کد خبر 33991
تاریخ انتشار: ۲۷ اسفند ۱۳۸۹ - ۱۱:۲۶

دست کم 20 ميليون مسلمان در چين زندگي مي کنند که گذشته خونيني را با شاهان ظالم چين پشت سر گذاشته و امروز توانسته اند جامعه اي با محتواي اسلامي و فرهنگ چيني داشته باشند.

به گزارش مشرق، پايگاه اينترنتي امل (emel.com) در مقاله اي به قلم نويسنده مصري به نام اطهر الکتاتني(Ethar El-Katatney) در خصوص تاريخچه و وضعيت کنوني زندگي مسلمانان در چين مي نويسد. وي از اختلافات شديدي که در گذشته در چين داشته اند که موجب نسل کشي ميليونها مسلمان در چين شده تا زندگي مسالمت آميز امروزشان سخن به ميان آورده که به شرح زير است:
 

جمعيت حداقل 20 ميليون نفري مسلمانان در چين

از 20 ميليوني مسلمان چيني به جمعيت خود مباهات مي‌کند. اسلام در چين از هويي‌ها (Hui) تا اويغورها (Tuyghur) برجسته و متمايز مي‌باشد. فرهنگ اصيل چيني با مناسک اسلامي در هم پيچيده شده‌اند.
براي بسياري از مردم تکان دهنده است که بدانند آمار رسمي مسلمانان در چين 20 ميليون نفر مي‌باشد، اين مقدار معادل يک سوم کل جمعيت انگلستان مي باشد. بر طبق آمارهاي غير رسمي تعداد آن‌ها حتي از اين نيز بيشتر است، برخي مي‌گويند 65.3 ميليون نفر و برخي حتي تا 100 ميليون مسلمان نيز در چين برآورد کردند – معادل 7.5 درصد از جمعيت چين؛ صرف نظر از رقم واقعي، واقعيت اين است که قدمت اسلام در چين به قدمت وحي اسلام به پيامبر مي باشد. 20 سال پس از رحلت پيامبر در زمان خليفه عثمان روابط ديپلماتي در چين برقرار شد، تجارت با اقامت همراه گشت تا اين که 80 سال پس از هجرت مساجدي به سبک پاگودا (ساختمان به سبک چيني) در چين ظاهر گشتند. يک قرن بعد در سال 755 ميلادي استخدام سربازان مسلمان در ارتش ها و مقامات دولتي از سوي امپراطوران چيني کاملاً رايج گشت.
امروزه جمعيت چين شامل 56 گروه قوميتي است که از اين تعداد 10 گروه آن را مسلمانان تشکيل مي دهند.
از ميان اين 10 گروه، اقليت هويي‌ها (مخفف هويژو) با 9.8 ميليون نفر بزرگ ترين گروه هستند و 48 درصد جمعيت مسلمانان چين را تشکيل مي دهند. دومين گروه بزرگ پس از آن ها اويغورها هستند که با 8.4 ميليون نفر، 41 درصد از جمعيت مسلمانان چين را تشکيل مي دهند. برخلاف اويغورها و 5 گروه قوميتي مسلمان ديگر که به زبان هاي ترکي صحبت مي کنند - هويي‌ها به زبان چيني صحبت مي کنند.
هويي‌ها که اکثريتشان در اعتقاد و مناسک سنتي مذهب هستند به لحاظ قوميتي و فرهنگي چيني هستند و در واقع از هان‌ها (Han) که جامعه عظيم ميلياردي چين را تشکيل مي دهند قابل تشخيص نيستند.
هويي‌ها بالغ بر 1000 سال و در طي 5 امپراطوري با صلح و آرامش در چين زندگي کرده اند و در تمامي استان ها پراکنده‌اند و در تمامي جنبه‌هاي زندگي چيني ها، از امور نظامي و اقتصادي گرفته تا کارهاي هنري و علمي مشارکت داشته اند.
