گروه فرهنگی مشرق – فیلم سینمایی «چ» به کارگردانی ابراهیم حاتمیکیا در موضوع غائله پاوه و شهید چمران، از روز چهارشنبه 21 اسفند اکران شد و در مدت 75 روز به فروش 332ر1 میلیارد تومانی در تهران و 980 میلیونی در شهرستانها رسید. فیلم چ در 17 سینمای تهران و 32 سینمای شهرستان نمایش یافت و این در حالی بود که سینمای شهرستانها فیلم را با دوازده روز تأخیر اکران کردهاند.
«آخرین حرفِ ابراهیم حاتمیکیا در سینمای ایران». این جمله، شعار تبلیغاتی فیلم «چ» هفدهمین فیلم حاتمیکیا بود. میخواستیم بگوییم که خدا نکند فیلم «چ» آخرین فیلم ایشان باشد که خدا را شکر، جمله را خودشان اصلاح کردند: «جدیدترین حرفِ ابراهیم حاتمیکیا در سینمای ایران». موضوع فیلم چ، غائله استقلالطلبان کُرد در سال 1358 است که شهید چمران برای رفع بحران بدانجا فرستاده شد.
سید مرتضی آوینی در یکی از نقدهایش، در ضمن اینکه شکایت داشت که چرا فیلمسازان ما به حوادث انقلاب اسلامی و نسل انقلاب بیتوجه هستند، حاتمیکیا را فرزند زمان خویشتن خواند. این جمله سید مرتضی، به حدیثی از مولا امیر المؤمنین(ع) اشاره دارد که میفرمود: فرزندانتان را مطابق زمان خودشان تربیت کنید.
الف. پیدایش شورشیان
گزارش شهید چمران از غائله پاوه با روزهای نخست بعد از پیروزی انقلاب شروع میشود. جمعی از احزاب مارکسیست کرد، در روز اول اسفند 1357 به پادگان ارتش در مهاباد حمله کرده پس از کشتن سربازان و درجهداران، تمام مهمات پادگان را به غارت میبرند؛ 18 تانک، 36 توپ سنگین و هزاران قبضه اسلحه (ص 30 کتاب). این اتفاق در پادگانهای بانه و سردشت نیز رخ میدهد. در روز 27 اسفند آنها به پادگان سنندج هجوم برده 21 سرباز را میکشند ولی با آمدن تیمسار قرنی، ارتش در پادگان به مدت یازده روز مقاومت میکند تا حلقۀ محاصره شکسته میشود (ص 38). ضد انقلاب سپس به شهر نقده که همچون دروازۀ آذربایجان به حساب میآید هجوم میبرد. قتل و غارت و تجاوز به مدت چهار روز رواج دارد تا در نهایت ارتش از ارومیه حرکت کرده مهاجمان را فراری میدهد (ص 39). مدتی بعد، آنها در روز 23 تیر 1358 به مریوان حمله کرده 25 پاسدار کرد محلی را کشته و مجروح میکنند. شهید چمران به همراه تیمسار فلاحی به مریوان رفته ضد انقلاب را متواری کرده، صلح را برقرار میکنند (ص 46).
آنطور که چمران در کتاب «کردستان» نوشته است نیروهای ضد انقلاب از این اقوام تشکیل شده بودند: ایل قلخانی، ایل جوانرود، طرفداران سالارجاف و پالیزبان و عدهای از کامیاران. همچنین احزاب ذیل در آن حضور مهم داشتند: حزب دموکرات، حزب کوموله، چریکهای فدایی خلق، طرفداران جلال طالبانی و... (ص 53)
ب. ماجرای پاوه
ماجرای پاوه از آنجا شروع شد که ضد انقلابیون در روز 20 مرداد 1358 علیه 250 پاسدار محلی در شهر پاوه، اعلان جنگ کردند. شهر محاصره شد و اصغر وصالی با همراهی شصت پاسدار از کرمانشاه به آنجا رفت. دکتر مصطفی چمران نیز از طرف دولت موقت به سمت پاوه گسیل شد تا مانند مریوان، ماجرا را به صلح آورَد. او به همراهی تیمسار فلاحی و سه پاسدار نخست وزیری، ساعت 17 پنجشنبه 25 مرداد 1358 (برابر با 22 رمضان 1399 هجری) با یک بالگرد در میان شلیک مهاجمین، در فرودگاه پاوه فرود آمد. ابتدا آنها به پاسگاه ژاندارمری وارد شدند. چمران در توصیف رزمندگان کرد پاسگاه، چنین نوشته است:
سپس چمران و فلاحی و یاران، در میان گلولههای تک تیراندازان دشمن به خانۀ پاسداران در مرکز پاوه میروند:
ج. سقوط بالگرد
برای امدادرسانی و فرود بالگرد، محل کوچکی در بالای تپه (به جای فرودگاه پاوه که زیر آتش دشمن بود) انتخاب شد. اما تعجب چمران از این است که چرا در هر دو نوبت که بالگرد میآید از نیروهای انسانی خبری نیست. «گویا مرکز فرماندهی در کرمانشاه، پاوه را ساقطشده فرض میکرد و اعزام نیروی جدید و مهمات را خسارت به حساب میآورد! و آنها را به امان خدا رها کرده بود!!» (ص 61) دومین بالگرد به وقت عزیمت از پاوه دچار سانحه میشود. چمران فاجعه سقوط بالگرد را اینچنین شرح داده است:
چمران از سه مصیبت بزرگی نام برده که تحملش سخت و دردناک بود:
1. سقوط فانتوم در 25 مرداد، که برای شناسایی و کمک آمده بود
2. سقوط بالگرد 214 در برابر دیدگان ما
3. تصرف بیمارستان پاوه در تاریخ 26 مرداد که در آن، حزب دموکرات 25 پاسدار مجروح را وحشیانه کشت
د. شب تاریخی پاوه
با غروب آفتاب روز 26 مرداد 1358، هزاران شورشی کرد غروب انقلاب اسلامی را انتظار میبردند. آنها به سمت پاسگاه ژاندارمری در غرب پاوه و همچنین خانۀ پاسداران در مرکز شهر حمله بردند.
دشمن از طریق پنجرههای پاسگاه با ژاندارمها صحبت میکند که ما با شما کاری نداریم و فقط میخواهیم سر پاسدارها را ببریم. شعبانی فرمانده پاسگاه که خود از پاسداران بود، ژاندارمها را مختار میکند که بمانند یا بروند. آنها نیز میگویند: «افتخار میکنیم در رکاب کسانی مثل شما به افتخار شهادت نائل آییم». چمران در وصف آنها نوشته است:
چمران موقعیت خانه پاسداران را اینطور شرح میدهد:
ﻫ. صدور فرمان تاریخی امام
چمران ماجرای خبر یافتن از فرمان تاریخی امام(ره) را اینچنین مرقوم کرده است:
چمران در ادامه نوشته است:
الف. یک حماسۀ دیدنی
مهمترین خصوصیت فیلم چ، وجه حماسی آن است و این را باید از درایت کارگردان دانست که فیلم خود را همچون خاطرات گذشته جنگ، نساخته بلکه همچون یک واقعۀ حماسی که همواره زنده و در جریان است.
