به خراسان شمالی که در سال 1391 انجام شد تأکید کردند: " بعضی از همینهائی که در استقبالِ امروز بودند و شما ... الان در این تریبون از آنها تعریف کردید، خانمهائی بودند که در عرف معمولی به آنها میگویند «خانم بدحجاب»؛ اشک هم از چشمش دارد میریزد. حالا چه کار کنیم؟ ردش کنید؟ مصلحت است؟ حق است؟ نه، دل، متعلق به این جبهه است؛ جان، دلباختهی به این اهداف و آرمانهاست. او یک نقصی دارد. مگر من نقص ندارم؟ نقص او ظاهر است، نقصهای این حقیر باطن است؛ نمیبینند. «گفتا شیخا هر آنچه گوئی هستم / آیا تو چنان که مینمائی هستی؟». ما هم یک نقص داریم، او هم یک نقص دارد. با این نگاه و با این روحیه برخورد کنید. البته انسان نهی از منکر هم میکند؛ نهی از منکر با زبان خوش، نه با ایجاد نفرت." (7)
شانه خالی کردن دولت از بار مسوولیت اجتماعی با شعار آزادی!
در ماه های سپری شده از عمر دولت روحانی شاهد بوده ایم بیشترین شعارها و تبلیغات در خصوص آزادی، حذف ممیزی، نظارت و حتی ارشاد صورت گرفته است. (8) قطعا آزادی شرط حیات و بقای یک نظام مردمی است و همین مولفه بود که به انقلاب 1357 انجامید. آنجا که مردم احساس کردند آزادی های تصنعی و ظاهری رژیم در تقابل با حریم خصوصی و اجتماعی قرار گرفته و حتی آن را محدود کرده است. آن آزادی که پای ابتذال را به تلویزیون و روی پرده سینما می کشید خانواده ها را حساس و نگران می کرد. تحریم تلویزیون و حرام شمردن تماشای فیلم های سینمایی کوچکترین مواجهه با این آزادی بود که باید به درستی آن را ولنگاری دانست.
روی دیگر سکه آزادی عبارت است از مسوولیت. حال چه مسوولیت دولت و چه مردم. آنچه این نوشتار سعی دارد بر آن متمرکز شود مسوولیت دولت است. آنچه باعث نگرانی است فرعی دانستن، کم کاری و بی برنامگی در زمینه مسوولیت اجتماعی ِ دولت است. به دیگر سخن ابتدا دولت باید زمینه و بستر لازم را برای حرکت آزادانه مردم فراهم کند و بعد از شعار آزادی بهره ببرد. اگر غیر از این باشد باید منتظر عواقب این سطحی نگری بود. به طور مثال فرض کنید انتخاباتی پیش رو باشد. برای برگزاری این انتخابات باید برگه، صندوق، مکان، مجری، ناظر و ... مهیا کرد و بعد فراخوان داد. حال آیا بدون این مسوولیت پذیری و تهیه زیرساخت آیا درست است که همه را برای حضور به پای صندوق ها دعوت کرد؟!
بهشت اجباری نمی خواهیم؛ فهم نادرستی از لا اکراه فی الدین
گرچه منتقدان دولت نهم و دهم از ادبیات کوچه بازاری رئیس جمهور وقت گلایه داشتند اما در دوره فعلی با کمال تعجب شاهدیم که پیچیده ترین شبهات دینی در قالب زبان عوامانه بسته بندی و تکثیر می شود.
اینکه رئیس جمهور بیان داشته اند بهشت بردن مردم به زور نیست باعث طرح سوال اصلی می شود: آزادی مردم در برابر اتخاذ دین به چه معناست؟ آیا به این معناست که هر انتخابی از سوی مردم صورت پذیرد همان درست است؟ جواب این سوال خلاصه ذکر گردیده است:
1- اگر گمان شود که مردم آزاد و مجازند که هر اعتقادی داشته باشند و هر کاری دلشان میخواهد انجام دهند، دیگر خداوند متعال نه تنها پیامبر، کتاب و احکامی ارسال و انزال نمینمود، بلکه بهشت و جهنمی نیز نمیآفرید.
