کد خبر 330462
تاریخ انتشار: ۴ مرداد ۱۳۹۳ - ۰۹:۰۵

یکی از نکات جالب راهپیمایی امسال،‌ توزیع تن‌پوش‌هایی بود که به شعارهای «آزادی فلسطین، بایکوت اسرائیل و رژیم بی‌رحم صهیونیستی باید از بین برود» مزین بودند. اما تهیه این تن‌پوش‌ها خود حکایت جالبی دارد.

گروه فرهنگی مشرق - راهپیمایی روز قدس در حالی با شکوه و عظمت برگزار شد که امسال به دلیل حملات وحشیانه رژیم اشغالگر قدس به مردم مظلوم و بی‌دفاع غزه،‌رنگ و بوی دیگری به خود گرفته بود.

در این میان، پیر، جوان،کودک و زن و مرد و همه اقشار با حضور خود در خیابان‌ها، انزجار خود را از جنایات رژیم صهیونیستی نشان دادند. حتی هموطنانی نیز از خارج کشور خود را برای روز قدس به ایران اسلامی رسانده بودند تا در این نمایش بزرگ سهیم باشند.

«فهیمه لاجورد» نوجوان 12ساله‌ای بود که دست در دست پدربزرگ خود در خیابان حضور داشت. می‌گوید در یکی از کشورهای حاشیه خلیج فارس ساکن است و به پدرش اصرار کرده او را برای روز قدس به ایران بیاورد تا بتواند در خیابان‌ها شعار مرگ بر اسرائیل سر دهد. پدربزرگ فهیمه می‌گوید من خیلی خوشحالم که امسال با نوه عزیزم در راهپیمایی شرکت دارم.

«مصطفی اکبری» حدود 30 سال سن دارد، ساکن منچستر انگلیس است و یک هفته‌ای می‌شود به وطن بازگشته است. او می‌گوید برای کار اداری به ایران بازگشته‌ام اما حالا که اینجا هستم ترجیح دادم در راهپیمایی هم شرکت کنم. آقای اکبری می‌گوید آدم سیاسی نیست اما با همه این احوال می‌داند کشتار کودکان در هر حالتی زشت و دور از انسانیت است.

پیدا کردن هموطنان مقیم خارج در میان خیل عظیم راهپیمایان کار دشواری است، چون نشانه یا نماد خاصی ندارند. باید مرتب از این و آن بپرسی یا کنار دوربین‌های صداوسیما بایستی تا بلکه بتوانی آن‌ها را شناسایی کنی.

چشمانم سوسو می‌زند و می‌گردم به دنبال هموطنانی که ساکن ایران نیستند، اما دلشان همیشه اینجاست. حالا چهارراه ولی‌عصر(عج) را رد کرده‌ام، چند خانم جوان با چادر عربی نظرم را جلب می‌کنند. جلو می‌روم و سؤال می‌کنم اهل کجا هستند که از قضا از هموطنان جنوب کشورند که چند سالی می‌شود در کویت زندگی می‌کنند. «بُشری» دختری 22 ساله است، می‌گوید هفته قبل رفتیم زیارت امام رضا(ع)، حالا هم آمده‌ایم تهران منزل چند نفر از اقوام برای صله رحم. برای ما که چند سالی است از ایران رفته‌ایم، این حال و هوا حس خوبی دارد.

از چهارراه ولی عصر(عج) تا میدان انقلاب چند تایی از ماشین‌های آتش‌نشانی ایستاده‌اند و آب را به صورت پودری روی مردم می‌پاشند تا بلکه اندکی از شدت گرمای هوا کاسته شود.

اندکی زیر باران مصنوعی می‌ایستم و بعد از خنک‌شدن به راه خودم ادامه می‌دهم. خیلی از چهره‌های سیاسی، فرهنگی و لشکری و کشوری را می‌بینم که از خیابان‌های منتهی به خیابان انقلاب می‌آیند و به مردم می‌پیوندند. حضور برخی چهره‌‌ها به دلیل مواضع سیاسی بعضاً عجیب و غریب واقعاً جالب توجه است، اما پای مسئله فلسطین و قبله نخست مسلمین که به میان آمده، همگی یکصدا آمده‌اند و شعار مرگ بر اسرائیل سر می‌دهند.

