به گزارش مشرق، همین کیفیت رو به رشد آثار این نسل جدید فیلم و مستند و انیمیشنسازی در جشنوارهی مردمی فیلم عمار، ما را برآن داشت تا با برگزیدههای این جشنواره در بخشهای مختلف، گفتگوهایی را ترتیب دهیم تا شاید مخاطبان و مسئولین بیش از قبل، با این هنرمندان جوان آشنا شوند. به خصوص آنکه مقام معظم رهبری راهبرد اصلی سالی را که به نام فرهنگ مزین شده است، «تقویت جناح مومن فرهنگی» اعلام کردهاند.
در دهمین گفتگو از این سلسله گفتگوها، به سراغ «محمدحسن یادگاری» رفتیم. او جوان 23 ساله ایست که در مقطع کارشناسی، تحصیل در رشتهی علوم ارتباطات اجتماعی را انتخاب کرده و هماکنون هم در دانشگاه تهران و در رشتهی مطالعات فرهنگی و رسانه، مقطع کارشناسی ارشد را پشت سر میگذارد. یادگاری در جشنوارهی چهارم عمار به خاطر مستند «داوطلبین عزیز» -مستندی با موضوع مدرکگرایی- به عنوان کارگردان برگزیده انتخاب شد. ماحصل گفتگوی ما با این کارگردان جوان و خوشذوق، به نوعی رنجنامهای از اتفاقاتی است که تمام دانشآموزان و والدینشان پشت سد کنکور، با آن روبهرو شدهاند:
از همان زمان دبیرستان میدانستم که باید مستندی با این موضوع بسازم!
آقای «یادگاری»! ظاهراً مستند «داوطلبین عزیز» شما قرار است بگوید که مدرکگرایی معضل بزرگیست که تقریبا تمام خانوادهها درگیر آن هستند. از اینجا شروع کنیم که آیا خود شما هم با چنین معضلی روبهرو بودید؟
من دوبار با چنین مشکلی روبهرو شدم، و فشار زیادی را تحمل کردم. یکبار وقتی که در دبیرستان از رشتهی ریاضی به انسانی رفتم و بار دیگر زمانی که برای دانشگاه رشتهی علوم ارتباطات را انتخاب کردم. اما وقتی در کنکور کارشناسی ارشد، رتبهام 8 شد، آنهایی که به من معترض بودند و راهم را غلط قلمداد میکردند، فهمیدند که من در کارم جدی هستم. من رشتهی تحصیلیم را کاملا با علاقه انتخاب کردم و با توجه به رتبهای که در کنکور کارشناسی داشتم، میتوانستم به رشتههای بهتری مثل حقوق و روانشناسی بروم. اما علوم ارتباطات را انتخاب کردم. درحقیقت به خاطر دغدغهای که در زمان دبیرستان در من ایجاد شد، از همان زمان دبیرستان میدانستم که باید مستندی با این موضوع بسازم.
توابین و تغییر رشته دانشجویان فنی به سمت علوم انسانی
از طرف خانواده فشاری بر روی شما نبود که باید حتما به سمت رشتههای مهندسی بروید؟ خانوادهی شما چه طور با این تصمیمات شما کنار آمد؟
طبیعتاً خانوادهام تمایل داشتند که من در رشتهی مهندسی ادامه تحصیل بدهم. البته خانواده و اقوام نزدیک، مثل دایی و خاله و عمه و ... یک طرف و نگاه تمسخرآمیز بچههای دبیرستان یکطرف. بسیاری از دبیرستانیهایی که در رشتههایی ریاضی و تجربی تحصیل میکنند، بچههای انسانی را مسخره میکنند و میگویند کار شما فقط رمان خواندن است. اما بسیاری از همین بچههای ریاضی و تجربی برای کنکور کارشناسی ارشد تغییر رشته میدهند و به سمت رشتههای علوم انسانی کوچ میکنند. ما اینها را در دانشگاه توابین صدا میزنیم. آنها فهمیدند که سنگر در علوم انسانی بسیار خالیست و برای همین توبه کردند و به سمت رشتههای این علوم مثل رسانه و ... آمدند! بسیاری از آنها هم بعد از تحصیل در مقطع کارشناسی فهمیدند که علاقهای به درسی که میخوانند ندارند و صرفاً به خاطر جو خاصی که در زمان کنکور وجدداشت، به سمت آن رفتند.
75درصد از کسانی که به دنبال رشتهی مورد علاقهی خود رفتند، پولدار هم شدند
یکی از موارد مهمی که خانوادهها و فرزندانشان ترجیح میدهند که در رشتههای مهندسی و پزشکی ادامه تحصیل دهند، بحثهای مالی است. شما نگران نبودید که بعد از تحصیل در رشتهی رسانه، با مشکلات مالی روبهرو شوید و به اندازهی یک مهندس و یا دکتر درآمد نداشته باشید؟
این سوال، سوال خوبیست که بیشتر خانوادههای ما با آن درگیر هستند. یک طرح تحقیقاتی سالها پیش در آمریکا انجام شد و در آن از تعدادی دانشآموز سوال کردند که شما بین رشتهی مورد علاقهتان و رشتهای که احساس میکنید در آن پول بیشتری بدست میآورید کدام را انتخاب میکنید؟ 70 درصد اعلام کردند که ما به دنبال پول میرویم و پس از کسب درآمد به علائقمان هم میرسیم. بعدها مجدد به سراغ این افراد رفتند و مشاهده کردند که 75درصد از کسانی که به دنبال رشتهی مورد علاقهی خود رفتند، پولدار هم شدند. اما درصد کمی از افرادی که به دنبال پول رفتند، به درآمدهای کلان رسیدند.