هويي‌ها که در يک تمدن غير مسلمان ترقي کرده اند توانسته اند يک فرهنگ بومي – اسلامي را به‌وجود بياورند که به طور منحصر به‌فردي در عين حال هم چيني و هم اسلامي مي باشد.

پيشينه 1400 ساله
مسلمانان در چين حضور خود را به عنوان بازرگانان و سربازان در قرن هفتم آغاز کردند؛ آن ها باري بر دوش کشور نبودند بلکه مشارکت کنندگان ارزشمندي بودند. تا قبل از اين که مغولان در قرن سيزدهم چين را فتح کنند، مسلمانان که به عنوان "ميهمانان خارجي" بر شمرده مي شدند اجازه نداشتند به هر کجا مي خواهند بروند و به آن‌ها امتياز شهروندي اعطاء نشده بود. فتح چين توسط مغولان آغازگر توسعه‌ يک فرهنگ کاملاً بومي چيني اسلامي گشت. مغولان که خودشان يک اقليت محسوب مي شدند مهاجرت مسلمانان را به چين ترغيب مي کردند و با اقتدار ميليون‌ها مهاجر مسلمان را جا و مکان دادند و آن‌ها را به عنوان مقامات دولتي استخدام کردند و در سراسر چين پراکنده ساختند. در طي دوران سلسله پادشاهي مينگ (Ming) واژه‌ هويي عنوان معيار براي مسلمانان چيني گشت و آن‌ها در اين دوران رشد و پيشرفت کردند.

قتل عام حدود 14 ميليون مسلمان در چين
قرن‌ها بعد در دوران سلسله‌ پادشاهي مانچوريان (کينگ) (Qing) Manchurian، در سال 1780 خشونت‌هاي نژادي و فرقه‌اي بين هان‌ها و هويي‌ها شروع گشت و به مدت 150 سال ادامه يافت. اين خشونت‌ها از سياست‌هاي تبعيض‌آميز مانچوريان نسبت به مسلمانان آغاز گشت: در تناقض با اين موضوع که در آن زمان هويي‌ها بخش تفکيک‌ناپذير از فرهنگ چيني‌ها محسوب مي‌شدند، آن‌ها را از ساختن مساجد و ذبح حيوانات منع کردند. يکي از بزرگ‌ترين قتل عام‌ها در بين سال‌هاي 1862 تا 1878 در استان گانسو (Gansu) رخ داد که در آن قتل عام جمعيت 15 ميليوني به 1 ميليون نفر کاهش يافت که دوسوم از اين مقدار را هويي‌ها تشکيل مي‌دادند. سلسله‌ مانچوريان در سال 1912 منقرض گشت، با اين حال خشونت عليه هويي‌ها تا سال 1930 ادامه يافت. اما در کمتر از 20 سال بعد مائو زدانگ (Mao Zedong) رئيس حزب کمونيست، جمهوري خلق چين را که يک حکومت مارکيستي مخالف تمام مذاهب بود را بنيان‌گذاري کرد. هويي‌ها و تمام اقليت‌هاي مذهبي تحت تعقيب قرار مي‌گرفتند، کشته مي‌شدند و عبادتگاه‌هايشان ويران مي‌گشت. تا قبل از مرگ مائو، اوضاع سروسامان نيافت. دولت با درک پتانسيل اقتصادي هويي درصدد جبران برآمد و به آن‌ها وسايل راحتي و مساعدت ارائه کرد.
امام علي نورالهدي رئيس انجمن اسلامي پکن و امام جمعه‌ مسجد مجلل 1000 ساله‌ ينوجي به من گفت: دولت بر احترام به همه‌ افراد تأکيد مي‌ورزد و اگرچه در طي تاريخ با هان‌ها در جنگ بوديم اما اکنون روابط مسالمت‌آميز است، و در اغلب موارد هيچ‌گونه تضاد ايدئولوژيکي بين مسلمانان وجود ندارد.
