به گزارش مشرق، در روز 7 جولای، فلسطینی ها یک بار دیگر خود را گرفتار تهاجم خشونت بار اسراییل یافتند. تاکنون بیش از 500 فلسطینی کشته شده اند که اغلب آنها غیرنظامی بوده اند. دست کم 77 نفر از جان باختگان، کودک بوده اند. هزاران نفر از مردم مجروح و بیش از 50 هزار نفر، بی خانمان شده اند. حدود 15 هزار منزل مسکونی ویران شده یا به شدت آسیب دیده است. ده ها قایق ماهیگیری سوخته، نابود شده یا صدمه دیده است.
خط لوله اصلی آب برای اردوگاه آوارگان الشاطی در غزه بمباران و نابود شده است. 50 درصد از مراکز درمانی از ادامه فعالیت باز ایستاده اند. در بمباران یک مرکز ویژه معلولان که توسط یک موسسه خیریه اداره می شد، دو زن کشته شدند، چندین نفر مجروح شدند و خود مرکز نیز به کل نابود شد. یک مهد کودک هم هدف موشک قرار گرفت و تخریب شد. یک درمانگاه ویژه توانبخشی هدف قرار گرفت. منزل مسکونی رییس پلیس غزه، تیسیر البطش، با دو بمب هدف قرار گرفت. خود وی به شدت مجروح شد اما 17 نفر از اعضای خانواده اش جان باختند. 4 کودک که کنار ساحل بازی می کردند، در حمله موشکی یک قایق مسلح اسراییلی، کشته شدند. 3 کودک دیگر، وقتی روی پشت بام منزل خود بازی می کردند، کشته شدند. این فهرست ادامه دارد و ادامه دارد.
در پاسخ به اشغالگری اسراییل و محاصره غیرقانونی باریکه غزه (با همدستی مصر)، ویرانی های اسراییل در کرانه باختری، نقض مستمر حقوق بشر و بازداشت های غیر قانونی، شلیک به ماهیگیرها و کشاورزان فلسطینی و بمباران مستمر غزه، گروههای مسلح فلسطینی راکت هایی را به داخل اسراییل شلیک کرده اند. آژیرهای خطر در اورشلیم، سدیروت، تل آویو، ایسدود، بر صبا، و دیگر نواحی به صدا در آمده و اسراییلی ها را روانه پناهگاهها ساخته است. تاکنون دو غیر نظامی در اسراییل جان باخته اند و شماری از سربازان اسراییلی نیز در درگیری با رزمندگان فلسطینی کشته شده اند.
بعد از ظهر روز 16 جولای، خانه پدر بزرگ و مادر بزرگ مرحوم من – خانه ای در شرق غزه که 4 خانواده، مجموعا 12 نفر را در خود جای داده بود- بمباران شد. هیچ یک از ساکنان این خانه، تماس تلفنی و پیغام هشدار دهنده ای دریافت نکرده بودند. فاصله بین خانه آنها و خانه همسایه های آنها، کمتر از یک متر بود. از خانه آنها هیچ راکتی به سمت اسراییل شلیک نشده بود. با این حال، اسراییل این خانه را هدف قرار داد. وقتی نخستین موشک به خانه اصابت کرد، همه از خانه بیرون زدند. دایی و خاله 70 ساله من، مجروح شدند اما همگی، به طرز معجزه آسایی جان به در بردند.
آنها که اکنون به معنای واقعی کلمه بی خانمان هستند، در منزل خویشاوندان اسکان یافته اند. خانه آنها کاملا ویران شده است. اغلب وسایل و اثاث آنها همان جا در محل خانه ویران شده، باقی مانده است. آنها هر روز صبح سری به آنجا می زنند و تلاش می کنند از بین آوار و خاک، چیز قابل استفاده ای بیابند. همسر دایی من، که مهندس کشاورزی است و سالها به قلابدوزی مشغول بوده، با گریه و شیون می گوید: " چرا وسایل قلابدوزی خود را برنداشتم؟ چرا بدون آنکه آنها را بردارم، خانه را ترک کردم؟"
ما هنوز در ماه مبارک رمضان به سر می بریم؛ ماه معنویت، تفکر، تعمق، از خود گذشتگی. امسال، صبح ها و عصرهای رمضان، با همیشه فرق دارد. کسی سر کار نمی رود. بچه ها به مدرسه نمی روند. با این که خیلی ها برای فراهم کردن غذا و اقامه نماز در مسجد بیرون می روند، اما مردم به هر حال سعی می کنند مدت زیادی را بیرون از منزل نباشند. شبها نیز اغلب مردم، به جز نیروهای امدادی و پزشکی و روزنامه نگاران، بیرون نمی روند.