سهگانهی مسجد، معلم و مادر...
شما گفتید از همان دوران دبیرستان میدانستید که قرار است مستندی با موضوع مدرکگرایی بسازید. یعنی علاوه بر دغدغهی بد بودن مدرکگرایی، به مستند ساختن هم علاقه داشتید. این علاقه از چه زمانی در شما ایجاد شد؟
من از دوران دبیرستان با تمام محدودیتهایی که وجود داشت، معمولا همراه خودم دوربین میبردم. من از همان موقع فیلم میگرفتم و در اوقات فراغتم تدوین میکردم. بسیاری از استعدادها در دوران دبیرستان شکل میگیرد و شکوفا میشود. اما متاسفانه در کشور ما این استعدادها سرکوب میشود و همیشه بهترین مدارس آنهایی هستند که بهترین نتایج را در کنکور میگیرند نه آنهایی بر روی استعداد دانشآموزان کار میکنند. به نظر من مقصر اصلی «آموزش و پرورش» است. آنها به گونهای فرهنگسازی کردهاند که خانوادهها چنین توقع بیجایی در وجودشان پدیدار شده. اتفاقا سازمان سنجش دارد کارش را به خوبی انجام میدهد. اگر جامعهای قرار باشد اصلاح شود، باید در سه حوزه تغییراتی در خود ایجاد کند. این سه حوزه عبارتند از رسانه، آموزش و خانواده که اسلامی آن میشود مسجد و معلم و مادر. متاسفانه «آموزش و پرورش» ما همه چیز رارها کرده و اصلا به فکر اصلاح نیست.
والدین دغدغهی خلاقیت فرزندشان را ندارند
یعنی در این سیستم آموزش و پرورش مدرسهای که به علائق و استعدادهای یک دانشآموز اهمیت بدهد، پیدا نمیشود؟
من فکر میکنم نداریم. چون اگر بود ما در تحقیقاتمان آنرا پیدا میکردیم. مدارس ما امکانات بسیار خوب و وسیعی دارند. بهترین معلمها هم در این مدارس حضور دارند و به خوبی میتوانند در تربیت دانشآموزان نقش مثبت ایفا کنند. اما به خاطر کنکور، مدرسهای به فکر پرورش استعداد دانشاموزانش نیست. من موقعی در یک مدرسه تدریس میکردم و به مدیر دبستان آنجا پیشنهاد کردم که یک کلاس خلاقیت برای بچهها برگزار کنیم و ببینیم هر کدام از این بچههای دبستانی به چه حوزهای علاقه دارند، آقای مدیر به من گفتند که والدین دغدغهی خلاقیت فرزندشان را ندارند و آنها توقع دارند نمرهی ریاضی و علوم دانشآموزشان بالا باشد. این حرف بسیار درست و تاسفباری است که تمام تمرکز خانوادهها شده درس خواندن و کنکور قبول شدن آن هم در رشتههای مهندسی و پزشکی. آنها توجه نمیکنند که شاید استعداد و علاقهی فرزندشان در حوزهی دیگری باشد. البته این توقع را «آموزش و پرورش» در آنها به وجود آورده.
مجبور بودم که توهینها و متلکهای اساتید فیلمسازی را تحمل کنم
با این اوصاف در دبیرستان شما هم توجهی به علاقهی شما که فیلمسازی بود، نمیشد. بعد از مدرسه به دنبال کسب مهارت در حوزهی فیلم و مستندسازی رفتید یا به صورت تجربی این کار را آموختید؟
بله. سال 88 وبعد از کنکور تصمیم گرفتم که در کلاسهای فیلمسازی شرکت کنم و به دنبال آموزشگاهی میگشتم که با اعتقاداتم همخوانی داشته باشد. آن زمان نه جشنواره عماری بود و نه کلاسهای آموزشی «حوزه هنری» برگزار میشد. اما من مصر بودم که به کلاس فیلمسازی بروم. برای همین در کلاسهای «کانون سینماگران جوان» ثبتنام کردم. هر چند عقاید دینی من با فضای کلاس سازگار نبود و فضا کاملا روشنفکری بود، اما من مجبور بودم که این فضا و توهینها و متلکهای اساتید را تحمل کنم. همین کلاسها باعث شد که با فضای روشنفکری بیشتر اشنا شوم و البته چیزهای بسیار زیادی از لحاظ فنی هم آموختم.
ناگفتههایی از نامهای نه چندان دور...
تمام این آموزشها منجر شد که شما پس از چند سال «داوطلبین عزیز» را بسازید. قبل از این مستند هم کار دیگری ساخته بودید؟
بله. اولین مستند جدی من «ناگفتههایی از نامهای نه چندان دور» نام دارد که مستندی روایی و به نوعی شاعرانه پیرامون نامهای خیابانهای شهر تهران است. آن مستند نگاهی اجتماعی و انقلابی به این موضوع دارد که مخاطب عام هم با آن ارتباط برقرار میکند. مردم ما هر روز از یک خیابان و یا یک کوچهی خاص عبور میکنند و هیچگاه به نام خیابان توجه نمیکنند. من میخواستم با این بهانه به مردم بگویم که ما بسیاری از اسطورههای ملی و مذهبی کشورمان را نمیشناسیم. این کار را در 13 دقیقه ساختم و به نوعی با ساخت آن، کار مستندسازی را هم یاد گرفتم. البته من به عنوان اولین کار جدی خودم از این اثر دفاع میکنم. بسیاری از مستنسازان، اسمی از کارهای اولشان نمیبرند، تا نامی از آن آثار در رزومهی کاریشان نباشد. اما من «ناگفتههایی از نامهای نه چندان دور» را به عنوان اولین کارم دوست دارم. بعد از «ناگفتههایی از نامهای نه چندان دور» به سراغ ساخت مستندی با موضوع وضعیت اقتصادی کشور در زمانی که قیمت سکه و دلار متغیر بود، رفتیم. این کار را با همکاری «علی صدرینیا» -کارگردان مجموعه طنز «دکتر سلام»- و برای «خبرگزاری دانشجو» ساختیم. بعد از این دو مستند «داوطلبین عزیز» را ساختم.
