گروه جهاد و مقاومت مشرق - نمیدانم از کجا شروع کنم، بارها و بارها از شهدا و رشادتهای سربازان امام خمینی(ره) نوشته شده و نسبتاً خوب هم پرداخته شده است. ولی کمتر از کسانی یاد شده که بعد از گذشت سالیان طولانی از جنگ تحمیلی هنوز دل از صحراها و دشتهایی که زمانی جولانگاه دشمن تا بن دندان مسلح بود، نکندند.
کسانی که هنوز دل در گرو آنانی دارند که زمانی در همین بیابانهای شلمچه و فکه و طلائیه در کنار دوستان شهیدشان در یک صف به نماز میایستادند و امروز هر از چند گاهی تکه استخوانی از آنها را از خاک بیرون میآورند. یاد کنیم از برو بچههایی که در نهایت غربت هنوز دلشان با دوستان شهیدشان است. عجب جاذبهای دارد این جبههها، چه دلهایی را به هم گره زده که بعد ازگذشت بیش از دو دهه از شلیک آخرین گلوله، هنوز جمعی دنبال دوستان خود و پیدا کردن نشانی از همرزمان و همسنگران خود خاکهای غربت را از روی شهیدان بهجای مانده در جبههها میزدایند و گاه در همین حین و هنگام جستوجو برای پیدا کردن اجساد مطهر شهدا با صدای انفجاری خود نیز به دوستان شهیدشان میپیوندند. مینهایی که سالها در دل خاکهای گرم و سوزان جنوب به انتظار نشستهاند تا سکوی پرتاب سبکبالان عاشق باشند.
این روزها برای بچههای تفحص شهدا یادآور از دست دادن مخلصترین بچههایی است که دل از خاک گرم خوزستان نمیکندند و عهد کرده بودند تا آخرین شهید را از زیر آوراهای غربت در نیاورند به خانههای خود باز نگردند. این ایام مصادف است با شهادت دو برادر از خانواده سه شهید صابری.
شهدای صابری به نامهای حسن، عباس و حسین که هر کدام مدالی افتخار آمیز از مولایشان حضرت حسین بنعلی(علیهالسلام) دریافت نمودند و شهد شیرین شهادت را سر کشیدند.
صبح روز چهارشنبه 28 خرداد 1376در منطقه عملیاتی والفجر یک در فکه، صدای یک انفجار از مین فرسودهای که سالها منتظر حسین بود تا او را به لقا خدا متصل کند و او نیز به سایر دوستان و شهدایی که تفحص شده بودند، متصل شود.
عباس برادر دیگر او نیز مانند برادرش حسین، فارغ از دنیای ماشینی به بیابانهای فکه رفت تا دنبال تک تک دوستان گمشدهاش باشد و آنان را از میان خاکها و کانالهای برجای مانده از جنگ بیابد. او در دوران تفحص برای اینکه بتواند از کمک نفرات عراقی برای پیدا کردن اجساد باقی مانده شهدا بهره ببرد، خیلی به آنها محبت میکرد و سعی میکرد همواره دل آنها را به دست آورد، به طوری که مرتب برای آنها لباس، میوه، سیگار و لوازمی که مورد احتیاجشان بود خریداری میکرد و با خنده و اخلاق خوش، نظر عراقیها را جلب میکرد. روز 5 خرداد 1375 مصادف با هفتم محرم خود او نیز در کانالی در فکه به شهادت میرسد. عراقیها که خود را مدیون عباس صابری و محبتهایی که به آنها کرده بود میدانستند، با پول خود برای عباس مجلس ترحیم برپا میکنند.
حسین نیز رویه عباس را ادامه میدهد اما دوستان و سربازان عراقی بعد از شهادت عباس میگویند: دیگر نمیتوانند بدون عباس به کار خود ادامه دهند و گفتند دیگر تحمل ماندن در این صحرا را نداریم.
حسین آخرین پسر بازمانده از خانواده شهید صابری بود. مادر شهدای صابری میگوید: تحمل شهادت حسین، چون تنها پسری بود که برایم باقی مانده بود خیلی سخت بود. شهادتش بیتابم کرد. حسین درست شب اربعین حضرت سید الشهدا(ع) به دنیا آمد از این رو نامش را حسین گذاشتیم، سرنوشتش هم این بود که در راه امام حسین(ع) شهید شود.
