به نظر من اگر چمران در جنگ نبود، ايران خوزستان را از دست داده بود. اوايل جنگ زماني كه عراق حمله مي‌كرد قادر نبوديم جلويش را بگيريم. در نظر بگيريد 32 نيروي پياده با ام يك و برنو در ماه‌هاي اول جنگ چگونه مي‌خواست در مقابل لشكر مكانيزه‌ دشمن كاري را انجام دهد.

گروه جهاد و مقاومت مشرق - در روزهاي شروع جنگ كه هنوز نيروهاي نظامي قدرت چنداني پيدا نكرده بودند و كارشكني بني‌صدر رزمندگان را آزار مي‌داد، نيروهاي شهيد چمران كه در قالب عمليات پارتيزاني عمل مي‌كردند تأثير مهمي را در جبهه‌ها گذاشتند.



دكتر چمران با استفاده از هوش نظامي خود، با تشكيل گروهي موتورسوار در دل ستاد جنگ‌هاي نامنظم كمك بسياري به تقويت خطوط خودي مي‌كرد. «مختار احمدي‌پور» يكي از اين موتورسواران است كه حرف‌ها و خاطرات زيادي از ستاد جنگ‌هاي نامنظم و شهيد چمران دارد. به مناسبت 31 خردادماه سالروز شهادت دكتر چمران، احمدي‌پور در گفت‌وگو با «جوان» به آن روزها سفر كرده و از تأثير موتورسواران و شهيد چمران در اولين ماه‌هاي شروع جنگ تحميلي و همچنين حال و هواي ستاد جنگ‌هاي نامنظم مي‌گويد.

آشنايي و پيوستن شما به گروه شهيد چمران و ستاد جنگ‌هاي نامنظم چگونه اتفاق افتاد؟

اوايل جنگ نيروهايي كه از هر شهر اعزام مي‌شدند و به مناطق جنگي‌ مي‌رفتند از لحاظ تعداد نفرات خيلي زياد نبودند. تعداد اعضاي اين گروه‌ها نهايت به 30 نفر مي‌رسيد. به همين دليل اين گروه‌ها به ويژه گروه‌هايي كه از جنوب اعزام مي‌شدند و مي‌توانستند در گرما كار كنند خود‌به‌خود زير نظر ستاد جنگ‌هاي نامنظم مي‌رفتند. مثلاً بسيجي‌هايي كه از بوشهر عازم منطقه مي‌شدند به اهواز مي‌رفتند و در آنجا ستاد جنگ‌هاي نامنظم به پيشواز آنها مي‌آمد و نيروها را زير نظر خودش مي‌گرفت.

يعني قبل از اعزام نمي‌دانستيد كه قرار است عضوي از ستاد جنگ‌هاي نامنظم شويد؟

وقتي از شهرمان به راه افتاديم اصلاً چيزي به نام ستاد جنگ‌هاي نامنظم نمي‌شناختيم. به عنوان بسيجي اعزام شديم و وقتي كه به اهواز رسيديم ما را به مدرسه‌اي بردند و متوجه شديم كه عضو ستاد جنگ‌هاي نامنظم شده‌ايم.

نوع برخورد و اسكان نيروها چگونه بود؟

برخوردي كه آنجا با ما مي‌شد كاملاً ما را جذب كرد. من آن زمان جواني بودم كه شايد نمازم را هم نمي‌خواندم ولي وقتي به آنجا ‌رفتم آنچنان جذب شهيد چمران، اين انسان بزرگوار شدم كه تا زمان حيات ايشان اصلاً نمي‌توانستم به شهر خودم برگردم. اگر قرار بود 10 روز مرخصي بروم سه روزش را در شهرمان مي‌ماندم و دوباره به عشق دكتر چمران برمي‌گشتم.

آموزش‌ نيروها در ستاد جنگ‌هاي نامنظم به چه شكل بود؟

در بوشهر آموزش سخت 15 روزه‌اي داشتيم. آموزش به اين شكل بود كه با 320 نفر شروع مي‌كرديم كه به دليل سختي آموزش‌ها در انتها 20 نفر مي‌ماندند. آن زمان نيروها داوطلبانه مي‌آمدند و وقتي در يك صبحگاه يك دور كامل شهر بوشهر را طي مي‌كردند خسته مي‌شدند و انصراف مي‌دادند. ديگر آموزش‌هاي شبانه بماند. روز اولي كه از بوشهر اعزام شديم تنها 22، 23 نفر مانده بودند. در اهواز هم آموزش‌هاي سختي ‌ديديم.

