کد خبر 330997
تاریخ انتشار: ۵ مرداد ۱۳۹۳ - ۱۵:۱۰

کاپیتان تیم ملی با انتقاد از قلعه نویی گفت: جالب است که آقایان هر روز درکمپ استقلال با سایت‌ها و روزنامه‌ها مصاحبه می‌کنند ولی وقتی تیم‌ملی خوب بازی کرد و همه تحسین‌ کردند، سکوت کرده بودند و حتی یک مصاحبه هم انجام ندادند

به گزارش مشرق، نقطه‌ای از زندگی فوتبالیست‌ها و مربیان در خارج از زمین فوتبال هست که همیشه در ذهن طرفداران باقی می‌ماند. آنها گاهی با یک جمله و یک مصاحبه، در ذهن مردم می‌مانند و تا سال‌ها از خاطره‌شان پاک نمی‌شوند. جواد نکونام همیشه تلاش کرده در خارج از زمین یک‌فرد بی‌حاشیه باشد و کمتر مصاحبه کند. او در مکتب پاس بزرگ شد، به اوساسونا رفت ولی سرانجام به تیمی آمد که بارها و بارها گفته بود «خانه‌اش» است‌؛ استقلال.

«خبر ورزشی» با این مقدمه ادامه داد: نکونام در تیم محبوبش با چالش‌های فراوانی روبه‌رو شد و حالا امروز به «نقطه‌ای» رسیده که می‌تواند او را با حرف‌هایش، در ذهن‌ها ماندگار کند. جواد نکونام پیش از ترک تهران برای عقد قرارداد تازه‌اش با اوساسونای اسپانیا، در گفت‌وگویی مفصل به بازگو کردن بخشی از اتفاقات مهم زندگی‌اش در استقلال پرداخت. او که بارها نشان داده بود از تقابل با قلعه‌نویی ابایی ندارد، در این مصاحبه آشکارا و صریح، به انتقاد از او پرداخت و حرف‌هایی به زبان آورد که می‌تواند جنجالی‌ترین مصاحبه عمرش را به یادگار بگذارد.

داخل زمین فوتبال از او نکته‌هایی به یاد داریم؛ دو گل به کره‌جنوبی (مقدماتی 2010 و 2014)، گل به عربستان (مقدماتی 2010)، گل به رئال‌مادرید با پیراهن اوساسونا، گل به بوردو در یک‌چهارم نهایی یورو لیگ و ... حالا این مصاحبه هم نقطه‌ای از زندگی او، در خارج از فوتبال است. حرف‌هایی که می‌تواند برای همیشه در خاطر طرفداران بماند.

* در دو فصل گذشته که به لیگ‌برتر آمدید، همواره شایعات و بحث‌هایی درباره اختلاف‌هایی که با قلعه‌نویی داشتید مطرح بود. حالا که شما را نخواسته‌اند و دوباره به نقطه اول که حضور در اسپانیاست بازگشته‌اید، شاید بتوانید خیلی از مسائل را باز کنید. آیا الان فرصت گفتن آن حرف‌ها نیست؟

از اینجا شروع می‌کنم که من به استقلال آمدم تا فوتبالم را اینجا تمام کنم ولی خب ... آقایان نمی‌گذارند. خیلی حرف‌ها دارم که بزنم ولی دوست ندارم بعضی مسائل باز شود. آنها که من را می‌شناسند، می‌دانند زیاد اهل مصاحبه نیستم و معمولا پاسخ بی‌احترامی‌ها را محترمانه می‌دهم چون در خانواده‌ای بزرگ شده‌ام که پدر و مادرم روی این مسائل بسیار حساس بوده‌اند. وقتی تصمیم گرفتم به استقلال بیایم، خیلی‌ها گفتند چنین کاری نکن چون شرایط فوتبال در اینجا نسبت به گذشته کاملا فرق کرده است. با این حال استقلال را دوست داشتم و سعی کردم حتی در مدت کوتاهی که در تیم بودم، این را ثابت کنم. امروز هم اگر تصمیمی گرفتم با قلبم بود چون استقلال را دوست دارم. من می‌توانستم به راحتی در اسپانیا بمانم و کاپیتان اوساسونا شوم اما نه‌تنها قید بازوبند را زدم، بلکه قید مربیگری در این باشگاه را هم زدم. در قرارداد من بندی قرار داشت که می‌توانستم کار مربیگری را هم در باشگاه اوساسونا شروع کنم ولی همان‌طور که 4 سال پیش مصاحبه کردم و گفتم دوست دارم با یک تیم تهرانی (استقلال) خداحافظی کنم، تصمیم گرفتم به استقلال بیایم. همه‌چیز را ول کردم و به ایران آمدم. نمی‌دانم شاید باید بیشتر فکر می‌کردم. این را به خاطر استقلال نمی‌گویم، به خاطر آدم‌هایی می‌گویم که در این تیم کار می‌کردند و می‌کنند.

* تصمیمی که گرفتید برای تمام هواداران، رسانه‌ها و اهالی فوتبال عجیب بود. خیلی‌ها ابتدا فکر می‌کردند همه‌چیز مثل یک شوخی است اما ...

