موافقت‌نامه "سایکس پیکو" توافقی سری میان بریتانیای کبیر و فرانسه بود که در ماه مه ۱۹۱۶ در خلال جنگ جهانی اول و با رضایت روسیه برای تقسیم امپراتوری عثمانی منعقد شد. این توافق‌ به تقسیم سوریه، عراق، لبنان و فلسطین میان فرانسه و انگلیس منجر شد. این مناطق قبل از آن تحت کنترل ترک‌های عثمانی بودند.

گروه بین‌الملل مشرق - شبکه تلویزیونی «سی ان ان» عربی در گزارشی به قلم «اسکات آندرسون»، خبرنگار و کارشناس برجسته و کهنه‌کار امور نظامی آمریکا که پیشتر در لبنان و سرزمین‌های اشغالی و مصر و مناطق دیگر جهان کار و کتاب‌هایی از جمله «لورنس عرب» را تالیف کرده بود، در مقاله‌ای تحت عنوان «اردن در آستانه چه انفجاری خواهد بود و سایکس پیکو چگونه فرو خواهد پاشید؟» به بررسی اوضاع جاری در اردن و آینده این کشور می‌پردازد.

آندرسون در این ارتباط می‌نویسد: از جمله سوالاتی که در این اواخر و با تسریع اوضاع در عراق و پیش از آن در مناطق دیگر خاورمیانه خود را مطرح می‌کند، این است که آیا واقعا در آستانه فروپاشی مرزهای کشورهای منطقه هستیم که حدود یک قرن پیش مشخص و معین شده بودند. آیا واقعا بحران عراق و سوریه که ریشه‌های آن به سال‌های قبل باز می‌گردد، عامل این تغییر و تحولات بوده و موجب این فروپاشی‌ها خواهند بود؟ آیا می‌توان واقعا روند امور جاری را تغییر داد و مانع این تحولات شد؟
 
از اولین روزهای انقلاب‌های عربی در منطقه خاورمیانه که به «بهار عربی» معروف شدند، بسیاری براین باور بودند که جهان عرب وارد مرحله جدیدی از تاریخ خود شده که در آن کشورهای منطقه شاهد برقراری دمکراسی خواهند بود تا این دمکراسی منتهی به وحدت و یکپارچگی اجتماعی گسترده‌تر و حجیم‌تر آنها شود. اما این امر هیچ‌گاه حاصل نشد، چراکه «انقلاب مردمی» در مصر، در عمل با مشکلاتی مواجه شد که تا امکان تحقق اهداف آن فراهم نشود، همچنین انقلاب مردمی بحرین تاثیرات منفی بسیاری از کمک‌های نظامی آل سعود به آل خلفیه در منامه پذیرفت، اما نکته بسیار مهم شکاف‌هایی است که در داخل جوامع و ملل عربی به وجود آمد و موجب بروز مشکلاتی بزرگ در آنها شد.

به نظر می‌رسد که هم اکنون تمرکز جامعه بین المللی بر تقسیم عراق به سه منطقه شیعی و سنی و کردنشین متمرکز شده است، موضوعی که درباره لیبی و تقسیم آن به کشورهای کوچک صدق می‌کند. همچنین کشور سوریه که به نظر می‌رسد، در آستانه چنین تحولی قرار دارد، چراکه جنگ خانگی در این کشور آن را در عمل به دو بخش تقسیم کرده است، یک بخش در دست نظام سوریه و بخشی دیگر در دست گروه‌های مسلح تروریستی.


اما سوال این است که منطقه چگونه به این مرحله رسید؟ برای پاسخ به این سوال، بسیار خوب است که نگاهی به نقشه منطقه در دوره حاکمیت امپراتوری عثمانی داشته باشیم. در آن زمان شاهان عثمانی برای حفظ صلح و امنیت و برقراری زندگی مسالمت آمیز در مناطق مختلفی که بر آنها حکومت داشتند، سیستم بسیار هوشمندانه‌ای را به نام «نظام ملی» پیاده کردند که به موجب آن مناطق تحت تصرف عثمانی‌ها باید وفاداری خود را به باب عالی اعلام و در مقابل محافظت حکومت مرکزی از این مناطق به آنها مالیات پرداخت می‌کردند. این موضوع موجب شده بود تا طوایف و نژادها و گروه‌های مختلف در امپراتوری عثمانی در کنار یکدیگر به شکلی مسالمت آمیز به زندگی خود ادامه دهند.

