حالا شنیده می‎شود که دولت فخیمه! بریتانیا بنا دارد تا خسارت تابلو‎های سفارت خویش را از ایران بگیرد. حرفی نیست. اما خسارت و غرامت کشته شدن نزدیک به نیمی از مردم کشور عزیزمان را چه‎کسی پرداخت خواهد کرد؟

به گزارش مشرق، تـاریــخ روابــط خارجی ایران با دیگـر کشـــور‎ها شاهــد فـــراز و نشیــب‎‎هــــای فراوانی بوده و این روابـــط تاثیرات فراوانـــی را بــر اوضاع و احوال ایران داشته است.

شاید اغراق نباشد اگر بگوییم نقش و جایگاه انگلستان در تاریخ روابط خارجی ایران قابل قیاس با دیگر دولت‎‎ها نیست و تاثیر دخالت‎‎های این دولت در اوضاع داخلی و روابط خارجی کشورمان به‎ویژه در دو سده اخیر به میزانی گسترده است که میتوان از آن به‎عنوان پارامتری تاثیرگذار و بی‎رقیب در این حوزه نام برد؛ پارامتری که از دوران پس از جنگ جهانی اول، رقیب و در عین حال دوستی به نام ایالات متحده آمریکا را گاهی در کنار خود و گاهی در برابر خود احساس کرد.

سرآغاز روابط تاریخی ایران و انگلستان را می‎توان از نیمه دوم قرن سیزدهم میلادی، مطابق با اواخر قرن هفتم هجری دانست. در زمان حکومت کریم‎خان زند در سال ۱۷۶۳ میلادی، انگلیسی‎‎ها به تاسیس تجارتخانه در بوشهر دست زدند. توسعه فعالیت انگلیسی‎‎ها در بوشهر با مداخلات آن‎‎ها در امور داخلی ایران همراه شد تا آنجا که کریم‎خان زند نسبت به مقاصد آنان بدگمان شد و در سال ۱۷۶۹ دستور تعطیلی نمایندگی تجاری انگلیس در بوشهر و اخراج اتباع انگلیسی را صادر کرد.

با مرگ کریم‎خان زند در سال ۱۷۷۹ انگلیسی‎‎ها مجددا دست به فعالیت‎‎هایی برای تجدید نفوذ خود در ایران زدند و سرانجام در سال ۱۷۸۸ با دریافت فرمانی از جعفرخان زند، یکی از جانشینان کریم‎خان، قسمت اعظم امتیازاتی را که از دست داده بودند مجددا به دست آوردند. روابط ایران با انگلستان به‎ویژه در حوزه اقتصادی از سده‎‎های گذشته همواره برقرار بوده است و همانگونه که شرح آن رفت، این دولت در روابط اقتصادی و تجاری نیز مانند روابط سیاسی به‎دنبال استثمار دیگر کشور‎ها از جمله ایران بوده است. در حوزه سیاسی سرآغاز روابط دولت ایران با دولت انگلستان را باید مصادف با روی کار آمدن سلسله قاجار به‎ویژه در دوران پس از حکومت آغامحمدخان قاجار و روی کار آمدن شاهان بی‎کفایتی نظیر فتحعلی شاه دانست.

با مرگ آغامحمدخان و آغاز حکومت ۳۶ساله فتحعلی شاه، نفوذ انگلیسی‎ها در ایران رشد فزاینده‎ای یافت. انگلیسی‎‎ها در این دوره به علت افزایش منافع خود در هند و توسعه قلمروی نفوذشان در افغانستان، بیش از پیش متوجه ایران شدند. در سال ۱۸۰۰ میلادی روابط رسمی سیاسی بین ایران و انگلستان با انتخاب سفیر از سوی انگلستان شکل گرفت. این رابطه هیچ‎گاه مورد اطمینان و قبول ایرانیان قرار نگرفت و همواره نوعی بدبینی از سوی ایرانیان نسبت به سوء رفتار‎های انگلیسی‎‎ها وجود داشته است. این واژه در ایران، معنی و مفهوم گسترده‎ای دارد و ده‎‎ها کتاب تاریخی، تحقیقی و حتی طنز و داستان که درباره مداخلات انگلیس در ایران نوشته شده، خود مبین این واقعیت است که مردم ایران تا چه اندازه نسبت به سیاست انگلیس در این کشور بدبین و هراسان هستند و چرا در هر کاری دست انگلیسی‎‎ها را می‎بینند.

