امام هويت خود را در بندگی خدا می‌دانست. وظيفه خودش را در اين می‌ديد كه فرمان‌های خدا را در زندگی شخصی، خانوادگی و سپس در جامعه تحقق ببخشد.

گروه تاریخ مشرق - آنچه در پی می‌آيد گفتار منتشر نشده‌ای از حضرت آيت‌الله محمد تقی مصباح يزدی است كه در بيستمين سالگرد رحلت امام خمينی و در يكی از محافل بزرگداشت آن حضرت ايراد فرموده‌اند. آیت‌الله مصباح یزدی در این گفتار به تشریح اهداف و آرمان‌های امام خمينی (رضوان‌الله‌علیه) پرداخته‌اند که عینا از نظر می‌گذرانید:
 

اهداف و آرمان‌های حضرت امام (رضوان‌الله‌عليه) چيزی جز اهداف و آرمان‌های اسلام نبود، منتهی اگر بخواهيم آنها را به‌طور مشخص و جزئی‌تر فهرست‌بندی كنيم، می‌توانيم به صورت زير بيان كنيم:

1) تشكيل حكومت اسلامی
پس از اينكه موقعيت كشورهای اسلامی و به‌طور كلّی موقعيت اسلام را در جهان بررسی كرد، نخستين هدفی را كه در نظر گرفت، اين بود كه يک «حكومت اسلامی» تشكيل بدهد، بدون تشكيل حكومت اسلامی، اميدی برای «اسلامی شدن قوانين» يک كشور وجود نداشت، زيرا برای آنكه كشور، چهره اسلامی پيدا كند و اهداف اسلام در آن عملی شود، نيازمند تشكيل يک نظام اسلامی بود. به اين دليل امام از همان دوران جوانی و ميانسالی ـ‌آن‌گونه كه از برخی نوشته‌های ايشان به دست می‌آيد‌ـ در همين انديشه بود كه «حكومت اسلامی» را در ايران برقرار كند. به‌ويژه از حدود شهريور 1320 كه ايشان توجه بيشتری به اين موضوع پيدا كرد و اين آرمان، در ذهن شريف وی به صورت جدّی مطرح شد.

پس می‌توانيم بگوييم كه نخستين و مهم‌ترين اهداف امام، «برقراری نظام اسلامي» بود كه تقريباً يک «ربع قرن» برای تشكيل اين حكومت و تحكيم مواضع آن ـ‌قبل و بعد از پيروزی انقلاب‌ـ‌ كوشيد. او بارها بر اين مطلب تأكيد كرد كه مهم‌ترين واجبات برای هر مسلمانی، حفظ نظام اسلامی است. هرچند كه ممكن است در اين نظام‌ها كمبودها و نارسايی‌هايی [از نظر نظام يا كارگزاران] هم وجود داشته باشد. با اين وصف نيز حفظ اساس اين نظام، واجب‌ترين وظيفه یک مسلمان است كه بر عهده او گذاشته شده است. او با عبارت‌های مختلف و در مواقع گوناگون، بر اين امر تأكيد فرمود. به بيان يک نمونه آن سخنان فصل‌الخطاب اكتفا می‌كنيم. ايشان در اين زمينه فرمود:

«مسئله حفظ نظام جمهوری اسلامی در اين عصر و با اين وضعی كه در دنيا مشاهده می‌شود... از اهمّ واجبات عقلی و شرعی است كه هيچ چيز با آن مزاحمت نمی‌كند».(1)
اين هدف را می‌توان از رفتارهای امام، به‌ويژه از رفتارهای اجتماعی و مبارزات ايشان به دست آورد و می‌توان آن را نخستين هدف وی تلقّی كرد.



2) حمايت از محرومان و قشر آسيب‌پذير
يكی ديگر از اهداف امام، «حمايت از محرومان و مظلومان» و به تعبير خود امام، حمايت از «پابرهنگان» بود. اين معنا و مبنا، چيزی بود كه از متن اسلام و سيره پيشوايان معصوم اسلامی، به‌ويژه از رفتار اميرمؤمنان(علیه السلام) در زمان حكومتشان الهام گرفته بود. در هر فرصتی كه پيش می‌آمد ـ‌در سخنرانی‌ها، پيام‌ها، وصيت‌نامه‌ها و...ـ بر اين مسئله تأكيد داشت كه ما در دوران حاكميت نظام اسلامی، بايد حافظ و حامی منافع محرومان و قشرهای آسيب‌پذير باشيم.

3) حفظ وحدت ميان اقشار جامعه ايران
يكی ديگر از اهداف امام كه همه با آن آشنا هستيم، «حفظ وحدت» بين قشرهای مختلف جامعه بود. شايد كمتر صحبت و پيامی از امام باشد كه بر مسئله وحدت و اتحاد مردم تأكيد نكرده باشد.