در دوران آموزش شهيد چمران را چند وقت يكبار مي‌ديديد؟

زماني كه در خوزستان آموزش مي‌ديديم دكتر چمران در كردستان بود. با شروع جنگ تحميلي ايشان به همراه رهبر انقلاب، ستادي را درون اهواز تشكيل مي‌دهند و چون دكتر چمران از نظر جنگي و رزمي نسبت به آقا تبحر بيشتري داشت آنجا به عنوان عمل‌كننده كار مي‌كرد. لذا در دوران آموزش هميشه ايشان را نمي‌ديديم و شايد در ماه يكي دو بار مي‌توانست به منطقه‌اي كه ما در آن حضور داشتيم سر بزند. چون مشغله ايشان خيلي زياد بود. مسئوليت بخش‌هايي از استان خوزستان و اطرافش كه وسعت بسياري داشت با او بود.

گويا در ستاد همه تيپ آدمي عضو بودند؟

ستاد جنگ‌هاي نامنظم همه‌جور آدمي را مي‌پذيرفت. كساني مي‌آمدند و بعد از يك هفته چنان از لحاظ روحي و معنوي بازسازي مي‌شدند كه كسي باور نمي‌كرد اين انسان پنج روز پيش باشد. از همه افراد استقبالي مي‌شد كه باعث جذب نيروها بود. با هر انساني به هر شكل ظاهري آنچنان برخورد مي‌شد كه اين رفتار را جز در اسلام ناب محمدي نمي‌توان نظيرش را يافت. من الان دلتنگ آن روزها هستم. من حدود 400 روز كه عمر ستاد جنگ‌هاي نامنظم باشد، در آنجا حضور داشتم و ديگر مشابه آن روزها و شب‌ها را نديدم و مطمئنم تا پايان عمرم ديگر مثل آن روزها نخواهم ديد.

ايده گروه موتورسواران ستاد جنگ‌هاي نامنظم از كجا شكل گرفت؟

تشكيل موتورسواران يك استراتژي نظامي بود كه توسط دكتر چمران در جبهه پياده شد. شهيد چمران موتورها را توسط آشناياني كه در دوبي داشت سفارش مي‌داد و تحويل مي‌گرفت. موتورها را از نظر روشنايي ساقط مي‌كردند و چراغ‌ها را به طور كامل باز مي‌كردند. به تمام بدنه موتور گل مي‌ماليدند و به وسيله گوني قسمت‌هاي براق و رنگي را با گوني يا گل مي‌پوشاندند و موتور را تحويل نيروها مي‌دادند.

موتورسواران در منطقه چه كاري انجام مي‌دادند؟

موتورسواران كار پيك را انجام مي‌دادند و به سرعت‌عمل بالايي نياز داشتند. آن زمان غالباً در مناطق نبرد جاده‌اي وجود نداشت تا اتومبيل‌ها بتوانند به راحتي تردد كنند. لذا موتورها مي‌توانستند با سرعت بالايي در همان ناهمواري زمين خودشان را از يك خط به خط ديگر برسانند يا اينكه از همان منطقه به اهواز و ستاد بيايند. قسمتي از ستاد كه شامل دفتر دكتر چمران مي‌شد داخل دانشگاه جندي‌شاپور اهواز بود و قسمتي از كارهاي عملياتي در فلكه چهار شير قرار داشت. ضمن اينكه موتورها مي‌توانستند در زمين‌هاي ناهموار عملكرد خوبي داشته باشند، در شب‌هاي عمليات هم برانكاردهاي كوچكي پشتش تعبيه مي‌شد و حالت يك پشت ترك نيم‌متري داشت و اگر كسي زخمي مي‌شد موتورسوار مي‌توانست شبانه نيروي زخمي را از منطقه خارج كند. زخمي را پشت موتور مي‌بستند و موتور سريع بايد فاصله سه، ‌چهار كيلومتري خط تا پشت خط را طي مي‌كرد.

