حجت الاسلام طائب گفت: حتی تعداد نفس‌های ما در این دنیا ثبت شده است و تعداد آن را هیچ‌کس نمی‌داند. از هرکس بپرسید چند سال دارید چه می گوید؟ می‌گویند شصت سال، بیست سال و ... اما این آمار شمار روزهایی است که استفاده شده و دیگر نداریم! اگر ما میزان زنده بودمان را می دانستیم، حتماً طور دیگری زندگی می‌کردیم.

به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق به نقل از روابط عمومی فرهنگسرای شفق، همایش بزرگداشت «مادران چشم به راه» عصر دوشنبه، همزمان با دیگر نقاط تهران در فرهنگسرای شفق برگزار شد.

این مراسم که با تلاوت قرآن توسط قاری بین‌المللی، کریم منصوری آغاز شده بود با خیرمقدم سجاد نوروزی ریاست فرهنگسرای شفق و قرائت پیام امام خامنه‌ای به این همایش سراسری ادامه یافت.

این برنامه به افتخار حضور 5 مادر شهید مفقودالاثر، شهیدان سعید قریشی، فرهاد عالیخانی، ابراهیم صمدی، منوچهر شعبانی و سیاوش فرهادپور برقرار شده بود. البته به دلیل کسالت مادر نازنین شهید سعید قریشی، پدر بزرگوار او مجلس را مزین نمودند.

*دنیا برای تقدیر از مادران شهدا کم است/ شهدا برده‌اند

حجه الاسلام والمسلمین مهدی طائب، که نخستین سخنران میهمان همایش بود، با تقدیر از مقام مادران اظهار داشت: در دنیا نمی‌توان از مادران شهدا تقدیر کرد. دنیا قدرت برابری با "جان" ندارد. دیده‌اید که افراد ثروت‌های افسانه‌ای خود را حاضرند هزینه کنند، با فقر مطلق زندگی کنند اما زنده بمانند. دنیا با جان برابری نمی‌کند. مادرانی که فرزند داده‌اند و جان تقدیم کرده‌اند، نمی توان از آنها تقدیر کرد.

وی ادامه داد: نگویید جان او نبوده! در کربلا حضرت زینب بیشتر از اباعبدالله زجر کشید. چون همه داغ‌ها را زینب کبری و امام حسین با هم دیدند اما یک داغ را زینب کبری دید اما امام حسین ندیدند، آن هم داغ خود اباعبدالله الحسین بود..

حجت الاسلام طائب افزود: فکر می‌کنید شهدا برده‌اند یا باخته‌اند؟ تصور کنید اگرافرادی مثل بهنام محمدی 12 ساله که کوچکترین شهید دفاع مقدس بوده مثلاً سال 60 به شهادت نمی‌رسید. الآن 44 ساله بود و نهایتاً‌40 سال دیگر هم زنده می‌ماند تا 84 سالگی! با شهادت برد کرده یا باخته ‌است؟

وی گفت: خداوند همه چیز را در عالم برای آدم خلق کرده است. همه چیز با وجود انسان قیمت دارد. مثلاً الآن گران‌ قیمت‌ترین زمین در دنیا، زمین توکیو است. تصور کنید اعلام کنند که ویروسی وارد آنجا شده که هرکس در آن بماند حتماً جانش را از دست می‌دهد و درمانی هم ندارد! مسلماً تمام ساکنان از آنجا خارج خواهند شد. آن زمان زمین‌های آنجا هیچ ارزش و قیمتی نخواهند داشت چراکه انسان از کنار آن خارج شده است.

حجت الاسلام طائب اظهار داشت: هواپیمایی مافوق صوت تولید شد که بلیط بسیار گرانقیمتی داشت. مشخص شد که سفر با آن برای سلامتی انسان بسیار مضر است. پس از آن دیگر کسی با آن سفر نکرد و ناچار شدند آن را کنار بگذارند. تا جاییکه به‌عنوان آهن پاره به فروش رسید! آن سیستم باعظمت وقتی انسان از آن عبور کند، بی ارزش خواهد شد.