توصیفات بسیار مثبت «محمدرضا شجریان» از انقلاب اسلامی ایران!
البته قبل از آن هم نزدیک به دو ماه در مجلهی «سروش» کار کردم. قرار بود ویژهنامهای از 1500 شمارهی قبلی این مجله منتشر کنیم و درآن گلچینی از بهترین مطالب را بیاوریم. برای همین با کمک چند نفر از دوستان شروع به بازخوانی مجلهی «سروش» از ابتدا، تا شمارهی 1500 کردیم که در آن به مطالب بسیار جالب و جذابی برخوردیم. مثلا «حسن فتحی» در سالهای دور در این مجله پیرامون تئاتر مطلب مینوشت. همچنین مصاحبههای بسیار جالبی با «پروفسور حسابی» در این مجله بود. جالبتر آنکه در شمارههای ابتدایی «سروش» مصاحبهای با «محمدرضا شجریان» وجود داشت که توصیفات بسیار خوب و مثبتی از انقلاب در ایران کرده بود که آن حرفها کاملاً مغایر با صحبتهای سالهای اخیر شجریان است.
در حین مطالعهی دروس کنکور به خاطر فشار و استرس زیاد غش کردم
برگردیم به مستند «داوطلبین عزیز». شما گفتید که در زمان دبیرستان و کنکور دوبار سنتشکنی کردید و به نحوی به دنبال علایقتان رفتید. از اتفاقاتی که آن زمان سبب شد شما به فکر ساخت مستندی با موضوع مدرکگرایی بیفتید توضیح دهید.
من یادداشتهای خودم در زمان کنکور را هنوز نگه داشتم. در حقیقت آن یادداشتها، اعتراضات یک دانشجو به کنکور است. من به خاطر دارم که یکبار در حین مطالعهی دروس کنکور به خاطر فشار و استرس زیاد غش کردم. بچههای کنکوری بسیار مظلوم هستند و فشار بسیار زیادی را به خصوص از سمت خانوادهها تحمل میکنند.
خاطرهای از گفتگو با مدیر انتشارات «گاج»
در اینجا میخواهم خاطرهای را تعریف کنم که هیچگاه از ذهن من پاک نخواهد شد. سال سوم دبیرستان برای تهیهی کتابهای کنکور به نمایشگاه کتاب رفتیم که به طور اتفاقی در غرفهی کتابهای «گاج» با آقای «ابوالفضل جوکار»، مدیر این انتشارات برخورد کردیم. من به ایشان گفتم که کتابها و تبلیغات شما انگیزهای کاذب در بین دانشآموزان و خانوادههایشان ایجاد میکند. چون آنها فکر میکنند که همه دارند برای کنکور میخوانند و اگر آنها این کار را نکنند، از جامعه عقب هستند. به ایشان گفتم کتابهای شما پرتیراژترین کتابهای کشور است. اما فکر میکنید که بچهها را به مسیر درستی هدایت میکنید؟ ایشان در جواب به من گفتند که محوریت کارهای ما آموزش است نه علم. یعنی آنها فقط آموزش میدهند و برایشان مهم نیست این آموزش در چه حوزهایست و مهم نیست که آیا به علم دانشآموز افزوده میشود یا خیر.
«داوطلبین عزیز» زندگی سه جوان با سه خصوصیت متفاوت است
معیار شما برای انتخاب سوژههای مستندتان چه بود؟
من برای ساخت مستند به یک چارت رسیدم و تصمیم گرفتم بر مبنای ان چارت سوژههای مستند را انتخاب کنم. ما در آن چارت انسانها را به چهار دسته تقسیم کردیم. اول آنهایی که هم مدرک تحصیلی خوبی دارند و هم در زندگیشان موفق هستند. مثل بسیاری از اساتید دانشگاه. دوم افرادی که مدرک تحصیلی دارند، اما انسانهای موفقی نیستند. سوم آنهایی که مدرک تحصیلی ندارند، اما موفق هستند و چهارم آنهایی که نه مدرک دارند و نه انسان موفقی هستند. من دستهی اول را کنار گذاشتم. چرا که در ذهن همهی ما چنین فردی هست. اما برای سه مورد دیگر به دنبال سوژه رفتم. مثلا زندگی «محسن» را که دارای مدرک مهندسی پزشکی است، ولی عاشق تئاتر است و از رشتهی مهندسی لذت نمیبرد، به عنوان فردی که مدرک دارد ولی موفق نیست، به تصویر کشیدیم. برای نشان دادن فردکی که مدرک ندارد ولی کاملا موفق است، به سراغ «حامد حدادی» و رییس کارخانهی «زرماکارون» یعنی «آقای سلطانی» رفتیم. همچنین زندگی «علی»، زندگی انسانی است که مدرک ندارد و از زندگی هم لذت نمیبرد. در حقیقت شاکلهی اصلی «داوطلبین عزیز» را زندگی سه جوان با سه شاخصه و خصوصیت مختلف تشکیل میدهد.