ما همگي به يک خدا و به يک کتاب اعتقاد داريم. تفاوت‌ها تنها در زبان، خوراک و سنت‌ها مي‌باشد.
اگرچه مسلمانان چين در حال حاضر از مشارکت‌هاي سياسي محروم هستند (تعدادي از دانشجويان به من گفتند که حزب کمونيست چين فقط ملحدين را مي‌پذيرد) اما ثبات سياسي چين مدرن خوشبختانه نشانه‌ خوبي از آينده‌ هويي‌ها مي‌باشد.

هم آهنگي
اسلام به ظاهر در مغايرت کامل با سنت‌هاي چيني و آيين کنفوسيوس به نظر مي‌رسيد که در آن زمان مذهب رسمي چين بوده است. مردم چين باستان به تمدنشان به عنوان نمونه‌ اعلي کمال بشري مي‌نگريستند و اسلام براي آنان به عنوان اعتقادي بيگانه معرفي شده بود که آن‌را کاملاً رد مي‌کردند و بي‌ارزش مي‌دانستند و در دنياي آنان جايي نداشت.
اسلام در چين ممکن بود به انزوا کشيده شود و يا به زودگذري مذهب مسيحيت باشد.
امام جمعه‌ مسجد خيان که اولين مسجدي بود که در حدود 1400 سال پيش بنا شد، مي‌گويد: اما اين موضوع غير قابل قبول بود. من در حالي که در کنارش نشسته بودم و سعي مي‌کردم به معماري حيرت‌آور اطراف زُل نزنم، پرسيدم چرا: او پاسخ داد: مسلمانان چين کشورشان و مردمشان را دوست دارند. ما چيني هستيم. ما نمي‌توانيم بخشي از چين نباشيم. حتي حديثي داريم که مي‌گويد: عشق به ميهن بخشي از ايمان است. بنابراين علماء هويي در جستجوي يافتن زمينه‌هاي مشترک بين اسلام و اعتقادات اصلي رايج در چين از قبيل آيين کنفوسيوس، تائوئيسم و بودايي هستند. آن‌ها در کتب، سنت‌ها و مناسک اسلامي و چيني متبحر گشتند و بدون تلاش‌هاي آنان فرهنگ مسلمانان چين بيگانه و خارجي باقي مي‌ماند و به انزوا مي‌رفت و از جامعه دور مي‌ماند.
دکتر عمر عبداله از بنياد نواوي (Nawawi) به من مي‌گويد: در گفتمان غرب بسياري از پژوهشگران استدلال مي‌کنند که به منظور يکي شدن با کشور چين، اسلام در اين کشور به سبک چيني درآمده است، به اين معناست که اعتقادات و مناسک صحيح اسلامي در قالب آداب و رسوم چيني بيان گشته‌اند.
بارزترين مثال از عملکرد مسلمانان چيني در به‌وجود آوردن اشکال منحصر به‌فرد تجلي فرهنگي‌شان مساجدشان مي‌باشد که تعداد آن‌ها در چين به 4500 مسجد مي‌رسد. اين مساجد که به‌طور مبهوت کننده‌اي زيبا هستند اساساً هم اسلامي و هم چيني مي‌باشند. اولين نگاه من به يک مسجد چيني نفسم را به معناي واقعي کلمه ربود. از نماي بيرون، اين مساجد به سبک سنتي چيني ساخته شده‌اند با سقف‌هايي شبيه پاگودا، خوشنويسي چيني و طاق‌هاي قوسي به سبک چيني. اما از درون تأثيرات اسلامي کاملاً هويداست: خوشنويسي‌هاي چيني عربي، يک مناره‌ي 8 ضلعي، يک محراب و يک امام جماعت که به زبان ماندارين سخنراني مي‌کند و مناجات‌ها را به عربي فصيح مي‌خواند.