معمولاً گروه موتورسواران شامل چند نفر مي‌شد؟

تقريباً هر گروهي يك موتورسوار داشت و گروه‌ها هم شامل 30 تا 40 نفر مي‌شد. هر استاني هم داخل اهواز يك گروه داشت. هر منطقه‌اي از خط به گروهي سپرده مي‌شد و آنها مشغول حفاظت از آن منطقه مي‌شدند. براي تحويل موتور بايد هنر موتورسواري مي‌داشتي و مي‌توانستي موتور را سوار شوي و مانورهاي خاص لازم با موتور را انجام مي‌دادي. اين گونه نبود كه هر كس بتواند موتورسوار شود. بايد مهارت‌هاي خاص موتورسواري را پيدا مي‌كردي و مي‌توانستي موتور را در تاريكي شب در آن جاده‌ها حركت دهي. موتورسوار بايد آنقدر سريع بود كه وقتي تيراندازي از خط به طرفش شليك ‌كرد نتواند موتور‌سوار را بزند.

پس نقش مهمي در منطقه ايفا مي‌كردند؟

در شب‌هاي عملياتي آن زماني كه زخمي‌ها را به عقب مي‌كشيدند كار بسيار سختي بود. البته وقتي آدم به كاري كه انجام مي‌دهد عشق و علاقه داشته باشد سختي وجود نخواهد داشت ولي مسئوليت سنگيني روي دوش‌مان حس مي‌كرديم. الان خودم ديگر نمي‌توانم در تاريكي شب موتور را برانم و مي‌ترسم. ولي آنجا چنين حالتي وجود نداشت و كارم را به خوبي انجام مي‌دادم.

شهيد چمران چه منشي داشت كه جوانان را اينگونه جذب مي‌كرد؟

از لحاظ شخصيتي جذبه خاصي داشت كه ناخودآگاه آدم را جذب مي‌كرد. حتي من يك بار بعد از شهادت چمران از همسر ايشان سؤال كردم و از او خواستم چيزهايي كه درباره چمران مي‌داند را برايمان بازگو كند تا بيشتر او را درك كنيم كه همسرش پاسخ داد خودم هنوز چمران را نمي‌شناسم و نتوانسته‌ام او را درك كنم. اين حرف‌ها را كسي مي‌زند كه سال‌ها با او زندگي كرده است. ديگر درك شهيد چمران براي ما كه در ماه او را يك يا دو بار مي‌ديديم خيلي سخت بود. آنقدر شخصيت بزرگي داشت كه نمي‌شود به راحتي به زبان بيان كرد. فكر هم نمي‌كنم كسي پيدا شود كه بتواند شخصيت شهيد چمران را با زبان بيان كند.

اين تأثير را روي همه نيروها مي‌گذاشت؟

تقريباً چنين تأثيري را ‌ روي همه مي‌گذاشت. كساني هم كه براي مدت يك يا دو ماهه آنجا مي‌ماندند اين تأثير را مي‌گرفتند. بيشتر دوره‌هاي ماندگاري آنجا سه ماه بود. بعضي‌ها بعد از سه ماه به مرخصي مي‌رفتند و هيچ اجباري در ماندنشان نبود. به نظرم اگر از همه آنها سؤال كنيد خواهيد فهميد كه چقدر شيفته دكتر چمران مي‌شدند، حتي اگر او را نمي‌ديدند.

اين شناخت براي شما چگونه حاصل شد؟

من قبل از اينكه شهيد چمران را ببينم به ايشان علاقه‌مند بودم. يك جذبه شخصيتي داشت كه وقتي او را ديديم ديگر به هيچ عنوان نتوانستم از او و ستاد جنگ‌هاي نامنظم جدا شوم. حساب كنيد جواني كه به سربازي مي‌رود و به او 10 روز مرخصي مي‌دهند سعي مي‌كند به هر دليلي روزهاي مرخصي‌اش را بيشتر كند ولي آن زمان براي ما فرق مي‌كرد. وقتي به مرخصي مي‌آمديم نهايت سه روز مي‌مانديم و پس از سه روز احساس خستگي به ما دست مي‌داد و دوست داشتيم دوباره به ستاد برگرديم.

