کد خبر 316409
تاریخ انتشار: ۲۰ خرداد ۱۳۹۳ - ۰۰:۰۸

زندگی جای دیگری است می‌توانست یک تراژدی خوب در خصوص وفاداری مردان و شرارت زنان مدرن باشد که البته اینطور نشده است. این فیلم از جهاتی با فیلم تحسین برانگیز جدایی نادر از سیمین قابل قیاس است. در آنجا نیز زن به دنبال آرزوهایش خانه را ترک می‌کند و شوهر مجبور می‌شود زنی دیگر را برای انجام کارهای خانه و پرستاری از پدر پیر خود، به خانه بیاورد...

گروه فرهنگی مشرق _ زندگی جای دیگری است به کارگردانی منوچهر هادی در اکران دوم بهار از چهارشنبه سوم اردیبهشت در 14 سینما تهران و 20 سینمای شهرستان اکران شده است. هزینۀ تولید این فیلم هشتصد میلیون تومان بوده است و فروش آن در 47 روز در تهران، به 470 میلیون تومان رسیده است.
********



فیلم زندگی جای دیگری است سومین فیلم سینمایی منوچهر هادی، فیلم خوش‌ساخت و قابل تأملی است. خصوصاً که بازی متفاوت حامد بهداد در نقش بهیار کم‌حرف اورژانس، جلوه‌ای دیگر به فیلم داده است. این فیلم به تهیه‌کنندگی سیدامیر سیدزاده، در مدت 87 دقیقه تدوین شده است.
 
خلاصه داستان
شهرزاد (نیکی کریمی) همسر سابق داود بقایی (حامد بهداد) به دلیل به زندان افتادن شوهرش علی (پارسا پیروزفر)، از او کمک می‌خواهد. داوود دکتر بهیار اورژانس است و با دو فرزندش و همسر صیغه‌ای‌ خود نفیسه (یکتا ناصر) زندگی می‌کند. او به شدت شهرزاد را طرد می‌کند ولی وقتی متوجه سرطان خود می‌شود تصمیم می‌گیرد به خاطر بچه‌هایش به او کمک کند.
 


مختصری دربارۀ سازندگان
منوچهر هادی متولد 1351 در تهران است. او پس از اخذ دیپلم به فعالیت‌های مختلف در سینما پرداخت و نخستین فیلم سینمایی‌اش را به نام قرنطینه در سال 1386 ساخت. دومین فیلم او یکی می‌خواد باهات حرف بزنه (1390) به تهیه‌کنندگی جواد نوروزبیگی تحسین منتقدان را برانگیخت. یکتا ناصر برای بازی در آن برنده جایزه بهترین بازیگر نقش دوم زن از جشنواره سی‌ام فیلم فجر شد. سومین فیلم هادی، همین فیلم مورد بحث است.



منوچهر هادی حدود بیست تله فیلم ساخته که از میان آنها می‌توان به فیلم‌های آخرین روز ماه (1385) و دنیای پرامید (1391) اشاره کرد. او همچنین سریال خداحافظ بچه (1391) را برای شبکه سوم ساخت و نیز سریال نوروز امسال شبکه دوم سیما به نام «خوب بد زشت». هادی در این روزها در حال ساخت سریال پلیسی آمین در سیما فیلم است. منوچهر هادی فرزند شهید است.



از راست: بابک کایدان، منوچهر هادی و پدرام کریمی

بابک کایدان فیلمنامه‌نویس این فیلم، در سال 1356 در آبادان به دنیا آمد و در گرایش ادبیات نمایشی در دانشگاه آزاد تحصیل کرد. از نوشته‌های کایدان سه فیلم سینمایی تولید شده است: صدای پای من/ مهرداد خوشبخت (1389)، فیلم توقیف‌شدۀ پریناز/ بهرام بهرامیان (1390) بر اساس طرحی از بهرامیان، و زندگی جای دیگری است (1392) با همکاری پدرام کریمی و منوچهر هادی. بیشترین فعالیت این نویسنده در حوزۀ سریال‌های تلویزیونی بوده است: دارا و ندار/ مسعود ده‌نمکی (1389)، سقوط یک فرشته/ بهرام بهرامیان (1390)،  خوب بد زشت (1393). او در صدد نگارش مجموعه طنزی شصت قسمتی برای شبکه دوم سیما است که منوچهر هادی آن را خواهد ساخت.