وقتی با قلبت تصمیم بگیری، باید چشمت را روی بعضی چیزها ببندی. واقعیت این است که من می‌توانستم تا انتهای فوتبالم در اوساسونا قرارداد خوبی ببندم ولی عاشق استقلال بودم. الان هم مشکلی ندارم. هیچ‌وقت از تصمیم‌هایی که گرفتم پشیمان نیستم چون به تیم مورد علاقه‌ام آمدم، بازی کردم و کنار این هواداران دوست‌داشتنی بودم. امیدوارم این دوری زیاد نباشد. وقتی تصمیم گرفتم به استقلال بیایم، حتی با رئیس باشگاه درگیر شدم. او به من می‌گفت نباید بروی، قراردادت را پایین بیاور و همین جا بمان ولی گفتم نه، دیگر نمی‌مانم. اختلاف ما به جایی کشید که وقتی در مقطعی قرار شد به تیم برگردم او با مربی و مسئول نقل و انتقالات باشگاه درگیری لفظی پیدا کرد و گفت اجازه نمی‌دهم نکونام برگردد. او به من پیغام داده بود که تو رقمت را پایین نیاوردی ولی به جایی رفتی که به تو پول کمتری می‌داد اما گفتم هیچ‌چیز بهتر از حضور در تیم محبوبم نیست. همان موقع پیشنهاد 5 میلیارد تومانی از قطر داشتم ولی به عشق استقلال و هوادارانش آمدم.

* چه تصویری از استقلال داشتید؟ یعنی اگر می‌دانستید شرایط چه شکلی است، به این تیم نمی‌آمدید؟

من و خانواده‌ام استقلالی قدیمی هستیم. پدرم خودش مربی فوتبال بوده و هست. خیلی از فوتبالی‌ها را خوب می‌شناسد. راستش من فکر می‌کردم همه‌چیز مثل قدیم‌هاست. نه از دروغ خبری هست، نه از باندبازی و رابطه. روز اولی که به استقلال آمدم، یک‌سری گفتند اینجا باید برای خودت باند درست کنی وگرنه موفق نمی‌شوی. گفتند برو در زمین بهترین بازی را انجام بده ولی اگر در خارج از زمین باند نداشته باشی، دو روزه خراب می‌شوی. با همه این حرف‌ها، از روز اول با ناآمادگی برای استقلال بازی کردم. نمی‌خواستم بازی کنم ولی گفتم تیم به من نیاز دارد اما بعدها فهمیدم می‌خواستند من را بازی بدهند که جلوی هوادارها خرابم کنند. 50 روز تمرین تیمی نداشتم و تنها اختصاصی تمرین می‌کردم. تا رسیدم، گفتند بازی کن و من که از همه‌چیز بی‌خبر بودم، بازی کردم.

* البته خیلی‌ها فکر می‌کردند در اولین بازی مقابل ساپیا شما را با بازوبند کاپیتانی تیم ببینند. چرا این اتفاق نیفتاد؟

به نکته خوبی اشاره کردید. اتفاقا آقایان می‌خواستند من را کاپیتان استقلال کنند تا مقابل هواداران قرار بدهند. بعدها فهمیدم هدفشان چه بود. می‌خواستند من را جلوی هواداران سیبل کنند ولی قبول نکردم چون اصلا برای بازوبند و این‌طور مسائل نیامده بودم. من آمدم چون استقلال را دوست داشتم، برخلاف بعضی‌ها که می‌گویند استقلال را دوست دارند ولی به طرفداران هر توهینی می‌کنند و فکر می‌کنند استقلال ملک شخصی‌شان است. اگر باشند که هیچ، اگر هم نباشند دست به هر اقدامی می‌زنند تا تیم نتیجه نگیرد. آن وقت اسم خودشان را هم گذاشته‌اند استقلالی متعصب! من اگر کوچک‌ترین کاری برای استقلال کردم وظیفه‌ام است، چون نام استقلال از من و امثال من و بعضی‌ها خیلی بزرگ‌تر است.

* در این مدت شما و امیر قلعه‌نویی در رسانه‌ها زیاد مقابل هم نایستادید. یکی دو بار شما مصاحبه کردید اما قلعه‌نویی فقط یک بار انتقاد کرد. البته شما بعضی وقت‌ها گلایه داشتید که علیهتان جوسازی‌هایی به راه می‌افتد.

ببینید، من اینقدر مرد هستم که اگر حرفی داشته باشم خودم بزنم. این را پدرم به من یاد داده، خانواده‌ام به من یاد داده. اینقدر جرأت دارم که حرف‌هایم را خودم بزنم نه اینکه به دیگران بگویم بروید علیه این و آن مصاحبه کنید یا به آدم‌ها خط بدهم که فلانی را بزنید. آقایان از این کارهای زشتشان دست بردارند. به نظر من مافیا در فوتبال ایران وجود دارد. هنوز هست و دارند ریشه فوتبال ایران را می‌زنند. اینها جرأت ندارند حرفشان را بزنند. شما به ادبیاتشان نگاه کنید؛ چطور به خبرنگاران توهین می‌کنند؟ چطور به طرفداران توهین می‌کنند؟ چطور در رختکن به بازیکن فحش‌های آنچنانی می‌دهند؟ تفریحشان شده نشستن در گوشه زمین تمرینی و پشت این و آن حرف زدن. واقعا برای این افراد متأسفم. دوست ندارم این حرف‌ها را بزنم ولی وقتی می‌بینم دارند استقلال را با این حرف‌ها کوچک می‌کنند، حرصم می‌گیرد. من امروز می‌توانستم سکوت کنم، به اسپانیا بروم و فوتبالم را بازی کنم، بعد از آن هم فوتبال را کنار بگذارم و مدام بگویم درباره گذشته حرف نمی‌زنم ولی دلم برای استقلال می‌سوزد. برای این طرفداران که در گرما و سرما تیم را تنها نمی‌گذارند اما شاهد یک دیکتاتوری هستند. قلبم درد می‌گیرد وقتی می‌بینم هوادار اجازه ندارد حرفش را بزند چون تا چیزی بگوید، او را می‌گیرند و به رختکن می‌برند تا زیر چشمش را کبود کنند. به خدا این چیزها درد است. من خیلی سختی کشیدم ولی با صعود به جام‌جهانی‌ این خستگی‌ها از تنم بیرون رفت ولی هوادار بیچاره که یک عمر است کنار این تیم بوده و آقایان اعتبارشان را از آنها دارند، چه کنند؟ به خدا اشک در چشم‌هایم جمع می‌شود وقتی این حرف‌ها را می‌زنم و می‌بینم چه ظلمی به این طرفداران می‌شود.