نیاز ما به حماسه، همیشگی است و به زمان جنگ محدود نمیشود. حماسه، انسانساز و غذای روح بشر است خصوصاً برای مردان. به همین دلیل است که ایرانیان همواره شاهنامه فردوسی را ارج میگذاشتند. شنیدن داستانهای حماسی، روحیۀ سلحشوری را در انسان پرورش میدهد و او را برای مجاهده آماده میکند. ما در نقد فیلم معراجیها به اهمیت حماسه پرداختیم و در اینجا نیز ناچار از ذکر اشاراتی هستیم.
جذابیت فیلم گلادیاتور/ ریدلی اسکات (2001) و رغبت مخاطبان به تماشای چند بارۀ آن فیلم، به دلیل حماسی بودن آن است. هرچند که گلادیاتور به حماسه دفاع یک سرباز از خانوادهاش میپردازد. و اگر حماسه مصروف به مقاومت از میهن و حفظ ایمان شود چقدر زیباتر و جذابتر خواهد شد آنچنانکه در حماسه کربلا دیده میشود.
یکی از وجوه دوست داشتنی ماجرای کربلا، وجه حماسی آن است. در ابتدا، همین روحیه حماسی است که جوانها را به ماجرای امام حسین(ع) و یارانش جلب میکند و کمکم به عمق حماسۀ آن حضرت رهنمون میشود. لذا بر طبل و سنج کوفتن و علم برافراشتن که از لوازم جنگ است در ذکر حماسه عاشورا نقش مهمی ایفاء میکند.
میخواهم بگویم که فیلم چ به لحاظ حماسی بودنش بسیار تماشایی است. حتی موسیقی شنیدنی فردین خلعتبری در این خصوص به مدد میآید و ریتم خوبی به فیلم میبخشد (و چه خوب که بهزاد عبدی از ساخت موسیقی این فیلم انصراف داد).
کارگردانی حاتمیکیا و پرداختن به جزئیات و بازیهای خوب فیلم، تحسین برانگیز است. سکانس افتتاحیه (آمدن چمران به پاوه) بسیار زیبا و تماشایی است. سکانس نفسگیر سقوط بالگرد با پنجاه نمای جلوههای ویژه، به خوبی تصویر شده است. با این همه، شخصیت چمران (عربنیا) متأسفانه باورپذیر از کار درنیامده که در ادامه به آن خواهیم پرداخت.
نقش اصغر وصالی (بابک حمیدیان) فعال و تاحد زیادی باورپذیر است. همچنین بازی امیررضا دلاوری (سیروان) و مریلا زارعی (هانا) حیرتانگیز است و پیشبینی دریافت سیمرغ برای آنها میرفت. یک دیالوگ سیروان تنم را لرزاند آنجا که به همسرش هانا گفت: اگر میخواهی نزد تو بمانم، برایم یک لباس زنانه پیدا کن!
این دیالوگ عالی، ترجمان آیات 86 و 87 سوره توبه است که میفرماید وقتی فرمان جهاد از سوی خداوند میرسد برخی ثروتمندان از تو اجازه میگیرند و میگویند بگذارید که ما با خانهنشینان بمانیم: ﴿و إذَا اُنزِلَتْ سُورَةٌ أنْ ءَامِنُواْ بِاللهِ و جَاهِدُوا مَعَ رَسُولِهِ اسْتَأذَنَكَ اُوْلُواْ الطَّوْلِ مِنْهُمْ و قَالُواْ ذَرْنَا نَكُن مَّعَ الْقَعِدينَ* رَضُواْ بِأن يَكُونُواْ مَعَ الْخَوَالِفِ و طُبِعَ عَلىَ قُلُوبهِمْ فَهُمْ لا يَفْقَهُون﴾
یکی از خصوصیات حاتمیکیا که از صفات بارز افراد مؤمنی همچون چمران نیز بوده است انصاف و اعتدال است. همین انصاف است که سبب میشده تا چمران پیش از جنگ با دشمنانش مذاکره کند. و این انصاف در حاتمیکیا باعث میشود که نه تنها دشمنانش را خوار و ذلیل نشان ندهد بلکه به آنها اجازه سخن گفتن مبسوط بدهد (سکانس مذاکره با دکتر عنایتی را مثلاً با فیلمهای تهمینه میلانی مقایسه کنید).
ب. تحقیقات فیلمنامه
در تیتراژ فیلم، عنوان محقق دیده نمیشود و این حکایت از آن دارد که جناب حاتمیکیا، تحقیقات فیلمنامه را نیز خود بر عهده گرفته است. با توجه به آنچه در مرور کتاب کردستان نقل کردیم مشاهده میشود که اغلب موارد فیلم، مطابق با واقع بوده است. ولی مواردی هم هست که جناب حاتمیکیا مجبور شده تغییراتی در آنها بدهد تا مناسب یک درام سینمایی شود. برخی از موارد تغییر یافته در فیلمنامه به این ترتیب است:
1. فرود بالگرد حامل چمران در فرودگاه پاوه بوده است و نه در چمنزار
2. پاسداران مقیم پاوه، از آمدن چمران بیخبر بودند و از آنها استقبالی نکردهاند
3. در فیلم، جلسهای برای فرماندهی و رایزنی جنگ تشکیل نمیشود
4. وقایع ژاندارمری پاوه با حوادث خانه پاسداران ادغام شده است (بجز در سکانس آغازین)
6. خبر یافتن چمران از پیام امام خمینی در صبح هنگام بوده است و نه در سحرگاه
دومین موضوعی که ضعف شخصیتپردازی افرادی همچون چمران را سبب میشود دور بودن آنها از ذهن خلایق است. چنین افرادی جزو معجزات خداوند به شمار میروند و تکرار ناپذیرند: امام خمینی(ره)، سید مرتضی آوینی، مصطفی چمران و.... لذا از سینما نمیتوان انتظار برد که امثال آنها را برای ما مجسّم کند. حتی زبان و ادبیات هم از وصف آنها عاجز است چه برسد به زبان تصویر. لذا این حقایق از افرادی همچون حاتمیکیا نیز در حجاب میشوند.
به نظر بنده دست و زبان سینما قاصر است از اینکه بتواند معجزههای بزرگی چون مصطفی چمران را زنده کند. به همین خاطر است که جناب حاتمیکیا در جشنواره اذعان داشت که این چمران، از منظر من است و دیگران بروند چمرانهای خود را بسازند و کذا و کذا. بنده اعتقادی ندارم که این کار غیرممکن است ولی باید گفت که در حکم محال است. سید مرتضی آوینی در این باره سخنی به این مضمون میگفت: «میزان تقرب فیلم به واقعیت، بستگی به میزان تقرب فیلمساز به حقیقت دارد». لذا اگر دیدید عارف واصل مجاهدی فیلمساز شد همو میتواند حماسۀ چمران را خلق کند. (سید مرتضی آوینی گرچه این خصوصیت را داشت ولی تعمداً به سراغ فیلم داستانی نرفت). برای این کار، نخست باید از خداوند متعال اذن گرفت تا یکی از معجزات او را زنده کرد. زیرا خداوند حکیم به هر کسی اجازه نمیدهد معجزه کند. در غیر اینصورت بهتر است در زمرۀ جادوگران درآیید تا از درب خاص کمپانیهای هالیوود داخل شوید.