منوچهر هادی در کنار سیدامیر سیدزاده

سیدامیر سیدزاده کار تهیه‌کنندگی را از سال 1386 آغاز کرد. عمدۀ فیلم‌های تهیه شده توسط او بدین قرارند: تنها دو بار زندگی می‌کنیم (1386)، احضارشدگان (1386)، سه و نیم (1389)، آمین خواهیم گفت (1389)، زندگی جای دیگری است (1392)، ناخواسته (1392) و خانوم (1392). جناب سیدزاده در جشنواره گذشته فجر با سه فیلم اخیر حضور داشت. دو عنوان آخر، اولین ساختۀ کارگردانانشان است.
 
 
نقد و نظر
فیلم «زندگی جای دیگری است» به موضوع مواجهۀ یک بهیار، با مرگ خودش می‌پردازد. داوود بقایی (حامد بهداد)، بهیار بخش اورژانس است که در همان اوایل فیلم به دستیار جوانش که از مرگ بیماران رنج می‌برد، می‌گوید: «برایت عادی خواهد شد». اما خود او بعد از تومور مغزی‌اش درمی‌یابد که فقط مرگ دیگران برایش عادی شده است. یکی از دوستان طبیبش به نام مرتضی ابراهیمی (رضا بهبودی) به او اینطور سفارش می‌کند: «مهم‌ترین کار در زندگی تو این است که بفهمی مهم‌ترین کارِ زندگی‌ات چیست». لذا داوود به درخواست عجیب همسر سابقش شهرزاد ــ که پیش‌تر حتی جواب تلفنش را هم نمی‌داد ــ جواب مثبت می‌دهد، و خود را فدیۀ شوهر دوم او می‌کند، و این البته عجیب است.



در نمای افتتاحیه، داوود (حامد بهداد) را در بالکن طبقه دوم در حال دود کردن سیگار می‌بینیم و نور زیبای خورشید و تصویر معکوس او در آینه، جلوه‌ای زیبا به این نمای طولانی داده است. وقتی سیگار به پایان می‌رسد منشی او را صدا می‌زند و دکتر جراح مغز، سرطانش را اعلام می‌کند. کات به، تیتراژ آغازین در زمینۀ سیاه، و قصه‌ای که حالا از ابتدا روایت می‌شود. زنگ ممتد طلبکاری که در نهایت شیشۀ خانۀ علی و شهرزاد را می‌شکند و زن برای حل این مشکل پیشنهاد می‌کند آن جنس را که شریک فراری برایشان گذاشته بفروشند. در دقیقۀ 36 از فیلم به همان مطب دکتر می‌رسیم و فیلم با جزئیات بیشتری واقعۀ سرطان را حکایت می‌کند. این ترفند ساده که نقطۀ عطف ابتدایی را در همان سکانس اول فاش می‌کند جای تحسین و تمجید دارد. خصوصاً که بدانیم غالب فیلم‌ها از این پرده‌گشایی‌ها برای جذابیت استفاده می‌شود اما روش خاص این فیلم، به مخاطب کمک می‌کند تا بدون آنکه وارد افت و خیزهای قصه شود، پیام فیلم را بهتر درک کند.

شهرزاد از زندگی داوود رفته و او زنی به نام نفیسه (یکتا ناصر) را صیغۀ خود کرده تا از فرزندانش مواظبت کند. لذا مخاطب به داوود حق می‌دهد که تلفن‌های مکرر شهرزاد را پاسخ ندهد. اما شهرزاد هم برای خود دلایلی دارد که البته چندان قانع کننده نیستند. آنچه برای داوود مهم است و آن را از شهرزاد می‌پرسد این است که آیا او برای ازدواج با علی (پارسا پیروزفر) خود را مطلّقه کرده است؟ این سؤالی است که داوود قاعدتاً بایست جواب آن را بداند. آیا واقعاً آنها هیچ نزاعی با هم نداشته‌اند و شهرزاد بدون مقدمه از زندگی داوود بیرون رفته است؟ اینکه شهرزاد در انتهای فیلم چیزی بدین مضمون می‌گوید که من شوهری می‌خواستم که حرف‌ بزند و حرف گوش‌‌ کند و علی همینطور است، نیز کمکی در درک شخصیت او نمی‌کند.