وی گفت: خداوند می‌فرماید؛ فرزند آدم من همه اشیا را برای تو خلق کردم و تو را برای خودم. ‌آبی که خدا از آسمان می‌فرستد، دانه‌هایی که رشد می‌کند، همه و همه چیز را می‌توان ذخیره کرد و بعدها استفاده کرد. اما سرمایه‌ای به نام عمر وجود دارد که نمی‌توان ذخیره کرد.

حجت الاسلام طائب ادامه داد: حتی تعداد نفس‌های ما در این دنیا ثبت شده است و تعداد آن را هیچ‌کس نمی‌داند. از هرکس بپرسید چند سال دارید چه می گوید؟ می‌گویند شصت سال، بیست سال و ... اما این آمار شمار روزهایی است که استفاده شده و دیگر نداریم! اگر ما میزان زنده بودمان را می دانستیم، حتماً طور دیگری زندگی می‌کردیم. آدم‌هایی که طبق نظرات پزشکی مدت کمی زنده می‌مانند، حتی مدل زندگی‌شان عوض می‌شود. به لقمه، کلام و همه و همه کارهای خود دقت دارد. چون می‌داند عمر تمام می‌شود.

وی اظهار داشت: ما ناچاریم عمر را مصرف کنید اما 2 خریدار دارد. دنیا عمر را خریده و با یک ویژگی و 2 صفت پاداش می‌دهد. خدا هم عمر را با یک ویژگی و 2 صفت خریده و پاداش می دهد. ویژگی دنیا این است که بسیار بخیل است و در ازای عمر، پاداش ذره ذره می‌دهد. از طرفی محدودیت زمانی و مکانی دارد. مثلاً برج پنجاه طبقه‌ای ساخته و الآن 88 ساله است. عمرش را داده، یک ساختمان در یک خیابان یک شهر در یک کشور در یک قاره از یک جهان پهناور خریده است! تازه تا زمانی هم برای اوست که زنده است! تنها چیزی که با خود خواهیم برد، حساب و کتاب ما است.

استاد حوزه و دانشگاه ادامه داد: خداوند هم خریدار است. در ازی خرید عمر، بهشت می دهد اما در دنیا همه چیز دردسر است. هیچ‌کس به اندازه پیامبر که اشرف مخلوقات است، امیرالمومنین و اباعبدالله الحسین در دنیا سختی و آزار ندید. چون جان خود را فروخته‌اند اعتراضی هم ندارند. لذا در کربلا زینب کبری که همه دار و ندار خود را داده، باز می‌گوید ربنا تقبل منا هذا القربان... وقتی یزید به عقیله بنی هاشم گفت چه دیدی؟ گفت ما رایت الا جمیلا! یعنی تو چه میفهمی؟ من با خدا معامله کردم.

وی گفت: ویژگی پاداش خدا این است که نسیه است. خداوند به همه مردم روزی می‌دهد و اصلاً‌ به دین او کاری ندارد. هیچ وقت به خاطر نان و آب عبادت نکنید. چه بسا خداوند به بی‌نمازها روزی بیشتری دهد. نیازهای شما در خانه خدا، نامه‌هایی است که خدا برای شما ارسال می‌کند تا به در خانه او بروید. اگر خدا نخواهد برای شما نامه‌ای بفرستد، دنیا را آنچنان برایتان فراهم می کند که هیچ‌گاه سر خود را برای دعا بلند نکنید. پاداش خداوند تا ابد است. حالا ببینید شهدا برده‌اند یا باخته‌اند؟ نهایتاً 88 ساله می‌شدند و آن‌گاه عمرشان سر می‌رسید.