* شاید به خاطر این نوع تفکر بود که نباید در استقلال می‌ماندید. احساس خودتان این است؟

ببینید، من فقط می‌دانم حضورم در استقلال برای یک‌سری از دوستان خطرناک بود. باید جواد نکونام می‌رفت تا کارشان را راحت انجام دهند. خدا را صد هزار مرتبه شکر سال قبل با همین خبرورزشی مصاحبه کردم و باعث رفتن یکی از این آدم‌ها شد. شما ببینید آقایان چقدر از جوانان فوتبال ایران را در استقلال خراب کردند. ببینید سر امثال ... چه آمد. اگر نیاز باشد داستان زندگی این دو بازیکن استقلال را باز می‌کنم و می‌گویم آقایان وقتی به این دو بازیکن در پایان فصل زنگ زدند، چقدر صدایشان می‌لرزید. چطور قسم می‌خوردند که موضوع را رسانه‌ای نکنید. چند ماه همه می‌گفتند فلان بلا را دارند سر این جوان‌ها در تیم می‌آورند ولی آقا گوشش را گرفته بود. چطور می‌شود که از داستان‌ها خبر نداشتند؟

* چرا موضوع را باز نمی‌کنید؟ یکی از بازیکنان سابق و جوان تیم هر جا می‌نشیند از دوران حضور در استقلال به تلخی حرف می‌زند. او بارها در محافل دوستانه گفته اگر نکونام نبود فوتبال را رها می‌کردم.

روزی یکی از بازیکنان جوان تیم به من زنگ زد و گفت می‌خواهم فوتبال را کنار بگذارم. راستش می‌دیدم او در تمرین بی‌انگیزه و ناراحت است ولی فکر می‌کردم شاید مسئله فوتبالی نیست. گفتم چرا؟ اتفاقی افتاده؟ در همان زمان قضیه پولی را تعریف کرد که به یکی از دوستان نزدیک آقا داده بود. جالب اینجاست که دوستشان با آنها رفت‌وآمد خانوادگی داشت. گفتم برو پیش او و بگو که جواد نکونام این قضیه را به طور کامل فهمیده است. بازیکن تیم همین کار را کرد و به یک ساعت نکشید که دیدم رفیق آقایان به من زنگ زدند. وقتی دید تلفنی نمی‌تواند جواب بگیرد، همان شب آمد جلوی خانه من و دو ساعت در خیابان با من حرف زد که من به کسی چیزی نگویم و این قضیه را حل خواهد کرد.

* چرا چنین موضوعی برایت مهم بود؟

من هم مثل آقایان می‌توانستم چشمم را روی این مسئله ببندم و چیزی نبینم و نشنوم ولی نمی‌توانستم. شما از بازیکنان جوان تیم‌ ملی بپرسید که سعی می‌کنم چه رفتاری با آنها داشته باشم و اگر لازم باشد در هر زمانی کمکشان می‌کنم. در آن ماجرا هم نمی‌توانستم بی‌تفاوت باشم. به‌فرد دلال نزدیک آقایان گفتم حقش را خورده‌ای، باید پولش را بدهی. جوابش می‌دانید چه بود؟ این هفته او را بازی می‌دهیم! نشان به آن نشان که حتی در اتاق 151 هتل المپیک که اتاق خود آقای سرمربی بود، سه‌نفره یعنی من، آن بازیکن جوان و دوست آقایان نشستیم و صحبت کردیم. او خیلی مطمئن گفت فردا بازی می‌کنی! من گفتم این ظلم است. او درست تمرین‌ نکرده. مدتی است نیمکت‌نشین است و نباید بازی کند. ولی گفت دیر شده و من گفته‌ام که باید بازی کند و بازی می‌کند. فردا دیدم حرف‌های او کاملا درست است و آن بازیکن جوان در ترکیب بود. از آن به بعد شد سوگلی آقایان ولی دوباره زود از چشمشان افتاد، چون به من چیزهایی را گفته بود که نباید می‌گفت. من فقط یک سؤال دارم. چطور سرمربی‌ای که ادعایش می‌شود قدرت دارد و جلوی همه می‌ایستد، با حرف‌های یک دلال، بازیکن را از ترکیب بیرون می‌گذارد یا او را وارد ترکیب می‌کند؟! اگر شما واقعا مربی هستید، خودتان درباره ترکیب تصمیم بگیرید. شما که به حرف دستیارتان گوش نمی‌دهید، چطور به حرف کسی گوش می‌دهید که همه او را می‌شناسند و می‌دانند در این فوتبال چه کارها کرده است؟