در سکانسِ بعد از تیتراژ وقتی موضوع طلبکار مطرح می‌شود، شهرزاد چیزی بدین مضمون به علی می‌گوید که آن «جنس» را بفروشیم و پول طلبکار را بدهیم. علی نمی‌پذیرد و می‌گوید حرام است و پولش زندگی‌مان را به گند می‌کشد. اما شهرزاد جواب می‌دهد: کیست که زندگی‌اش به مقداری نجاست آمیخته نباشد؟! وقتی او در ادامه اعدام قریب الوقوع علی را به داوود خبر می‌دهد درمی‌یابیم که علی به سخن شهرزاد گوش داده و گیر افتاده است.

پیام این فیلم، زنده ماندن یا مرگ داوود بقایی نیست بلکه کاری است که او در مدت باقیمانده از زندگی‌اش انجام می‌دهد، همانطور که دکتر ابراهیمی به او سفارش کرد. اما عجیب اینجا است که او قبل از مرگش کار مهمی انجام نمی‌دهد، جز اینکه بچه‌هایش را به مادرشان شهرزاد (همسر سابقش) می‌سپارد و ماجرای سرطانش را به همسر صیغه‌ای‌اش می‌گوید و سپس او را عقد دائم می‌کند و با آنها در یک سفر وداع‌گونه به کنار دریا می‌رود. گویا وصل شدن به دریا، نمادی از مرگ است. (به یاد آورید که قهرمان فیلم هامون مهرجویی (1367) نیز به وقت مرگش به دریا زده بود). حالا سؤال این است که با توجه به دروغی که شهرزاد در خصوص هروئین به داوود می‌گوید، آیا او کار درستی انجام داده است؟



بگذارید ماجرای داوود و شهرزاد را از ابتدا مرور کنیم. شهرزاد بنا به دلایلی شخصی، زندگی‌اش را ترک کرده و با علی (پارسا پیروزفر) ازدواج کرده است. ما صحبت‌های شهرزاد را می‌شنویم که علی را وامی‌دارد تا مقداری هروئین را که از اموال شریکِ فراری‌شان باقی مانده، بفروشند. چندی بعد شهرزاد به نزد داوود آمده می‌گوید: در میان اموال شریکمان دفعتاً مقداری هروئین یافتند و علی به اعدام محکوم شد. او از داوود می‌خواهد یکی از کسانی را که قصد خودکشی دارند به او معرفی کند تا مبلغی بگیرد و خود را صاحب هروئین معرفی کند. داوود او را به شدت می‌راند اما وقتی از سرطان خود و مرگ قریب الوقوعش باخبر می‌شود به سخنان شهرزاد گوش می‌کند. داوود در خصوص ازدواج با علی، شهرزاد را به قرآن سوگند می‌دهد تا راست بگوید. او تأکید دارد که گرچه علی را از کودکی می‌شناخته اما دو سال پس از جدایی از داوود، با علی ازدواج کرده است. داوود از او می‌پرسد آیا می‌تواند بچه‌ها را نگهداری کند؟ وقتی جواب مثبت می‌شنود جزئیات ماجرا را از او می‌خواهد (فیلم آگاهانه به صحنه‌های دادگاه وارد نمی‌شود). داوود در نهایت خودش را تسلیم کرده و علی آزاد می‌شود.

واضح است که شهرزاد در خصوص هروئین به داوود دروغ گفته است. او نه تنها زندگی شوهرش را از هم پاشیده، بلکه شوهر دومش علی را نیز به زیر تیغ فرستاده است. حالا او قصد دارد کسی را به فدیۀ علی بدهد که خود داوود در این راه پیش‌قدم می‌شود. لذا داوود به جرم تجارت مواد مخدر اعدام خواهد شد. سؤال ما این است که آیا چنین کاری معقول است؟! اگر قائل شویم که داوود نه به خاطر نجات علی یا زندگی شهرزاد، بلکه برای محافظت از فرزندانش خود را به فدیۀ علی داده است آیا او کار پسندیده‌ای کرده است؟ جواب راقم، منفی خواهد بود. زیرا او، هم خودکشی کرده و هم با بدنامی از این دنیا رفته است. اگر نگرانی داوود، از سوی بچه‌ها است و اصلاً به خاطر پرستاری از آنها، نفیسه را صیغه کرده پس او چطور کودکانش را به مادر خطاکار و دروغگوی آنها می‌سپارد؟