اما مواردی از شخصیت چمران را میشد در فیلم رعایت کرد. مثل اینکه چمران هرچند جزو نهضت آزادی بود ولی همگام با تفکر ضد انقلابیِ آنها نبود. زیرا اکثریت افراد آن حزب، به «انقلاب کردن» اعتقادی نداشتند و همچون بازرگان میگفتند که باید از طریق مدارس و کار فرهنگی با نظام شاهنشاهی مبارزه کرد. در حالیکه چمران اینگونه نبود و برای حفظ انقلاب اسلامی بارها جانش را به خطر انداخت و نهایتاً در همین راه نیز به شهادت رسید. در همین زمانی که چمران در کردستان میجنگید دولت موقت که (در قبضۀ نهضت آزادی بود) هنوز داشتند از کاغذهای سربرگدار نظام شاهنشاهی (که با رأی مردم در دوازدهم فروردین ساقط شده بود) استفاده میکردند! وقتی اعتراضها به امام میرسد بازرگان در جواب پرسش ایشان میگوید: قصدمان این است که اگر جمهوری اسلامی ساقط شد ما کاری بر خلاف قانون و نظام شاهنشاهی نکرده باشیم!!
در واقع باید گفت چمران در کردستان داشت تاوان قصور دولت موقت را پس میداد و خیلیهای دیگر در همان خطه، جان و مال و خانواده خود را نیز در همین راه دادند. به همین دلیل بود که حضرت امام فرماندهی کل قوا را از بازرگان گرفت و خود فرمان جهاد علیه فتنه انگیزان پاوه را صادر کرد. لذا بر خلاف آن دیالوگ اصغر وصالی که به چمران میگوید که بوی نهضت آزادی میدهی، باید گفت که چمران بیشتر از همه شیفته امام خمینی و سرباز مطیع آن حضرت بود. او یک تنه به اندازه تمام تاریخ نهضت آزادی در راه خدا مجاهده کرده است (آیتالله طالقانی را مستثنی کردهام).
چمران در این فیلم لباس نظامی ندارد در حالیکه در تمامی عکسهای او در کردستان، لباس نظامی بر تن چمران است. به نظر میرسد که کارگردان خواسته است که وجهۀ صلحطلبی چمران را تقویت کند. در اینجا از حالت انفعالی چمران در فیلم نیز باید سخن گفت. او گوئیا اصلاً نقشه و برنامه ندارد و اولین مرتبه است که در چنین معرکهای وارد شده. مثلاً معلوم نیست او برای چه به داخل اتومبیل دکتر عنایتی میرود و اگر میرود چرا چیزی نمیگوید. در فیلم اتاق جنگ و میز مذاکره و مشورت نمیبینیم. این البته با شیوۀ جنگیدن چریکی تعارضی ندارد. در صفحه 58 از کتاب کردستان که در فوق نقل شد، چمران دربارۀ اتاق جلسۀ جنگ مطالبی مرقوم کرده است.
فیلم چ به اختصار دو نوبت به زندگی خصوصی چمران گریز میزند. یک نوبت وقتی که دکتر عنایتی از فرزندانش سخن به میان میآورد و نوبت دوم در انتهای فیلم وقتی که او اتومبیل فولکس واگن را در حیاط خانۀ پاسداران میبیند. اما این وقایع آنقدر تند مرور میشوند که اغلب مخاطبان آن را درک نمیکنند، اینکه چمران همسر امریکایی و فرزندانش (سه پسر و یک دختر) را در فرودگاه بیروت بر هواپیما سوار میکند و به امریکا میفرستد. باید پرسید راوی این دو سکانس کیست؟ اگر سکانسها را چمران روایت کرده است چرا بقیه فیلم از منظر او روایت نشده است؟ و نکتهای دیگر؛ اینطور که از خانواده شهید چمران اطلاع یافتم پروانه همسر امریکایی دکتر چمران به شدت مؤمن و محجبه بوده است. لذا نباید پنداشت که او زلفهای جبینش را آنطور که در فیلم با بازی مونیا جمالپور دیدیم در باد رها میکرده است.
سخن آخر اینکه در فیلم چ، حق پیام امام رعایت نشد. ای کاش همان فایل اصلی گویندۀ رادیو که فرمان امام را خوانده است جستوجوی میشد، و یا حداقل از همان گوینده یا از محمدرضا حیاتی دعوت میشد پیام را دوباره بخوانند. زیرا صدای کنونی که ما آن را در تبلیغات آب معدنی و غیره شنیدهایم خاطرات خوشی را در ما تداعی نمیکند.
سیمرغ بلورین برای بهترین نقش مکمل مرد (بابک حمیدیان مشترک با فیلم رستاخیز)
بهترین تدوین (مهدی حسینیوند)
بهترین جلوههای ویژه بصری (سیدهادی اسلامی)
بهترین جلوههای ویژه میدانی (حمیدرضا سلیمانی)
بهترین صدای فیلم (بهمن اردلان و سید علیرضا علویان)
و همچنین سیمرغ بلورین برای بهترین فیلم از نگاه ملی (بنیاد سینمایی فارابی).
نامزدیهای فیلم چ عبارتند از:
بهترین فیلم (این جایزه نصیب فیلمهای رستاخیز و آذر، شهدخت... شد)
بهترین کارگردانی (جایزه به احمدرضا درویش اهدا گشت)
بهترین طراحی صحنه و لباس/ عباس بلوَندی (جایزه به فیلمهای رستاخیز و همه چیز برای فروش رسید)
اما به نظر راقم، بازی تحسین برانگیز خانم مریلا زارعی در این فیلم باید نامزد جایزه بهترین نقش مکمل زن میشد. احتمالاً به جهت آنکه خانم زارعی در فیلم شیار 143 نامزد و بلکه برنده جایزه بهترین بازیگر نقش اول زن شدند از ذکر نام ایشان در میان بازیگران مکمل خودداری شده است که البته این دو تعارضی ندارند و بازی ایشان در فیلم چ بهتر است. به نظر بنده، جای خانم زارعی را در میان نامزدهای بازیگران نقش مکمل زن، دو نفر از بازیگران فیلم اشباح (هنگامه حمیدزاده و ملیکا شریفینیا) گرفتهاند. خصوصاً که شبنم مقدمی که این جایزه را برای فیلم امروز (سیدرضا میرکریمی) گرفت در آن فیلم یک بازی کاملاً معمولی داشت.
کارگردانهای چندی در این مدت میخواستند زندگی چمران را در قالب سینمایی یا سریال تصویر کنند اما موفق نشدند. خود جناب حاتمیکیا در سال 1385 سریال «چ مثل چمران» را به تهیه کنندگی حبیب الله کاسهساز، در دستور کار داشت. تحقیقات مجموعه، زیر نظر حاتمیکیا انجام میگرفت ولی ظاهراً به سبب خبررسانیهای متعدد تهیهکننده به خبرگزاریها و مخالفت حاتمیکیا با این روند، در نهایت کارگردان نامهای نوشت و استعفا کرد.
سیدمهدی شجاعی از زندگی شهید چمران فیلمنامهای برای یک سریال سیزده قسمتی نوشت که در آذر 1392 رونمایی و منتشر شد.
سیدرضا میرکریمی درباره هفت سردار شهید دوران جنگ تحمیلی انیمیشنهای کوتاهی با عنوان «نامها» در دست تولید دارد که دو قسمت از آنها در اسفند گذشته در حوزه هنری رونمایی شد؛ مصطفی چمران و عباس دوران. در این انیمیشنهای سی دقیقهای از تکنیک موشن کمیک استفاده شده است. گفتار متن انیمیشن «مصطفی» را پرویز پرستویی خوانده است.
