کد خبر 336565
تاریخ انتشار: ۲۷ مرداد ۱۳۹۳ - ۱۴:۲۹

به نظر من پيام صادقيان مقصر نيست بايد به او ياد مي‌دادند صادقيان به سينه داور نزد بلکه به تخت سينه علي دايي زد.

به گزارش مشرق، اصغر شرفی زبان تندی دارد. او بعد از انقلاب اولین سرمربی استقلال بود، دستیار حشمت مهاجرانی در جام‌جهانی‌ 78 آرژانتین و سرمربی بعضی از تیم​ها‌؛ تیم‌هایی چون برق شیراز، پگاه، ایرانجوان و... او هفته گذشته مهمان خبرورزشی بود و حرف‌های جالبی با ما، درباره فوتبال حرف زد.

مگر دهداری تيم‌ملي نساخت؟!

من اعتقاد دارم هر روز نوبت كسي است. من خودم جاي كسي مربي شدم و كسي هم جاي من مربي شد. منتها آدم‌ها با گذشت زمان باتجربه مي‌شوند. حرف من درباره تجربه است. تجربه در فوتبال ما جايگاهي دارد. همه جاي دنيا مهم است ولي انگار در ايران نه. در ايران وقتي شما به عنوان يك‌ فرد باتجربه فوتبال را كنار مي‌گذاريد، بايد بميريد. واقعيت اين است كسي كه شغل فوتبال را دوست داشته باشد، هميشه كنار فوتبال است. حتي اگر كله‌‌اش به سنگ بخورد باز هم مي‌گويد فوتبالي هستم. من تعارفي ندارم. تمام سلول​هايم فوتبالي است. الان حرف مي‌زنم نه اينكه باشم، نظرم را مي‌گويم. الان استقلال ميليون‌ها تماشاچي دارد كه تيم مال آنهاست. از اين 30 ميليون نفر واقعاً 11 بازيكن‌ گير نمي‌آيد كه 4 تا تيم پايه درست كنند؟ چطور دهداري بعد از خداحافظي 14 بازيكن، دوباره تيم‌ملي را ساخت؟ آن وقت استقلال و پرسپوليس با اين​همه تماشاچي...

حجازي و فريبا و چنگيز و... را بيرون گذاشتم

من وقتي بعد از پيروزي انقلاب به استقلال رفتم، تماشاچي‌ها را صدا كردم و گفتم حق نداريد در كار فني دخالت كنيد. ليدرها بودند. حسن ترابپور كسي بود كه به ما پول مي‌داد. با بازيكنان و او يك جلسه گذاشتيم. حجازي و همه بازيكنان بودند. گفتم من شوخي ندارم، سر تمرين نياييد من شما را در تركيب ثابت تيم نمي‌گذارم. اتفاقاً در يك بازي 6 تا بازيكن اصلي از حجازي بگيريد تا بهتاش فريبا، چنگيز و... را گذاشتم بيرون. تماشاچي‌ها هم نظرم را تأييد كردند. به‌هر‌حال مردم ما فهيم هستند و همه چيز را درك مي‌كنند و مي‌فهمند. استقلال و پرسپوليس نياز به بازيكن ندارند. بازيكنان هستند كه به اين تيم‌ها نياز دارند و بايد بيايند. آنها بايد بازيكن بسازند و بفروشند نه اينكه بازيكن جوان را با پول كلان بياورند و ارزان بفروشند. اصلاً اين‌ها نبايد بازيكن بخرند.

دروغ نگوييد...

مردم احمق نيستند. با كلمات بازي كردن را مي‌فهمند. واقعاً چطور مسئولان اين چيزها را نمي‌دانند. مگر يك فصل چقدر است كه بازيكن اين​همه بيرون باشد؟ مسئولان نبايد دروغ بگويند. بگويند آقا دوست داشتيم اين بازيكن باشد، با وجود مصدوميت جذبش كرديم. او هم نيازي نيست بگويد كه با قلبش قرارداد بسته است. راستش را به مردم بگويند. اين بي‌هويتي باعث شده تا مردم از فوتبال زده شوند. الان كسي دنبال رفتن به استقلال نيست. به خاطر چي؟ امروز 10 بازيكن به استقلال مي‌روند و هفته ديگر جدا مي‌شوند و مي‌روند. اصلاً اين چه نوع قرارداد بستني است؟!