مصائب گفتگو با یک کارخانهدار...
انتخاب «حامد حدادی» در این مستند، کمی عجیب و شاید بیارتباط به نظر میرسد...
«حامد حدادی» به عنوان یک فرد موفقی که مدرک ندارد از قبل در ذهن من بود. ما مطلع شدیم که ایشان قصد خروج از کشور دارد. برای همین فیلمبرداری از ایشان را زمانی انجام دادیم که هنوز کار جدی ساخت مستند شروع نشده بود و ما مجبور بودیم برای مصاحبه با آقای «حدادی» سریع عمل کنیم. همچنین آقای «سلطانی» هم که به عنوان رئیس کارخانهی «زر ماکارون» و فردی که مدرک دانشگاهی ندارد، اما صاحب یکی از کارخانههای بزرگ تولید ماکارونی در دنیاست، خیلی برای مصاحبه با ما وقت نگذاشتند و خیلی از خاطراتشان را نگفتند. اما بین همه این شخصیتها، «محسن» یک حسن بزرگ داشت. او دارای مدرک مهندسی پزشکی و فعال در حوزهی تئاتر بود و ما این علاقهی او را میتوانستیم به تصویر بکشیم. ولی اگر مثلاً او مهندسی میخواند و به فیزیک علاقه داشت، نمیشد فیزیک را بر خلاف تئاتر به خوبی به تصویر کشید.
جوان طرد شده از «ایران خودرو» به کارخانهی «BMW» دعوت شد
در تحقیقاتتان با سوژههای دیگری هم برخورد کردید؟
ما در تحقیقاتمان با توجه به چارتی که در ذهن داشتیم، به سوژههای زیادی رسیدیم. مثلاً میدانستیم که یک جوان اردبیلی که تحصیلات دانشگاهی هم ندارد، ترمزی را طراحی و به ایرانخودرو ارائه کرده که این شرکت اختراع وی را قبول نکرده است. اما کارخانهی «BMW» از اختراع این جوان باخبر میشود و برای او دعوتنامه میفرستد تا به آلمان برود. ما میدانستیم چنین فردی وجود دارد، اما هر چه گشتیم او را پیدا نکردیم.
عکسالعمل شخصیت محوری مستند بعد از ملاحظهی رتبهی کنکورش کاملا واقعی بود
صحنهای که در آن علی قصد داشت از طریق کامپیوتر رتبهی کنکورش را ببیند، بسیار طبیعی درآمده بود و افرادی که در سالن اکران مستند در «جشنواره عمار» بودند، کاملا با آن صحنه ارتباط برقرار کردند. چراکه تقریبا همه چنین اتفاقی را تجربه کردند. چه طور شد که این سکانس آن قدر طبیعی درآمد؟
علی از رتبهی کنکور خود اطلاعی نداشت. البته شب قبلش نتایج اعلام شده بود و مادر علی از رتبهی او خبرداشت. ولی برای اینکه آن صحنه واقعا طبیعی از آب دربیاید، به ایشان تاکید کرده بودیم که به علی حرفی نزند. صبح روز بعد از اعلام نتایج به خانهی علی رفتیم و او را از خواب بیدار کردیم تا نتیجهی کنکور خود را ببیند. عکسالعمل علی بعد از ملاحظهی رتبهی کنکورش بازسازی شده نبود.
بچهها تاریخ ساختن فیلمهایشان را طوری تنظیم میکنند که به «جشنواره عمار» برسد
مستند شما توانست به عنوان اثر منتخب «جشنواره عمار» معرفی شود. نظر شما راجع به این جشنواره چیست؟
این جشنواره به یک پایگاه برای مستندسازان و فیلمسازان دغدغهمند و انقلابی تبدیل شده است. یعنی بچهها تاریخ ساختن فیلمهایشان را طوری تنظیم میکنند که به «جشنواره عمار» برسد. دقیقا مثل کاری که فیلمسازان برای رسید فیلمهایشان به «جشنواره فجر» انجام میدهند. این جشنواره نوپاست و ضعفهایی هم دارد. اما قطعا به مرور بهتر خواهد شد.
حزباللهیها تئاتر را فراموش کردهاند
به عنوان حرف پایانی اگر مطلب خاصی هست، بفرمایید.
به نظرم حزبالهیها یک حوزه را فراموش کردند و آن حوزه تئاتر است. تئاتر ویژگیهایی دارد که سینما فاقد آن است. خلاقیت و فعالیت و تخیل مخاطب در سینما نیست و در تئاتر هست. در سینما شما همه چیز را نشان میدهی اما در تئاتر به عنوان مثال وقتی پردهای تکان میخورد، شما باید تخیل کنید که این یعنی طوفان نوح. یعنی جزئیات نمایش به مخاطب سپرده میشود. بهترین کارگردانان و بازیگران کشور ما هم تئاتری هستند و کارشان را با تئاتر آغاز کردند. نکتهی مهمی که در تئاتر وجود دارد اینست که خطوط قرمز آن کمتر از سینما و بسیار کمتر از تلویزیون است. ولی همین خطوط قرمز در طی سالیان منتقل میشود. یعنی 20 سال پیش تئاترهایی اجرا میشد که در آنها به راحتی از خطوط قرمز تلویزیون و سینما عبور میکردند. اما بعد از بیست سال میبینیم که همان خطوط قرمز امروز دیگر در تلویزیون و سینما وجود ندارد و این تاثیر تئاتر است. شاید دلیل چنین اتفاقی این موضوع باشد که تیمهای کارگردانی و بازیگری سینما و تلویزیون از تئاتر شکل میگیرد. یعنی در تئاتر با هم آشنا میشوند و تیم تشکیل میدهند و بعد وارد سینما میشوند. ولی متاسفانه تئاتر با این همه اهمیتش مغفول مانده و کمتر کسی در جبههی فرهنگی انقلاب به آن توجه میکند.