شب در بیمارستان. هانا (مریلا زارعی) وقتی متوجه میشود که شوهرش سیروان (امیررضا دلاوری) علیرغم زخمی شدن میخواهد به عنوان نیروی داوطلب از بیمارستان حفاظت کند کودک شش ماههشان را به آغوش او میاندازد تا مهر پدریاش را به جنبش درآورد. سیروان متفکر و کمی بهتزده به فرزندش نگاه میکند.
******
«آخرین حرفِ ابراهیم حاتمیکیا در سینمای ایران». این جمله، شعار تبلیغاتی فیلم «چ» هفدهمین فیلم حاتمیکیا بود. میخواستیم بگوییم که خدا نکند فیلم «چ» آخرین فیلم ایشان باشد که خدا را شکر، جمله را خودشان اصلاح کردند: «جدیدترین حرفِ ابراهیم حاتمیکیا در سینمای ایران». موضوع فیلم چ، غائله استقلالطلبان کُرد در سال 1358 است که شهید چمران برای رفع بحران بدانجا فرستاده شد.
خلاصه داستان
بلافاصله بعد از پیروزی انقلاب اسلامی عدهای از کردهای کمونیست که خواهان استقلال کردستان از ایران هستند به شهر پاوه هجوم میآورند. مصطفی چمران (فریبرز عربنیا) به همراه تیمسار فلاحی فرمانده نیروی زمینی ارتش (سعید راد) با یک بالگرد به منطقه میروند و گروه بیست نفرۀ دستمال سرخها به فرماندهی اصغر وصالی (بابک حمیدیان) از آنها استقبال میکنند. چمران سعی در ایجاد صلح دارد ولی مذاکره با دکتر عنایتی (مهدی سلطانی) فرمانده شورشیان نتیجهبخش نیست. آنها به بیمارستان پاوه حمله کرده، مجروحان را میکشند. در شامگاه 26 مرداد 1358 شورشیان با اخطار قبلی به آخرین دژ مقاوم شهر که خانۀ پاسداران است حمله میکنند و مقاومت تا صبح ادامه دارد...
مختصری درباره کارگردان
ابراهیم حاتمیکیا در سال 1340 در خانوادهای با اصالت آذربایجانی، در تهران متولد شد. او رزمندگی در جبههها را با فیلمسازی تجربی (داستانی و مستند) به هم آمیخت و یکی از فیلمبرداران گروه روایت فتح شد. بعد از ساخت چند فیلم کوتاه داستانی، نخستین سینمایی خود را در سال 1364 به نام «هویت» کارگردانی کرد که چندان مورد توجه قرار نگرفت. اما دومین فیلم او دیدهبان (1367) که بعد از قبول قطعنامه کلید خورد نشان از برآمدن یک کارگردان خوش قریحه داشت. دیدهبان هرچند در گیشه مورد اقبال قرار نگرفت ولی با گذشت زمان، ارزشهای خود را هویدا ساخت. حاتمیکیا با فیلم مهاجر (1368) نیز گام دیگری به پیش برداشت و بعد از ساخت وصل نیکان (1369) در خصوص موشکباران تهران، به سراغ فیلم از کرخه تا راین (1371) رفت که مورد اقبال مخاطبان عام بود. علاوه بر فیلم کرخه، بهترین و پرفروشترین آثار حاتمیکیا تاکنون فیلمهای آژانس شیشهای و چ و به رنگ ارغوان (1383) (اکران در 1389) بودهاند. او فیلمنامۀ همه کارهایش را خودش نوشته است البته بجز ارتفاع پست (با همراهی اصغر فرهادی) و فیلم دعوت (چیستا یثربی). شاعرانهترین فیلم حاتمیکیا روبان قرمز (1377) است که همچون تاریخ ادبیات فارسی و شعرهای عرفانی جلوه میکند.
سید مرتضی آوینی در یکی از نقدهایش، در ضمن اینکه شکایت داشت که چرا فیلمسازان ما به حوادث انقلاب اسلامی و نسل انقلاب بیتوجه هستند، حاتمیکیا را فرزند زمان خویشتن خواند. این جمله سید مرتضی، به حدیثی از مولا امیر المؤمنین(ع) اشاره دارد که میفرمود: فرزندانتان را مطابق زمان خودشان تربیت کنید.
مروری بر کتاب کردستان نوشته مصطفی چمران
خوشبختانه شهید چمران در خصوص واقعه پاوه، کتابی مرقوم کرده که بعد از شهادت ایشان با عنوان «کردستان» به چاپ رسیده است. چهاردهمین طبع این کتاب در سال 1390 از سوی دفتر نشر فرهنگ اسلامی در 174 صفحه با تصاویر وافر و چند نقشه، منتشر شده است. در اینجا موارد مهم این کتاب را مرور میکنیم.
الف. پیدایش شورشیان
گزارش شهید چمران از غائله پاوه با روزهای نخست بعد از پیروزی انقلاب شروع میشود. جمعی از احزاب مارکسیست کرد، در روز اول اسفند 1357 به پادگان ارتش در مهاباد حمله کرده پس از کشتن سربازان و درجهداران، تمام مهمات پادگان را به غارت میبرند؛ 18 تانک، 36 توپ سنگین و هزاران قبضه اسلحه (ص 30 کتاب). این اتفاق در پادگانهای بانه و سردشت نیز رخ میدهد. در روز 27 اسفند آنها به پادگان سنندج هجوم برده 21 سرباز را میکشند ولی با آمدن تیمسار قرنی، ارتش در پادگان به مدت یازده روز مقاومت میکند تا حلقۀ محاصره شکسته میشود (ص 38). ضد انقلاب سپس به شهر نقده که همچون دروازۀ آذربایجان به حساب میآید هجوم میبرد. قتل و غارت و تجاوز به مدت چهار روز رواج دارد تا در نهایت ارتش از ارومیه حرکت کرده مهاجمان را فراری میدهد (ص 39). مدتی بعد، آنها در روز 23 تیر 1358 به مریوان حمله کرده 25 پاسدار کرد محلی را کشته و مجروح میکنند. شهید چمران به همراه تیمسار فلاحی به مریوان رفته ضد انقلاب را متواری کرده، صلح را برقرار میکنند (ص 46).