یک نکته دیگر هم یادم آمد که برای همه مردم و طرفداران استقلال جالب خواهد بود. آن بازیکن در ابتدای ورود به استقلال خیلی خوب کار می‌کرد تا زمانی که ماشینش را به دوست آقایان نداد و در قطر سکونشین شد! به او گفت یا ماشینت را بده یا در قطر سکونشین می‌شوی. او هم نداد و رفت روی سکو! بعد از آن خیلی کم‌ رنگ لیست 18 نفره را دید، چه رسد به اینکه بخواهد بازی کند. تا اینکه ماجرا را من فهمیدم و بعد دوباره در مقطعی مجبور شدند به او بازی بدهند ولی آخرش به جایی نرسید و آن بازیکن مجبور شد با کلی ناراحتی و دلخوری از استقلال برود. اگر بعدها نیاز باشد، یک‌سری از مدارک موجود از آن زمان را در اختیار مردم و رسانه‌ها قرار می‌دهم تا بفهمند چه اتفاقاتی می‌افتاده و آقایان با خبر بودند ولی چشمشان را به راحتی روی همه‌چیز می‌بستند.

* مشکل خود شما از چه زمانی آغاز شد؟ آیا به همین فردی که می‌گویید دلال است، مربوط نبود؟ همیشه می‌گفتند شما ابتدا با نزدیکان قلعه‌نویی به مشکل خوردید و سپس با خود او.

مشکل من با استقلال از جایی شروع شد که در رشت، جلوی دوستان آقایان ایستادم و جوابشان را طوری دادم که دیگر سراغم نیایند. فکر کرده بودند من هم مثل دیگر بازیکنان هستم. این آقا پیش من آمد و گفت یک سیم‌کارت به من بده! یادم هست بازی با داماش بود که در نهایت باختیم. به او گفتم به چه جرأتی چنین خواسته‌ای داری؟ از همان روز پیش مربی محبوبشان که دستشان را باز گذاشته بود، رفتند و هر چه توانستند زیرآبم را زدند. یک نکته درباره آقای سرمربی بگویم که خیلی زود همه‌چیز را فراموش می‌کند. فوق‌العاده دهن‌بین است و اگر 20 سال با شما دوست باشد و یک نفر پشت سرتان حرفی بزند، سریعا باور می‌کند و ناگهان تبدیل به دشمن شما می‌شود. یک چیزهایی ذاتی است و دست آقایان نیست.

* به خاطر همین مشکلات بود که مجبور شدید از استقلال در نیم‌فصل دوم فصل قبل بروید، درست است؟ البته آن زمان درباره دلایل جدایی شما حرف‌هایی زده شد. حتی بعضی از پیشکسوت‌های استقلال که بعدا به کادر فنی اضافه شدند، می‌گفتند که شما و منتظری با جدایی‌تان باعث شدید استقلال قهرمان نشود.

از این حرف‌ها خنده‌ام می‌گیرد. بعضی از دوستان حاضرند برای یک نیمکت، هر کاری انجام دهند و هر خفتی را بخرند. شما به شایعات بی‌پایه و اساسی که آقا و دوستانش درست کردند، توجه کنید و ببینید که برای تبرئه خودشان حاضر هستند چه کارهایی بکنند و چه حرف‌هایی بزنند. این مورد به شما نشان می‌دهد که آنها ترسو هستند و جرأت ندارند حرفشان را بزنند. به دیگران می‌گویند مصاحبه کنید یا اینکه از طریق دوستانشان شایعه درست می‌کنند. مجبورم همین‌جا یک‌سری مسائل را باز کنم تا ببینید در آن برهه چه اتفاقی افتاد.

آقایان در جلسه‌ای گفته بودند ما دو تا هافبک داریم و اگر نکونام هم برود، تیم قهرمان می‌شود. گفتند اصلا نیازی به او نداریم و رضایتنامه‌اش را بدهید. در جلسه آخری که در باشگاه داشتم و ایشان هم بود، علنا گفت ما این بازیکن را نمی‌خواهیم و بدون او هم قهرمانیم اما جرأت نداشتند این حرف‌ها را به مردم و طرفداران بگویند. در جلسه گفتند برو ولی در مصاحبه‌ها چیز دیگری می‌گفتند چون شجاعت نداشتند، جرأت نداشتند، عادت کرده‌اند دروغ بگویند. همان موقع تیم در صدر جدول بود و من مجبور شدم به کویت بروم، به لیگی که همه می‌دانند چقدر ضعیف بود. مجبور بودم چون گفتند برو. بعد آدم‌هایشان جو‌سازی کردند که نکونام به خاطر پول رفته است. آخر چقدر دروغ؟ چقدر ریاکاری؟ شما اصلا به آخرت اعتقاد دارید؟ می‌دانید باید جواب این حرف‌هایتان را بدهید؟ مشکل من پول نبود. من سال اولی که با استقلال قرارداد بستم، بخش زیادی از پولم را نگرفتم. هنوز از سال دوم هم به من بدهکار هستند ولی یک بار مصاحبه کردم بگویم پولم را بدهید؟ فتح‌الله‌زاده شاهد است سال دوم که تمدید کردم، بدون دریافت یک ریال به تمرین رفتم تا نشان دهم دنبال پول نیستم. من اگر دنبال پول بودم که به استقلال نمی‌آمدم، به قطر می‌رفتم یا در اوساسونا می‌ماندم.

* البته آن روزها می‌گفتند کارلوس کروش باعث شده نکونام از استقلال جدا شود چون اصرار داشته تو به‌موقع در اردوی تیم‌ملی حاضر شوی.