به نظر شما حضور آدم‌هاي بزرگي مثل شهيد چمران چقدر به پيشبرد جنگ و تقويت روحيه رزمندگان كمك مي‌كرد؟

به نظر من اگر چمران در جنگ نبود، ايران خوزستان را از دست داده بود. اوايل جنگ زماني كه عراق حمله مي‌كرد قادر نبوديم جلويش را بگيريم. در نظر بگيريد 32 نيروي پياده با ام يك و برنو در ماه‌هاي اول جنگ چگونه مي‌خواست در مقابل لشكر مكانيزه‌ دشمن كاري را انجام دهد. به همين دليل عراقي‌ها در مدت‌زمان كوتاهي هويزه را گرفتند و تا سه، چهار كيلومتري اهواز آمدند. آن زمان دولت هم نسبت به جنگ خيانت مي‌كرد و ارتش را منع مي‌كرد كه نيروهايش به ستاد جنگ‌هاي نامنظم و سپاه كمك كنند. در آن زمان و با آن وضعيت، چمران به وسيله لودرهاي جهاد كانال‌هايي را حفر كرده بود كه آب رودخانه‌كرخه را به سمت دشت‌هاي اطراف سوسنگرد روان كند. شهيد چمران با همين تاكتيك چندماهي با آب جلوي عراقي‌ها را گرفت. عراقي‌ها تا چندين ماه فقط از داخل گل مي‌توانستند خودشان را نجات دهند.

بعضي شب‌ها كه آب كارون بالا مي‌زد مجبور مي‌شدند به عقب برگردند و جلوي خودشان سد و خاكريز بزنند تا آب آنها را نبرد. فكر شهيد چمران در استفاده از رودخانه كارون باعث شد كه اهواز را نگه دارد تا ارتش رفته‌رفته بازسازي شود، بني‌صدر از كشور فرار كند و ايران بتواند مقابل عراق مقاومت كند.

در پايان كمي از شهيد رستمي، معاون و همراه شهيد چمران بگوييد.

ايشان ‌دلباخته بود. شهيد رستمي وقتي با دكتر چمران ملاقات مي‌كند و آشنا مي‌شود، ديگر نمي‌تواند به ارتش برگردد. حتي من در يكي از عمليات‌ها متوجه شدم كه حكمي را به شهيد رستمي داده بودند كه اگر به ارتش برنمي‌گشت حكم فرار را براي او مي‌زدند. حكم فرار‌ زدن هم در ارتش يك حكم سنگين است و دادگاه صحرايي دارد ولي او باز مي‌گفت اگر دادگاه صحرايي هم براي من برگزار شود باز من يك نامنظمي هستم و ديگر نمي‌توانم به ارتش برگردم. چون چمران هم از نيروهايش پشتيباني مي‌كرد به همين دليل او توانست همانجا بماند و به ارتش برنگردد.
 
نگاه شهيد چمران نسبت به آينده جنگ
 
ديد چمران هميشه مثبت بود و ما هيچ وقت و در هيچ زماني يك كلمه منفي از او نشنيديم. هيچ وقت هيچ‌گونه تزلزلي در او به وجود نمي‌آمد. شخصيت شهيد چمران به اندازه‌اي محكم و استوار بود كه هيچ‌گونه تزلزلي در وجودش نبود. در يك عمليات خيلي سخت حدود ساعت 10، 11 شب عراقي‌ها به روستايي كه در آن اسكان داشتيم از سمت دهلاويه حمله كردند تا از روي رودخانه كرخه عبور كنند و خودشان را به تپه‌هاي الله‌اكبر وصل كنند كه ما جلوي آنها ايستاديم و مقاومت مي‌كرديم. بيسيم‌چي گروه تعريف مي‌كرد كه با چمران تماس گرفتم و گفتم عراقي‌ها حمله كرده‌اند و تعدادشان بسيار زياد است؛ ما توان مقاومت نداريم و بايد چه كار كنيم؟ شهيد چمران با آرامش مي‌گويد هيچ گونه تزلزلي نداشته باشيد، با قدرت مقاومت كنيد چون هزار نيرو و 300 قايق براي پشتيباني از شما در حال حركت هستند. طوري به بيسيم‌چي القا شده بود كه او صداي قايق‌ها و نفرات را مي‌شنيد. به هر صورتي بود ما 30 نفر در مقابل آن همه نيروي دوره ديده ايستادگي كرديم و موجب عقب‌نشيني آنها شديم. صبح ديدم دكتر چمران با يك قايقران و يك همراه مي‌آيد و وقتي از او سؤال كرديم نيروها كجا هستند گفت اصلاً نيرويي وجود نداشته است. وقتي شما با من تماس گرفتيد من در تپه‌هاي الله‌اكبر جايي را شناسايي مي‌كردم. گفت اينها دروغ نيست و يك ترفند نظامي است تا شما روحيه‌تان را از دست ندهيد.
 
*احمد محمدتبريزي
منبع : روزنامه جوان