استقلال را به من هم بدهيد، جام مي‌آورم

مي​گويند فلان مربي در استقلال جام زياد آورده است. بله، به من هم اجازه بدهيد 20 سال سرمربي استقلال باشم ببينيد جام مي‌آورم يا نه. ببينيد ما اصلاً در ايران تيم نداريم. تيمي كه با جابه‌جا شدن يك مربي پنجم مي‌شود كه تيم نيست. ببينيد الان واقعاً فوتبال ما مثل گروه‌هاي گنگستري شده است. از اين تيم دسته‌جمعي به آن تيم كوچك مي‌كنند. مربي بايد خودش باشد و بگويد من هستم، كسي مي‌‌آيد بيايد نمي‌‌آيد كه هيچ. كاراكتر يك مربي بايد پرخاشگر و ماجراجو باشد. براي اين كار بايد سالم باشي.

به كسي نگفتم و از ايران و استقلال رفتم

پورحيدري بعد از انقلاب به من گفت تيم را درست كن. گفت من هم با تو هستم. گفتم نمي‌شود كه شاه را وزير كني. خلاصه نرفتم. بعد عباس كردنوري آمد و با من حرف زد. شرايطم را گفتم و آمدم. حرف پول هم اصلاً نزديم. اصلاً معلوم نبود تيم مال كيست. يادم هست در ديهيم تمرين مي‌كرديم. روز اول رفتم ديدم سهراب بوقي درون دروازه است. گفتم برو بيرون، گفت از زمان جكيچ من اينجا بودم. گفتم الان ديگر همه چيز عوض شده؛ برو. خلاصه من سر تمرين مي‌رفتم و با مهاجراني براي خروج از كشور هم حرف مي‌زدم. وقتي افسري را كنار گذاشتم، مي‌خواستم بروم و هر وقت كه به تمرين مي‌رفتم مي‌گفتم شايد اين آخرين تمرين من باشد و فردا ديگر نيايم. يادم هست آن​وقت‌ها تربيت‌بدني به من پول مي‌داد و اين پول را بين دستيارانم تقسيم مي‌كردم چون پول نداشتند. بعد تربيت‌بدني به من ‌گير داد كه شما هم از شهرداري پول گرفته‌اي، هم از استقلال و تربيت بدني. گفتم برويد پول‌ها را از دستيارانم بگيريد، به آنها كه پول نمي‌داديد، دادم به دستيارانم. خلاصه يك روز سرانجام رفتم‌؛ بدون اينكه به استقلالي‌ها بگويم. گفته بودم كه شايد تمرين آخرم باشد...

صادقيان به تخت سينه دايي زد نه داور

به نظر من پيام صادقيان مقصر نيست. بايد به او ياد مي‌دادند. صادقيان به سينه داور نزد كه، به تخت سينه علي دايي زد. اين مربي بايد كاريزماي خود را به بازيكن منتقل كند. بازيكن حق ندارد در زمين اين كار را بكند. كاپيتان تيم كجاست؟ كادر مربيگري پرسپوليس را ببينيد اغلب‌شان ملي‌پوش بوده‌اند. جلوي اين‌ها بازيكن چطور چنين كاري مي‌كند. ببينيد مربي خصوصيتش را داخل بازيكن مي‌ريزد و بازيكن هم آن را در بازي بروز مي‌دهد. من يادم هست با برق يك بازي جلوي سايپا داشتيم در شيراز. مهدي شيري آن​وقت‌ها براي خودش بازيكني بود.

