کد خبر 31687
تاریخ انتشار: ۷ اسفند ۱۳۸۹ - ۱۵:۲۰

جوزف ناي در جديدترين کتابش "آينده قدرت" استدلال مي‌کند که در سالهاي آتي، جهان دو تغيير مهم انتقال قدرت و انتشار قدرت از غرب به شرق، را در افق قدرت تجربه خواهد کرد و نيروي نظامي آمريکا توسط تلاشهاي نامتقارن چين و ايران تضعيف خواهد شد.

به گزارش مشرق، "جوزف ناي" کتاب جديدش را با نام "آينده قدرت" در مرکز مطالعات استراتژيک و بين‌الملل (CSIS) در 7 فوريه 2011 روانه بازار کرد. بعد از 20 سال تحقيق و بررسي قدرت، ناي در اثر اخيرش، از قدرت براي قرن بيست يکم سخن مي گويد. ناي استدلال مي‌کند که در سالهاي آتي، جهان دو تغيير مهم را در افق قدرت تجربه خواهد کرد ـــ انتقال قدرت و انتشار قدرت. برخلاف آنچه بسياري معتقدند آمريکا در حال نزول نيست؛ بلکه ما شاهد خيزش ديگران هستيم، بعنوان مثال آسيا دارد به اهميت تاريخي خود در امور جهاني برمي‌گردد. اين يک انتقال روشن قدرت از غرب به شرق است. اگرچه، شايد خيلي مهمتر آن، انتشار مداوم قدرت باشد. هر روز جمعيت بيشتر و بيشتر در صحنه جهاني رشد مي‌کنند مثل پيشرفت‌ها در ارتباطات و محاسبات کامپيوتري که سدهاي هزينه براي حضور را در صحنه بين‌الملل کاهش داده است. با در نظر گرفتن اين گرايشات، استفاده هوشمندانه از قدرت سخت و نرم، در آينده حائز اهميت‌تر خواهد بود.

جوزف ناي در اين کتاب دو لايه زيرين قدرت را اينگونه تشريح مي‌کند: ارتباطات نظامي، اقتصادي و فراملي ــ که شامل بازيگران غيردولتي از قبيل تروريست‌ها، کارتل‌هاي دارويي (اعم از مواد مخدر و...) هکرها و تغييرات اقليمي مي‌شود و لايه تغييرات اخير در قدرت بين‌المللي.
اگرچه جوزف ناي در مواجهه با موضوع کليدي روز، يعني پيش بيني قدرت بين‌المللي قابل ملاحظه چين در برابر آمريکا، با مشکل جدي روبرو شده است.

ناي مي‌پذيرد که ايالات متحده حتي در اوج قدرت خود دربعد از جنگ جهاني دوم نيز قادر نبود که کمونيسم را در اروپاي شرقي عقب براند، به بن بست در جنگ کره غلبه کند، از خسارات ويتنام جلوگيري کند، يا رژيم کاسترو را از کوبا برکنار کند.

برداشت و درک از نيروي نظامي ايالات متحده، به خاطر موارد زير بيشتر رو به زوال است:
- جنگ نابسامان دوم خليج
- طولاني ترين جنگ در افغانستان
- جنگ بي پايان جهاني عليه تروريسم که با وجود مخارج جديد بسيار زياد و يک بوروکراسي جديد هرگز متضمن امنيت کامل ايالات متحده نخواهد بود.

نيروي نظامي ايالات متحده در آينده نزديک، توسط تلاشهاي متخاصمانه نامتقارن کشورهاي مختلف تضعيف خواهد شد. درخشان ترين مثال در اين ميان موشک بالستيک ضد ناو هواپيما بر چين Dongfeng 21 D با برد 1200 مايل که توانايي چين را در مقابله با تهديدات ناوهاي هواپيمابر ثابت مي کند. چين و بر اساس گزارش ها، ايران نيز، موشک هايي مختل کننده رادار دارند که مي تواند از هواپيما ها، کشتي ها، زيردريايي ها و زمين شليک شود. بدتر از همه نيروي دريايي آمريکا 16 کشتي مهم ( يک ناو هواپيمابر، 2 رزم ناو، 5 تا از 6 کشتي آبي-خاکي) خود را در هجوم دسته جمعي قايق هاي ارزان و کوچک ايراني مسلح به راکت هاي " چالش هزاره 2002" ( 2002 Millennium Challenge) در مانور نظامي از دست داد.

نهايتا، مخارج نظامي آمريکا به طور کلي مساوي با بقيه کشورهاي جهان است. اما اقتصاد ما نمي تواند چنين مخارجي را تحمل کند و کاهش عمده بودجه اجتناب ناپذير است.