علی مسلمان است و نشانه‌اش، سکانس نمازخانه است که دکتر ابراهیمی عکس رادیولوژی او را در آنجا می‌بیند. در قوانین اسلام، خودکشی حرام و کیفرش جهنم ابد است. زیرا که مرگ و زندگی به دست خدا است و اگر خداوند حکیم به کسی جان داده، پس مقدر فرموده که او تا وقت معین زنده باشد برای مصالحی که او می‌داند و ما نیز ممکن است به بخشی از آن اطلاع یابیم. این موضوع وقتی اهمیت می‌یابد که بدانیم هیچ پزشکی نمی‌تواند زمان مرگ انسان را معین کند حتی اگر او به امراض مهلک مبتلا باشد.

در این فیلم شهرزاد ظالم است زیرا از پی آرزوهایش، زندگی خانوادگی را ترک کرده است. سرزدن او به پریا در مدرسه، چیزی از بار گناهان او نمی‌کاهد. زیرا بچه‌ها به حضور فیزیکی مادرشان نیازمندند همانطور که داوود به همسر نیاز دارد. لذا اینکه شهرزاد بیاید و بار سنگین دیگری بر دوش داوود بگذارد که او را به نحوی به مهلکه بیاندازد معقول نیست. به این ترتیب باید داوود را «خَسِرَ الدّنیا و الاخرة» بخوانیم؛ کسی که در دنیا عمر طولانی نکرد و با بدنامی اعدام شد و علی‌القاعده در آتیه به سبب خودکشی به جهنم ابد درخواهد افتاد.



زندگی جای دیگری است می‌توانست یک تراژدی خوب در خصوص مردان وفادار و شرارت زنان مدرن باشد که البته اینطور نشده است. این فیلم از جهاتی با فیلم تحسین برانگیز جدایی نادر از سیمین قابل قیاس است. در آنجا نیز زن به دنبال آرزوهایش خانه را ترک می‌کند و شوهر مجبور می‌شود زنی دیگر را برای انجام کارهای خانه و پرستاری از پدر پیر خود، به خانه بیاورد. نادر در آن فیلم عزتمند است و علی‌رغم اصرار دخترش حاضر نمی‌شود از سیمین که در خانۀ مادرش زندگی می‌کند درخواست کند که به زندگی با او بازگردد. دختر که شخص صادق و درستکاری است، مادرش را به سبب ترک زندگی ملامت می‌کند و در عوض با پدرش همدردی دارد. لذا حدس راقم آن است که او در انتهای فیلم، پدرش را انتخاب خواهد کرد. فیلم جدایی نادر، توانسته مسئله زنان مدرن و افسارگسیختگی آنها را به خوبی حکایت کند در حالیکه فیلم منوچهر هادی اینطور نیست. اما همه اینها باعث نمی‌شود که ما چشممان را بر محاسن فیلم ببندیم.


 
محاسن فیلم و تحسینات
لطایف و ظرافت‌های فیلم در نوبت‌های بعدی تماشا مشخص خواهند شد. شخصیت‌ها به خوبی پرداخت شده‌اند. مثلاً هر کدام از دو فرزند کودک و نوجوان داوود، واجد مشخصات منحصر به فرد خود هستند. پویا فرزند بزرگ‌تر که در سنین بلوغ قرار دارد در واقع یک قربانی طلاق است. او مخفیانه سیگار می‌کشد و حتی به زن همسایه، نامۀ عاشقانه می‌نویسد (ما این زن را با هوشیاری کارگردان، فقط در یک نمای دور می‌بینیم که ماجرای نامه را به داوود می‌گوید). همانجا داوود پویا را بعد از ضرب و شتم در خارج از کادر، از خانه بیرون می‌کند و در نهایت با وساطت پدرش رابطۀ آن دو اصلاح می‌شود. پریا دختر هفت سالۀ داوود نیز شخصیت باورپذیری دارد. او گاهی چغلی برادرش را می‌کند، مخفیانه به مادرش زنگ می‌زند و گاهی پدرش را به سبب دود سیگار ملامت می‌کند.