(خنده) این هم شایعه‌سازی آقایان و دوستانشان بود. چقدر مثال خوبی زدید. ببینید گذشت زمان چطور دستشان را رو کرد. چطور به کروش تهمت زدند و خیلی زود مردم فهمیدند که اینها دروغ است. من آخرین نفری بودم که به اردوی تیم‌ملی اضافه شدم و مشخص شد که کروش هیچ دخالتی نداشته است. تازه او به خاطر حضور من در کویت بسیار ناراحت بود و می‌گفت باید در ایران می‌ماندی و با شرایط کنار می‌آمدی. فکر می‌کنم کروش باید الان خوشحال باشد چون آقایان به او تهمت زدند و گناه‌هایش را شستند. خدا را شکر دست خودشان هم رو شد.

* نمی توانستید به تیمی غیر از الکویت بروید؟ همه می‌گفتند این تیم برای کاپیتان ایران کوچک است. همان روزها حرف از الریان هم بود ولی چرا به قطر نرفتید؟

روز اولی که پیشنهاد الریان رسید، حتی به آن فکر هم نکردم. هر طور که حساب کنید شرایط الریان نسبت به الکویت بهتر بود؛ هم از نظر مالی و هم شرایط فوتبالی ولی ... مهم نیست. تصمیم گرفتم به الکویت بروم.

* اگر به الریان می‌رفتید باید مقابل استقلال در لیگ قهرمانان بازی می‌کردید.

دقیقاً به همین خاطر تصمیم گرفتم به الریان نروم. تا روزی که با الکویت قرارداد بستم، آنها وضعیتم را پیگیری می‌کردند ولی دوست نداشتم مقابل استقلال بازی کنم، همان‌طور که دوست نداشتم در لیگ‌ برتر به تیمی غیر از استقلال بروم ولی با حضور آقایان فهمیدم که استقلال جای من نیست. مجبورم بروم تا آنها بمانند و به راحتی کارهایشان را انجام دهند. در آینده هم هر کس برایشان مشکل‌تراشی کند، مطمئن باشید به همین شکل کنار گذاشته می‌شوند.

* علی فتح‌الله‌زاده هم پس از جدایی از استقلال در مصاحبه‌ای اعلام کرد قلعه‌نویی، مجیدی و نکونام را نخواست.

بله، ولی دیر بود. فتح‌الله‌زاده هم تا جایی که توانست برای ماندن من تلاش کرد ولی به نظرم باید این حرف را زودتر می‌زد تا طرفداران چیزهایی را که باید، بفهمند و اسیر دروغ‌پردازی‌ها و شایعه‌سازی آقایان و دوستانشان نشوند. این آقایان یادشان رفته که شب و روز در اسپانیا به من زنگ می‌زدند تا جوابشان را بدهم. شب و روز خودشان و اطرافیانشان زنگ می‌زدند. آرزو داشتند جواب تلفنشان را بدهم. آقایان دوباره یادشان رفته وقتی آمدند اسپانیا و دیدند دور میدانی به فارسی نوشته‌اند سلام، می‌گفتند تو اینجا چه افتخاری برای ایران کسب کرده‌ای. همین آقایان دو روز رفتند تمرین یک تیم آلمانی را از پشت فنس نگاه کردند، هنوز دارند درباره‌اش حرف می‌زنند و می‌گویند ما آنجا دوره دیدیم! اگر در دوران بازیگری در سطح اول دنیا بازی می‌کردند، کل مردم ایران احتمالا باید جلویشان تعظیم می‌کردند. من همین الان می‌توانم تمرین یک سال استقلال را به شما بگویم. بازیکنان شکل تمرینات را از روز اول می‌دانند چون آقایان اصلا مربیگری بلد نیستند. اگر هم در گذشته خوب بودند، الان نیستند چون اصلا تیم را تمرین نمی‌دهند. شما ببینید همین دو فصل قبل که ما قهرمان شدیم، چند بازیکن به تیم اضافه شدند؟ آن فصل ما قهرمان شدیم، چون بهترین بازیکنان را داشتیم. اگر قهرمان نمی‌شدیم همه باید تعجب می‌کردند. اول فصل معمولا در قرارداد می‌نویسند که اگر تیم قهرمان شد، باید پاداش بدهید ولی من مطمئن بودم استقلال قهرمان می‌شود به همین خاطر نوشتم اگر قهرمان آسیا شد به من پاداش بدهید. می‌دانستم استقلال با این مهره‌ها قهرمان است. شما ببیند نیم‌فصل دوم آن سال چقدر به تیم ما بازیکن اضافه شد. با این همه مهره قهرمان نمی‌شدیم مردم باید تعجب می‌کردند.

* این درست بود که بعضی از بازیکنان از ترکیب تیم خبر داشتند؟ شایعات زیادی در این‌باره مطرح بود.

من فقط یک موردش را به شما بگویم. بازیکن تیم یک روز قبل از بازی با تراکتورسازی ترکیب تیم را می‌دانست و به من گفت که فردا بازی نمی‌کنی! او از کجا ترکیب را می‌دانست؟ نشان به آن نشان که در یک قهوه‌خانه در فرحزاد ترکیب را به او گفته بودند!

* در همان بازی وقتی به زمین رفتی گل پیروزی استقلال را زدی. شادی خاصی هم داشتی. دلیلش چه بود؟

شادی بعد از گل من این بود که فوتبال داخل زمین است، نه بیرون از زمین. فقط خواستم به آقایان این را بفهمانم که خدا جای حق نشسته است.