این سخنان ادعای ایرانیان نیست، بلکه با طول و تفصیل فراوان در کتاب‎‎های تالیف شده توسط دولتمردان بریتانیایی هم آمده است. نمونه مشهور آن، کتاب «دو قرن نیرنگ: داستان تلخ سیاست استعماری انگلیس در ایران» نوشته سِر دنیس رایت است. یکی از دخالت‎های صورت گرفته از جانب انگلیس در مسائل ایران، به جنگ ایران و روس و نتایج ننگین و خفت بار این دو جنگ که در قالب دو معاهده گلستان و ترکمنچای متجلی گشته است، باز میگردد. بریتانیا با ‎استفاده از بی‎کفایتی پادشاهان قاجار در برخورد با مخالفان داخلی و جنگ با روس‎ها، بر نفوذ خود در ایران افزود. در این دوره عهدنامه‎‎های ننگینی بسته شد که در تمام این عهدنامه‎ها حقوق ملت ایران به‎طور کامل پایمال شده است. دولت بریتانیا علاوه بر تحمیل قرارداد‎های کاملا یکطرفه ضد ‎منافع ملت ایران، در انعقاد دیگر معاهدات ننگین نظیر گلستان و ترکمنچای که از جانب دولت‎های دیگر به ایران تحمیل می‎شد نیز نقش اساسی داشت.

براساس آمارها، ایران در سال ۱۲۹۳ جمعیتی در حدود ۲۰ میلیون نفر داشته که در سال ۱۲۹۸ به ۱۱ میلیون نفر رسیده است. جمعیت ایران ۳۶ سال بعد، دوباره به ۲۰ میلیون نفر رسید. یعنی تقریبا نیمی از کل مردم کشور در رابطه با جنگ جهانی اول درگذشتند. در آن سال‎ها، انگلستان از جنوب، دولت عثمانی از غرب و روسیه از شمال، ایران را به تصرف در آوردند و حکومت وقت که کمترین توانی برای مقاومت در برابر این سیل بنیانکن دشمنان نداشت فقط نظاره‎گر بود. در همان زمان عثمانی‎ها هم به مرز فروپاشی رسیده بودند. جنگ جهانی اول که از حیث گستردگی ابعاد شگفت‎آوری دارد، باعث نابودی چهار امپراتوری بزرگ و قدرتمند اروپا یعنی: امپراتوری اتریش، روسیه، پروس و عثمانی شد.

بنابراین استعمار پیر تنها بازیگردان عرصه سیاست ایران شد و با خرید گسترده غلات و جلوگیری از واردات کالا به ایران و اجازه ندادن برای ورود کمک‎های دولت آمریکا به ایران، باعث ایجاد نایابی مواد غذایی در کشور شد. داناهو، افسر شناخته شده اطلاعات نظامی انگلستان و نماینده سیاسی آن دولت در غرب ایران در سال‎های ۱۹۱۸ و ۱۹۱۹، درباره قحطی در غرب ایران این‎گونه می‎نویسد: «اجساد چروکیده زنان و مردان پشته شده و در معابر عمومی افتاده‎اند. در میان انگشتان چروکیده آنان هم‎چنان مشتی علف که از کنار جاده کنده‎اند یا ریشه‎‎هایی که از مزارع درآورده‎اند به چشم می‎خورد؛ با این علف‎ها می‎خواستند رنج ناشی از قحطی و مرگ را تاب بیاورند. در جایی دیگر پابرهنه‎ای با چشمان گود افتاده که دیگر شباهت چندانی به انسان نداشت، چهار دست و پا روی جاده جلوی خودرویی که نزدیک می‎شد می‎خزید و درحالی‎که نای حرف زدن نداشت، با اشاراتی برای لقمه نانی التماس می‎کرد».

در آن سال‎ها، علف و ریشه گیاه را مانند نان و گوشت معامله می‎کردند. در هر گوشه و کنار، اجساد مردگان بی‎کس و کار پراکنده بود. بعد از مدتی مردم به خوردن گوشت مردگان روی آوردند. نکته جالب توجه آن است که بعد‎ها به هیچ عنوان از این نسلکشی و توحش انگلیسی‎ها نامی به میان نیامده و هرگز کسی عنوان نکرد که هیچ کشوری به اندازه ایران از جنگ جهانی اول آسیب ندیده است؛ جنگی که ایران در آن بی‎طرف اعلام شده بود. عجیب نیست که اتفاقی که فقط ۹۰ سال قبل در کشورمان روی داده، به این اندازه برای ما ناشناخته و مجهول باقی مانده است؟ حالا شنیده می‎شود که دولت فخیمه! بریتانیا بنا دارد تا خسارت تابلو‎های سفارت خویش را از ایران بگیرد. حرفی نیست. اما خسارت و غرامت کشته شدن نزدیک به نیمی از مردم کشور عزیزمان را چه‎کسی پرداخت خواهد کرد؟