در دهمین گفتگو از این سلسله گفتگوها، به سراغ «محمدحسن یادگاری» رفتیم. او جوان 23 ساله ایست که در مقطع کارشناسی، تحصیل در رشتهی علوم ارتباطات اجتماعی را انتخاب کرده و هماکنون هم در دانشگاه تهران و در رشتهی مطالعات فرهنگی و رسانه، مقطع کارشناسی ارشد را پشت سر میگذارد. یادگاری در جشنوارهی چهارم عمار به خاطر مستند «داوطلبین عزیز» -مستندی با موضوع مدرکگرایی- به عنوان کارگردان برگزیده انتخاب شد. ماحصل گفتگوی ما با این کارگردان جوان و خوشذوق، به نوعی رنجنامهای از اتفاقاتی است که تمام دانشآموزان و والدینشان پشت سد کنکور، با آن روبهرو شدهاند:
از همان زمان دبیرستان میدانستم که باید مستندی با این موضوع بسازم!
آقای «یادگاری»! ظاهراً مستند «داوطلبین عزیز» شما قرار است بگوید که مدرکگرایی معضل بزرگیست که تقریبا تمام خانوادهها درگیر آن هستند. از اینجا شروع کنیم که آیا خود شما هم با چنین معضلی روبهرو بودید؟
من دوبار با چنین مشکلی روبهرو شدم، و فشار زیادی را تحمل کردم. یکبار وقتی که در دبیرستان از رشتهی ریاضی به انسانی رفتم و بار دیگر زمانی که برای دانشگاه رشتهی علوم ارتباطات را انتخاب کردم. اما وقتی در کنکور کارشناسی ارشد، رتبهام 8 شد، آنهایی که به من معترض بودند و راهم را غلط قلمداد میکردند، فهمیدند که من در کارم جدی هستم. من رشتهی تحصیلیم را کاملا با علاقه انتخاب کردم و با توجه به رتبهای که در کنکور کارشناسی داشتم، میتوانستم به رشتههای بهتری مثل حقوق و روانشناسی بروم. اما علوم ارتباطات را انتخاب کردم. درحقیقت به خاطر دغدغهای که در زمان دبیرستان در من ایجاد شد، از همان زمان دبیرستان میدانستم که باید مستندی با این موضوع بسازم.
توابین و تغییر رشته دانشجویان فنی به سمت علوم انسانی
از طرف خانواده فشاری بر روی شما نبود که باید حتما به سمت رشتههای مهندسی بروید؟ خانوادهی شما چه طور با این تصمیمات شما کنار آمد؟
طبیعتاً خانوادهام تمایل داشتند که من در رشتهی مهندسی ادامه تحصیل بدهم. البته خانواده و اقوام نزدیک، مثل دایی و خاله و عمه و ... یک طرف و نگاه تمسخرآمیز بچههای دبیرستان یکطرف. بسیاری از دبیرستانیهایی که در رشتههایی ریاضی و تجربی تحصیل میکنند، بچههای انسانی را مسخره میکنند و میگویند کار شما فقط رمان خواندن است. اما بسیاری از همین بچههای ریاضی و تجربی برای کنکور کارشناسی ارشد تغییر رشته میدهند و به سمت رشتههای علوم انسانی کوچ میکنند. ما اینها را در دانشگاه توابین صدا میزنیم. آنها فهمیدند که سنگر در علوم انسانی بسیار خالیست و برای همین توبه کردند و به سمت رشتههای این علوم مثل رسانه و ... آمدند! بسیاری از آنها هم بعد از تحصیل در مقطع کارشناسی فهمیدند که علاقهای به درسی که میخوانند ندارند و صرفاً به خاطر جو خاصی که در زمان کنکور وجدداشت، به سمت آن رفتند.
75درصد از کسانی که به دنبال رشتهی مورد علاقهی خود رفتند، پولدار هم شدند
یکی از موارد مهمی که خانوادهها و فرزندانشان ترجیح میدهند که در رشتههای مهندسی و پزشکی ادامه تحصیل دهند، بحثهای مالی است. شما نگران نبودید که بعد از تحصیل در رشتهی رسانه، با مشکلات مالی روبهرو شوید و به اندازهی یک مهندس و یا دکتر درآمد نداشته باشید؟
این سوال، سوال خوبیست که بیشتر خانوادههای ما با آن درگیر هستند. یک طرح تحقیقاتی سالها پیش در آمریکا انجام شد و در آن از تعدادی دانشآموز سوال کردند که شما بین رشتهی مورد علاقهتان و رشتهای که احساس میکنید در آن پول بیشتری بدست میآورید کدام را انتخاب میکنید؟ 70 درصد اعلام کردند که ما به دنبال پول میرویم و پس از کسب درآمد به علائقمان هم میرسیم. بعدها مجدد به سراغ این افراد رفتند و مشاهده کردند که 75درصد از کسانی که به دنبال رشتهی مورد علاقهی خود رفتند، پولدار هم شدند. اما درصد کمی از افرادی که به دنبال پول رفتند، به درآمدهای کلان رسیدند.
سهگانهی مسجد، معلم و مادر...