مثال‌هاي آميختگي سنت‌هاي اسلامي و چيني در همه‌جا مشاهده مي‌شود. در شهر خيانگ که برآورد شده است 90 هزار مسلمان در آن زندگي مي‌کنند، هنگام پرسه زدن در يک بازار سوغاتي به معلقه‌هايي برخورد کردم که احاديث عربي بر روي آن‌ها به خط زيبا نوشته شده بودند. سرويس‌هاي چايي‌خوري چيني که بر روي آن‌ها آيه‌هاي قرآن نوشته شده‌اند؛ تعويذهاي قرمز معروف به همراه يکي از صفات خداوند در مرکز آن به‌جاي حيوانات منطقه البروج سنتي چيني‌ها، تسبيح‌هايي که بر روي هر دانه‌ي شان نام الله به الفباي چيني نوشته شده است و قرآن‌هاي چاپ شده در هر دو زبان چيني و عربي.

اسلام با عنوان "دين پاک(حنيف) و راستين" ترجمه شده است.
در مورد زبان، علماء هويي سَلف به‌جاي اين‌که اصطلاحات عربي را حرف به حرف به چيني بنويسند، که ممکن بود اشتباه تلفظ و يا فهميده شود – زيرا نظام خطي چيني آوا نگار نيست، تصميم گرفتند واژه‌هايي را انتخاب کنند که معني اصطلاحات عربي را به بهترين شيوه بيان کنند و در عين حال در سنت چيني‌ها معني‌دار باشند. آن‌ها از انجام اين کار دو هدف داشتند:
نخست اين‌که آن‌ها به جامعه‌ي چيني نشان دادند که آن‌ها به سنت‌هاي چيني احترام مي‌گذارند، اعتقاد دارند و آن‌ها را ارج مي‌نهند و ديگر اين‌که مفاهيم اسلامي بيان شده در زبان عربي که ممکن بود غير قابل ادراک به نظر برسند نه تنها نقل کردني هستند بلکه چقدر هم شبيه سنت‌هاي چينيان هستند، به عنوان مثال واژه‌ي "کلاسيک" براي ارجاع به قرآن به کار مي‌رود: کتاب مقدس چينيان با عنوان کلاسيک معروف است و قرآن نيز به لحاظ روان‌شناختي در همان مقوله قرار مي‌گيرد. اسلام با عنوان "دين پاک(حنيف) و راستين" ترجمه شده است.


حروف چيني نوشته شده در مسجد جامع خيان اعلان مي‌کند: الهي که دين پاک و راستين در سراسر سرزمين گسترده شود.
هارون خان مير، طلبه‌ 24 ساله‌ علوم ديني در مسجد خيجويان واقع در لينگ خيا، به مدت 4 سال زبان عربي خوانده است. او مي‌گويد: روان بودن در عربي و چيني مرا قادر مي‌سازد تا درخشندگي اصطلاحات انتخاب شده را درک کنم. آن‌ها به‌قدري نکات دقيق و ظريفي دارند که دقيقاً جوهره‌ صحيح اسلام را با استفاده از ارزش‌هاي چيني توضيح مي‌دهند؛ علماي هويي هنگام مقايسه‌ي سنت‌هاي اسلامي و چيني به جستجوي زمينه‌هاي مشترک پرداختند و به 5 اصل که در هر دو مشترک است رسيدند و اين علماء اگرچه دقيقاً مي‌دانستند که اعتقادات اسلامي در چه نقطه‌اي از افکار چيني‌ها منحرف شدند، اما درصدد رد سنت‌هاي چيني و اثبات نادرستي آن‌ها برنيامدند. به‌جاي اين کار آن‌ها نشان دادند که اسلام چگونه اين سنت‌ها را کامل کرده است. آن‌ها سعي کردند که سنت‌هاي چيني و اسلامي را در يک تقابل دوگانه قرار ندهند به‌طوري که اعتقاد به يکي از آن‌ها به معناي طرد ديگري باشد و با اين کار از مضطرب کردن مسلمانان که بسيار به سنت‌هاي چيني علاقه داشتند، جلوگيري کردند.