2- مگر میشود که انسان در باور یا انجام عملی آزاد و مجاز باشد، اما در نهایت محاکمه گردد که چرا چنین کردی و چرا چنان نکردی؟
3- در دین خدا هیچ مطلب یا دستوری که فطرت و عقل انسان آن را نپسندد و نسبت به آن اکراه داشته باشد، وجود ندارد و به همین دلیل هم «دین» اجباری نیست یعنی تحقیقی است.
4- ناقص خواندن آیه باعث افتادن در ورطه خطا می شود. در ادامه آیه آمده است: قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ فقد استَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى لاَ انْفِصامَ لَها وَ اللَّهُ سَمیعٌ عَلیمٌ (البقره – 256) یعنی راه هدایت از گمراهی مشخص شده است. پس اتخاذ راه هدایت که همان دین باشد افراد را به بهشت رهنمون می شود.
5- «مجبور نیستید» به معنای «مجاز هستید» نمیباشد. به عنوان مثال: «مجبور نیستی نماز بخوانی یا روزه بگیری» یعنی اختیار اطاعت یا تخلف دادهام، نه این که مجاز هستی هر کار خواستی بکنی! اسلام اجازه نمیدهد به بهانهی آزادی، حقوق دیگران پایمال گردد. لذا هر کسی آزاد است در خلوت گناه کند و راه جهنم را بپیماید اما اگر گناه را علنی و حقوق دیگران را ضایع کرد، جلوی او را میگیرند و مجازاتش هم میکنند(9).
رساندن انسانها به بهشت؛ وظیفه حاکم اسلامی (10)
آیه الله خامنه ای در شرح خطبه 156 نهج البلاغه و در مورد مسوولیت های دولت می فرمایند: نهى از منکر باید بکنیم، امر به معروف باید بکنیم، وسائل عمل خیر و حسنات را در کشور فراهم کنیم، وسائل شُرور و آفات را از دسترسها برداریم؛ این وظائف مسئولین حکومت است.
ایشان در ادامه و با ذکر عین عبارت ادامه می دهند: عبارت امیرالمؤمنین در خطبهى نهجالبلاغه این است؛ میفرماید: فَاِن اَطَعتُمونى فَاِنّى حامِلُکُم اِن شاءَ اللَّهُ عَلى سَبیلِ الجَنَّة؛ فرمود اگر آنچه من میگویم، گوش کنید و عمل کنید، من شما را به بهشت خواهم رساند، انشاءاللَّه؛ وَ اِن کانَ ذا مَشَقَّةٍ شَدیدَةٍ وَ مَذاقَةٍ مَریرة؛ اگرچه این کار، بسیار دشوار است، بسیار سخت است، تلخ است. این حرکت، حرکت کوچکى نیست، حرکت آسانى نیست؛ این هدف امیرالمؤمنین است. رساندن انسانها به بهشت، هم در زمینهى فکرى مردم،هم در زمینهى روحى و قلبى مردم، هم در حیات اجتماعى مردم، نقش مىآفریند. من از این جهت روى این تکیه میکنم که گاهى شنیده میشود کسانى در گوشهوکنار وقتى صحبت از هدایت و راهنمایى و بیان حقایق دینى و مانند اینها میشود، میگویند آقا، مگر ما موظّفیم مردم را به بهشت برسانیم؟ خب بله؛ بله، همین است. فرق حاکم اسلامى با حکّام دیگر در همین است: حاکم اسلامى میخواهد کارى کند که مردم به بهشت برسند؛ به سعادت حقیقى و اُخروى و عقبائى برسند؛ لذا راهها را باید هموار کند. اینجا بحثِ زور و فشار و تحمیل نیست؛ بحثِ کمک کردن است (11).
با توجه به نکات گفته شده مشخص می گردد گرچه بکارگیری "شلاق و زور" در هدایت مردم به بهشت دنیوی و اخروی ناصواب است اما این به معنای ترک مسوولیت دولت و واگذاری اختیار کامل به مردم نمی باشد بلکه دولت موظف است ابزار و وسایل لازم را برای نیل به مقصود در اختیار آنان قرار دهد. به عبارت بهتر سعی کند ملزومات را فراهم و موانع را دفع نماید و فعالانه در کنار حرکت مردمی حضور داشته باشد. حال باید دید این دولت چگونه عقل و عزم لازم را به کار خواهد بست. آیا تدبیر پیرترین دولت پس از انقلاب این است که چون یارای دویدن پیش تر از جامعه و مهیاسازی زیرساخت ها را ندارد، شعار آزادی سر دهد تا هم پرستیژ کسب کند و هم عرق نریزد یا اینکه با بکارگیری جوانان پر نفس خواهد توانست این مهم را محقق سازد. باید منتظر ماند، شعارها را شنید و عمل ها را دید!