*مدیون مادران شهداییم

دیگر سخنران مراسم مجتبی شاکری، جانباز دفاع مقدس وعضو شورای شهر تهران با بیان اینکه حیثیت ما بسته به نام و وجود مادران شهدا است گفت: تمام هویت و اصول و ارزش‌های ما مدیون مادران بزرگوار شهداست و به سهم خود به این مادران و خانم سیده زهرا حسینی راوی کتاب "دا" ادای احترام می‌کنم.

وی ادامه داد: وجه دیگر از دفاع مقدس در کتاب "من زنده‌ام" دیده می‌شود که آن هم خاطرات زنی است که در اسارات به سر می‌برد. هر کدام از این کتاب‌ها وجهی از شخصیت زن جامعه ما را روایت می‌کند.

شاکری اظهار داشت: ما در زمانه و موقعیتی قرار داریم که چنین شرایطی در زمان پیامبر و اهل بیت فراهم نبود. حضرت امام خمینی جمله‌ای را بیان داشتند با این مضمون که «مردم زمان ما از امت زمان پیغمبر بالاترند.» شاید اگر چنین سخنی از زبان هرکس دیگر غیر از حضرت امام مطرح می‌شد، به آن تردید می‌کردیم. اما این سخن امامی است که در ابعاد فلسفه، عرفان، سیاست و جایگاه بلند فقاهت و امامت زبانزد است. همین مادران شهدا تراز مادرانی هستند که در این امت حضور دارند. از این مردم کسانی پرچم‌دار بودند که فرزندان خود را برای مبارزه‌ای بزرگ آماده کرده بودند.

وی بیان داشت: تراز انسان نمونه‌ای که در انقلاب و در بین این مردم داریم که به شهادت امام بزرگوار ما از مردم زمان پیغمبر و امیرالمونین و حسنین بالاترند، نمود همین مادران شهدای ما هستند. خداوند متعال به برکت وجود اینها هویت، امنیت و ارزش‌های ما را آنچنان بالا برد که در روزگار نمونه ندارد.

شاطری بیان داشت: امام بزرگوار در شرایط سخت با نداشته‌های فراوانی آمد که برخی از شرایط کمبود زمان او را می‌توان در کتاب‌هایی مانند "دا"، "من زده‌ام"، "نورالدین پسر ایران" و ... دید. با این حال خداوند چنان برکتی به مردم، به حرکت رزمندگان و نیت خالص مادران داد که مصداق "یا من یعطی الکثیر بالقلیل" بود. بسیاری از موارد حتی به ذهن ما خطور نمی‌کرد اما خداوند به ما عنایت کرد.

این جانباز دفاع مقدس ادامه داد: چه‌ کسی می‌توانست تصور کند که ما نه تنها بر دشمنی که تا عمق هفتاد کیلومتری ما نفوذ کرده با آن همه اجماع جهانی علیه ما که آمریکا نقشه‌هایشان را، انگلیسی‌ها رادارهایشان را، آلمانی‌ها کارخانه‌های شیمیایی‌شان را، ایتالیایی‌ها هلی‌کوپترهایشان، فرانسوی‌ها میراژهایشان و شوروی سابق میگ‌های 29 را تامین می‌کردند که البته پول‌های عرب‌های منطقه هم حامی آنها بود، غلبه کرده و از دل کشوری با غالبیت مارکسیت، حکومتی شیعی برپا شود؟ چه کسی باور می‌کرد که حضرت آیت الله سیستانی حاکم شود و نوری مالکی رئیس دولت عراق که چند وقت پیش به ایران آمده بود، بر دست رهبر ما بوسه بزند؟ چه کسی باور می‌کرد از دل انقلاب چنین مواردی بوجود آید؟ چه کسی به ما عزت داد؟ چه کسی ما را بالا برد؟ مادران اینگونه، فرزندانی در آن جایگاه، امامی با اخلاص و مجموعه‌ای به پا که همه دست به دست هم داده و مصداق آیات الهی شدند.

