کد خبر 329285
تاریخ انتشار: ۳۰ تیر ۱۳۹۳ - ۱۴:۳۸

ضابط با آن همه زیرکی که داشت، نمی دانست که ما در اردوگاه از رهبری آگاه و هوشیاری برخورداریم و ازروی احساسات کار نمی کنیم و اگر شرایط و موقعیت اقتضا کند، با دست خالی حساب همه سربازان را خواهیم رسید.

گروه جهاد و مقاومت مشرق: خاطرات اسارت در کنار همه سختی ها و عذاب‌هایش برای آزادگان ما شیرینی خودش را هم دارد. لحظاتی که دور از خانواده و در سرزمینی غریب سپری شد اما شاهنامه ای بود که آخرش خوش درآمد. آنچه می خوانید بخشی از خاطرات آزاده جواد محمدپور است:

یکی از کارهای خنده دار و در عین حال مصیبت بار ضابط خلیل این بود که دستور داد تا سربازان تمام طناب های اردوگاه را جمع کرده، پاره پاره کنند؛ طناب های نازک و کوتاهی که بچه ها با لباس های کهنه، حاشیه پتوها و گره زدن چیزهای دیگر درست کرده بودند تا لباس هایشان را روی آنها خشک کنند.

پس از جمع آوری تمام طناب ها توسط سربازان عراقی، بچه ها مجبور بودند لباس هایی که شسته اند، روی سر یا کتف خود بگذارند و در گوشه ای بایستند تا لباس هایشان خشک شود. یا لباس ها را در دست شان می گرفتند و قدم می زدند. عجب دنیایی بود!! چند روز بعد ضابط خلیل به سربازهایش دستور داد همه ی اتاق ها را بگردند و تمام کارتن ها را هم جمع کنند. در هر آسایشگاهی حدوداً ۲۰ تا کارتن بود که در آنها بشقاب، لیوان، قاشق و چند قوطی کوچک برای نگهداری نمک، قند، سفره و ... نگهداری می شد و هر گروه غذایی برای نگهداری وسایل خود، از یک یا دو کارتن استفاده می کرد. بعداز جمع آوری کارتن ها به مشکلات زیادی برخوردیم و باید می ساختیم. تنها کاری که از دست مان برمی آمد، بد و بیراه گفتن به ضابط خلیل بود.

چند روز بعد، از سوی ضابط خلیل فرمانی صادر شد که تمام صابون ها را از اردوگاه جمع آوری کرده، به بیرون اردوگاه انتقال دهند. هر کس به فکر جاسازی و مخفی کردن صابون بود. چند کارتن صابون در زیرپله ها کنار دستشویی بود که سربازان عراقی همه آنها را جمع کردند و بردند. ضابط خلیل به سربازانش می گفت این اسرایی که من می شناسم، با همین صابون ها با شما درگیر خواهند بود. روی همین حساب، هر کدام از سربازان و یا درجه داران سنگ و کلوخ و هر چیز دیگری که روی زمین می دیدند، به اسرا می گفتند اینها را جمع کنید و بریزید توی سطل آشغال.

ضابط با آن همه زیرکی که داشت، نمی دانست که ما در اردوگاه از رهبری آگاه و هوشیاری برخورداریم و ازروی احساسات کار نمی کنیم و اگر شرایط و موقعیت اقتضا کند، با دست خالی حساب همه سربازان را خواهیم رسید.

صابون به حدی کم بود که همه بچه ها با مشکل روبه رو شده بودند. بعضی از بچه ها با مقدار کمی آب، سهمیه تاید خود را به حالت خمیر سفت در می آوردند و به قدری آن را هم می زدند تا سفت تر شده به حالت قالب صابون درآید تا در شستن لباس و سر بیشتر صرفه جویی کنند. از آن جایی که اردوگاه بسیار کثیف و آلوده بود، هر وقت بچه ها سرشان را با آب و صابون می شستند، مثل زمین های شورزار و نمکی، سفید می شد. به همین جهت بچه ها ترجیح می دادند سرشان را با تاید بشورند؛ اگرچه استفاده تاید خود باعث ریزش موی سر می شد، اما چاره ای جز این نبود.

*سایت جامع آزادگان