آنطور که چمران در کتاب «کردستان» نوشته است نیروهای ضد انقلاب از این اقوام تشکیل شده بودند: ایل قلخانی، ایل جوانرود، طرفداران سالارجاف و پالیزبان و عدهای از کامیاران. همچنین احزاب ذیل در آن حضور مهم داشتند: حزب دموکرات، حزب کوموله، چریکهای فدایی خلق، طرفداران جلال طالبانی و... (ص 53)
ب. ماجرای پاوه
ماجرای پاوه از آنجا شروع شد که ضد انقلابیون در روز 20 مرداد 1358 علیه 250 پاسدار محلی در شهر پاوه، اعلان جنگ کردند. شهر محاصره شد و اصغر وصالی با همراهی شصت پاسدار از کرمانشاه به آنجا رفت. دکتر مصطفی چمران نیز از طرف دولت موقت به سمت پاوه گسیل شد تا مانند مریوان، ماجرا را به صلح آورَد. او به همراهی تیمسار فلاحی و سه پاسدار نخست وزیری، ساعت 17 پنجشنبه 25 مرداد 1358 (برابر با 22 رمضان 1399 هجری) با یک بالگرد در میان شلیک مهاجمین، در فرودگاه پاوه فرود آمد. ابتدا آنها به پاسگاه ژاندارمری وارد شدند. چمران در توصیف رزمندگان کرد پاسگاه، چنین نوشته است:
لبهای لرزان و چشمهای نگران آنها با نیمخندههای سرد و کوتاهشان برای احترام و امید، چقدر گویا بود. آنها مرا نمیشناختند، فقط میدانستند که نمایندۀ دولتم اما نمیدانستند که زادۀ درد و رنجم و در میدانهای سخت و خطرناک آبدیده شدهام. نمیدانستند که در معرکههای مرگ و زندگی همیشه بیباکانه به کام اژدهای مرگ فرو رفتهام و با عفریت کفر و ظلم و فساد پنجه درافکندهام. نمیدانستند که به استقبال شهادت آمدهام و از مرگ وحشتی ندارم. حرکات من و سخنان من و آرامش طبیعی من، به آنها اطمینان میداد که دیگر خطر گذشته است و ما تصمیم داریم که به مردم پاوه کمک کنیم و از قتل عام آن جلوگیری نماییم. (ص 56)
سپس چمران و فلاحی و یاران، در میان گلولههای تک تیراندازان دشمن به خانۀ پاسداران در مرکز پاوه میروند:
خداوند! چه منظرهای داشت این خانۀ پاسداران! چه دردناک! چه مصیبتزده! و چقدر شلوغ و پلوغ! گویی صحرای محشر است. کردهای مؤمن پاوه، از زن و مرد به استغاثه به این خانه پناه میآوردند اما جز یأس و ناامیدی ثمرهای نمیگرفتند. انبوهی از کردهای مسلح و غیرمسلح در پشت در، به انتظار کمک ایستاده بودند ... (ص 57)
اصغر وصالی، مصطفی چمران، تیمسار فلاحی
راهپلهای به طبقه دوم میرفت ولی این راهپله زیر رگبار گلوله دشمن قرار داشت. به سرعت با یک جهش خود را به طبقۀ دوم رساندم. آنجا بود که اصغر وصالی فرمانده شجاع پاسداران پاوه را ملاقات کردم. در اطاقی با تیمسار فلاحی جلسهای تشکیل دادیم و تفاصیل جنگ را بیان داشتند که بسیار ناامید کننده بود. از شصت پاسدار غیرمحلی، فقط شانزده نفر باقی مانده بودند و آن هم شش یا هفت نفر مجروح، که قادر به جنگ نبودند و بقیه نیز خسته و کوفته و دلشکسته و گرسنه. چون که به مدت یک هفته تحت محاصره در این شرایط با مرگ دست و پنچه نرم میکردند. آب بر آنها قطع شده بود... بیمارستان معروف پاوه به دست دشمنان افتاده بود و همۀ 25 پاسدارش به شهادت رسیده بودند. در مقابل آنها، نیرویی بین دو تا هشت هزار نفر از همه گروههای چپی و راستی با اسلحه سبک و سنگین همۀ منطقه را زیر سیطرۀ خود گرفته بودند ... (ص 58 و 59)
برای امدادرسانی و فرود بالگرد، محل کوچکی در بالای تپه (به جای فرودگاه پاوه که زیر آتش دشمن بود) انتخاب شد. اما تعجب چمران از این است که چرا در هر دو نوبت که بالگرد میآید از نیروهای انسانی خبری نیست. «گویا مرکز فرماندهی در کرمانشاه، پاوه را ساقطشده فرض میکرد و اعزام نیروی جدید و مهمات را خسارت به حساب میآورد! و آنها را به امان خدا رها کرده بود!!» (ص 61) دومین بالگرد به وقت عزیمت از پاوه دچار سانحه میشود. چمران فاجعه سقوط بالگرد را اینچنین شرح داده است:
آخرین پیامها را به خلبان دادم و نوشتۀ کوچکی نیز برای تیمسار فلاحی نوشتم و به دست خلبان دادم و هلیکوپتر صعود کرد. اما از روی اضطراب زیر رگبار گلولهها، که خلبان میخواست هر چه زودتر اوج بگیرد کنترل خود را از دست داد و پروانۀ هلیکوپتر به تپۀ جنوبی تصادم کرد و شکست، و هلیکوپتر که چند متری بیشتر بالا نرفته بود به زمین نشست و دوباره بلند شد و دوباره در نقطۀ دیگری به زمین خورد و مثل فنر از نقطهای بلند میشد و در نقطهای چند متر آنطرفتر به زمین اصابت میکرد. و از آنجا که نیمی از پروانهاش شکسته بود نیم دیگر پروانه، تعادل خود را از دست داده بود و پایینتر از حد معمول پایین میآمد و در هر چرخش خود هنگامی که به زمین نزدیک میشد کسی را ضربه میزد و بیجان بر زمین میانداخت... (ص 63)
همه دیوانه شده بودند. عدهای دیوانهوار شیون میکردند و سر خود را به دیوار میکوبیدند. عدهای چشمان خود را گرفته بودند و ضجه میکردند. عدهای دیوانهوار به دور خود میگشتند و کنترل خود را از دست داده بودند و گلوله دشمن نیز همچنان بر ما میبارید ولی کسی دیگر به مرگ توجهی نداشت و راستی که مرگ در آن لحظات چقدر شیرین و گوارا و نجات دهنده بود. من نیز برای لحظهای آنقدر منقلب شدم که دنیا در نظرم تیره و تار شد و آنقدر شدت درد، عمیق و کشنده بود که سر تا پای وجودم به لرزش افتاد. ولی یک باره در مقابل مسئولیت بزرگی که به عهده داشتم ــ از کنترل پاسداران و هدایت دوستان و جلوگیری از خطرات احتمالی آینده ــ به خود آمدم و تصمیم گرفتم که دریچه احساسات خود را ببندم! سنگ شوم و دیگر چیزی حس نکنم و در مقابل به خدا توکل نمایم و قضا و قدر را ــ هر چقدر که وحشتناک و دردآلود باشد ــ با رضا و رغبت بپذیرم و در این آزمایش بزرگ که تاریخ و عالم برای من مهیا کرده است وظیفۀ خود را با سربلندی انجام دهم. (صص 64 و 65)
1. سقوط فانتوم در 25 مرداد، که برای شناسایی و کمک آمده بود
2. سقوط بالگرد 214 در برابر دیدگان ما
3. تصرف بیمارستان پاوه در تاریخ 26 مرداد که در آن، حزب دموکرات 25 پاسدار مجروح را وحشیانه کشت
د. شب تاریخی پاوه
با غروب آفتاب روز 26 مرداد 1358، هزاران شورشی کرد غروب انقلاب اسلامی را انتظار میبردند. آنها به سمت پاسگاه ژاندارمری در غرب پاوه و همچنین خانۀ پاسداران در مرکز شهر حمله بردند.