عضو شورای اسلامی شهر تهران یادآور شد: رمز پیروزی ما و رمز انتظار فرج این است که پرچم‌داری کنیم. پرچمی که امام بزرگوار به دست ما داد. نه اینکه تنها بگوییم اصول ارزش‌ها و حرف‌های مقام معظم رهبری را قبول داریم، باید وسط میدان پرچم‌داری کنیم.

شاطری در انتها متذکر شد که: ما این را پنهان نمی‌کنم که در هر نماز دعای فرج را می‌خوانیم و به دنبال گشایش برای تمام عالم هستیم. چون اعتقاد خداوند حامی ماست. ما به خون شهدا اعتقاد داریم و مطمئنیم راهی که باز کرده‌ایم به گشایش جهان منجر خواهد شد. باید اعتقاداتمان را که پرچم ماست دست گرفته و پشت سر مقام معظم رهبری حرکت کنیم. تهدیدها و تحریم‌ها برای کسانی که خوف دارند موجب آزار است نه برای ما.

* معتقدم بار اصلی جنگ روی دوش زنان بود

سیده زهرا حسینی راوی کتاب پرمخاطب "دا" دیگر سخنران این مراسم بود. وی سخنان خود را با قطعه شعری آغاز کرد؛

رفته بودم ســـــفری سوی دیار شهـــــــدا/ که طوافی بکنم گرد مزار شهـــــــدا

متبرک شود از گرد و غبار شهـــــــدا / به امیدی که دل خسته هوایی بخورد

هرچه زدخنجر احساس بهسرچشمه عشق/ شرمگینم که نشد اشک نثار شهـــــــدا

خشکی چشم عطش خورده ازآن است که من/ آبیاری نشد فصل بـــــــــهار شهـــــــدا

کاش میشد که شودسنگ مزارشهـــــــدا /دل سنگم که نشد شمع بسوزد شب عشق

آخــــــــــرین خطوصایای من این است /که مراخـــاک سپاریدکنارشهـــــــدا

حسینی ادامه داد: یاد شهدا شور و تحولی در انسان ایجاد می‌کند که شاید به ظاهر غم دارد اما به واقع شادی و نشاط است.

وی بیان داشت: حال که صحبت از بهنام محمدی شد، باید بگویم که من او را ازنزدیک می‌شناختم. بهنام از 8 سالگی مردِ مادرش بود و چون سرپرست نداشتند در تعویض روغنی مشغول به کار شد. به‌خاطر نوع کارش، دستان بهنام نسبت به جثه‌اش بسیار درشت‌تر بود. با آن جثه ریز و سن کم، در نقش اطلاعات به دل دشمن وارد می‌شد و اطلاعات جمع می‌کرد. آن هم بین تکاورانی که به جرأت می‌توان گفت هر کدام قدی بیش از صدونود متر داشتند. یک‌بار به بهنام گفتم که با چه جرأتی به آنجا می‌روی؟ گفت وقتی مرا می‌گیرند و می‌زنند، گریه و زاری می‌کنم که من خانه‌ام را گم کردم و دنبال مادرم می‌گردم. آنها هم با لگد مرا به سمت نیروهای خودی هدایت می‌کردند.

راوی کتاب "دا" بیان داشت: ما در مسجدجامع خرمشهر کوکتل‌مولوتف می‌ساختیم و رزمندگان با آن به تانک‌ها حمله می‌کردند. این ماده آتش‌زا، کوچکترین خراشی به تانک دشمن وارد نمی‌کرد اما از حجم دود برخواسته از آتش آن، رعب و وحشتی عجیب در دل آنها می‌انداخت و باعث می‌شد تانک‌ها عقب نشینی کنند.