پی نوشت:
http://ana.ir/Home/Single/66257
** دیدبان
انقلاب اسلامی حاکم شدن شلاق خورده ها بود!
قطعا رئیس جمهوری اسلامی ایران باور دارند در حکومتی به سر می برند که بنیانگذاران آن از بطن مردم بودند و خود آنها انواع شکنجه را متحمل شدند. در رأس این افراد می توان به آیت الله خامنه ای اشاره کرد. در کتاب شرح اسم آمده است:
پاهایش را به تخت بستند. آن رو به رو، تازیانهها از سینه دیوار آویزان بودند. تفاوت آنها (شلاق ها) در قطرشان بود. از قطری برابر یک انگشت شروع و کلفت و کلفتتر میشدند. یکی از آنان تازیانهای برداشت و کف پایش را نشانه گرفت. شروع کرد به زدن. چند دقیقه؟ روشن نیست، اما از کت و کول افتاد و از زدن بازماند. دیگری آمد و شلاق را از او گرفت. آن قدر زد تا از نا افتاد. نفر سوم شلاق را گرفت. او هم از زدن خسته شد. و نفر چهارم. همه افراد آن اتاق امکان استراحت و نفس تازه کردن داشتند، جز آقای خامنهای. برخی از اینان تازیانه را خیس میکردند و آن را بر بدن زندانی فرو میآوردند. «در طول مدت شکنجه، یکی از آنها بالای سرم میآمد و از من میخواست تا از فلان کس یا از نهضت اسلامی بیزاری جویم. من قبول نمیکردم و آنها هم آن قدر مرا میزدند تا بیهوش میشدم(3).»
آیه الله خامنه ای در بازدید از شکنجه گاه خود
این شکنجه ها به قدری معمول بود که حتی تبدیل به شوخی و مزاح می شد. از جمله حجتالاسلام سید احمد هاشمینژاد روایت می کند: ظاهرا آیت الله خامنهای {در تمایز با هاشمی رفسنجانی} اسم من را گذاشته بودند هاشمی شماره 1 ... من یک سهمیه خاص داشتم و هر هفته 50 عدد شلاق میخوردم و برمیگشتم به سلولم! آیت الله خامنهای میگفتند که شماره یک شلاق خورده است یا شماره دو(4)!
از دیگر افرادی که تحت شکنجه های مختلف قرار می گرفت آیت الله هاشمی رفسنجانی بود. وی به اتهام ارتباط با مؤتلفه شب های متوالی شکنجه می شد. روش شکنجه چنین بود که او را روی تخت می خواباندند؛ پاهایش را می بستند و به کف پاهایش شلاق می زدند . روش دیگر او را دمر می خواباند و به پشت او شلاق می زدند(5).
اقدام شهید رجایی نام او را در تاریخ روشنگری علیه پهلوی ثبت کرد
همچنین عمل انقلابی و ماندگار شهید رجایی در سازمان ملل برای جهانیان ثابت کرد که مسوولان ایرانی خود با شکنجه ساواک بیگانه نیستند و از بطن مردم به این جایگاه رسیده اند.
چه کسانی به زور و شلاق متوسل شدند؟
بر خلاف طیف اول که خود از موج مردمان انقلابی و زجر کشیده کشور بودند و توانستند خواست ها و مطالبات آحاد جامعه را در ارکان مهم حکومت پیگیری کنند، پس از پیروزی انقلاب شاهد بودیم یکسری افراد تنگ مزاج و مذبذب از این فضا استفاده کرده و برای مطرح شدن، دست به انجام کارهای خلاف مبانی اسلامی – انسانی زدند. کسانی که مصداق بارز افراطی گری بودند.