اکنون بدهي ملي ما از 14 تريليون دلار گذشته است، پيش بيني مي شود 1.5 تريليون دلار ديگر نيز در سال 2011 رشد کند، و آنگاه به توليد ناخالص ملي ما نزديک خواهد شد. با اين حال بدهي هاي ايالتي، فدرالي و محلي تقريبا 60 تريليون دلار است. همچنين ما با کسري تجارتي سالانه نزديک به 500 ميليارد دلاري در بخش کالا ها و خدمات مواجهيم. اقتصاد ما تنها2 تا 3 درصد در سال رشد مي کند حال اينکه اقتصاد چين در طي 30 سال گذشته 8 تا 9 درصد رشد سالانه داشته است.

مشکل عمده ديگر، اتلاف هنگفت منابع در داخل اقتصاد آمريکا است. چين تقريبا 4.5 درصد از توليد ناخالص داخلي خود را در بخش سلامت هزينه مي کند در برابر 18.3 درصد ايالات متحده، تنها 3 درصد از توليد ناخالص داخلي چين به وزارت دفاع اين کشور اختصاص داده مي شود در حاليکه اين رقم در آمريکا 6 تا 8 درصد مي باشد( شامل امنيت داخلي کشور، جنگ هاي عراق و افغانستان)، و در برابر 6 درصد هزينه آموزش در ايالات متحده تنها4 درصد در بخش آموزش در چين هزينه مي شود. درست است که ايالات متحده از لحاظ اعتبار و ثبت نام دانشجويان خارجي در سطح جهان پيشتاز است با اين حال هزينه‌هاي صعودي مربوطه نه از لحاظ اقتصادي و نه از لحاظ خروجي علمي آن، قابل توجيه نمي‌باشد.


ايالات متحده قادر بوده است که بهترين و باهوش ترين افراد را از ديگر کشورهاي دنيا جذب کند تا در زمينه فناوريهاي پيشرفته و ديگر بخش ها کار کنند. با اين حال، نشانه‌هايي وجود دارند که هيچکدام از اينها ديگر ادامه نخواهد يافت ــ هم چين و هم هند نهايت تلاش خود را براي ممانعت از خروج مغزهاي با استعداد بکار گرفته اند تا آنها را برگرداند و آنها نقش هاي مهم خود را در اقتصاد در حال رشد و توام با سرعت خود ايفا کنند. متاسفانه، ناي اين جريان توجه نکرده و آن را فراموش مي کند و ارزشهاي بالاي مهاجرين آسيايي را با موج جمعيت مهاجرين مساله دار و تحصيل نکرده مکزيک و آمريکاي مرکزي و جنوبي پيوند مي دهد.

خوش بيني بي مورد و نابجاي ناي با اين استدلال که هنوز اقتصاد چين خيلي کوچکتر از اقتصاد آمريکاست ادامه مي يابد (نه آنقدر زياد، بايد به توازن قدرت خريد دلار دقت کرد)، صرف نظر از "دهه از دست رفته" که ما بعد از هزاره جديد متحمل آن شديم به جاي تاکيد بر حقيقت به اين نکته اشاره مي کند که آمريکا که از ملل ديگر در تعداد اختراعات ثبت شده خيلي سبقت گرفته است؛ بدون توجه به اين واقعيت که چين از اين لحاظ اکنون در مقام دوم جهان قرار داشته و تحقيق و توسعه در آن از يک رشد سالانه 17 درصد برخوردار است و اخيرا دولت 1200 شرکت چند مليتي را مجبور کرده است که بخش تحقيق و توسعه خود را تاسيس و فعال نمايند.
همچنين ناي دولت آشفته آمريکا را صيقل و جلا مي‌دهد به جاي اينکه به فکر راه حلي براي گرم شدن جهان، بالا بردن سطح بخش سلامت، ضد تروريسم، آزادسازي مسائل مالي و تاثير بي جا و خطرناک اسرائيل در سياست هاي خارجي آمريکا، مهاجرت غيرقانوني و استفاده از مواد مخدر و هزينه هاي تحصيلي باشد، مکررا به صورت دايره وار حول موضوعات زير مي چرخد: حق نگهداري سلاح، تبعيض، حقوق زنان، ازدواج همجنس گرايان اعم از همجنس گرايان زن و مرد، نپرس و نگو، آنچه که بنيانگذاران و يا رونالد ريگان مي توانستند انجام بدهند و ....
در اين اثنا، چين با ادعاي ساخت سريعترين ابررايانه دنيا و اعطاي وام به کشورهاي در حال توسعه در بيست سال گذشته (110 ميليارد دلار)، حتي بيشتر از بانک جهاني (100 ميليارد دلار) قدرت نرم خود را افزايش داده است.

حرف آخر: کتاب آينده قدرت (آمريکا) سرشار از اميد است و نه منطق. رتبه بندي شهروندان آمريکايي و خارجي از قدرت آمريکا چندان خوش بينانه نبوده و حاکي از تنزل اساسي در آن‌مي باشد.