شما گفتید از همان دوران دبیرستان میدانستید که قرار است مستندی با موضوع مدرکگرایی بسازید. یعنی علاوه بر دغدغهی بد بودن مدرکگرایی، به مستند ساختن هم علاقه داشتید. این علاقه از چه زمانی در شما ایجاد شد؟
من از دوران دبیرستان با تمام محدودیتهایی که وجود داشت، معمولا همراه خودم دوربین میبردم. من از همان موقع فیلم میگرفتم و در اوقات فراغتم تدوین میکردم. بسیاری از استعدادها در دوران دبیرستان شکل میگیرد و شکوفا میشود. اما متاسفانه در کشور ما این استعدادها سرکوب میشود و همیشه بهترین مدارس آنهایی هستند که بهترین نتایج را در کنکور میگیرند نه آنهایی بر روی استعداد دانشآموزان کار میکنند. به نظر من مقصر اصلی «آموزش و پرورش» است. آنها به گونهای فرهنگسازی کردهاند که خانوادهها چنین توقع بیجایی در وجودشان پدیدار شده. اتفاقا سازمان سنجش دارد کارش را به خوبی انجام میدهد. اگر جامعهای قرار باشد اصلاح شود، باید در سه حوزه تغییراتی در خود ایجاد کند. این سه حوزه عبارتند از رسانه، آموزش و خانواده که اسلامی آن میشود مسجد و معلم و مادر. متاسفانه «آموزش و پرورش» ما همه چیز رارها کرده و اصلا به فکر اصلاح نیست.
والدین دغدغهی خلاقیت فرزندشان را ندارند
یعنی در این سیستم آموزش و پرورش مدرسهای که به علائق و استعدادهای یک دانشآموز اهمیت بدهد، پیدا نمیشود؟
من فکر میکنم نداریم. چون اگر بود ما در تحقیقاتمان آنرا پیدا میکردیم. مدارس ما امکانات بسیار خوب و وسیعی دارند. بهترین معلمها هم در این مدارس حضور دارند و به خوبی میتوانند در تربیت دانشآموزان نقش مثبت ایفا کنند. اما به خاطر کنکور، مدرسهای به فکر پرورش استعداد دانشاموزانش نیست. من موقعی در یک مدرسه تدریس میکردم و به مدیر دبستان آنجا پیشنهاد کردم که یک کلاس خلاقیت برای بچهها برگزار کنیم و ببینیم هر کدام از این بچههای دبستانی به چه حوزهای علاقه دارند، آقای مدیر به من گفتند که والدین دغدغهی خلاقیت فرزندشان را ندارند و آنها توقع دارند نمرهی ریاضی و علوم دانشآموزشان بالا باشد. این حرف بسیار درست و تاسفباری است که تمام تمرکز خانوادهها شده درس خواندن و کنکور قبول شدن آن هم در رشتههای مهندسی و پزشکی. آنها توجه نمیکنند که شاید استعداد و علاقهی فرزندشان در حوزهی دیگری باشد. البته این توقع را «آموزش و پرورش» در آنها به وجود آورده.
مجبور بودم که توهینها و متلکهای اساتید فیلمسازی را تحمل کنم
با این اوصاف در دبیرستان شما هم توجهی به علاقهی شما که فیلمسازی بود، نمیشد. بعد از مدرسه به دنبال کسب مهارت در حوزهی فیلم و مستندسازی رفتید یا به صورت تجربی این کار را آموختید؟
بله. سال 88 وبعد از کنکور تصمیم گرفتم که در کلاسهای فیلمسازی شرکت کنم و به دنبال آموزشگاهی میگشتم که با اعتقاداتم همخوانی داشته باشد. آن زمان نه جشنواره عماری بود و نه کلاسهای آموزشی «حوزه هنری» برگزار میشد. اما من مصر بودم که به کلاس فیلمسازی بروم. برای همین در کلاسهای «کانون سینماگران جوان» ثبتنام کردم. هر چند عقاید دینی من با فضای کلاس سازگار نبود و فضا کاملا روشنفکری بود، اما من مجبور بودم که این فضا و توهینها و متلکهای اساتید را تحمل کنم. همین کلاسها باعث شد که با فضای روشنفکری بیشتر اشنا شوم و البته چیزهای بسیار زیادی از لحاظ فنی هم آموختم.
ناگفتههایی از نامهای نه چندان دور...
تمام این آموزشها منجر شد که شما پس از چند سال «داوطلبین عزیز» را بسازید. قبل از این مستند هم کار دیگری ساخته بودید؟
بله. اولین مستند جدی من «ناگفتههایی از نامهای نه چندان دور» نام دارد که مستندی روایی و به نوعی شاعرانه پیرامون نامهای خیابانهای شهر تهران است. آن مستند نگاهی اجتماعی و انقلابی به این موضوع دارد که مخاطب عام هم با آن ارتباط برقرار میکند. مردم ما هر روز از یک خیابان و یا یک کوچهی خاص عبور میکنند و هیچگاه به نام خیابان توجه نمیکنند. من میخواستم با این بهانه به مردم بگویم که ما بسیاری از اسطورههای ملی و مذهبی کشورمان را نمیشناسیم. این کار را در 13 دقیقه ساختم و به نوعی با ساخت آن، کار مستندسازی را هم یاد گرفتم. البته من به عنوان اولین کار جدی خودم از این اثر دفاع میکنم. بسیاری از مستنسازان، اسمی از کارهای اولشان نمیبرند، تا نامی از آن آثار در رزومهی کاریشان نباشد. اما من «ناگفتههایی از نامهای نه چندان دور» را به عنوان اولین کارم دوست دارم. بعد از «ناگفتههایی از نامهای نه چندان دور» به سراغ ساخت مستندی با موضوع وضعیت اقتصادی کشور در زمانی که قیمت سکه و دلار متغیر بود، رفتیم. این کار را با همکاری «علی صدرینیا» -کارگردان مجموعه طنز «دکتر سلام»- و برای «خبرگزاری دانشجو» ساختیم. بعد از این دو مستند «داوطلبین عزیز» را ساختم.