از همان ابتدای فیلم، رفتار همراه با اطاعت و ادب نفیسه (که در میان زنان امروزی همچون کیمیا نادر است) تعجب ما را برمی‌انگیزد. کمی بعد متوجه می‌شویم که او همسر موقت داوود است و طبق منطق رایج فیلم‌ها، رفتار او باید همینطور با ادب و احترام باشد. (عجیب آنجا است که چرا ما از سرکشی و سلطه‌طلبیِ زنان عقد دائم تعجب نمی‌کنیم. گوئیا این چیزها باید برای همگان عادی شده باشد که البته برای راقم نشده است).



شغل داوود به خوبی انتخاب شده است، هم بکر است و هم به موضوع فیلم ربط مستقیم دارد. لوکیشن خوب بیمارستان مسیح دانشوری نیز به زیبایی فیلم افزوده است. فیلمبرداری مسعود سلامی در برخی سکانس‌ها تحسین برانگیز است خصوصاً در نمای بلند افتتاحیه و نور کجی که از مقابل می‌تابد.



انتخاب بازیگران خوب است بجز خانم یکتا ناصر که برای این نقش مناسب نیست و به دلیل زوجیت با جناب کارگردان، در فیلم بازی کرده. خانم ناصر، یک ستارۀ سینما است و چهرۀ او بیش از یک زن صیغه‌ای به نظر می‌آید. اینکه نیکی کریمی و پارسا پیروزفر برای این نقش‌های کوچک به این فیلم آمده‌اند از موفقیت‌های جناب کارگردان است (پارسا پیروزفر فقط در سه سکانس از فیلم بازی دارد). این مسئله را مثلاً با فیلم روز روشن/ حسین شهابی (1391) مقایسه کنید که موضوعش یافتن شهود یک نزاع، برای شهادت در دادگاه و نجات یک فرد بی‌گناه است. دو ستارۀ بازیگری (پانته‌آ بهرام و مهران احمدی) از ابتدای فیلم در حال تلاش برای جلب توجه شهود هستند. اما وقتی مخاطب در انتهای فیلم به دادگاه وارد می‌شود و فرد متهم را همچون یک سیاهی لشگر می‌بیند که حتی دیالوگی هم ندارد موضوع نجات جان او برایش کم اهمیت می‌شود. در حالیکه یک بازیگر ستاره در این نقش می‌توانست به ارزش فیلم روز روشن بیفزاید، که البته با هوشیاری آقای منوچهر هادی این نقص به فیلمش وارد نشده است.
 

ایرادها و نواقص

1. انتخاب یکتا ناصر برای نقش یک زن صیغه‌ای مناسب نیست.
2. با توجه به سفارش دکتر ابراهیمی، داوود قرار است بفهمد مهم‌ترین کار زندگی‌اش چیست که نمی‌فهمد و عملاً باز هم خود را قربانی شرارت‌های همسر سابقش می‌کند.
3. دور زدن قانون و فریب قاضی در فیلم موجه نیست. این واقعه مرا به یاد یک ضرب المثل می‌اندازد: گنه کرد در بلخ آهنگری/ به شوشتر زدند گردن مسگری. از سوی دیگر مرگ همراه با بدنامی داوود نیز پذیرفتنی نیست. مرگ با سرطان در جوانی حس احترام دیگران را برمی‌انگیزد ولی دربارۀ اعدام به سبب فروش هروئین چه می‌توان گفت؟
4. پایان فیلم به سبک فیلم‌های هالیوود و فرهنگ امریکایی است و همۀ ما قبلاً فیلم‌هایی شبیه به این، دیده‌ایم.
5. فیلم به علت جدایی شهرزاد نمی‌پردازد و آنچه در فیلم گفته می‌شود قانع کننده نیست.
6. نام فیلم مفهوم مورد نظر را القاء نمی‌کند و لذا مناسب نیست.
7. روایت فیلم در اکثر صحنه‌ها، اول شخص است ولی برخی صحنه‌ها مثل سه سکانس زوج علی و شهرزاد، از منظر دانای کل روایت می‌شود.
 
 

وقایع جشنواره فیلم فجر
فیلم زندگی جای دیگری است در بخش سودای سیمرغ سی‌ودومین جشنواره فیلم فجر به نمایش درآمد. ولی برنده سیمرغ بلورین نشد. زیرا نامزد دریافت هیچ جایزه‌ای نشده بود.
 



در نشست مطبوعاتی فیلم، حامد بهداد دوربین یکی از عکاسان را گرفت و این عکس را ثبت کرد.




* امیر اهوارکی