کد خبر 331348
تاریخ انتشار: ۶ مرداد ۱۳۹۳ - ۱۸:۰۶

آیت‌الله عطاردی از معدود استثناءهای روحانیت معاصر است، وی به قم نرفت بلکه به خراسان رفت و تاریخ و جغرافیای آن را با دست و پا در نوردید. دانست که جز «درس خارج» نیز درس‌هایی هست و از «خارج درس» می‌توان درس‌ها آموخت.

به گزارش مشرق، به مناسبت سومین روز رحلت آیت الله عزیزالله عطاردی قوچانی، مروری بر زندگی این محدث و محقق گرانقدر داریم که توسط سیدعلی کشفی دانشجوی کارشناسی ارشد علوم حدیث نوشته شده است.
 

معرفی اجمالی
 
استاد عطاردى در سال 1307 در شهرستان قوچان به دنیا آمد و در طول عمر خود شصت عنوان اثر درباره حدیث و منطقه خراسان منتشر کرده است. اغلب آثار عطاردى دست اول است و نقل از جایى نیست.
 
او براى خلق آثار خود، قدم به قدم کتابخانه‌هاى داخلى و کشورهاى خارجى را مورد کاوش قرار داد. سفر تحقیقى این اندیشمند بزرگ از سال 1344 با سفر به مکه و مدینه آغاز شد و در سال 1366 سفر تحقیقى خود را به روسیه و دیدار از کتابخانه‌هاى مسکو و پترزبورگ به پایان برد.
 
استاد عطاردى با سفر به کشورهاى مختلفى چون عراق، عربستان، سوریه، یمن، لبنان، مصر، ترکیه، هندوستان، پاکستان، افغانستان، روسیه، انگلستان، آلمان، فرانسه و بلژیک از کتاب‌خانه ها، مراکز فرهنگى، تاریخى، دانشگاه ها و حوزه هاى علمیه این کشورها دیدن کرده و مشاهدات خود را در قالب سفرنامه به رشته تحریر در آورده است.
 
علامه حاج شیخ عزیز‌الله عطاردی با بیش از 60 سال تلاش خستگی‌ناپذیر علمی، در راستای اعتلای فرهنگ تشیع و ایران، کارنامه‌ای درخشان در عرصه پژوهش، تألیف، تصحیح و ترجمه از خود به یادگار گذاشته‌اند و با بیش از ‌6٠عنوان اثر در ‌١5٠ جلد، از نوادر روزگار به‌شمار می‌رود؛ وی تنها شخصیت مسلمان و شیعه‌ای است که در باب احادیث ائمه اطهار آثار بسیاری دارد، مجموعه آثار علامه عطاردی در چند حوزه قابل تقسیم‌بندی است: 28 مورد تألیف و پژوهش، 9 مورد تصحیح و تحقیق، 9 مورد ترجمه و 3 مورد فهرست‌بردارى است و هم اکنون 15 مورد از آثار استاد در حال آماده سازى است.
 
مرجع تحقیق و نه تقلید!
 
پیش از پرداختن به موضوع این مقاله، از عنوان آن باید آغاز کنم که تعبیری است نارایج.
 
اینکه بیشترین اهتمام حوزه‌های علمیه، معطوف به پرورش مراجع تقلید است و کتاب و درس‌های رایج در آن، اگر تا پایان برگرفته شود، مرجع تقلید می‌پرورد. هم و غم مراجع تقلید، تحقیق در فروع دین یا احکام شریعت است و وجودشان بسیار ضروری و سودمند اما در کنار آن، به طبقه دیگری نیاز است که می‌سزد آنها را مرجع تحقیق نامید و کتاب‌ها و درس‌های حوزه، برای پرورش این عده تدارک نشده است.
 
مراجع تحقیق در همه رشته‌های علوم دینی، جز فروع دین، تحقیق می‌کنند؛ قرآن، حدیث، تاریخ کلام، عرفان و ... مخاطب مراجع تقلید، مقلدان هستند و حاصل کارشان، رساله عملیه است اما مخاطب مراجع تحقیق، محققان هستند و ثمره کارشان، رساله علمیه است. از این دو دسته، مراجع تقلید همواره قدر می‌بینند و بر صدر می‌نشینند ولی مراجع تحقیق نه تنها حقشان گزارده نمی‌شود که گاهی بی‌مهری نیز می‌بینند. آری، تلخ است اگر گفته شود که حوزه‌های علمیه، به صورت رسمی یعنی از طریق کتاب‌ها و درس‌های رایج، مرجع تحقیق نمی‌پرورد و بستری خاص برای آنها فراهم نشده است اما واقعیت شیرین هم باید گفته شود که چه بسیار مراجع تحقیقی که از همین حوزه‌های علمیه برخاسته‌اند. در حوزه‌ها برای پرورش مرجع تحقیق، مقتضی، موجود نیست ولی مانع، مفقود است و همین فقدان مانع، کافی است که در این محیط مالامال از کتاب و درس، مرجع تحقیق به هم برسد.
 