دشمن از طریق پنجرههای پاسگاه با ژاندارمها صحبت میکند که ما با شما کاری نداریم و فقط میخواهیم سر پاسدارها را ببریم. شعبانی فرمانده پاسگاه که خود از پاسداران بود، ژاندارمها را مختار میکند که بمانند یا بروند. آنها نیز میگویند: «افتخار میکنیم در رکاب کسانی مثل شما به افتخار شهادت نائل آییم». چمران در وصف آنها نوشته است:
جنگ سختی تا سپیده صبح ادامه پیدا میکند و دشمنان با خمپاره و نارنجک و اسلحۀ سبک و سنگین، پاسگاه را به شدت میکوبند و پاسداران و ژاندارمها نیز با کمال رشادت سرتاسر شب را میجنگند و دشمنان را از دیوارهای پاسگاه عقب میرانند و بزرگترین افتخار را برای خود کسب میکنند. (ص 78)
چمران موقعیت خانه پاسداران را اینطور شرح میدهد:
نیروهای دشمن مثل سیل پیش میآمدند و چون عدۀ زیادی از دزدان قلخانی و جوانرودی و مزدوران پالیزبان و سردارجاف در میان مهاجمین بودند و بر حسب عادت خود میخواستند خانههای شهر را غارت کنند لذا بین مهاجمین و صاحبان خانهها درگیری به عمل میآمد؛ شیون زنها و بچهها به گوش میرسید و قتل و غارت و آتشسوزی خانهها انتشار مییافت و مشاهده میشد که موج آتشسوزی لحظه به لحظه نزدیکتر میشود و از خط پیشقراول جبهه دشمن خبر میداد. حدود ساعت چهار صبح آنچنان قتل و غارت همه شهر را فراگرفته بود که گویی نیروهای وسیع دشمن در باتلاقی فرورفته است و هیچ نیرویی قادر نیست که مهاجمین را از قتل و غارت خانهها باز دارد و به سمت معرکۀ اصلی نبرد یعنی خانۀ پاسدارها معطوف کند. لذا چند ماشین با بلندگو آوردند و بلندگوها در وسط شهر به حرکت درآمدند و ندا در دادند: «هر کس وفاداری خود را به حزب دموکرات اعلام کند در امن و امان است. ما فقط آمدهایم که پاسداران و دکتر چمران را سر ببریم!»
بلندگوها مهاجمین را از حمله به خانهها بر حذر میداشتند ولی کسی توجه نمیکرد و قتل و غارت و آتشسوزی خانهها و فریاد مظلومین، همچنان به گوش میرسید و موج هجوم دشمن به آرامی اوج میگرفت و شهر پاوه در سیلی از هزاران مهاجم مسلح موج میزد. اما پرچم مقاومت در وسط شهر در محوطه کوچکی به عظمت همۀ کردستان، در اهتزاز بود.
خطوط اولیه دشمن به نزدیکیهای خانه نزدیک میشدند ولی شدت آتش پاسداران آنها را به عقب میراند تا بالاخره سپیده صبح برآمد و هیچ یک از دو نقطه مقاومت ما سقوط نکرد و این شب هولناک به صبح پیروزی و امید متصل شد و هزاران دشمن مسلح در آن شرایط سخت و نامتعادل نتوانستند مقاومت بینظیر جوانان ما را درهم بشکنند و در روشنی روز برای دشمن خیلی سختتر است که بتواند به دیوارهای پاسگاه یا خانه پاسداران نزدیک شود. به خصوص با برآمدن روز، دو هواپیمای فانتوم مواضع اسلحه سنگین دشمن را کوبیدند و از فشار هجوم آنها بر شهر کاستند. (ص 79)
ﻫ. صدور فرمان تاریخی امام
چمران ماجرای خبر یافتن از فرمان تاریخی امام(ره) را اینچنین مرقوم کرده است:
صبح روز 27 مرداد 1358 بر بالای دیوار خانه پاسدران بودم و به شهر مینگریستم و گلوله از هر دو طرف همچنان میبارید. یک باره فریاد «الله اکبر» پاسداران، به هوا بلند شد. پرسیدم مگر چه شده است؟ گفتند امام خمینی اعلامیه صادر کرده است... اعلامیهای تاریخی که اساس بزرگترین تحولات انقلابی کشور ما به شمار میرود، اعلامیهای که سرنوشت کردستان و ایران را دگرگون کرد. انقلابیترین اعلامیهای که از بزرگ مردی 80 ساله بدون آنکه دروس نظامی خوانده باشد و استراتژی نبرد را بداند و یا در تاکتیکهای نظامی تجربه داشته باشد صادر شده است. امام خمینی فرماندهی کل قوا را به دست میگیرد و فرمان میدهد که ارتش باید در عرض 24 ساعت خود را به پاوه برساند و ضد انقلاب را قلع و قمع کند. (ص 81)
چمران در ادامه نوشته است:
من اصلاً خبر نداشتم که اخبار هولناک پاوه به کسی میرسد و امام خمینی و ملت از جریان پاوه باخبرند. فکر میکردم که در محاصره ضد انقلاب در آن شب وحشتناک به شهادت میرسیم و تا مدتها کسی باخبر نمیشود. اما بیسیمچی شجاع ژاندارمری در حالیکه اتاقش زیر رگبار گلولهها فرومیریخت خود به زیر میز رفته و درازکش و میکروفون به دست، همۀ جریانات را به کرمانشاه مخابره میکند و مردمِ خارج، از وضع وخیم مظلومان پاوه و وحشیگریهای ضد انقلاب باخبر میشوند. موجی از هیجان سرتاسر ایران را فرا میگیرد. هزاران نفر در پشت نخست وزیری طلب اسلحه میکنند تا رهسپار پاوه شوند ... (ص 82)بقیه وقایع را در کتاب خواندنی کردستان نوشته مصطفی چمران دنبال کنید.
نقد و نظر
شخصیت و زندگی پر فراز و نشیب مصطفی چمران (1360-1311) علیرغم دراماتیک بودن، تاکنون در سینما یا تلویزیون به تصویر درنیامده بود و تلاش ابراهیم حاتمیکیا در این خصوص، ستودنی است. او جزو معدود فیلمسازانی است که شرایط ساخت چنین فیلمی را دارند؛ حضور در جنگ، تجربۀ کارگردانی و فیلمنامهنویسی، آشنایی با روشهای تحقیق و علاقمندی به موضوع. و جای خرسندی دارد که بنیاد سینمایی فارابی و شهرداری تهران برای ساخت این فیلم سرمایهگذاری کردهاند.
الف. یک حماسۀ دیدنی
مهمترین خصوصیت فیلم چ، وجه حماسی آن است و این را باید از درایت کارگردان دانست که فیلم خود را همچون خاطرات گذشته جنگ، نساخته بلکه همچون یک واقعۀ حماسی که همواره زنده و در جریان است.
نیاز ما به حماسه، همیشگی است و به زمان جنگ محدود نمیشود. حماسه، انسانساز و غذای روح بشر است خصوصاً برای مردان. به همین دلیل است که ایرانیان همواره شاهنامه فردوسی را ارج میگذاشتند. شنیدن داستانهای حماسی، روحیۀ سلحشوری را در انسان پرورش میدهد و او را برای مجاهده آماده میکند. ما در نقد فیلم معراجیها به اهمیت حماسه پرداختیم و در اینجا نیز ناچار از ذکر اشاراتی هستیم.
جذابیت فیلم گلادیاتور/ ریدلی اسکات (2001) و رغبت مخاطبان به تماشای چند بارۀ آن فیلم، به دلیل حماسی بودن آن است. هرچند که گلادیاتور به حماسه دفاع یک سرباز از خانوادهاش میپردازد. و اگر حماسه مصروف به مقاومت از میهن و حفظ ایمان شود چقدر زیباتر و جذابتر خواهد شد آنچنانکه در حماسه کربلا دیده میشود.
یکی از وجوه دوست داشتنی ماجرای کربلا، وجه حماسی آن است. در ابتدا، همین روحیه حماسی است که جوانها را به ماجرای امام حسین(ع) و یارانش جلب میکند و کمکم به عمق حماسۀ آن حضرت رهنمون میشود. لذا بر طبل و سنج کوفتن و علم برافراشتن که از لوازم جنگ است در ذکر حماسه عاشورا نقش مهمی ایفاء میکند.