این افراد به صورت زنان بدحجاب اسید می پاشیدند و به پیشانی آنها پونز می فشردند! با این سابقه تعجب ندارد اگر مطلع شوید که آنها امروزه با زنان آوازه خوان بی حجاب هم مشرب شده و به دفاع از همجنس بازی می پردازند.
اکبر پونز که دیروز اسیدپاشی می کرد امروز در کنار زنان آوازه خوان عکس یادگاری می گیرد
صفار هرندی وزیر سابق ارشاد در این زمینه می گوید: "اکبر گنجی آن روزها دنبال دخترهایی میگشت که چند تار مو از زلفشان بیرون زده و به روی آنها اسید میپاشید و اینکه به او اکبر پونز میگفتند برای این بود که به پیشانی دخترهای جوانی که پوشش متفاوتی داشتند پونز میچسباند." (6)
برخورد این افراد در تعارض مستقیم با مشی و خواست رهبر معظم انقلاب است. ایشان در سفر به خراسان شمالی که در سال 1391 انجام شد تأکید کردند: " بعضی از همینهائی که در استقبالِ امروز بودند و شما ... الان در این تریبون از آنها تعریف کردید، خانمهائی بودند که در عرف معمولی به آنها میگویند «خانم بدحجاب»؛ اشک هم از چشمش دارد میریزد. حالا چه کار کنیم؟ ردش کنید؟ مصلحت است؟ حق است؟ نه، دل، متعلق به این جبهه است؛ جان، دلباختهی به این اهداف و آرمانهاست. او یک نقصی دارد. مگر من نقص ندارم؟ نقص او ظاهر است، نقصهای این حقیر باطن است؛ نمیبینند. «گفتا شیخا هر آنچه گوئی هستم / آیا تو چنان که مینمائی هستی؟». ما هم یک نقص داریم، او هم یک نقص دارد. با این نگاه و با این روحیه برخورد کنید. البته انسان نهی از منکر هم میکند؛ نهی از منکر با زبان خوش، نه با ایجاد نفرت." (7)
شانه خالی کردن دولت از بار مسوولیت اجتماعی با شعار آزادی!
در ماه های سپری شده از عمر دولت روحانی شاهد بوده ایم بیشترین شعارها و تبلیغات در خصوص آزادی، حذف ممیزی، نظارت و حتی ارشاد صورت گرفته است. (8) قطعا آزادی شرط حیات و بقای یک نظام مردمی است و همین مولفه بود که به انقلاب 1357 انجامید. آنجا که مردم احساس کردند آزادی های تصنعی و ظاهری رژیم در تقابل با حریم خصوصی و اجتماعی قرار گرفته و حتی آن را محدود کرده است. آن آزادی که پای ابتذال را به تلویزیون و روی پرده سینما می کشید خانواده ها را حساس و نگران می کرد. تحریم تلویزیون و حرام شمردن تماشای فیلم های سینمایی کوچکترین مواجهه با این آزادی بود که باید به درستی آن را ولنگاری دانست.
روی دیگر سکه آزادی عبارت است از مسوولیت. حال چه مسوولیت دولت و چه مردم. آنچه این نوشتار سعی دارد بر آن متمرکز شود مسوولیت دولت است. آنچه باعث نگرانی است فرعی دانستن، کم کاری و بی برنامگی در زمینه مسوولیت اجتماعی ِ دولت است. به دیگر سخن ابتدا دولت باید زمینه و بستر لازم را برای حرکت آزادانه مردم فراهم کند و بعد از شعار آزادی بهره ببرد. اگر غیر از این باشد باید منتظر عواقب این سطحی نگری بود. به طور مثال فرض کنید انتخاباتی پیش رو باشد. برای برگزاری این انتخابات باید برگه، صندوق، مکان، مجری، ناظر و ... مهیا کرد و بعد فراخوان داد. حال آیا بدون این مسوولیت پذیری و تهیه زیرساخت آیا درست است که همه را برای حضور به پای صندوق ها دعوت کرد؟!