جنگ وحشتناک است. جنگ، انسانها را آسیب پذیر و درمانده می سازد. مردم قادر نیستند از خانواده و دوستان خود محافظت کنند. کسی نمی تواند بگوید این روزها کدام قسمت غزه امن تر است، تنها می شود گفت کدام قسمت، کمتر خطرناک است. شما با دقت سعی می کنید اسناد و مدارک رسمی، یک بطری آب، جعبه کمک های اولیه، یک موبایل، و بالاتر از همه، خاطرات خود را در یک کیف کوچک لوازم ضروری جمع کنید؛ ولی وقتی خانه شما بمباران می شود، آن کیف کوچک را فراموش می کنید. جنگ یعنی این که شما حتی وقت نمی کنید با پنجره خانه تان خداحافظی کنید، با برچسب هایی که روی دیوار اتاق تان چسبانده اید، با وسایل قلابدوزی تان، و حتی با آن ترک و شکاف روی در که همیشه از آن بیزار بوده اید. جنگ یعنی این که مجبورید خانه تان را پابرهنه ترک کنید. جنگ یعنی این که غم و اندوه شما، به طور مستقیم روی آنتن شبکه های تلویزیونی برود. جنگ یعنی تحقیر. جنگ یعنی ندامت و پشیمانی از آنچه انجام داده اید. جنگ یعنی کودکان و بزرگسالان وحشت زده و مضطرب. جنگ یعنی قلب های شکسته و زخم هایی که هرگز ترمیم نمی شود.
جنگ یعنی درد ناگهانی خسران و از دست دادن. جنگ، همه چیز شما را در یک دقیقه، شاید کمتر از یک دقیقه، می گیرد و با خود می برد. ابتدا از آسمان، نوری کل منطقه را روشن می کند تا در دل شب، هدف را برای هلیکوپتر آپاچی یا جنگنده اف-16 اسراییل نمایان کند. سپس موشک، با آن صفیر وحشتناکش، از راه می رسد و روی خانه می افتد. صدای جیغ بلند می شود، و سپس اشکهای خاموش و بی صدا سرازیر می شوند. صدای شهادتینی که بر لب خوانده می شود، و آخرین نفس. آن نور دوباره منطقه را روشن می کند. صدای انفجاری مهیب شنیده می شود. دود همه جا را پر می کند و هوای پیرامون، بوی مرگ می دهد. شعله ها زبانه می کشند. پژواک انفجار در گوش تو، صدا می دهد. در عرض چند ثانیه، تمام خاطرات یک نفر، زیر قلوه سنگ ها و آجرهای فرو ریخته خانه اش، دفن می شود. عزیزان یک نفر، برای همیشه پر می کشند و می روند.
ساعت 3:30 دقیقه صبح است. فقط طی چند دقیقه، سومین صدای انفجار را هم می شنوم. جنگ، یعنی این که خودت برای سحری بیدار شوی؛ نه با صدای زنگ ساعت، بلکه با صدای یک انفجار. صورتها رنگ پریده اند و غذا، طعمی ندارد. زمان هم معنایی ندارد. برق قطع شده و راهی نیست تا متوجه شوم دوستانم هنوز زنده اند یا نه. خواهر زاده ام، از صدای بمب ها به وحشت افتاده و هنوز گریه می کند. آنقدر اشک می ریزد تا بالاخره خوابش می برد. دوباره رادیو را روشن می کنم تا بشنوم رهبران کشورهای غربی کماکان قاطعانه از حق مهاجم ستمگر ما برای "دفاع از خود" سخن می گویند؛ در حالی که همزمان این حق را برای مردم بی دفاع و تحت محاصره غزه، نادیده می گیرند. همان طور که صدای یک انفجار دیگر به گوش می رسد، از این همه تناقض کنایه آمیز، لبخندی روی صورتم می نشیند.