امام از يک سو، وحدت مردم را به عنوان «رمز پيروزی انقلاب اسلامی» معرفی می‌كرد و از سوی ديگر، حفظ اين وحدت را يک وظيفه بزرگ ـ‌بعد از پيروزی انقلاب‌ـ برای مسلمان‌ها می‌دانست و عقيده داشت كه بايد در مقابل تلاش‌هايی كه سران كفر و استكبار جهانی ‌ـ‌‌برای نابودی اسلام می‌كنند‌ـ ايستاد و با آنان مبارزه كرد. دشمنان جمهوری اسلامی ايران، تنها راه برای از بين بردن و محو كردن اين نظام را ايجاد اختلاف بين مردم می‌دانند، به‌ويژه اختلاف ميان مسئولان. امام، اين را راه ورود و نفوذ دشمن برای رخنه در اركان نظام اسلامی ايران می‌ديد. اين بود كه سعی باصفا و كوشش بسياری می‌كرد، برای اينكه مردم ـ‌بايد‌ـ وحدتشان را حفظ كنند. خود ايشان در مسير اتحاد، از هيچ تلاشی مضايقه نمی‌كردند. 

4) ايجاد روح همبستگی و اتحاد ميان مسلمانان جهان
چهارمين هدف و آرمان امام خمينی (قدّس‌سره) «ايجاد اتحاد و هماهنگی بين مسلمانان جهان» بود. محور مختص هدف قبلی، وحدت بين قشرهای مختلف بود. می‌توان اين را به عنوان هدفی ديگر يا متمم همان هدف قبلی ذكر كرد. امام افزون بر آنكه روی «وحدت قشرهای جامعه ايراني» تكيه و تأكيد داشت؛ برای «اتحاد همه مسلمانان جهان» نيز، تلاش می‌كرد. ايشان آن را یک «آرمان مقدس» برای خود تلقی و به ديگران نيز تفهيم می‌كرد.
 


5) تحقير و تضعيف استعمارگران و جهانخواران
از آرمان ديگر حضرت امام كه به‌طور كامل در رفتارها و سخنرانی‌های ايشان مشهود و روشن بود، «تضعيف و تحقير استعمارگران» و ايجاد اعتماد به نفس در بين مسلمان‌ها در برابر آنان بود. همه می‌دانيم و می‌دانند كه تمام استعمارگران و مستكبران شرق و غرب اعتراف می‌كردند كه حضرت امام خمينی (قدّس‌سره)، بزرگ‌ترين كسی است كه در اين عصر با آنان به مبارزه برخاسته و در اين جهت موفق هم شده است.

امام نه‌تنها برای ملت مسلمان ايران اين آرزو را داشت، بلكه تلاش او اين بود كه همه ملت‌های جهان بيدار شوند و مقابل استعمارگران و ستمگران زورگو قيام كنند و حق خود را از حلقوم آنان بيرون بكشند.

6) كَندن غدّه سرطانی (اسرائيل) از قلب جهان اسلام
از اهداف مشخص و روشن امام، «مبارزه جدّی و بی‌امان با مزدور استعمار»، يعنی اسرائيل غاصب بود. معتقد بود كه اسرائيل، يک «غدّه سرطاني» است كه در قلب عالم اسلام، به دست استعمارگران ـ‌به‌ويژه امريكا‌ـ به وجود آمده است و تا اين غدّه سرطانی ريشه‌كن نشود، كشورهای اسلامی روی صلاح و پيشرفت و تكامل را نخواهد ديد. بنابراين، ريشه‌كن كردن اين دولت غاصب صهيونيستی، يكی از آرمان‌ها و اهداف مهم امام بود.

7) مبارزه با طاغوت‌هايی كه به نام اسلام، حكومت می‌كنند
هدف ديگر امام‌خمينی (رحمة‌الله‌عليه)، «مبارزه با طاغوت‌ها» بود؛ طاغوت‌هايی كه به نام اسلام و با عنوان رهبر اسلامی بر مسلمانان حكومت می‌كنند. آنها كه برای منافع شخصی خود و خانواده خويش، مصالح كلی اسلام و مسلمانان را فدا می‌كنند و منابع و ثروت مسلمان‌ها را در اختيار استعمارگران و استثمارگران قرار می‌دهند. اينان همان حاكمانی هستند كه با حمايت ابرقدرت‌ها روی كار آمده‌اند و با تكيه بر آنان به حيات خود ادامه می‌دهند.
آرمان امام اين بود كه برای برقراری نظام اسلامی، جهان اسلام بايد بر ضدّ چنين حكّامی به مبارزه و قيام برخيزد.