توصیفات بسیار مثبت «محمدرضا شجریان» از انقلاب اسلامی ایران!
البته قبل از آن هم نزدیک به دو ماه در مجلهی «سروش» کار کردم. قرار بود ویژهنامهای از 1500 شمارهی قبلی این مجله منتشر کنیم و درآن گلچینی از بهترین مطالب را بیاوریم. برای همین با کمک چند نفر از دوستان شروع به بازخوانی مجلهی «سروش» از ابتدا، تا شمارهی 1500 کردیم که در آن به مطالب بسیار جالب و جذابی برخوردیم. مثلا «حسن فتحی» در سالهای دور در این مجله پیرامون تئاتر مطلب مینوشت. همچنین مصاحبههای بسیار جالبی با «پروفسور حسابی» در این مجله بود. جالبتر آنکه در شمارههای ابتدایی «سروش» مصاحبهای با «محمدرضا شجریان» وجود داشت که توصیفات بسیار خوب و مثبتی از انقلاب در ایران کرده بود که آن حرفها کاملاً مغایر با صحبتهای سالهای اخیر شجریان است.
در حین مطالعهی دروس کنکور به خاطر فشار و استرس زیاد غش کردم
برگردیم به مستند «داوطلبین عزیز». شما گفتید که در زمان دبیرستان و کنکور دوبار سنتشکنی کردید و به نحوی به دنبال علایقتان رفتید. از اتفاقاتی که آن زمان سبب شد شما به فکر ساخت مستندی با موضوع مدرکگرایی بیفتید توضیح دهید.
من یادداشتهای خودم در زمان کنکور را هنوز نگه داشتم. در حقیقت آن یادداشتها، اعتراضات یک دانشجو به کنکور است. من به خاطر دارم که یکبار در حین مطالعهی دروس کنکور به خاطر فشار و استرس زیاد غش کردم. بچههای کنکوری بسیار مظلوم هستند و فشار بسیار زیادی را به خصوص از سمت خانوادهها تحمل میکنند.
خاطرهای از گفتگو با مدیر انتشارات «گاج»
در اینجا میخواهم خاطرهای را تعریف کنم که هیچگاه از ذهن من پاک نخواهد شد. سال سوم دبیرستان برای تهیهی کتابهای کنکور به نمایشگاه کتاب رفتیم که به طور اتفاقی در غرفهی کتابهای «گاج» با آقای «ابوالفضل جوکار»، مدیر این انتشارات برخورد کردیم. من به ایشان گفتم که کتابها و تبلیغات شما انگیزهای کاذب در بین دانشآموزان و خانوادههایشان ایجاد میکند. چون آنها فکر میکنند که همه دارند برای کنکور میخوانند و اگر آنها این کار را نکنند، از جامعه عقب هستند. به ایشان گفتم کتابهای شما پرتیراژترین کتابهای کشور است. اما فکر میکنید که بچهها را به مسیر درستی هدایت میکنید؟ ایشان در جواب به من گفتند که محوریت کارهای ما آموزش است نه علم. یعنی آنها فقط آموزش میدهند و برایشان مهم نیست این آموزش در چه حوزهایست و مهم نیست که آیا به علم دانشآموز افزوده میشود یا خیر.
«داوطلبین عزیز» زندگی سه جوان با سه خصوصیت متفاوت است
معیار شما برای انتخاب سوژههای مستندتان چه بود؟
من برای ساخت مستند به یک چارت رسیدم و تصمیم گرفتم بر مبنای ان چارت سوژههای مستند را انتخاب کنم. ما در آن چارت انسانها را به چهار دسته تقسیم کردیم. اول آنهایی که هم مدرک تحصیلی خوبی دارند و هم در زندگیشان موفق هستند. مثل بسیاری از اساتید دانشگاه. دوم افرادی که مدرک تحصیلی دارند، اما انسانهای موفقی نیستند. سوم آنهایی که مدرک تحصیلی ندارند، اما موفق هستند و چهارم آنهایی که نه مدرک دارند و نه انسان موفقی هستند. من دستهی اول را کنار گذاشتم. چرا که در ذهن همهی ما چنین فردی هست. اما برای سه مورد دیگر به دنبال سوژه رفتم. مثلا زندگی «محسن» را که دارای مدرک مهندسی پزشکی است، ولی عاشق تئاتر است و از رشتهی مهندسی لذت نمیبرد، به عنوان فردی که مدرک دارد ولی موفق نیست، به تصویر کشیدیم. برای نشان دادن فردکی که مدرک ندارد ولی کاملا موفق است، به سراغ «حامد حدادی» و رییس کارخانهی «زرماکارون» یعنی «آقای سلطانی» رفتیم. همچنین زندگی «علی»، زندگی انسانی است که مدرک ندارد و از زندگی هم لذت نمیبرد. در حقیقت شاکلهی اصلی «داوطلبین عزیز» را زندگی سه جوان با سه شاخصه و خصوصیت مختلف تشکیل میدهد.
مصائب گفتگو با یک کارخانهدار...
انتخاب «حامد حدادی» در این مستند، کمی عجیب و شاید بیارتباط به نظر میرسد...
