به شوخي به خداوند عرض کرد: خدايا تا به حال تو به من هر چه دادي من چيزي نگفتم قبول کردم، گاهي نان و پنير دادي قبول کردم، گاهي نان و ارده شيره دادي شکر کردم، گاهي هم نان دادي اصلا خورشت ندادي باز هم قبول کردم.
به گزارش مشرق، حجت الاسلام فاطمي نيا در يکي از جلسات خود نقل مي کند که: آيت الله مرعشي نجفي مي فرمودند: در قم شيخي بود معروف به شيخ ارده شيره، جهت معروف شدنش به اين نام آن بود که او به ارده شيره بسيار علاقه داشت و حتي کتابي در توصيف ارده شيره نوشته بود.
آدم فقيري بود و خانه و منزلي نداشت، در حقيقت تارک دنيا بود. يک شب در زمستان در ميان مقبره ميرزاي قمي در قبرستان شيخان خوابيد. صبح براي نماز بلند شد، ديد برف زيادي آمده پشت در را محکم گرفته، شيخ هر کاري کرد در باز نشد، ماند در ميان مقبره از طرفي وسيله وضو حتي وسيله تيمم هم نبود چون مقبره با گچ و سيمان و ساير مصالح پوشيده بود. نزديک طلوع آفتاب شد، ديد نمازش قضا مي شود، با همان حال بدون وضو و تيمم صحيح نماز را خواند.
بعد از نماز رو کرد به طرف آسمان و دست ها را بلند نمود به شوخي به خداوند عرض کرد: خدايا تا به حال تو به من هر چه دادي من چيزي نگفتم قبول کردم، گاهي نان و پنير دادي قبول کردم، گاهي نان و ارده شيره دادي شکر کردم، گاهي هم نان دادي اصلا خورشت ندادي باز هم قبول کردم، خدايا تو هم امروز اين يک نماز بي طهارت را از من قبول کن و مواخذه نکن.
بعد از وفات شيخ يکي از دوستان صالحش او را در خواب ديد، پرسيد: خداوند با تو چگونه رفتار کرد؟ گفته بود: خدا مرا به واسطه همان يک نماز بخشيد .
استاد فاطمي نيا در ادامه اظهار داشتند: مثل اينکه خداوند هم از شوخي کردن بنده اش خوشش مي آيد ولي نه هر شوخي و نه از هر بنده اي!
خدا از شوخي آن بنده اي خوشش مي آيد که آن بنده را دوست دارد و آن بنده هم خدا را دوست دارد. هر چه خدا مقدرش کرده خوب يا بد، تلخ يا شيرين، کم يا زياد، سيري و گرسنگي، غم و شادي، داري و نداري قبول کرده، در هر حال خدا را شکر مي کند نه مانند آن بنده اي که با مختصر کم و زياد حالش تغيير مي کند و با کوچکترين تحول عوض مي شود و اگر صدمه اي ببيند گاهي با خدا سر جنگ پيدا مي کند.