در عصر حاضر، شماری مرجع تحقیق از حوزه‌های علمیه برخاسته است: از جمله: عبدالحسین امینی (در رشته ولایت)، آقا بزرگ تهرانی (در رشته تراجم و کتاب‌شناسی)، سید محمدحسین طباطبایی (در رشته تفسیر و فلسفه)، سید عبدالعزیز طباطبایی (در رشته ولایت و کتاب‌شناسی) و سید جلال‌الدین آشتیانی (در رشته تاریخ فلسفه).
 
باری «هر دم از این باغ بری می‌رسد» و یکی دیگر از میوه‌های این باغ، عزیزالله عطاردی است که به حق، شایسته‌ی عنوان مرجع تحقیق است و در این مقاله، با لقب «محقق» از وی یاد می‌شود.
 
آثار محقق عطاردی بیش از 50 عنوان و بسیار بیشتر از 100 جلد است. راستی که نام عطاردی، زیبنده‌ اوست. روشن‌تر بگویم که گذشتگان، عطارد را دبیر فلک می‌دانستند و نماد نویسندگی؛ چنان که حافظ گفت: «ای که انشای عطارد، صفت شوکت توست».
 
وی در 3 رشته قلم زده است:‌ تألیف، ترجمه و تصحیح و بیشتر آثارش را در 3 موضوع می‌توان گنجاند؛ تاریخ، جغرافیا و حدیث. بیشترین اهتمام او، اولاً معطوف به سرزمین خراسان است (در موضوع تاریخ و جغرافیا) و ثانیاً معطوف به مسند امامان (در موضوع حدیث).
 
محقق عطاردی در چند دهه، کوشید و مرارت کشید تا خطه خراسان را بشناسد و بشناساند. حاصل خراسان‌شناسی او هزاران صفحه کتاب است که بخشی از آنها ذیل عنوان فرهنگ خراسان و تاریخ آستان قدس‌رضوی منتشر شده است. وی طول و عرض خراسان را وجب کرد و هزاران کتاب را ورق زد و النهایه، تاریخ، جغرافیا، رجال و آثار این سرزمین را شناساند.
 
شاهکار دیگر عطاردی، فراهم آوردن مسند امامان است؛ در حدود 70 جلد.
 
او با تتبع در کتاب‌های حدیثی شیعه و سنی، روایات ائمه طاهرین علیه‌‌‌السلام را استخراج و به صورت موضوعی گردآوری کرده است.
 
هر یک از این دو کار، کافی است تا عطاردی را شایسته عنوان مرجع تحقیق کند. اگر در کارنامه‌ او چیزی جز خراسان‌شناسی نبود یا وی غیر از فراهم‌سازی مسند امامان، کاری دیگر نکرده بود، بس بود که مرجع تحقیق خوانده شود اما عطاردی به مصداق «گل بود به سبزه نیز آراسته شد.» یک تنه دو کار بزرگ کرد؛ کار دو مرجع تحقیق را.
 
مضافاً اینکه درباره نهج‌البلاغه نیز حدود 10 کتاب فراهم ساخت و به اینها باید اضافه کرد آثار پراکنده‌ی عطاردی را که در حدود 30 جلد است و مصداق «طرائف الحکم».
 
تحقیقات عطاردی، هم کتابخانه‌ای بوده است و هم میدانی. وی در خراسان‌شناسی به تحقیق میدانی نیز پرداخت و چه بسیار شهرها، آبادی‌ها، روستاها و بیغوله‌ها را در نوردید. به کنج دنج کتابخانه پناه نبرد بلکه پا در رکاب گذاشت و سیر آفاق کرد و دید و نوشت. بخشی از آثار وی شامل مشاهداتش است؛ یعنی مطالبی که در هیچ کتابی ضبط نشده و اگر او آنها را نمی‌دید و نمی‌نوشت، دفن می‌شد. عطاردی قدم در مناطقی گذاشت که اتومبیل به آنجا نمی‌توانست برود اما توقف نکرد و در گرما و سرما، بدون عده و عده با پای پیاده رفت و دید.
 