میخواهم بگویم که فیلم چ به لحاظ حماسی بودنش بسیار تماشایی است. حتی موسیقی شنیدنی فردین خلعتبری در این خصوص به مدد میآید و ریتم خوبی به فیلم میبخشد (و چه خوب که بهزاد عبدی از ساخت موسیقی این فیلم انصراف داد).
کارگردانی حاتمیکیا و پرداختن به جزئیات و بازیهای خوب فیلم، تحسین برانگیز است. سکانس افتتاحیه (آمدن چمران به پاوه) بسیار زیبا و تماشایی است. سکانس نفسگیر سقوط بالگرد با پنجاه نمای جلوههای ویژه، به خوبی تصویر شده است. با این همه، شخصیت چمران (عربنیا) متأسفانه باورپذیر از کار درنیامده که در ادامه به آن خواهیم پرداخت.
نقش اصغر وصالی (بابک حمیدیان) فعال و تاحد زیادی باورپذیر است. همچنین بازی امیررضا دلاوری (سیروان) و مریلا زارعی (هانا) حیرتانگیز است و پیشبینی دریافت سیمرغ برای آنها میرفت. یک دیالوگ سیروان تنم را لرزاند آنجا که به همسرش هانا گفت: اگر میخواهی نزد تو بمانم، برایم یک لباس زنانه پیدا کن!
این دیالوگ عالی، ترجمان آیات 86 و 87 سوره توبه است که میفرماید وقتی فرمان جهاد از سوی خداوند میرسد برخی ثروتمندان از تو اجازه میگیرند و میگویند بگذارید که ما با خانهنشینان بمانیم: ﴿و إذَا اُنزِلَتْ سُورَةٌ أنْ ءَامِنُواْ بِاللهِ و جَاهِدُوا مَعَ رَسُولِهِ اسْتَأذَنَكَ اُوْلُواْ الطَّوْلِ مِنْهُمْ و قَالُواْ ذَرْنَا نَكُن مَّعَ الْقَعِدينَ* رَضُواْ بِأن يَكُونُواْ مَعَ الْخَوَالِفِ و طُبِعَ عَلىَ قُلُوبهِمْ فَهُمْ لا يَفْقَهُون﴾
یکی از خصوصیات حاتمیکیا که از صفات بارز افراد مؤمنی همچون چمران نیز بوده است انصاف و اعتدال است. همین انصاف است که سبب میشده تا چمران پیش از جنگ با دشمنانش مذاکره کند. و این انصاف در حاتمیکیا باعث میشود که نه تنها دشمنانش را خوار و ذلیل نشان ندهد بلکه به آنها اجازه سخن گفتن مبسوط بدهد (سکانس مذاکره با دکتر عنایتی را مثلاً با فیلمهای تهمینه میلانی مقایسه کنید).
ب. تحقیقات فیلمنامه
در تیتراژ فیلم، عنوان محقق دیده نمیشود و این حکایت از آن دارد که جناب حاتمیکیا، تحقیقات فیلمنامه را نیز خود بر عهده گرفته است. با توجه به آنچه در مرور کتاب کردستان نقل کردیم مشاهده میشود که اغلب موارد فیلم، مطابق با واقع بوده است. ولی مواردی هم هست که جناب حاتمیکیا مجبور شده تغییراتی در آنها بدهد تا مناسب یک درام سینمایی شود. برخی از موارد تغییر یافته در فیلمنامه به این ترتیب است:
1. فرود بالگرد حامل چمران در فرودگاه پاوه بوده است و نه در چمنزار
2. پاسداران مقیم پاوه، از آمدن چمران بیخبر بودند و از آنها استقبالی نکردهاند
3. در فیلم، جلسهای برای فرماندهی و رایزنی جنگ تشکیل نمیشود
4. وقایع ژاندارمری پاوه با حوادث خانه پاسداران ادغام شده است (بجز در سکانس آغازین)
6. خبر یافتن چمران از پیام امام خمینی در صبح هنگام بوده است و نه در سحرگاه
ج. ایرادها و نواقص
اولین و مهمترین ایراد فیلم چ در خصوص شخصیت انفعالی چمران است. ضعف این شخصیت در فیلم به دو دلیل است. اول به سبب کدر شدن رابطۀ کارگردان و بازیگر. یکی از افرادی که از پشت صحنه فیلم بازدید کرده بود به راقم خبر میداد که کارگردان از طریق دستیارش با عربنیا صحبت میکرده است. نهایت این رابطه قهرآمیز به آنجا میرسد که عربنیا در روز آخر، به فیلمبرداری نیامد و حاتمیکیا مجبور شد صحنههای او را با بازیگر بدل (حمیدرضا گودرزی) بگیرد. این موضوع نشان میدهد که اوضاع ستارهپروری در سینمای ایران رو به بحران است و بازیگران به جای کار کردن ترجیح میدهند ریاست کنند.
دومین موضوعی که ضعف شخصیتپردازی افرادی همچون چمران را سبب میشود دور بودن آنها از ذهن خلایق است. چنین افرادی جزو معجزات خداوند به شمار میروند و تکرار ناپذیرند: امام خمینی(ره)، سید مرتضی آوینی، مصطفی چمران و.... لذا از سینما نمیتوان انتظار برد که امثال آنها را برای ما مجسّم کند. حتی زبان و ادبیات هم از وصف آنها عاجز است چه برسد به زبان تصویر. لذا این حقایق از افرادی همچون حاتمیکیا نیز در حجاب میشوند.
به نظر بنده دست و زبان سینما قاصر است از اینکه بتواند معجزههای بزرگی چون مصطفی چمران را زنده کند. به همین خاطر است که جناب حاتمیکیا در جشنواره اذعان داشت که این چمران، از منظر من است و دیگران بروند چمرانهای خود را بسازند و کذا و کذا. بنده اعتقادی ندارم که این کار غیرممکن است ولی باید گفت که در حکم محال است. سید مرتضی آوینی در این باره سخنی به این مضمون میگفت: «میزان تقرب فیلم به واقعیت، بستگی به میزان تقرب فیلمساز به حقیقت دارد». لذا اگر دیدید عارف واصل مجاهدی فیلمساز شد همو میتواند حماسۀ چمران را خلق کند. (سید مرتضی آوینی گرچه این خصوصیت را داشت ولی تعمداً به سراغ فیلم داستانی نرفت). برای این کار، نخست باید از خداوند متعال اذن گرفت تا یکی از معجزات او را زنده کرد. زیرا خداوند حکیم به هر کسی اجازه نمیدهد معجزه کند. در غیر اینصورت بهتر است در زمرۀ جادوگران درآیید تا از درب خاص کمپانیهای هالیوود داخل شوید.
اما مواردی از شخصیت چمران را میشد در فیلم رعایت کرد. مثل اینکه چمران هرچند جزو نهضت آزادی بود ولی همگام با تفکر ضد انقلابیِ آنها نبود. زیرا اکثریت افراد آن حزب، به «انقلاب کردن» اعتقادی نداشتند و همچون بازرگان میگفتند که باید از طریق مدارس و کار فرهنگی با نظام شاهنشاهی مبارزه کرد. در حالیکه چمران اینگونه نبود و برای حفظ انقلاب اسلامی بارها جانش را به خطر انداخت و نهایتاً در همین راه نیز به شهادت رسید. در همین زمانی که چمران در کردستان میجنگید دولت موقت که (در قبضۀ نهضت آزادی بود) هنوز داشتند از کاغذهای سربرگدار نظام شاهنشاهی (که با رأی مردم در دوازدهم فروردین ساقط شده بود) استفاده میکردند! وقتی اعتراضها به امام میرسد بازرگان در جواب پرسش ایشان میگوید: قصدمان این است که اگر جمهوری اسلامی ساقط شد ما کاری بر خلاف قانون و نظام شاهنشاهی نکرده باشیم!!