احمد دُنگ که جواني 18 ساله است و لبخند به لب دارد و دستار وردايي سفيد بر تن کرده مي‌گويد: من خودم را 100 درصد چيني مي‌دانم و نمي‌فهمم که چرا حتي با وجود سياست‌ها، زبان‌ها و اعتقادات مختلف ما نمي‌توانيم چيني باشيم. ما زبان آداب و رسوم و فرهنگ مشترکي داريم. کشور ما به‌قدري پراکنده است که اتحاد ارزشي است که ما همگي آرزو داريم متحد باشيم تا اين‌که جدا از هم زندگي کنيم. دُنگ يکي از صدها طلبه‌اي‌ است که از قوميت‌هاي مختلف در مسجد خيجويان قرآن، حديث، عربي، انگليسي و مهارت‌هاي رايانه‌اي مي‌خوانند و دُنگ اميدوار است که بتواند تحصيلاتش را در يک کشور عربي ادامه دهد و به چين برگردد و به دعوت بپردازد تا آگاهي‌ها را نسبت به اسلام بالا ببرد.

وضعيت امروز مسلمانان و اسلام در چين
34 سال پس از انقلاب فرهنگي، مسلمانان – و در واقع پيروان ساير اديان – در وضعيت بسيار بهتر قرار دارند. انجمن‌ها، مدارس و دانشکده‌هاي اسلامي به‌وجود آمده‌اند، مساجدي ساخته مي‌شوند و يک احياء اسلامي قابل رؤيت ولي کوچک مشاهده مي‌شود.
مسلمانان چيني پس از سال‌هاي سرکوبي در حال ترقي هستند، فعاليت‌هاي بينا قومي را در خود و فعاليت‌هاي بين‌المللي را با مسلمانان خارج سازماندهي مي‌کنند.
اگرچه گروه‌هاي اقليت مجاز به داشتن 2 يا 3 فرزند هستند، اما به دليل جمعيت بالاي هويي‌ها سياست تک فرزندي را از سوي دولت در مورد آن‌ها اعمال مي‌شود؛ اما اکثر گروه‌هاي اقليت مسلمانان چيني مجاز به داشتن 2 فرزند هستند و جمعيت مسلمانان چين در حال افزايش مي‌باشد امام جمعه‌ي مسجد خيجويان پس از يک دعاي خالصانه در زير سايه‌ي درختي 500 ساله که تنها شي‌ء اصلي و دست‌نخورده‌ي مسجد پس از تخريب آن در انقلاب فرهنگي مي‌باشد مي‌گويد:
البته تعدادي هم تغيير مذهب داريم. اما چيزي که جالب‌تر است اين است که بسياري از افرادي که سابقاً از ترس به‌خطر افتادن معاششان نمي‌پذيرفتند که مسلمان هستند، مانند پزشکان، اکنون مسلمان بودن خود را آشکارا عنوان مي‌کنند.
مناسک اسلامي بسته به شهري که شما در آن هستيد متفاوت مي‌باشد. در مناطق روستايي مانند "مکّه‌ي کوچک" که تقريباً 60 درصد جمعيت آن‌را مسلمانان تشکيل مي‌دهند، حضور اسلام با توجه به تعداد مساجد، رستوران‌هاي اسلامي (حلال) و زنان محجّبه نمايان است. شنيدن چندين قول السلام عليک و يا صداي اذان احساس عجيب و غريبي را به انسان دست مي‌دهد. اما در شهرهاي بين‌المللي از قبيل پکن، همانند هر کشور جهان، جهاني‌سازي و مصرف گرايي بر معنويت تأثير گذاشته است. عبدالرحمن هارون امام جمعه‌ي مسجد 300 ساله‌ نا‌ن‌دو که يکي از 72 مسجد شهر پکن مي‌باشد اين‌گونه شرح مي‌دهد: اين‌جا در شهرهاي بزرگ مسلمانان مجبورند که از قوانين مربوط به پوشش پيروي کنند.