* ظاهرا قبل از بازی پیکان هم وقتی از لیست بیرون ماندی به شدت دلخور شدی. این موضوع صحت دارد؟

اتفاقات آن روز واقعا ناراحتم کرد. من در آزادی سه گل به لبنان زدم و با روحیه عالی به اردوی استقلال رفتم ولی دیدم در لیست تیم جایی ندارم. بقیه ملی‌پوش‌ها بودند ولی گفتند نکونام نیاز به استراحت دارد‌ چون سه گلی که زدم مثل یک تیر در چشم آقایان بود. چشم نداشتند موفقیت تیم را ببینند و دیگر همه مردم می‌دانند چقدر نقشه کشیدند که جای کروش را بگیرند. تمام برنامه‌ریزی و جوسازی آنها این بود که کروش نتیجه نگیرد و سرمربی شوند. یادشان رفته یکی از بهترین تیم‌های تاریخ ایران دستشان بود و در جام ملت‌ها اوتش کردند. ما نتوانستیم در مالزی یکی از ضعیف‌ترین تیم‌های تاریخ کره‌ جنوبی را شکست دهیم.

یادم هست قبل از بازی از بزرگان تیم خواست که درباره بازی نظرشان را بدهند. بهترین کار را آن روز یکی از بزرگ‌های تیم کرد که گفت من در این جلسه‌های داغون حاضر نمی‌شوم! فردای بازی هم در زمین به کره‌ جنوبی باختیم، البته نه با پنالتی ولی دیدید که آقایان پشت پنالتی مهدوی‌کیا خودشان را قایم کردند. شما که ادعای مربیگری تیم‌ ملی دارید، الان در باشگاهی چکار می‌کنید؟ وقت ندارید سر تمرین بیایید ولی وقت دارید به شهرداری و جاهای دیگر بروید تا به کارهای شخصی‌تان رسیدگی کنید.

همه‌اش از هواداران سوءاستفاده می‌کنند. اگر شما استقلال و هوادارانش را دوست دارید، چرا وقتی با پیراهن تیم دیگری استقلال را بردید، آن‌طور مشت‌هایتان را گره کرده بودید؟ اگر شما استقلالی بودید چرا در فصلی که به سپاهان رفتید، همه ستاره‌های استقلال را بردید که نتیجه نگیرد؟ چرا در سالی که با تراکتورسازی جلوی استقلال قرار گرفتید، رفت و برگشت دعوا کردید؟ چرا وقتی در تبریز به استقلال باختید، در راهرو ایستادید و با دو بازیکن استقلال دعوا کردید؟ به داور هزار تا انگ زدید که باعث باختتان شده است. هنوز کسی این کارها را یادش نرفته است. شما هر موقع از استقلال رفتی، همه می‌دانند چه کارها کردی.

چطور از روی سکوها استقلال و مربیانش را اذیت کردی. چطور وقتی برای شما بنر می‌آورند کار هواداران است ولی برای بقیه می‌آورند، پول داده‌اند؟! شما ببینید آقایان بعد از شکست 3 بر 2 استقلال مقابل پرسپولیس که همراه با یکی از دوستانشان بازی را تماشا می‌کردند، چطور بعد از شکست بالا و پایین می‌پریدند و خوشحالی می‌کردند. من ادعایی ندارم و متأسفانه به خاطر حضور آقایان در استقلال نتوانستم کنار تیم محبوبم باشم ولی شما که ادعای استقلالی بودن دارید و می‌گویید معرفتی کار می‌کنید، چرا در بدترین شرایط استقلال را رها کردید و به خاطر پول بیشتر به تیم دیگری رفتید؟!

* آیا در مدتی که در استقلال بودید، به بازیکنان در رختکن بی‌احترامی می‌شد؟

شما از مربی‌ای که به بازیکن فحش می‌دهد و می‌خواهد با او دست به یقه شود تا همدیگر را بزنند، چه توقعی دارید؟ آقایان اگر یک روز هم به تمرین لورکوزن رفته بودند، حداقل این چیزها را یاد می‌گرفتند. یک رفتار جالب دیگرشان این بود که می‌گفتند ما نه روزنامه می‌خوانیم و نه سایت. اتفاقا اینها تمام سایت‌ها و روزنامه‌ها را خط به خط می‌خواندند و حتی چند نفر برایشان کار می‌کردند. اگر یادتان باشد قبل از جام‌جهانی‌ ماجرایی درست کردند که نکونام فلان قدر می‌دود و در زمین راه می‌رود. اینجا هم دیدید که دستشان رو شد و طبق آمار فیفا، من هم مثل دیگر بازیکنان زیاد در زمین دویدم. اینها جماعت دروغگویی هستند که خیلی راحت آخرتشان را می‌فروشند.

* نمی‌توانستید به همکاری‌تان ادامه بدهید، حالا به هر شکلی؟ مثل خیلی از اهالی فوتبال که علیرغم مشکلات عدیده، با هم همکاری می‌کنند.

خیلی‌ها به من می‌گویند چرا اینقدر دشمن داری؟ می‌خواهم بگویم در سالم زندگی کردن، این داستان‌ها هم وجود دارد. من ترسی از ایستادن مقابل این آدم‌ها ندارم. وقتی جلوی عواملشان ایستادم به هر ترتیبی سعی کردند که با من درگیر شوند. شما حرف درستی زدید. من هم می‌توانستم مثل خیلی از آدم‌ها با اطرافیان آنها دوست شوم و عضوی از آنها باشم. اگر این کار را می‌کردم همین الان در استقلال می‌ماندم ولی در وجودم چنین چیزی نیست. نمی‌توانم ناحقی ببینم و ساکت بنشینم و ببینم هر بلایی دوست دارند سر بازیکنان می‌آورند و هر رفتاری دوست دارند با طرفداران می‌کنند. وقتی دیدم از بردهای تیم‌ملی یک مملکت که باعث خوشحالی مردم می‌شود، ناراحتند، دیگر نمی‌توانستم ادامه بدهم.