با هيچ مربي‌اي نمي‌توانست كار كند. قبل از بازي گفت ما اين بازي را مي‌بازيم! به کمک​هايم گفتم اگر الان اين كار را بكنيم به نفع سايپاست، به همين خاطر او را تا وقتي كه خوب باشد در زمين نگه مي‌داريم. يك گل زده بوديم، بعد پنالتي شد. رفت بزند هر‌چي لب خط داد زدم نزن، هر‌چي بازيكنان گفتند آخر خودش پنالتي را قل داد سمت دروازه‌بان سايپا. سريعاً او را تعويض كردم و گفتم تو هويت نداري. رفت شيشه رختكن را شكست. فردا به تمرين آمد، يك جارو دادم دستش گفتم برو ماشين بشور. گفتم برو بيرون. خلاصه اين داستان‌ها باعث شد دوباره براي ما بازي كند. الان شما به اين بچه پيام صادقيان چه چيزي ياد داده​ايد؟

سولماز را پيدا كنيد!
من يك مورد جالب در فوتبال ايران به شما بگويم. در اين فوتبال مديرعامل براي يك زن دسته چك مي‌گيرد و پول خرج مي‌كند. در يكي از تيم‌هاي شهرستاني بوديم، چك يك خانم به اسم سولماز را به من دادند. الان تحت تعقيب است. مدير‌عامل تيم براي اين خانم دسته چك گرفته بود. دو ميليون به او داده بودند تا چك‌ها را امضا كند. مديرعامل هم اين چك‌ها را به هركس كه دستش مي‌رسيد، مي‌داد. جالب اينجاست آقاي مدير يك ساعت رولكس روي دستش بسته بود دور تا دورش الماس. به او گفتم اين ساعت خيلي گران است، آن را بفروشي مي‌تواني يك روز تمام آفريقايي‌هاي گرسنه را غذا بدهي. ولي ببينيد چه كار در فوتبال مي‌كردند؟ چك با امضاي سولماز را به من داد و اين خانم هم متواري شده بود و الان بين كوه‌ها زندگي مي‌كند و مگر مي‌شود پيدايش كرد. مديرعامل هم دارد براي خودش بهترين زندگي را مي‌كند. اصلاً فوتبال چيه، سولماز كجاست؟! يكي سولماز را براي من پيدا كند 180 ميليون چكم را نقد كند.

مربي جوان و خوب داريم

من كاريزماي دايي را دوست دارم ولي بازدهي بازيكنانش را نه. او بايد بيشتر با بزرگ‌ها مشورت كند. اگر صادقيان اين كار را مي‌كند، براي دايي مشكل درست مي‌شود. ما مربيان خوب و جوان ديگري هم در اين فوتبال داريم ولي بايد آدم‌هاي باتجربه بالاي سرشان باشد.

ماجراي فوتبال ايران و بسكتبال آمريكا

مگر نمي‌گويند استقلال 18 ميليارد گرفته؟ شما چرا همين پول را به تيم پايين جدول نمي‌دهيد؟ بسكتبال آمريكا را نگاه كنيد. اول باشگاه‌هاي كوچك​تر و پايين‌تر اجازه دارند بازيكن بگيرند بعد تيم‌هاي بزرگ​تر. اين مي‌شود كه آن تيم‌ها هم جان مي‌گيرند.

نازشان را هم مي‌كشيد؟!

دهداري 14 بازيكن تيم‌ملي را كنار گذاشت ولي الان كسي جرأت اين كارها را دارد؟ شما استقلال را 4 سال به من بدهيد ببينيد بازيكن صادر مي‌كنم يا نه. نه اينكه دو ميليارد بدهم بازيكن بياورم و آخرش چي؟ تازه بازيكن منت هم بگذارد؟ ما الان دو نوع بازيكن در فوتبال‌مان داريم. يكي كه هويت دارد و ديگري كه از باشگاه هويتش را مي‌گيرد. اغلب بازيكنان ما از باشگاه هويت مي‌گيرند و تازه بايد نازشان را هم كشيد! به باشگاه احترام نمي‌گذارند. سپاسگزاري نمي‌كنند.

پسر شيخ امارات...