وی ادامه داد: نمی‌دانم چند تانک وارد شهر شده بود اما می توان گفت به ازای هر خیابان شهر کوچک خرمشهر یک تانک که نیروهای پیاده آن را پشتیبانی می‌کردند، وارد شده‌ بود که از هرجا عبور می‌کردند، جز ویرانه‌ و آتش و خون وقتل و غارت باقی نمی‌گذاشتند. در این شرایط بسیار سخت زنان ما دوشادوش مردان یا حتی پیشاپیش مردان دفاع کردند.

حسینی بیان داشت: من معتقدم بار اصلی جنگ روی دوش زنان بود. عزیزانشان را به خط مقدم فرستاده و از آنها کاملاً حمایت می‌کردند. بارها دیده بودم زنانی را که ساعت‌ها در صف کوپن منتظر می‌ماندند و وقتی سهمیه خود را دریافت می‌کردند، آن را به ستاد پشتیبانی جبهه می‌دادند. این بزرگ بودن روح زن مسلمان را نشان می‌دهد که همسر و فرزندانش را به جبهه فرستاده و خودش از پشت سر حمایت می‌کند و وقتی فرزندانشان به خاک می‌افتادند با صلابت می‌ایستادند و می‌گفتند فدای علی‌اکبر امام حسین.

وی گفت:‌ خانمی به نام پورحیدری بود که "مادرخرمشهر" معروف شد. او 2 پسر به نام‌های مرتضی هفده ساله و محمدرضا بیست و یک ساله و یک دختر داشت. همسر او در همان روزهای نخست محاصره خرمشهر در نبرد با دشمن به اسارت درآمد. بعد از آن به جای اینکه بگوید من دینم را ادا کرده‌ام و با فرزندانش از شهر خارج شود، مصمم‌تر شد و پسرانش را به جبهه فرستاد. خودش هم از آنجا که روزهای دوم و سوم هواپیماهای دشمن تمام زیرساخت‌ها را نابود کرد و دیگر نه آب داشتیم و نه امکانات دیگر، به خانه‌های باقی‌مانده سرکشی می‌کرد تا آبی پیدا کرده و برای رزمندگان آماده کند.

این رزمنده مدافع خرمشهر ادامه داد: متأسفانه با تمام مقاومت‌ها، بیست و چهارم آبان ماه، خرمشهر اشغال شد و پسرش مرتضی، در دفاعی جانانه به شهادت رسید و مادر، خود او را به خاک سپرد. پس از نوزده ماه که خرمشهر آزاد شد، تمام شهر پر از آهن‌هایی بود که روی زمین به صورت عمودی کاشته بودند تا اگر نیروهای ما خواستند با چتربال به شهر بیایند، بین میله‌ها گیر کنند و به اسارت بروند. آن زمان گروه‌های تخریب برای پاکسازی شهر وارد شدند که محمدرضا پسر دیگر خانم پورحیدری به همراه 2 نفر دیگر در حین انتقال مهمات به خارج از شهر، با انفجاری مهیب به شهادت رسید.

حسینی ادامه داد: این مادر در مقابل ناراحتی نیروهای خرمشهر برای شهادت پسرانش، با تشر به آنها گفت که برای همدردی و کمک به من، سلاح فرزندانم را بردارید تا به زمین نماند. جالب‌تر اینکه هنگامی که همسر او به دلیل کهولت سن، در تبادل اسرا آزاد شد و سراغ پسرانش را گرفت، "مادر خرمشهر" بعد از چند بار طفره رفتن از پاسخ، به او گفت که امانتی دست ما بوده که صاحب و آن را پس گرفت ...

**

در انتها محدثی خراسانی با یک رباعی و میلاد عرفان‌پور با 2 غزل بسیار دلنشین حاضران را مهمان کردند و پایان‌بخش مراسم، پس از تقدیر از مادران حاضر با اهدا سفر زیارتی مشهد مقدس و عکس فرزندانشان، اجرای کنسرت زنده گروه هنری "مشتاق" بود.

شایان ذکر است مرتضی طلایی عضو شورای اسلامی شهر تهران نیز از حاضران این همایش بود.

انتهای پیام/