زنان مقنعه به سر نمي‌کنند زيرا به زحمت مي‌افتند و ممکن است درک نشوند. در بخش‌هاي جنوب غربي چين اوضاع متفاوت است. ضياءالدين امام جمعه‌ي مسجد 85 ساله‌ي شانگهاي هنگامي که شنيد من اهل مصر هستم لبخني مي‌زند و مي‌گويد: سال‌هايي که در دانشگاه الأزهر مصر بوده جزء بهترين سال‌هاي عمرش تلقي مي شوند. او مي‌گويد: متأسفانه محيط اين‌جا براي مذهبي شدن مساعد نيست و اغلب مسجدي‌ها را پيرزنان و پيرمردان تشکيل مي‌دهند. او اجازه‌ي مرخصي خواست تا اذان مغرب را بگويد و در نمازهاي مغرب پيش‌نماز ما باشد. تنها چند نمازگزار چيني حضور داشتند. اگرچه اقليت‌هاي مسلمان امروزه در غرب پيشينه‌ي بلند مدت هزارساله‌ي مشارکت در کشورشان را دارند، اما اقليت‌هاي مسلمان اطراف جهان مي‌توانند از تجربيات هويي‌ها در چين چيزهاي زيادي بياموزند.
علماي هويي با کاوش عميق در قلب اعتقادات اسلامي و متبحر شدن در اعتقادات چيني‌ها زمينه‌هاي مشترک به همراه اعتقادات و سنت‌هايي را يافتند که به ظاهر خيلي متفاوت از اسلام هستند – اما آن‌ها ارزش‌هاي انساني را يافتند که ما را به يکديگر پيوند مي‌دهند. علماي اسلامي امروز مي‌بايستي همين کار را با سنت‌هاي غربي بکنند که اين سنت‌ها شباهتشان به اسلام بيشتر از سنت‌هاي چيني مي‌باشد. آن‌ها ارزش‌ها و اعتقادات ابراهيمي مشترکي دارند و دو تمدني که پيشينه‌ آن‌ها اغلب درهم آميخته است.
در چين 10 گروه اقليت مسلمان وجود دارد اما هيچ‌گاه در تاريخ جهان چنين گروه پراکنده قوميتي از مسلمانان در يک کشور غير مسلمان همانند آن‌چه که امروزه در جهان مي‌بينيم وجود نداشته است. از مثال چين ما مي‌توانيم در مورد اهميت ارتباط ميان فرهنگي چيزهايي بياموزيم.
تجربه‌ي هويي‌ها همچنين نشان مي‌دهد که مسلمانان به سادگي مي‌توانند در کنار تمدن‌هاي بسيار متفاوت با هم‌آهنگي زندگي کنند و در عين حال يک فرهنگ بومي منحصر به‌فرد و با دوام را به‌وجود بياورند. آميزش مسائل چيني و اسلامي بي‌همتاست، چه در سطح انديشه باشد و چه تجلي فرهنگي داشته باشد.
هويي‌ها با اظهار معنويتشان از طريق معماري، کارهاي ادبي خوشنويسي و کارهاي ديگر به تمام گروه‌هاي مسلمان اقليت نشان مي‌دهند که به‌وجود آوردن يک فرهنگ صحيح و اصيل که هم اسلامي و هم بومي است نه تنها ممکن است بلکه زيبا نيز هست. دوست‌داشتني‌ترين خاطره‌ي من از تمام اين سفر قرائت قرآن در يک مسجد چيني بود که در آن‌جا يک پيرزن چيني تماماً سفيدپوش در کنار من نشسته بود و لبخندزنان به قرآن اشاره مي‌کرد. من به نگاه با شک و ترديد او نگريستم و او اشاره کرد به حروف. من شروع به قرائت سوره‌ يس کردم. او با من مي‌خواند و در ظرف 15 دقيقه ما تمام سوره را خوانديم. اسلام واقعاً يک مذهب جهاني است.