وقتي دستيار حشمت مهاجراني در تيم‌ملي امارات بودم، با عراق بازي داشتيم كه بازي به دعوا كشيد. خيلي عصباني روي نيمكت نشسته بودم يك شيخي آمد كنار نيمكت نشست. گفتم بلند شو برو. يهو حشمت گفت اصغر چه كار مي‌كني؟ اين پسر شيخ امارات است! در امارات واقعاً امكانات خوبي به ما داده بودند. حشمت آزاد بود هر ماشيني را از نمايشگاه بردارد. به ما پنت‌هاوس هم داده بودند.

مافيا بازی

فوتبال ايران شده مافيابازي. گنگ‌ها همه يك تيم شده‌اند. مربي وقتي از فلان تيم مي‌رود، 5 بازيكن را با خودش جابه‌جا مي‌كند. تيم هويتش را از دست مي‌دهد. چه بلايي سر طرفدار مي‌آيد؟ بازيكن مورد علاقه‌‌اش ناگهان از تيم مي‌رود.

چرا جاسم كرار؟

نمي​دانم چرا كرار جاسم را دوباره به ايران آوردند كه چنين پولي به او بدهند. شما به بهشت زهرا (س) برويد، ببينيد چقدر جوان ايراني زير خاك خوابيده‌اند. چرا منت اين بازيكن‌ها را مي‌كشند؟ به خدا مردم ما فهيم هستند. به آنها بگوييد ما يك دوره 4 ساله نياز داريم كه تيم‌مان را بسازيم. شما ببينيد فرصت مي‌دهند يا نه.

گربه سياه را برديم

يادم هست قبل از بازي برق شيراز و استقلال در ليگ، عبدالعلي چنگيز را روي نيمكت گذاشتم. به او گفتم پاس بده ولي نمي‌داد اما انصافاً خوب بازي مي‌كرد. برق، گربه سياه استقلال بود. در آن مسابقه، بازي را بسته بودند. برقي‌ها از 18 قدم بيرون نمي‌آمدند. سروصداي مردم هم درآمده بود. دقيقه 40 بود كه دو گل زديم. نيمه دوم هم دو گل و در 10 دقيقه آخر هم چنگيز را فرستادم به زمين، 2 گل ديگر را زد تا گربه سياه تيم‌مان را با 6 گل شكست دهيم.

كی روش برای پيراهن ايران قيمت گذاشت

كاري كه كارلوس كی روش با رحمتي كرد، براي پيراهن تيم‌ملي ايران ارزش قائل شد. اين كار را ما هم 20 سال پيش در اين فوتبال كرده بوديم. همه بايد براي پيراهن ايران ارزش قائل شويم. كی روش در واقع دوباره روي پيراهن من قيمت گذاشت. پيراهني كه زمين افتاده بود را بلند كرد. اين نمي‌شود هر بازيكني كه دوست دارد، بيايد و دوست ندارد، نيايد. چرا رحمتي جرأت نكرد حرفي بزند؟ اصلاً جباري كيست؟ اين‌ها در تيم‌ملي شخصيت پيدا كرده‌اند. بعد برای تيم‌ملی ايران ناز مي‌كنند؟ ديسيپلين و نظم كی روش واقعاً خيلي خوب بود.

پيراهن استقلال يك قِران ارزش ندارد

در استقلال اصلاً بازيكن ساخته نمي‌شود. پيراهن اين تيم ديگر يك قِران هم ارزش ندارد. الان اين‌ها كه مي‌گويند ما شب‌ها با پيراهن استقلال مي‌خوابيم، دروغ مي‌گويند. ببينيد داستان شده عين گنگسترها. همه با هم يكي شده‌اند. ببينيد صادقي الان مي‌گويد من با قلبم با استقلال قرارداد بسته‌ام. هنوز به زمين نيامده مريض شده. الان 6 ماه نمي‌تواند فوتبال بازي كند. اين نمي‌دانست واقعاً مريض است، مشكل دارد؟ با كدام قلبت قرارداد بسته​اي؟ دكتر تيم كجا بوده وقتي تو قرارداد مي‌بستي؟ سرمربي كه بيهوش نبوده وقتي اين بازيكن را مي‌خواسته و قرارداد را بسته‌اند.
منبع: خبر ورزشی