8) هدايت انسان به جايگاه اصلی و گمشده واقعی‌اش (قرب الهی و سعادت جاويد)
امام هويت خود را در بندگی خدا می‌دانست. وظيفه خودش را در اين می‌ديد كه فرمان‌های خدا را در زندگی شخصی، خانوادگی و سپس در جامعه تحقق ببخشد. خواست خدا از انسان، در عرصه‌های گوناگون فردی و اجتماعی، جز كمال و سعادت آدميان نيست و ابعاد فردی، اجتماعی، مادی، معنوی، دنيوی، اخروی، دينی، سياسی، اقتصادی و مانند اينها از هم قابل تفكيک نيستند. همه اينها ابعاد يک موجود هستند و آن موجودی است كه به سوی خدا در حركت است و بايد در تمام مراحل زندگی، خواست خدا را كه همان كمال و سعادت حقيقی انسان است، تحقق ببخشد.

در اينجا، بحث بر سر ابعاد فردی و شخصی امام (قدّس‌سره) نيست. ما زندگی امام و شخصيت ايشان را از تأثيرش در اجتماع بررسی می‌كنيم. ابعاد اجتماعی زندگی امام، مانند دايره‌های متداخل است، زندگی خانوادگی، زندگی شهری، زندگی در كشور، زندگی شيعيان، زندگی مسلمانان و بعد، زندگی كل انسان‌ها، مثل دايره‌های متداخلی هستند كه شخصيت امام را احاطه كرده‌اند.

به اين ترتيب، امام ابتدا به ساختن خانواده و شاگردانش پرداخت. در ضمن تربيت شاگردان توانست يارانی برای توسعه حركت خود در جهان بيابد. پس از اينكه يارانی به اندازه ضرورت و قدر نياز فراهم كرد، به اصلاح جامعه و كشور خود روی آورد تا آن را به سمت اهداف الهی نزديک كند. ايشان به اقتضای اتصال به رحمت عامه و بی‌انتهای حضرت رحمان، پا را از كشور خويش فراتر نهاد، به‌گونه‌ای كه متدينين را به سوی دين برگرداند. در اين باره، نمونه‌هايی از اعتراف معترفان را بيان كرديم، به‌ويژه دعوت از رئيس اتحاد جماهير شوروی سابق برای پذيرش اسلام و ترک در كمون ماندن.(2) تمام اينها برای هدايت انسان‌ها، به طريق شريعت و حقيقت بود كه كمال و سعادت آدميان در گرو طی همين طريق است و بس.



9) آشنايی جوامع جهانی با معارف اصلی شيعه (هدف فراكشوری)
نخستين هدف امام برای تحول در جامعه ايران، همان بود كه گفتيم، ولی ايشان هيچ‌گاه از رسالت جهانی خود غافل نبود. نخستين هدف فراكشوری و فراميهنی او اين بود كه تمام كشورهای جهان را با معارف اصلی شيعه آشنا كند. از يک سو، خرافات را از دايره اعتقادات و رفتارهای آنان بزدايد و از طرف ديگر، توجه آنان را به جوهر اسلام و بشريت جلب كند. امام در اين زمينه نيز، توفيق‌های چشمگيری به دست آورد و خواه ناخواه اشتباهات و كژانديشی‌هايی كه در رفتار بعضی از شيعيان در نقاط جهان وجود داشت، به بركت تعابير و تدابير ايشان رو به اصلاح نهاد.

شيعيان دنيا هم، با استفاده از تعليمات امام (رحمة‌الله‌عليه) با حقيقت مكتب اهل‌بيت (علیهم‌السلام) بيشتر آشنا شدند و همين، عاملی شد تا كشورهای اسلامی، رابطه عميق‌تری با مردم خودشان و امام (رحمةالله‌علیه) ايجاد كنند. همان‌گونه كه پيش‌تر گفتيم، امام حتی از راه دور طرفداران وهّابيت را هم مشتاق شيعه كرد و شيعه ساخت. دنيا نيز شيعه را به عنوان يک مذهب رسمی اسلامی به رسميت پذيرفت.

چكيده سخن
امام مردی بزرگ و نابغه‌ای بی‌نظير، ميان غيرمعصومان بود. دانشمندی بود كه جامع اضداد می‌نمود. سياست را عجين ديانت می‌ديد. استادان بزرگ و شاگردان بزرگی داشت. امام افزون بر آنكه در تمام علوم اسلامی تبحر داشت، در چهار رشته فقه، اصول، فلسفه و عرفان در عين پايبندی به مبانی و اصول اسلامی نوآوری داشت. تأليفات فراوانی در زمينه‌های علوم اسلامی نگاشت. عصاره قرآن و سنّت را در قالب وصيت‌نامه الهی‌ـ‌سياسی خود نوشت كه هر ورقش دفتری است از معرفت امام خمينی و خمينی ‌آفرين. آفرين آفريدگار بر او باد!