شهید حسین صابری در 28 اردیبهشت ماه سال 1347 چشم به جهان گشود. او دوران کودکی را در خانوادهای پر محبت همراه با برادرانش سپری کرد. صابری همیشه مؤدب و بسیار تیزهوش بود و به فراگیری علم علاقه زیادی داشت. او با اوجگیری مبارزات مردمی علیه رژیم ستمشاهی همپای دیگر اقشار مردم در تظاهرات و راهپیماییها با عشق به امام خمینی(ره) حضور پیدا میکرد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی در 14 سالگی به عضویت بسیج پایگاه مسجد امام حسین(ع)درآمد. شبها در سنگر مسجد به پاسداری مشغول بود و در این پایگاه الهی حضوری چشمگیر داشت تا جایی که چند بار توسط منافقین مورد تهدید و تعقیب قرار گرفت ولی این امر نتوانست مانعی در حرکت او ایجاد کند.
با شروع جنگ تحمیلی، به مدت 3 ماه دوره آموزشی را گذراند و راهی کردستان شد. در اولین مأموریتش در پاوه هنگام مبارزه با اشرار از ناحیه سر مجروح شد و پس از بهبودی دوباره سودای سفر به دیار دوست کرد. حسین با شرکت در عملیات مختلف از جمله کربلای 5 و کربلای 8 در منطقه حلبچه به خیل جانبازان شیمیایی پیوست. او در دوران دفاع مقدس به عنوان تیربارچی، تکتیرانداز، تخریبچی و در قسمتهای مختلف توپخانه (توپ 106) و پدافند، حضوری عاشقانه داشت.
مادر شهید درباره چگونگی اعزام حسین به جبهه میگوید: روزی که حسین میخواست به جبهه برود، از من اجازه خواست، من به او علاقه خاصی داشتم، چون قبل از به دنیا آمدن حسین من برادری داشتم که نام او نیز حسین بود و من به او خیلی علاقه داشتم که به رحمت خدا رفت و من از این بابت خیلی متأثر شدم، بعد خدا به من حسین را هدیه داد و همان طور که گفتم، تولد حسین مصادف شده بود با شب اربعین سیدالشهدا(ع) و من او را حسین نامیدم. وقتی که فهمیدم حسین از من اجازه عزیمت به جبهه را دارد ماندم چه بگویم، از طرفی نمیتوانستم به او نه بگویم و از طرف دیگر رفتن حسین برایم بسیار سخت بود. در نهایت به او گفتم: بابات الان منطقه است تو دیگر نرو. او نیز گفت: خدا که هست، او مراقب شماست.
بالاخره حسین با هر مشقتی که بود با کمک برادرش حسن خود را به جبهه میرساند و به نبرد با دشمن بعثی میپردازد و در طول خدمت و فعالیت خود در جبهه با لباس بسیجی چندین بار دچار جراحت شیمیایی و موجگرفتگی میشود. یکی از خصلتهای شهید حسین صابری که این خصلت در برادران شهید دیگرش نیز به چشم میخورد، اخلاص در عمل بود. همه کارهایش را بر اساس رضای خدا انجام میداد. به طوری که وقتی حسین به دندانپزشکی مراجعه میکند، دکتر دندانپزشک با مطالعه پرونده حسین از انجام عمل سر باز میزند و عنوان میکند؛ حسین دچار موج گرفتگی شده و این عمل برای او خطرناک است. عباس از حرف دکتر ناراحت میشود و خانواده حسین تازه متوجه میشوند که وی موجگرفتگی نیز دارد و آنها از این بیماری بیخبر بودند.
خاک گرم و سوزان فکه در کانالی معروف به کانال والمری و در ایام ماه صفر و درست هفت روز مانده به سالگرد شهادت دومین برادرش عباس، مین دیگری حسین را به دو برادر شهیدش متصل میکند و کانال والمری را به خون مطهر حسین رنگین میسازد.
*محمد صادقی
بالاخره حسین با هر مشقتی که بود با کمک برادرش حسن خود را به جبهه میرساند و به نبرد با دشمن بعثی میپردازد و در طول خدمت و فعالیت خود در جبهه با لباس بسیجی چندین بار دچار جراحت شیمیایی و موجگرفتگی میشود.
منبع: روزنامه ایران