خواست بنگرد که از آن مسجد، چه چیزی باقی مانده و آن خانقاه چگونه بوده و بر سنگ قبر فلان بزرگ چه نوشته شده است. کسی از محققان حوزوی را نمی‌شناسم که در تحقیق میدانی به پای عطاردی برسد. وی با دست و پایش تاریخ را کاویده است. دست مریزاد گفتن به او اندک است؛ باید به وی آن گفت که شاعر گفت:
 
اذاعجزالانسان عن شکر منعم/ فقال جزاک الله خیرا وقدکفی
 
این محقق در تحقیق کتابخانه‌ای نیز به کتابخانه‌های ایران بسنده نکرد؛ از عربستان تا انگلستان و از هندوستان تا آلمان و از سوریه تا روسیه را در نوردید تا «اطلبوالعلم و لوبالصین» را به کار بسته باشد.
 
تاریخ‌نگاری و جغرافیانویسی و به تبع اینها تحقیق میدانی، قرن‌هاست که از حوزه‌های علمیه رخت بربسته است؛ از هنگامی که حوزه‌ها از دانشگاه علوم اسلامی به دانشکده فقه تبدیل شده؛ یعنی به جای پرورش مراجع علمی، به پرورش مراجع فقهی اقتصار شده؛ بسیاری از علوم از جمله تاریخ و جغرافیا، فراموش شده است؛ حال آنکه در گذشته، جهان اسلام، مهد پرورش مورخان و جغرافی‌دانان بود که عمر خود را به سیر و سفر می‌گذراندند. رحلت‌نویسی و نگارش کتاب درباره‌ مسالک (راه‌ها) و ممالک، آن هم بر پایه‌ سفرهای مشقت‌بار رشته‌ای رایج و جالب بود.
 
حتی جاحظ که مردی کتاب‌باره بود و چندان به سفر رغبت نداشت، کتابی پرداخت ذیل عنوان «کتاب الامصار و عجایب البلدان» اما چون آنچه نوشته بود، ندیده بود، نقد شد.
 
مسعودی در «مروج الذهب»، یقه جاحظ را می‌گیرد و می‌گیرد: «این مرد نه دریاها را پیموده و نه مسافرتی کرده و نه راه‌ها و شهرها را دیده است؛ مانند هیزم چین در شب، مطالب خود را از کتاب‌های وراقان جمع کرده است».
 
در گذشته، مسلمانان با یک چشم به سرزمین خویش می‌‌‌نگریستند و با چشم دیگر به سراسر زمین. از مردم و فرهنگ‌ها و تمدن‌های دیگر چیزهایی می‌دانستند اما این سیر ادامه نیافت و به تدریج مسلمانان در لاک خود خزیدند و چندان دچار خمودگی شدند که حتی عده‌ای «قوم» را در آیه نفر، «قم» پنداشتند و بر آن بودند که «لیس وراء عبادان قریه». به گفته منوچهری:
 
از فراز همت او نیست جای/ نیست زان سوتر ز عبادان، دهی
 
محقق عطاردی از معدود استثناها در میان روحانیت معاصر است و یادآور مسعودی‌ها، یعقوبی‌ها، بیرونی‌ها، ابن خردابه‌ها و ابن‌بطوطه‌ها. وی به قم نرفت بلکه به سرزمین قوم خویش (خراسان) رفت و تاریخ و جغرافیای آن را با دست و پا در نوردید. همواره دستی در کتاب داشت و پاپی در رکاب. سفرهایش نه برای تفریح و تفنن که برای تحقیق و تنبه بود. نوشته‌هایش محصول خوانده‌هایش نیست بلکه حاصل دیده‌هایش نیز هست. دانست که جز «درس خارج» نیز درس‌هایی هست و از «خارج درس» می‌توان درس‌ها آموخت و با سیر آفاقی چیزهایی توان دریافت که با سیر انفسی نتوان.
 
عطش عطاردی به خواندن، نوشتن و پژوهیدن، سیری‌ناپذیر است. او هیچ روزی قلم و کتاب را زمین نگذاشت و پس از تشکیل جمهوری اسلامی نیز هیچ کار دیوانی‌ای را نپذیرفت که مبادا از مطالعه بازماند. در جایی گفت: «از آغاز جوانی خواستم راهی را انتخاب کنم که روزی در آن مطالعه و تحقیق به پایان نرسد» و به راستی که وی راه درستی را برگزید و رهنورد نستوهی بود.
 