کودتای ۲۸ مرداد یکی از حوادث سرنوشت‎ساز در تاریخ معاصر ایران بود که در دوازدهمین سال حکومت پهلوی دوم بهوقوع پیوست و سبب تثبیت حاکمیت او تا ربع قرن دیگر شد. ماجرا از این قرار بود که پس از تصویب قانون ملی شدن صنعت نفت در ایران، دکتر مصدق به نخست‎وزیری رسید. او برنامه خود را اجرای این قانون و نیز اصلاح قانون انتخابات اعلام کرد. مذاکرات با شرکت نفت ایران و انگلیس شروع شد. شرکت نفت آماده پذیرش ملی شدن نفت ایران نبود و هم‎چنان بر ادامه قرارداد ۱۹۳۳ اصرار داشت.

دکتر مصدق از شرکت نفت ایران و انگلیس خلع ید کرد و کار‎شناسان و مدیران این شرکت ناچار ترک ایران شدند. دولت بریتانیا از ایران به شورای امنیت شکایت کرد. شورا رسیدگی به این شکایت را به دیوان بین‎المللی لاهه ارجاع داد. دکتر مصدق دادگاه بین‎المللی را برای رسیدگی به این مسئله که امری مربوط به حق حاکمیت ایران بود، صالح ندانست. دیوان نیز بالاخره به عدم صلاحیت خود رای داد. بدین ترتیب بریتانیا و شرکت نفت نتوانستند از مجرا‎های قانونی بین‎المللی با ملی شدن نفت ایران مقابله کنند.

همانطور که بعد‎ها در اسناد سازمان جاسوسی آمریکا منتشر شد، طرح کودتا که به نام رمز «آژاکس» خوانده شد، پس از انتخاب چرچیل به نخست‎وزیری انگلیس در مهر ۱۳۳۱، تهیه شد و انتخاب آیزنهاور به ریاست‎جمهوری آمریکا در آبان‎‎ماه همان سال، به پیشبرد این طرح در ایران کمک شایانی کرد. این طرح مشترک با کمک عواملی در داخل ایران از جمله برادران رشیدیان، ذوالفقاری‎‎ها و دیگر جریان‎‎های وابسته به انگلیس و آمریکا که از مرتبطین فعال دربار محمد‎رضا پهلوی بودند، به اجرا گذاشته شد.

نکته جالب این است که در بسیاری از اسناد تلاش شده تا این کودتا را به‎عنوان یک کودتای آمریکایی مطرح کنند و نقش انگلستان را در انجام آن کمرنگ جلوه دهند. با اوج گرفتن قیام‎‎های مردمی ایران در سال‎‎های ۱۹۷۹‎ـ‎۱۹۷۸، سی‎آی‎ای مجوز انتشار خاطرات کرمیت روزولت را صادر کرد. او یکی از معماران کودتای سال ۱۹۵۳ علیه نخست‎وزیر ملی‎گرا، محمد مصدق بود.

طبق اسنادی که بهتازگی توسط آرشیو امنیت ملی منتشر شده‎اند، سی‎آی‎ای در ابتدا با انتشار خاطرات به‎دلیل افشای تعداد زیادی از اسرار محرمانه مخالفت می‎کرد، اما روزولت موافقت کرد تا در بخش‎‎هایی که به دخالت سازمان اطلاعات مخفی بریتانیا ‎(ام‎آی‎۶) مربوط می‎شد، تغییراتی دهد؛ بیش از ۱۵۰ تغییر در کتاب حاصل شد که در حقیقت آن را به نوعی کتاب داستانی تبدیل می‎کرد. اسناد مربوط به درگیری‎‎های داخلی سی‎آی‎ای بر سر کتاب روزولت، «ضد کودتا: تلاش برای کنترل ایران» (مک گراهیل، ۱۹۷۹) براساس قانون آزادی اطلاعات و به درخواست فیصل ای. قریشی منتشر شدند و برای نخستین‎بار در آرشیو امنیت ملی در دسترس قرار گرفتند. ولی هیچ سندی مبنی بر واکنش بریتیشپترولیوم هنگامی که از شرکت اسبق یعنی کمپانی نفت ایران‎ـ‎انگلیس ـبه دروغـ به‎عنوان یکی از محرکین این کودتا در کتاب «ضد کودتا» نام برده شد، در میان این اسناد یافت نمی‎شود. در حقیقت طرح اصلی کودتا توسط‎ ام‎آی۶ ریخته شد.