ميان غيرمعصومان، مانندی برای امام نمی‌بينم تا ايشان را به او تشبيه كنم. او قهرمان تاريخ و نابغه‌ای نادر بود، مجتهد و مجاهد بود، هم اصولی بود و هم فقيه جامع‌الشرايط، حكيم، فيلسوف، اديب، شاعر، عارف، سالك، عابد و زاهد بود. شجاعت، شهامت، صلابت و ابهت داشت. به عبارت بهتر و موجز، می‌توان گفت روح و جوهره شخصيت او، «ذوب شدن در اسلام»، يعنی بندگی خدا بود.



البته آن روح، گاهی در قالب شناخت «اصول اسلام» و حكمت نظری تجلی می‌كرد، يعنی در معرفت و مبانی اسلامی و اصول و عقايد آن. با اين وصف، از او حكيم و فيلسوفی الهی می‌ساخت كه عميق‌ترين نظريه‌ها را در حكمت الهی داشت. گاهی هم آن روح، در شكل «فروع اسلام» ظهور می‌كرد، يعنی در شناخت فروع (احكام فردی، اجتماعی، اقتصادی و سياسی اسلام)، در نتيجه از اين لحاظ هم ايشان «فقيهی جامع‌الشرايط، باورع و باتقوا» بود كه دقيق‌ترين آرا و فتواها را در عبادات، معاملات، حقوق و سياست داشت.

گاهی نيز، آن روح در «حكمت عملی» و عمل به دقايق احكام شرعی رخ می‌نمود، يعنی در قالب تهذيب اخلاق و خودسازي. با اين وصف، در شكل انسانی ملكوتی، عارفی شيدا، عابدی پارسا، زاهدی خودنگه‌دار، باتقوايی مخلص، متواضعی باوقار، اهل اشک و آه و ناله شب، اهل ذكر و فكر و ورد سحری، دارای اشكی روان و رخی زرد، خاشع، آرام و بی‌اضطراب جلوه می‌كرد.
گاهی هم آن جوهره شخصيت امام، در عمل به «مسائل اجتماعی اسلام»، يعنی در شكل تطبيق اسلام بر مسائل اجتماعی تجلی می‌كرد، يعنی عمل به واجبات اجتماعی و تطبيق آنها با موازين شرعي. با اين وصف، از او چنين شخصی ساخته بود. رهبری بزرگ، مديری مدبر، پدری مهربان برای دوستان، شمشيری عريان و آخته برای دشمنان، ضد طاغوتيان، طاغوت‌ستيز، پهلوانی نترس و شجاع و مجاهدی فی‌ سبيل‌ الله.

امام ـ‌همه آنچه را كه گفتيم‌ـ به سبب دو چيز به دست آورده بود: يكی اطاعت پروردگار و حبّ او، ديگری دوست داشتن خلق خدای تعالي.
به هر حال نمی‌توانيم آن دريا را در اين ظرف كوچک ذهن بگنجانيم، ولی تصور می‌كنم، دست‌كم دو قرن لازم است تا تأثيری كه امام (رحمة‌الله‌علیه) بر جامعه جهانی گذاشته است، دقيقاً ارز‌يابی شود. شايد اين جمله، حمل بر نوعی تعصب يا يک عاطفه افراطی شود، اما شايد تاريخ اثبات كند كه اين سخن دور از واقعيت نيست.(4)
او اقيانوس آرام و بی‌كرانه‌ای بود كه قريب چهل سال در ساحلش به سير پرداختيم و جسم و جان خود را مسير نسيم نَفَسِ جانفزا و دلنوازش قرار داديم و بهره‌ها جستيم. رحمت خاص رحمان، نثار جان پاكش باد!

پی‌نوشت‌ها:
(1) ر. ك: صحيفه امام، ج 19، ص 154.

(2) به‌ويژه آن جمله امام به فرستاده ميخائيل گورباچف كه فرمود: «من می‌خواستم دری از غيب به روی آقای گورباچف باز كنم، نه اينكه از جهان مادّه با او سخن بگويم».
(3) دو هدف اخير، در مجله معرفت، 31، سال هشتم، ش سوم، آذر و دی 1378 در مصاحبه حضرت استاد ـ‌مد ظله‌ـ با آقای محمد لَنسِل (رئيس جامعه شيعيان اتريش) نيز آمده است.

(4) و به قول يادگارش، مرحوم احمدآقا(ره)، خمينی روح خدا بود در كالبد زمان؛ و روح خدا جاودانه است. (احمدی‌خواه).