حالا باید پرسید دولت حسن روحانی تا کنون چه زیرساخت هایی را برای حرکت آزادانه مردم ایجاد کرده است؟ اینکه مردم باید بهشت را انتخاب کنند حرف درستی است ولی شما چه راهی را برای رسیدن به بهشت موعود بنا کرده اید؟ آیا بهشت شما از رهگذر ماهواره و فیس بوک به دست می آید؟ آیا همین فیس بوک که قرار بود شما آن را آزاد اعلام کنید این روزها شاهد کمپین بی حیایی نیست؟ چه برنامه ای برای این دارید که بی حیایی یواشکی از فیس بوک به بی حیایی علنی در جامعه تبدیل نشود؟ این ها سوالاتی است که ژست های سیاسی را در هم می ریزد و فهم مشاوران تان را به کار می گیرد. خود بهتر می دانید که افزایش پهنای باند عملا کار چند روز است اما زیرسازی استفاده صحیح از آن، آموزش سواد دیجیتال، بهره مندی از سبک زندگی مجازی کارهایی است که هم زمان می خواهد و هم تخصص و علی رغم آنکه وظیفه شماست ظاهرا از آن عدول کرده اید. آنقدر که دو وزیر ارشاد و نیز ارتباطات نام فیس بوک را به عنوان یک شرکت خصوصی خارجی بر زبان جاری کرده اند و بر آزادی آن دغدغه داشته اند، اگر دستاوردهای جوانان این مرز و بوم از نانو گرفته تا شرکت های دانش بنیان وجهه همت آنان بود قطعا شاهد ثمرات ویژه ای بودیم.
بهشت اجباری نمی خواهیم؛ فهم نادرستی از لا اکراه فی الدین
گرچه منتقدان دولت نهم و دهم از ادبیات کوچه بازاری رئیس جمهور وقت گلایه داشتند اما در دوره فعلی با کمال تعجب شاهدیم که پیچیده ترین شبهات دینی در قالب زبان عوامانه بسته بندی و تکثیر می شود.
اینکه رئیس جمهور بیان داشته اند بهشت بردن مردم به زور نیست باعث طرح سوال اصلی می شود: آزادی مردم در برابر اتخاذ دین به چه معناست؟ آیا به این معناست که هر انتخابی از سوی مردم صورت پذیرد همان درست است؟ جواب این سوال خلاصه ذکر گردیده است:
1- اگر گمان شود که مردم آزاد و مجازند که هر اعتقادی داشته باشند و هر کاری دلشان میخواهد انجام دهند، دیگر خداوند متعال نه تنها پیامبر، کتاب و احکامی ارسال و انزال نمینمود، بلکه بهشت و جهنمی نیز نمیآفرید.
2- مگر میشود که انسان در باور یا انجام عملی آزاد و مجاز باشد، اما در نهایت محاکمه گردد که چرا چنین کردی و چرا چنان نکردی؟
3- در دین خدا هیچ مطلب یا دستوری که فطرت و عقل انسان آن را نپسندد و نسبت به آن اکراه داشته باشد، وجود ندارد و به همین دلیل هم «دین» اجباری نیست یعنی تحقیقی است.
4- ناقص خواندن آیه باعث افتادن در ورطه خطا می شود. در ادامه آیه آمده است: قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ فقد استَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى لاَ انْفِصامَ لَها وَ اللَّهُ سَمیعٌ عَلیمٌ (البقره – 256) یعنی راه هدایت از گمراهی مشخص شده است. پس اتخاذ راه هدایت که همان دین باشد افراد را به بهشت رهنمون می شود.
5- «مجبور نیستید» به معنای «مجاز هستید» نمیباشد. به عنوان مثال: «مجبور نیستی نماز بخوانی یا روزه بگیری» یعنی اختیار اطاعت یا تخلف دادهام، نه این که مجاز هستی هر کار خواستی بکنی! اسلام اجازه نمیدهد به بهانهی آزادی، حقوق دیگران پایمال گردد. لذا هر کسی آزاد است در خلوت گناه کند و راه جهنم را بپیماید اما اگر گناه را علنی و حقوق دیگران را ضایع کرد، جلوی او را میگیرند و مجازاتش هم میکنند(9).
رساندن انسانها به بهشت؛ وظیفه حاکم اسلامی (10)
آیه الله خامنه ای در شرح خطبه 156 نهج البلاغه و در مورد مسوولیت های دولت می فرمایند: نهى از منکر باید بکنیم، امر به معروف باید بکنیم، وسائل عمل خیر و حسنات را در کشور فراهم کنیم، وسائل شُرور و آفات را از دسترسها برداریم؛ این وظائف مسئولین حکومت است.