در واقع باید گفت چمران در کردستان داشت تاوان قصور دولت موقت را پس میداد و خیلیهای دیگر در همان خطه، جان و مال و خانواده خود را نیز در همین راه دادند. به همین دلیل بود که حضرت امام فرماندهی کل قوا را از بازرگان گرفت و خود فرمان جهاد علیه فتنه انگیزان پاوه را صادر کرد. لذا بر خلاف آن دیالوگ اصغر وصالی که به چمران میگوید که بوی نهضت آزادی میدهی، باید گفت که چمران بیشتر از همه شیفته امام خمینی و سرباز مطیع آن حضرت بود. او یک تنه به اندازه تمام تاریخ نهضت آزادی در راه خدا مجاهده کرده است (آیتالله طالقانی را مستثنی کردهام).
چمران در این فیلم لباس نظامی ندارد در حالیکه در تمامی عکسهای او در کردستان، لباس نظامی بر تن چمران است. به نظر میرسد که کارگردان خواسته است که وجهۀ صلحطلبی چمران را تقویت کند. در اینجا از حالت انفعالی چمران در فیلم نیز باید سخن گفت. او گوئیا اصلاً نقشه و برنامه ندارد و اولین مرتبه است که در چنین معرکهای وارد شده. مثلاً معلوم نیست او برای چه به داخل اتومبیل دکتر عنایتی میرود و اگر میرود چرا چیزی نمیگوید. در فیلم اتاق جنگ و میز مذاکره و مشورت نمیبینیم. این البته با شیوۀ جنگیدن چریکی تعارضی ندارد. در صفحه 58 از کتاب کردستان که در فوق نقل شد، چمران دربارۀ اتاق جلسۀ جنگ مطالبی مرقوم کرده است.
فیلم چ به اختصار دو نوبت به زندگی خصوصی چمران گریز میزند. یک نوبت وقتی که دکتر عنایتی از فرزندانش سخن به میان میآورد و نوبت دوم در انتهای فیلم وقتی که او اتومبیل فولکس واگن را در حیاط خانۀ پاسداران میبیند. اما این وقایع آنقدر تند مرور میشوند که اغلب مخاطبان آن را درک نمیکنند، اینکه چمران همسر امریکایی و فرزندانش (سه پسر و یک دختر) را در فرودگاه بیروت بر هواپیما سوار میکند و به امریکا میفرستد. باید پرسید راوی این دو سکانس کیست؟ اگر سکانسها را چمران روایت کرده است چرا بقیه فیلم از منظر او روایت نشده است؟ و نکتهای دیگر؛ اینطور که از خانواده شهید چمران اطلاع یافتم پروانه همسر امریکایی دکتر چمران به شدت مؤمن و محجبه بوده است. لذا نباید پنداشت که او زلفهای جبینش را آنطور که در فیلم با بازی مونیا جمالپور دیدیم در باد رها میکرده است.
سخن آخر اینکه در فیلم چ، حق پیام امام رعایت نشد. ای کاش همان فایل اصلی گویندۀ رادیو که فرمان امام را خوانده است جستوجوی میشد، و یا حداقل از همان گوینده یا از محمدرضا حیاتی دعوت میشد پیام را دوباره بخوانند. زیرا صدای کنونی که ما آن را در تبلیغات آب معدنی و غیره شنیدهایم خاطرات خوشی را در ما تداعی نمیکند.
نامزدیها و جوایز از جشنواره فیلم فجر
فیلم چ در جشنواره سیودوم فیلم فجر در هشت رشته نامزد دریافت جایزه شد که پنج عنوان از آنها را دریافت کرد:
سیمرغ بلورین برای بهترین نقش مکمل مرد (بابک حمیدیان مشترک با فیلم رستاخیز)
بهترین تدوین (مهدی حسینیوند)
بهترین جلوههای ویژه بصری (سیدهادی اسلامی)
بهترین جلوههای ویژه میدانی (حمیدرضا سلیمانی)
بهترین صدای فیلم (بهمن اردلان و سید علیرضا علویان)
و همچنین سیمرغ بلورین برای بهترین فیلم از نگاه ملی (بنیاد سینمایی فارابی).
نامزدیهای فیلم چ عبارتند از:
بهترین فیلم (این جایزه نصیب فیلمهای رستاخیز و آذر، شهدخت... شد)
بهترین کارگردانی (جایزه به احمدرضا درویش اهدا گشت)
بهترین طراحی صحنه و لباس/ عباس بلوَندی (جایزه به فیلمهای رستاخیز و همه چیز برای فروش رسید)
اما به نظر راقم، بازی تحسین برانگیز خانم مریلا زارعی در این فیلم باید نامزد جایزه بهترین نقش مکمل زن میشد. احتمالاً به جهت آنکه خانم زارعی در فیلم شیار 143 نامزد و بلکه برنده جایزه بهترین بازیگر نقش اول زن شدند از ذکر نام ایشان در میان بازیگران مکمل خودداری شده است که البته این دو تعارضی ندارند و بازی ایشان در فیلم چ بهتر است. به نظر بنده، جای خانم زارعی را در میان نامزدهای بازیگران نقش مکمل زن، دو نفر از بازیگران فیلم اشباح (هنگامه حمیدزاده و ملیکا شریفینیا) گرفتهاند. خصوصاً که شبنم مقدمی که این جایزه را برای فیلم امروز (سیدرضا میرکریمی) گرفت در آن فیلم یک بازی کاملاً معمولی داشت.
تصویر چمران در فیلم مستند و انیمیشن
در خصوص شهید چمران فقط یک فیلم مستند ساخته شده است؛ مجموعه 12 قسمتی سردار عشق/ محمد دُرمنش (1376) که در گروه روایت فتح ساخته شد و مورد اقبال خاص و عام قرار گرفت.
سیدمهدی شجاعی از زندگی شهید چمران فیلمنامهای برای یک سریال سیزده قسمتی نوشت که در آذر 1392 رونمایی و منتشر شد.
یک گفتوگوی برگزیده از فیلم
به یکی از دیالوگهای برگزیده فیلم که به طرز حیرتانگیزی حماسی است، توجه کنید.
شب در بیمارستان. هانا (مریلا زارعی) وقتی متوجه میشود که شوهرش سیروان (امیررضا دلاوری) علیرغم زخمی شدن میخواهد به عنوان نیروی داوطلب از بیمارستان حفاظت کند کودک شش ماههشان را به آغوش او میاندازد تا مهر پدریاش را به جنبش درآورد. سیروان متفکر و کمی بهتزده به فرزندش نگاه میکند.
- هانا: تو زخمی هستی. تو بابانی، پدری. ما خیلی صبرمان کرد تا خدا این بچه را به ما داد (مکث). هانا بدون تو میمیره.
- سیروان: خدا نکنه.
- هانا: تو زخمی هستی! اونهایی بروند که سالمند.
-سیروان: میخواهی پیشت بمانم؟
- هانا: بله.
- سیروان: برو لباس زنانه برایم پیدا کن (مکث) من اگر نروم یک عمر سرم پایینه.
امیر اهوارکی