شما نگاه کنید؛ هرکس علیه آقایان بنویسد می‌شود اجنبی‌پرست اما به نفعشان بنویسد می‌شود آدم خوب. با یک دلال پیش یک آدم معروف رفتند برای آنکه به تیم‌ ملی برسند. هر کاری می‌کردند تا این اتفاق بیفتد. اینها تلاش برای رسیدن به جایی بود که حقشان نبود. خودشان هم می‌دانستند با این وضع تمرین دادن و تیم اداره کردن، حقشان نیست روی نیمکت تیم‌ملی بنشینند. اصلا جواد نکونام دارد دروغ می‌گوید، شما بروید ببینید چرا هر بازیکنی که از استقلال رفت علیه آقایان حرف زد؟ مگر می‌شود همه دروغ بگویند؟ همه این مشکلات و داستان‌ها را می‌دیدند و فراری می‌شدند.

* چرا در لیگ‌برتر نماندید و تصمیم گرفتید به اوساسونا بازگردید؟ آیا دوست نداشتید در این فضا به کار ادامه بدهید؟

از روزی که به استقلال آمدم بارها در مصاحبه‌هایم گفتم در ایران فقط استقلال. مثل بعضی‌ها نبودم که بگویم استقلال و بعد از شکست این تیم، در اتاقم رقص و شادی کنم. الان هم روی حرفم هستم چون می‌گویم حرف مرد یکی است. گفتم یا استقلال یا هیچ جا ولی چون آقایان در تیم محبوبم بودند، دیگر نمی‌توانستم به آنجا برگردم. از روز اول می‌دانستم امکان بازگشتم به استقلال نیست. تا وقتی هم آقایان باشند، چنین امکانی برایم وجود ندارد. از مجید جلالی مربی سایپا و رسول خطیبی مربی تراکتورسازی باید تشکر کنم که در این مدت با من تماس‌هایی داشتند اما هر چه فکر کردم دیدم غیر از استقلال نمی‌توانم در ایران در تیم دیگری بازی کنم. با اینکه پیشنهادهای مالی خوب هم به من شد ولی حاضر نبودم پیراهن آبی را به پول بفروشم و بروم تا روزی جلوی این تیم بازی کنم. هیچ منتی هم نیست چون عاشق استقلالم. هیچ‌چیز برای من سخت‌تر از این نبود که در این شرایط بخواهم جلوی استقلال بازی کنم. شما ببینید بعضی از دوستان نزدیک آقایان از دستشان چه می‌کشند. اگر لازم باشد می‌گویم در بین دو نیمه بازی دوستانه تیم 2014 و 1998 چه کسانی، چه چیزهایی به من گفتند. یا مجبورم دهانم را باز کنم و زندگینامه کسی را بگویم که با پیراهن پرسپولیس به استقلال دو گل زد!

* هیچ‌وقت نشد که این مشکلات را بین خودتان حل کنید؟

من وقتی علیه آقایان حرف زدم، جو به طور کلی علیه من شد. فهمیدم که مرا نمی‌خواهند چون واقعیت را گفته‌ام. من در مکتبی فوتبال را یاد گرفتم که اخلاق و جوانمردی در آن اولویت داشت. نمی‌توانستم جلوی این آقایان سکوت کنم. آنها باعث و بانی تمام جوسازی‌ها علیه من بودند اما خدا را شکر که دستشان رو شد. توانستم بین سه کاندیدا بهترین بازیکن آسیا باشم، همراه با تیم‌ ملی به جام‌ جهانی‌ بروم و در مقدماتی جام‌ جهانی‌ گلزن‌ترین هافبک آسیا باشم. خدا را هزار مرتبه شکر که لطفش شامل حال من شد.

* در استقلال معمولا بازیکنان مقصر شکست‌ها بودند. چرا هیچ‌گاه کسی نسبت به این موضوع واکنش نشان نداد؟

هر بازی‌ای که تیم می‌باخت، می‌گفتند X و Y مقصر هستند. آقایان شما کی مقصر هستید؟ در جام ملت‌ها که عالی بازی کردیم و به کره نباختیم و حذف شدیم و این همه علیهتان نوشتند. استقلال را هم پنجم کردید و دوباره مقصر نبودید. جام‌ حذفی را هم که به مس کرمان باختیم و به فینال نرسیدیم. شما کی مقصرید؟ با این همه بازیکن بدترین نتایج چند سال اخیر استقلال را گرفتند. جالب است بعد از لیگ آدم‌های آقایان می‌گفتند او نقشی در ناکامی نداشته و جدایی منتظری، مجیدی و نکونام عاملش بوده است. مردم را گول می‌زنید؟ آنها خودشان همه‌چیز را می‌فهمند. آقایان جرأت ندارند اشتباهاتشان را گردن بگیرند و بگویند خود ما چه کار کرده‌ایم؟! واقعا ناراحتم که پارسال آن اتفاق‌ها برای استقلال افتاد و الان در لیگ قهرمانان آسیا حضور ندارد. بعد از سال‌ها حضور مداوم ... واقعا ناراحت‌کننده است.