«حامد حدادی» به عنوان یک فرد موفقی که مدرک ندارد از قبل در ذهن من بود. ما مطلع شدیم که ایشان قصد خروج از کشور دارد. برای همین فیلمبرداری از ایشان را زمانی انجام دادیم که هنوز کار جدی ساخت مستند شروع نشده بود و ما مجبور بودیم برای مصاحبه با آقای «حدادی» سریع عمل کنیم. همچنین آقای «سلطانی» هم که به عنوان رئیس کارخانهی «زر ماکارون» و فردی که مدرک دانشگاهی ندارد، اما صاحب یکی از کارخانههای بزرگ تولید ماکارونی در دنیاست، خیلی برای مصاحبه با ما وقت نگذاشتند و خیلی از خاطراتشان را نگفتند. اما بین همه این شخصیتها، «محسن» یک حسن بزرگ داشت. او دارای مدرک مهندسی پزشکی و فعال در حوزهی تئاتر بود و ما این علاقهی او را میتوانستیم به تصویر بکشیم. ولی اگر مثلاً او مهندسی میخواند و به فیزیک علاقه داشت، نمیشد فیزیک را بر خلاف تئاتر به خوبی به تصویر کشید.
جوان طرد شده از «ایران خودرو» به کارخانهی «BMW» دعوت شد
در تحقیقاتتان با سوژههای دیگری هم برخورد کردید؟
ما در تحقیقاتمان با توجه به چارتی که در ذهن داشتیم، به سوژههای زیادی رسیدیم. مثلاً میدانستیم که یک جوان اردبیلی که تحصیلات دانشگاهی هم ندارد، ترمزی را طراحی و به ایرانخودرو ارائه کرده که این شرکت اختراع وی را قبول نکرده است. اما کارخانهی «BMW» از اختراع این جوان باخبر میشود و برای او دعوتنامه میفرستد تا به آلمان برود. ما میدانستیم چنین فردی وجود دارد، اما هر چه گشتیم او را پیدا نکردیم.
عکسالعمل شخصیت محوری مستند بعد از ملاحظهی رتبهی کنکورش کاملا واقعی بود
صحنهای که در آن علی قصد داشت از طریق کامپیوتر رتبهی کنکورش را ببیند، بسیار طبیعی درآمده بود و افرادی که در سالن اکران مستند در «جشنواره عمار» بودند، کاملا با آن صحنه ارتباط برقرار کردند. چراکه تقریبا همه چنین اتفاقی را تجربه کردند. چه طور شد که این سکانس آن قدر طبیعی درآمد؟
علی از رتبهی کنکور خود اطلاعی نداشت. البته شب قبلش نتایج اعلام شده بود و مادر علی از رتبهی او خبرداشت. ولی برای اینکه آن صحنه واقعا طبیعی از آب دربیاید، به ایشان تاکید کرده بودیم که به علی حرفی نزند. صبح روز بعد از اعلام نتایج به خانهی علی رفتیم و او را از خواب بیدار کردیم تا نتیجهی کنکور خود را ببیند. عکسالعمل علی بعد از ملاحظهی رتبهی کنکورش بازسازی شده نبود.
بچهها تاریخ ساختن فیلمهایشان را طوری تنظیم میکنند که به «جشنواره عمار» برسد
مستند شما توانست به عنوان اثر منتخب «جشنواره عمار» معرفی شود. نظر شما راجع به این جشنواره چیست؟
این جشنواره به یک پایگاه برای مستندسازان و فیلمسازان دغدغهمند و انقلابی تبدیل شده است. یعنی بچهها تاریخ ساختن فیلمهایشان را طوری تنظیم میکنند که به «جشنواره عمار» برسد. دقیقا مثل کاری که فیلمسازان برای رسید فیلمهایشان به «جشنواره فجر» انجام میدهند. این جشنواره نوپاست و ضعفهایی هم دارد. اما قطعا به مرور بهتر خواهد شد.
حزباللهیها تئاتر را فراموش کردهاند
به عنوان حرف پایانی اگر مطلب خاصی هست، بفرمایید.
به نظرم حزبالهیها یک حوزه را فراموش کردند و آن حوزه تئاتر است. تئاتر ویژگیهایی دارد که سینما فاقد آن است. خلاقیت و فعالیت و تخیل مخاطب در سینما نیست و در تئاتر هست. در سینما شما همه چیز را نشان میدهی اما در تئاتر به عنوان مثال وقتی پردهای تکان میخورد، شما باید تخیل کنید که این یعنی طوفان نوح. یعنی جزئیات نمایش به مخاطب سپرده میشود. بهترین کارگردانان و بازیگران کشور ما هم تئاتری هستند و کارشان را با تئاتر آغاز کردند. نکتهی مهمی که در تئاتر وجود دارد اینست که خطوط قرمز آن کمتر از سینما و بسیار کمتر از تلویزیون است. ولی همین خطوط قرمز در طی سالیان منتقل میشود. یعنی 20 سال پیش تئاترهایی اجرا میشد که در آنها به راحتی از خطوط قرمز تلویزیون و سینما عبور میکردند. اما بعد از بیست سال میبینیم که همان خطوط قرمز امروز دیگر در تلویزیون و سینما وجود ندارد و این تاثیر تئاتر است. شاید دلیل چنین اتفاقی این موضوع باشد که تیمهای کارگردانی و بازیگری سینما و تلویزیون از تئاتر شکل میگیرد. یعنی در تئاتر با هم آشنا میشوند و تیم تشکیل میدهند و بعد وارد سینما میشوند. ولی متاسفانه تئاتر با این همه اهمیتش مغفول مانده و کمتر کسی در جبههی فرهنگی انقلاب به آن توجه میکند.