اما اگرچه این نظام ملی عثمانی موجبات زندگی مسالمت آمیز را در مناطق مختلف امپراتوری عثمانی فراهم کرده بود، اما هیچ‌گاه نتوانسته بود، مشکلات این طوایف و گروه‌ها را به صورت ریشه‌ای حل کند و همین عامل و موجب تضعیف پایه‌های امپراتوری شد و آن را به «مرد بیمار اروپا» تبدیل کرد تا سرانجام در سال 1914 میلادی به فروپاشی آن منتهی شود و فرانسه و انگلیس بازمانده امپراتوری عثمانی را غنیمت بزرگ جنگی خود تلقی کنند، به ویژه آنکه امپراتوری عثمانی بزرگ‌ترین چالش پیش روی اروپا و فروپاشی آن هموار کننده راه برای نفوذ و بهره برداری اقتصادی از منطقه خاورمیانه باشد.


پس از آن نوبت به تقسیم این غنیمت جنگی رسید و اختلاف میان انگلیس و فرانسه منتهی به توافقنامه سایکس پیکو شد تا منطقه میان این دو کشور تقسیم شود و کشورهای منطقه براساس مرز بندی‌های کنونی شکل گیرند.


منطقه تحت نفوذ فرانسه (آبی)؛ منطقه تحت نفوذ انگلیس (قرمز)؛ منطقه تحت نفوذ روسیه (سبز)

بعد از آن نوبت به وعده بالفور رسید تا با صدور آن انگلیس یهودیان را به مهاجرت به منطقه فلسطین در سوریه آن زمان تشویق و ترغیب کند و زمینه تاسیس و شکل گیری رژیم صهیونیستی را فراهم کند. تا این زمان هنوز آشکار نشده بود که انگلیس و فرانسه در پس این اقدامات چه نهفته داشتند و این آشکار نشد، مگر پس از پایان جنگ جهانی اول و امضای توافقنامه «سن ریمو» در سال 1920 میلادی که با اعتراض‌های بی‌نتیجه اعراب ملی‌گرا همراه بود تا سرانجام به تقسیم سوریه بزرگ به چهار بخش فلسطین و شرق اردن و لبنان و سوریه کنونی منتهی شود و براساس توافقات فلسطین و اردن از آن انگلیس و لبنان و سوریه از آن فرانسه شدند.

موافقت‌نامه "سایکس پیکو" توافقی سری میان بریتانیای کبیر و فرانسه بود که در ماه مه ۱۹۱۶ در خلال جنگ جهانی اول و با رضایت روسیه برای تقسیم امپراتوری عثمانی منعقد شد. این توافق‌نامه به تقسیم سوریه، عراق، لبنان و فلسطین میان فرانسه و انگلیس منجر شد. این مناطق قبل از آن تحت کنترل ترک‌های عثمانی بودند. این توافق‌نامه نامش را از سر مارک سایکس بریتانیایی و فرانسوا ژرژ پیکوی فرانسوی گرفته است


از دیگر تقلبات رخ داده در این مرحله، فریب‌ها و نیرنگ‌های انگلیس در عراق بود. انگلیسی‌ها در مذاکرات خود با حاکم وقت عراق «حسین بن علی» از وی درخواست کردند تا با ترتیبات خاصی مناطق جنوبی عراق را به سرزمین بین النهرین که مرکز عراق کنونی است، ملحق کنند، چراکه در آن زمان نفت به تازگی در مناطق جنوبی کشف شده بود، اما هنوز مدتی از خواسته نگذشته بود که نفت در مناطق شمالی نیز کشف شد تا انگلیسی‌ها خواهان ملحق شدن شمال نیز به سرزمین بین النهرین شوند و از این الحاق این سه بخش به یکدیگر منطقه یکپارچه‌ای تشکیل داده و آن را دولت نامیدند.

آنچه فرانسوی‌ها و انگلیسی‌ها در منطقه ایجاد کردند، در واقع آتشفشانی بود که روی آن نشسته بودند و طی سه دهه‌ای که پس از آن گذشت، موفق شدند، خشم و غضب جهان عربی را با ارسال نیرو و یا گماشتن رهبران محلی مزدور اداره کرد. اما با آغاز دهه 50 قرن گذشته حاکمیت فرانسه و انگلیس بر منطقه از بین رفت و جای آن را نسلی از دیکتاتورهای ملی گرا و نظامی از لیبی تا عراق فراگرفت.