حالا تقریباً روبه‌روی دانشگاه تهران رسیده‌ام. مردی حدوداً 50 ساله تن‌پوشی با شعارهای انگلیسی تن کرده و روی نرده‌های وسط خیابان ایستاده است و با حرارت شعار می‌دهد و حرکاتش برایم جالب است، مکث می‌کنم و محو تماشایش می‌شوم. چند ثانیه‌ای که می‌گذرد رویش را بر می‌گرداند به سمت من، چهره‌اش آشناست. کمی دقت می‌کنم و حدس می‌زنم رحیم فردین مهندس ایرانی ساکن سوئیس است. جلو می‌روم و پس از اینکه خودم را معرفی می‌کنم از نرده‌ها پایین می‌آید و با من دیده‌بوسی می‌کند.

خوشبختانه حدسم درست بوده است. علت حضورش را می‌پرسم که می‌گوید آمده روز قدس در ایران باشد. حتی 50-60 تایی تن‌پوش (کاور) چاپ کرده و میان مردم توزیع کرده است. آخرینش را هم به من می‌دهد و می‌گوید: این طرح را در فیسبوک دیدم، کمی تغییرش دادم و چاپ کردم. جالب اینکه چاپخانه‌دار هم یک بنر بزرگ چاپ کرد و به من داد و گفت: این هم سهم من در حمایت فلسطین. جالب‌تر اینکه هزینه 5 تن‌پوش را هم یکی از هموطنان پرداخته بود و گفته نذر آزادی فلسطین کرده است.

مهندس فردین که حسابی سر ذوق آمده، یک شعر هم برایم می‌خواند که آن را یادداشت می‌کنم:

ای که همیشه فزاینده رحمت الهی، که بیا / روز قدس و به من آغوش پناهی، تو بیا

خود بدانی که دلم، یار و وطن می‌طلبد / جمله سرمنزل و انگیزه و راهی، تو بیا

چو در آئینه معیارِ تو افتاده فقیرانه عمر / نکنم یک دم و یک ذره به واهی، تو بیا

حلقه عشق ترا، سهل میسر نشدم / تا فروشم به ملاهی و مُناهی، تو بیا

روزِ من جبهه ناوَرد و شبم در نماز / تو بدانی سبب رتبه داهی، تو بیا

نتوانست کسی مثل تو در شأن ولی / برنماید از حقارت به مباهی، تو بیا

می‌روم راه ترا با همه تدبیر و جهد / گر مبرّا نشدم، تن ز گناهی، تو بیا

پیر ارشد نظرم نهج رشادت بگشود / پرچمی در کف و فرمود سپاهی تو بیا

شک نکن در سعه سلسله پیشروان / دست خالی و پر آنگونه که خواهی، تو بیا

من ندیدم دمنی پاکتر از دامن عزم / ار بدنبال چم و حُسن و رفاهی، تو بیا

همه افتخار «فردین» که فلسطین چمنی / شود آزاد و بگویند به رهبر که پگاهی، تو بیا

می‌گوید مرادم از «پیر ارشد» امام خمینی(ره) که آخرین جمعه رمضان را به نام روز قدس نامگذاری کردند.

از این هموطن خوش‌ذوق جدا می‌شوم و به سمت میدان فردوسی باز می‌‌گردم. در راه افکار زیادی سراغم می‌آید، سؤالاتی که بعضاً بی‌پاسخ می‌ماند؛ این که چگونه می‌شود یک ایرانی از آن سوی آب‌ها می‌آید تا روز قدس در راهپیمایی شرکت کند و در مقابل برخی هموطنان به جای محکوم‌کردن جنایات ضدبشری اسرائیل، حق را به این رژیم غاصب می‌دهند؟!