ایشان در ادامه و با ذکر عین عبارت ادامه می دهند: عبارت امیرالمؤمنین در خطبهى نهجالبلاغه این است؛ میفرماید: فَاِن اَطَعتُمونى فَاِنّى حامِلُکُم اِن شاءَ اللَّهُ عَلى سَبیلِ الجَنَّة؛ فرمود اگر آنچه من میگویم، گوش کنید و عمل کنید، من شما را به بهشت خواهم رساند، انشاءاللَّه؛ وَ اِن کانَ ذا مَشَقَّةٍ شَدیدَةٍ وَ مَذاقَةٍ مَریرة؛ اگرچه این کار، بسیار دشوار است، بسیار سخت است، تلخ است. این حرکت، حرکت کوچکى نیست، حرکت آسانى نیست؛ این هدف امیرالمؤمنین است. رساندن انسانها به بهشت، هم در زمینهى فکرى مردم،هم در زمینهى روحى و قلبى مردم، هم در حیات اجتماعى مردم، نقش مىآفریند. من از این جهت روى این تکیه میکنم که گاهى شنیده میشود کسانى در گوشهوکنار وقتى صحبت از هدایت و راهنمایى و بیان حقایق دینى و مانند اینها میشود، میگویند آقا، مگر ما موظّفیم مردم را به بهشت برسانیم؟ خب بله؛ بله، همین است. فرق حاکم اسلامى با حکّام دیگر در همین است: حاکم اسلامى میخواهد کارى کند که مردم به بهشت برسند؛ به سعادت حقیقى و اُخروى و عقبائى برسند؛ لذا راهها را باید هموار کند. اینجا بحثِ زور و فشار و تحمیل نیست؛ بحثِ کمک کردن است (11).
با توجه به نکات گفته شده مشخص می گردد گرچه بکارگیری "شلاق و زور" در هدایت مردم به بهشت دنیوی و اخروی ناصواب است اما این به معنای ترک مسوولیت دولت و واگذاری اختیار کامل به مردم نمی باشد بلکه دولت موظف است ابزار و وسایل لازم را برای نیل به مقصود در اختیار آنان قرار دهد. به عبارت بهتر سعی کند ملزومات را فراهم و موانع را دفع نماید و فعالانه در کنار حرکت مردمی حضور داشته باشد. حال باید دید این دولت چگونه عقل و عزم لازم را به کار خواهد بست. آیا تدبیر پیرترین دولت پس از انقلاب این است که چون یارای دویدن پیش تر از جامعه و مهیاسازی زیرساخت ها را ندارد، شعار آزادی سر دهد تا هم پرستیژ کسب کند و هم عرق نریزد یا اینکه با بکارگیری جوانان پر نفس خواهد توانست این مهم را محقق سازد. باید منتظر ماند، شعارها را شنید و عمل ها را دید!
پی نوشت:
http://irna.ir/fa/News/81175159
http://www.dolat.ir/NSite/FullStory/News/?Serv=12&Id=242887
3- کتاب شرح اسم/ نویسنده هدایت الله بهبودی/ موسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی
http://www.dolat.ir/NSite/FullStory/News/?Serv=12&Id=242887
http://ana.ir/Home/Single/66257
5- غلامرضا کرباسچی ، " اساسنامه جمعیت سری " ، فصلنامه یاد ، شماره 22 ، سال ششم ، ( بهار 1370 ، صص 54-51.)
http://fararu.com/fa/news/74235
http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=21151
http://khabaronline.ir/(X(1)S(fzkoke015hoeqfy5gibaew1uk))/detail/352148/culture/literature
http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=21151
http://khabaronline.ir/(X(1)S(fzkoke015hoeqfy5gibaew1uk))/detail/352148/culture/literature
http://www.tebyan.net/newmobile.aspx/index.aspx?pid=934&articleID=486646
http://farsi.khamenei.ir/newspart-index?nhid=156&npt=9&nht=1#49653
http://farsi.khamenei.ir/newspart-index?nhid=156&npt=9&nht=1#49653
** دیدبان