اما آنچه امروز شاهد آن هستیم، انعکاس چیست؟ نویسنده خود پاسخ می‌دهد: به نظر من پاسخ را باید در میراث فرهنگی و روانی برجای مانده از نظام تحمیلی قدرت‌های اروپایی بر منطقه از یک قرن پیش تاکنون ملاحظه کرد. از زمان آن خیانت بزرگ، جهان عرب تمایل بسیاری دارد که خود را معارض صهیونیسم، استعمار، سیاست غرب، امپریالیسم فرهنگی و غیره نشان دهد و اگرچه برخی از رهبران عرب از این ایده‌ها برای فرهنگ توطئه و تعامل با بحران‌های داخلی‌اشان استفاده کردند، اما این ایده به ذهنیتی داخلی مبدل شد.

اسکات آندرسون می‌افزاید: طی سه دهه‌ای که به پوشش جنگ‌ها و درگیری‌ها در مناطق مختلف جهان پرداختم، به این باور رسیدم که جنبش‌ها و تحرکات اعتراض‌آمیز و سرکشی‌ها و طغیان‌ها در هر جای جهان خواسته‌ها و مطالبات مورد نظر خود را بیان می‌کند، اما تفاوت خاورمیانه در این است که این اعتراض‌ها به جای آنکه خواسته‌ها و مطالبات مردم منطقه را بیان کند، معکوس آن را بیان می‌کنند، یعنی خواسته‌ها و مطالبات ناخواسته مردم منطقه.



در نتیجه به نظر من به محض برهم خوردن وضعیت موجود، در کشورهای منطقه شکافی به وجود می‌آید و در این شرایط مردم جهان عرب اقدام به پُر کردن این شکاف با تمرکز بر اموری می‌کنند که موجبات خشم و غضب آنها را ایجاد می‌کنند، مانند اعتقادات و باورهای آنها و در زمانی‌که اوضاع در کشورهای این منطقه که از هویت قومی و ملی قدرتمند برخوردارند، مانند مصر آرام و مستقر نشان می‌دهد، شاهد وقوع انقلاب و تغییر و دگرگونی در این کشورها می‌شویم، اما این قاعده‌ای عام نیست، چون به طور مثال در کشوری مانند عراق که دارای ساختار جمعیتی مرکب و چند طیفی است، اوضاع کاملا دیگر گونه است.

این اوضاعی است که هم اکنون بر سوریه نیز سایه افکنده است، تا زمانی‌که هیچ یک از گروه‌های مسلح فعال در این کشور توان رقم زدن پیروزی را ندارند و یا نظام سوریه با توجه به حمایت‌های منطقه‌ای صورت گرفته از آنها توان غلبه بر آنها را ندارد، بنابراین ریختن خون‌ها در این کشورها آنقدر ادامه می‌یابد تا این کشور را تجزیه و تبدیل به کشور تکه تکه شده و منفک کند، این امر در عراق نیز به چشم می‌خورد، چراکه کردستان هم اکنون تا حدود زیادی مستقل نشان می‌دهد و شاید اگر بیم از ترکیه نبود، این اقلیم از مدت‌ها پیش جدایی خود از بغداد و استقلالش را اعلام می‌کرد.



اما سوال مهم‌تر و بزرگ‌تر آن است که اگر داعش مناطق تحت تصرف خود را در عراق به مناطق تحت تصرف خود در سوریه منضم کند، در آن صورت چه؟

نکته مهم در اینجا آرامشی است که اکنون بر اردن حاکم است، کشوری که توسط قدرت‌های اروپایی با سرهم کردن تکه سرزمین‌هایی از اینجا و آنجا پس از جنگ جهانی اول تشکیل شد و در حال حاضر با وجودی ‌که این بیم وجود دارد، در هرج و مرجی که منطقه را فراگرفته است، سقوط کند، با این حال در برابر ناآرامی‌ها و هرج و مرج‌های منطقه‌ای مقاومت کند و خود را «سوئیس» خاورمیانه نشان دهد.

به همین دلیل است که این سوال مطرح می‌شود که چه آینده‌ای در انتظار آن خواهد بود، اینکه آیا قدرت‌های امپریالیست بین المللی در صدد تقسیم مجدد آن بر خواهند آمد؟