کتاب‌های عطاردی از آن عطاردی است. شاید خواننده بگوید که یعنی چه؟ می‌خواهم بگویم که عطاردی خود کتاب خوانده، خود یادداشت برداشته، خود نوشته و خود نمونه‌خوانی کرده است؛ بر عکس برخی بزرگان که دیگران به جای آنها کتاب می‌خوانند، دیگران یادداشت‌برداری می‌کنند، یا دیگران می‌نویسند و سرانجام، کتاب نه به نام آن دیگران که به نام آن بزرگان چاپ می‌شود!
 
عطاردی بدون هیچ دستیاری و بی‌آنکه از امکانات حوزه یا دولت استفاده کند، بیش از 100 جلد کتاب فراهم ساخت. خطه خراسان را وجب کرد و در 20 کشور رحل اقامت افکند، بی آنکه از وجوهات شرعیه یا مواجب دولت استفاده کند. عطاردی هیچ خرجی روی دست بیت‌المال نگذاشت و جامعه، هیچ‌هزینه‌ای برای وجود او نکرد.
 
و اما آن طرف موضوع: آیا جامعه ایران عطاردی را می‌شناسد؟ آیا جامعه علمی ایران، چنان که باید او را می‌شناسد؟ پاسخ من به هر دو پرسش، نه و نه است. محقق عطاردی،‌ گمنام‌ترین فرد از میان صدها محقق ایرانی است. وی را با ستارگان سینما و قهرمانان ورزش و هنرمندان موسیقی مقایسه نمی‌کنم که زبانزد همگان‌اند؛ او را با محققان و نویسندگان هم که مقایسه می‌کنم، از همه گمنام‌تر است.
 
بخشی از گمنامی عطاردی درخواست خود اوست و بخش دیگرش حاصل نابالغی جامعه. عطاردی خود گوشه گزیده است و گمنامی را دوست دارد. تدریس نمی‌کند، به مصاحبه تن نمی‌دهد، جلوی دوربین ظاهر نمی‌شود، در همایش‌ها حضور نمی‌یابد، پشت تریبون نمی‌رود و خلاصه، عقب می‌رود تا بتواند کاروان فرهنگ را جلو ببرد. آری، این همه گوشه‌گیری برای این است که بتواند گوشه‌ای از بار فرهنگ را بگیرد و بلند کند.
 
این گمنامی و این گوشه‌گزینی ـ آن هم از چنان محقق هان گشته‌ای ـ عطاردی را در نزد عده‌ای محبوب‌تر کرده است.
 
درست گفته‌اند که:
 
گوشه‌گیران زود در دل‌ها تصرف می‌کنند/بیشتر دل می‌برد خالی که در کنج لب است
 
من از دیرباز دوست داشتم دو جلد کتاب بنویسم؛ یکی تحت عنوان تذکره‌ گمنامان و دیگری با عنوان تذکره‌ بدنامان. بر آنم که بسیاری از حقایق نزد کسانی است که گمنام یا بدنام بوده‌اند. به تاریخ بنگرید که چه شایستگانی را گمنام نگاه داشتند و چه راستگویانی را بدنام کردند و در مقابل از چه صفرهای بزرگی، شخصیت بنام و خوشنام ساختند. تاریخ، ناصرالدین شاه را می‌شناسد، سوگلی او را هم می‌شناسد. ملیجک او را نیز می‌شناسد، گربه‌ی او (ببری‌خان) را هم می‌شناسد اما چه بسیار پاکانی را که به‌خاطر نمی‌آورد و چه بسیار بزرگانی را که بدنام می‌داند.
 
دانشوران را به 2 گروه می‌توان تقسیم کرد؛ عده‌ای آن‌قدر که دانشورند، نامور نیستند و عده‌ای آن‌قدر که نامورند، دانشور نیستند. دانشوران گمنام را عالمان کثیرالجدوی و قلیل البلوی می‌توان نامید، چندان که ناموران کم‌دانش را عالمان قلیل الدوی و کثیر البلوی می‌توان خواند. حکایت آن عده و این عده از دانشوران، در مصراع اول و دوم شعر آمده است:
 
دریا پر است از گهر و دم نمی‌زند/ یک بیضه مرغ دارد و فریاد می‌کشد
 
محقق عطاردی آن‌قدر که دانشور است نامور نیست. او خمول را دوست دارد و دغدغه نامش را ندارد. پروایش نیست که ایران وی را نمی‌شناسد؛ دغدغه‌اش این است که مبادا او ایران را نشناسد. شاید در خطه خراسان 100 نفر یافت نشوند که عطاردی را در حد یک صفحه بشناسند اما او هزاران نفر از این خطه را می‌شناسد.
 