* حرفی با طرفداران استقلال دارید که بزنید؟

دیدم که بعضی طرفداران می‌گویند نکونام چرا قبل از دربی رفت؟ می‌خواهم یک موضوع را شفاف بگویم. بعد از جلسه‌ای که آقایان گفتند رضایتنامه‌اش را بدهید برود، من فقط دو راه داشتم؛ یا باید در خانه می‌ماندم و فوتبال را نگاه می‌کردم یا اینکه به الکویت می‌رفتم. نمی‌توانستم در خانه بنشینم و فوتبال نگاه کنم. به همین خاطر مجبور شدم به الکویت بروم. شما صحت حرف‌های من را در مصاحبه اخیر آقای فتح‌الله‌زاده می‌بینید که گفته بود قلعه‌نویی، نکونام را نخواست. اگر من دروغ می‌گویم، مدیرعامل که دروغ نمی‌گوید. در هر صورت من نمی‌توانستم آن دربی را بازی کنم چون من را نمی‌خواستند و می‌گفتند باید بروی. اگر در خانه هم می‌ماندم که نمی‌توانستم برای استقلال بازی کنم.

* دوشنبه به اسپانیا می‌روید و قرارداد تازه‌ای می‌بندید. امیدوارید یک روز با پیراهن استقلال از فوتبال خداحافظی کنید؟

امیدوارم با پیراهن استقلال از فوتبال خداحافظی کنم اما این اتفاق زمانی می‌افتد که آقایان در استقلال نباشند. با قلب شکسته استقلال را ترک کردم و خیلی اذیت شدم. دوست داشتم فصل قبل حداقل تا پایان فصل کنار استقلال می‌ماندم ولی مجبورم کردند خانه‌ام را ترک کنم. من همه‌چیز را جمع کردم و به ایران آمدم تا در استقلال بازی کنم و سپس از فوتبال بروم ولی نگذاشتند. خیلی در این مدت با خودم کلنجار رفتم و حتی به فکر خداحافظی از فوتبال افتادم ولی این راهش نبود. امیدوارم یک روز آقایان نباشند و من با لباس تیم محبوبم خداحافظی کنم. آنها حتی دل پدر من را که یک استقلالی است شکستند و باعث شدند گریه‌اش را ببینم. برای استقلال آرزوی موفقیت می‌کنم و از ته قلبم دوست دارم که قهرمان شود. برای قهرمان شدنش دعا می‌کنم چون طرفداران خوشحال می‌شوند. مثل قبل تمام بازی‌های تیم‌ملی را می‌بینم.

* با تمام حرف‌هایی که زدید، فکر می‌کنید موفقیت تیم‌ملی باعث خوشحالی آنها نشد؟

جالب است که آقایان هر روز درکمپ استقلال با سایت‌ها و روزنامه‌ها مصاحبه می‌کنند ولی وقتی تیم‌ملی خوب بازی کرد و همه تحسین‌ کردند، سکوت کرده بودند و حتی یک مصاحبه هم انجام ندادند. احتمالا ناراحت بودند! زیاد یک‌سری مسائل را باز نمی‌کنم و الان بیشتر حرفم با طرفداران استقلال است. در جام‌جهانی‌ می‌توانستم با یکی دو تیم لیگ‌برتری قرارداد ببندم ولی گفتم اصلا. الان هم دو آرزو بیشتر در زندگی‌ام ندارم؛ اول اینکه تیم‌ملی در جام ملت‌ها موفق شود و مردم خوشحال شوند و دوم اینکه بتوانم با پیراهن استقلال خداحافظی کنم. امیدوارم یک روز شرایط مهیا باشد و دوباره برگردم.

* حرف خاصی مانده که بخواهید بزنید؟

یک تشکر و عذرخواهی به طرفداران استقلال بدهکارم. تشکر به خاطر همه حمایت‌هایی که داشتند، مخصوصا در بازی با الهلال. یک عذرخواهی ویژه هم باید از طرفداران به خاطر گفتن این جمله آقایان که آنها از اهل کوفه هم بدتر هستند، بکنم. آن روز از شنیدن این جمله قلبم به درد آمد. چند بار در مصاحبه‌هایم غیرمستقیم سعی کردم به آقایان بفهمانم که اگر طرفداران نبودند، شما هم نبودید. مخصوصا بعد از بازی داماش که یکی از هواداران ما متأسفانه زندگی خود را از دست داد، حرف‌هایی را که باید، به آقایان گفتم و شاید بابت آنها هم از دست من ناراحت شدند. آقایان بدانند بدون این طرفداران هیچ بودند و متأسفم که این‌طور به آنها توهین کردند. باز هم از مردم عذر می‌خواهم.

هیچ چیز به اندازه این توهین‌ها برای من آزار‌دهنده نبود. عادت ندارم مثل بعضی‌ها جانماز آب بکشم و در عمل کارهای دیگری کنم. این حرف‌ها بخشی از حرف‌هایی بود که در دلم دارم. اگر نیاز باشد به وقتش مجبور می‌شوم از خط قرمزها عبور کنم و تمام حرف‌هایم را بزنم تا مردم این آقایان را بیشتر و بیشتر بشناسند. اگر مجبور شوم داستان یک‌سری از سفرهای استانی را هم می‌گویم! مطمئنم از فردا جوسازی آنها و دوستانشان شروع می‌شود ولی من ترسی از هیچکدامشان ندارم. مردم هم اینها را شناخته‌اند.