کمپانی‎‎های نفتی تهدید به طرح شکایت کردند و انتشارات مک گراهیل مجبور شد تا تمامی ۷۵۰۰ نسخه چاپ شده از کتاب را در سال ۱۹۷۹ جمع‎آوری کند. ۴۰۰ نسخه از کتاب به دست منتقدین و کتاب‎فروشی‎‎ها رسیده بود ولی اکثر آن‎‎ها بازگردانده شدند. در نهایت نسخه تصحیحشده کتاب در آگوست سال ۱۹۸۰ (با حفظ تاریخ ۱۹۷۹ برای اخذ کپی‎رایت) وارد بازار شد. علی‎رغم اینکه پنهان کردن نقش ‎ام‎آی‎۶ در کودتا دلیل اصلی سانسور این کتاب در چاپ اول بود، در این نسخه «سرویس اطلاعاتی بریتانیا» به‎عنوان یکی از طراحان کلیدی کودتا بار دیگر جایگزین «شرکت نفتی ایرانـ‎انگلیس» شد. سرویس‎‎های اطلاعاتی آمریکا و بریتانیا همواره تاکید داشتند که اذعان به نقش لندن در این کودتا، اقدامی علیه امنیت ملی هر دو کشور به‎شمار می‎رود. با وجود این، تغییرات مذکور در کتاب اعمال شدند ولی هیچ‎گاه توضیح رسمی درباره این تصمیم ارائه نشد.

پناه دادن به سلمان رشدی از دیگر صفحات ننگین استعمار پیر است. پس از اعلام فتوای ارتداد او از سوی حضرت امام، آیت‎الله سیدعلی خامنه‎ای، رئیس‎جمهور وقت در خطبه‎‎های نماز جمعه روز ۲۸ بهمن، بر یکسان بودن دیدگاه دولت ایران با فتوای امام خمینی (ره) تاکید کرد و در ادامه انگلیس را به‎خاطر صدور اجازه نشر کتاب مورد انتقاد قرار داد و گفت: «انگلیس باید به مسلمانان توضیح دهد که چرا به یکی از اتباع خود اجازه چنین کاری را داده است». این موضع‎گیری‎‎های صریح نقطه شروع عکس‎العمل‎‎های رسمی دولت‎‎ها در فضای بین‎المللی نسبت به انتشار این کتاب شد. با اعلام قطع روابط دیپلماتیک تهران‎ـ‎لندن از سوی دولت جمهوری اسلامی ایران، این‎بار مسلمانان بریتانیا در حمایت از حکم امام و مخالفت با انتشار این کتاب به خیابان‎‎ها ریختند و با آتش زدن آدمک‎‎های سلمان رشدی، خواستار جلوگیری دولت از نشر این کتاب و قطع روابط کشور‎های اسلامی با لندن شدند. شرایط به‎گونه‎ای پیش رفت که اسکاتلند یارد مجبور شد برای حفظ جان سلمان رشدی، از مسلمانان این کشور تعهد بگیرد که از واجب‎القتل بودن این نویسنده حمایت نمی‎کنند.

حمایت از صدام در طول جنگ تحمیلی، همراهی با سیاست‎‎های خصمانه آمریکا در تحریم ایران، حمایت از فتنه ۷۸ و ۸۸ و بسیاری از اتفاقات دیگر، تنها صفحات کوچکی در کتاب قطور دشمنی انگلستان با ایران است. حال این اتفاقات را مقایسه کنید با یک اقدام احساسی و هیجانی از سوی جمعی از دانشجویان در پی حرکتی صحیح و تجمع در مقابل سفارتخانه بریتانیا. آنچه مسلم است، اقدام دانشجویان در تصرف سفارت بریتانیا وجهی ندارد و قطعا نادرست است. اما در کنار آن باید به این موضوع نیز توجه کرد که این اقدام احساسی و هیجانی قابل مقایسه با اقدامات کینه توزانه و استعماری انگلستان نیست.
منبع: جهان