گفتیم که گمنامی عطاردی، هم خودخواسته است و هم ناشی از نابالغی فرهنگی جامعه. علت قصور یا تقصیر جامعه این است که مردم غالباً مردان روز را می‌شناسند. آنکه به مسائل عصری و مباحث اجتماعی و سیاسی می‌پردازد، برای مردم شناخته‌تر است. مردم به دیروز و فردا چندان وقعی نمی‌نهند؛ امروز را مهم می‌دانند و کسی را که از روز می‌گوید و به همین علت است که روزنامه‌نگاران از دانشنامه‌نویسان مشهورترند و سیاست‌پردازان از مورخان.
 
اما عطاردی، بپسندیم یا نپسندیم، مرد روز نیست. وی از دیروز می‌گوید اما نه برای امروز که برای هر روز. او مرد این روزگار نیست. مرد روزگاران است. کتاب‌های او کتاب عصر نیست، کتاب دهر است. او دیر به نام می‌رسد ولی نامش می‌ماند. تا هنگامی که سخن از خراسان است و سخن از احادیث امامان علیهم‌‌‌‌‌السلام، نام وی نیز هست. وی نامش را نه بر کاغذ که بر آسمان نوشته است.
 
اگر هم من خوش‌بین باشم، شوپنهاور که فیلسوف بدبینی بود، سخنی درباره‌ نویسندگان گفته که مناسب این مقام است.
 
وی می‌گوید: «نویسندگان را می‌توان به شهاب‌ها و سیاره‌ها و ستاره‌های ثابت تشبیه کرد. گروه نخست فقط تأثیری زودگذر دارند؛ همین که برمی‌آیند، برای همیشه ناپدید می‌شوند. دومین گروه مانند سیاره‌ها هستند که حوزه‌ تأثیراتشان محدود به همسفران‌شان (معاصران‌شان) است؛ اینان هم پس از چندی ناپدید می‌شوند. اما گروه سوم چون ستارگان هستند؛ در آسمان استوار ایستاده‌اند و با نور خود می‌درخشند و همه‌ قرن‌ها را به تساوی، تحت سیطره‌ خود می‌گیرند».
 
عطاردی یکی از این ستارگان است. او ستاره‌ای در منظومه‌ فرهنگی ایران و اسلام است. ندیدن او دلیل نبودن او نیست؛ باید سربلند کرد تا او را بتوان دید.
 
برخی از دانشوران، خاصه آنها که در کسوت روحانیت هستند و به سن شیخوخیت رسیده‌اند، دچار اشرافیت علمی می‌شوند؛ با خدم و حشم و دفتر و بیت و شاگرد و مرید، از مردم و حتی از حلقه‌ شاگردان‌شان فاصله می‌گیرند؛ با هیأت و هیبت رفتار می‌کنند تحکم و تهکم می‌کنند و دچار خوی سلطنتی می‌شوند.
 
عطاردی هرگز دچار اشرافیت علمی نشد؛ مانند یک طلبه یک لاقبا می‌آید و می‌رود و می‌گوید و می‌شنود و کارهای شخصی خود را انجام می‌دهد. او را به راحتی می‌توان دید، با او به راحتی می‌توان گفت‌وگو کرد، او را به راحتی می‌توان نقد کرد و از او به راحتی می‌توان بدون هیچ لقبی نام برد. اگر به او حجت‌الاسلام و آیت‌الله و علامه و محقق گفته نشود. بی‌حرمتی تلقی نمی‌شود. در این دوره حاکمیت القاب، وی هیچ لقبی بر خود نبسته و هیأت و هیبت برای خود نساخته است.
 
عطاردی با عمامه‌ای کوچک، لباسی ساده، ریشی کوتاه، تک و تنها به میان مردم می‌رود و با آنها مصاحبت می‌کند. مردم تهران سال‌ها وی را می‌بینند که با یک بغل کتاب و یک بلیت در دست، در صف اتوبوس ایستاده است تا با این وسیله به مقصد برسد. هزاران شهروند تهرانی او را می‌بینند اما نمی‌دانند که این مرد خاکی، ستاره‌ای در منظومه فرهنگی ایران و اسلام است. فضیلت عطاردی نه فقط به فضل علمی او که به همین انسانیت اوست؛ به مردمی بودنش و فخر فروختن‌اش و طلبکار نبودنش از جامعه.
 
با همه فضل و دانش و هنرش/ اینش برتر از هنر که انسان است
منبع: فارس