گفتم من از شهرت ترسیدم، امام فرمود: مگر نمی دانی هرگاه دو مؤمن به ملاقات یکدیگر می‌روند و به همدیگر دست می‌دهند، خداوند رحمت خود را بر آنان فرو می‌فرستد.

مشرق- اسحاق‌بن‌عمار می‌گوید: روزی به حضور امام صادق علیه السلام رفتم. آن گرامی با چهره‌ای گرفته به من نگریست، عرض کردم: چه چیز حال شما را نسبت به من تغییر داد و خشمگین کرد؟
امام علیه السلام فرمودند: به سبب برخورد نامناسبی که با برادران دینی خود داری.
ای اسحاق، به من خبر رسیده است که درِ خانه ات، دربان گذاشته‌ای تا فقرای شیعه را به خانه‌ات راه ندهند.
عرض کردم: قربانت گردم، من از شهرت ترسیدم.

فرمود: آیا از نزول بلا نترسیدی؟ مگر نمی دانی هرگاه دو مؤمن به ملاقات یکدیگر میروند و به همدیگر دست میدهند، خداوند رحمت خود را بر آنان فرو می‌فرستد که نود و نه رحمت برای آن کسی است است که رفیقش را بیشتر دوست دارد...

متن حدیث:

عن عدة من أصحابنا، عن سهل بن زياد، عن يحيى بن المبارك، عن عبدالله بن جبلة، عن إسحاق بن عمار قال: دخلت على أبي عبدالله (عليه السلام) فنظر إليّ بوجه قاطب، فقلت: ما الذي غيرك لي؟ قال: الذي غيرك لإخوانك، بلغني ـ يا اسحاق أنك ـ أقعدت ببابك بوابا يرد عنك فقراء الشيعة، فقلت: جعلت فداك، إني خفت الشهرة. قال: أفلا خفت البلية أو ماعلمت أن المؤمنين إذا التقيا فتصافحا أنزل الله عزّ وجّل الرحمة عليهما فكانت تسعة وتسعين لأشدهما حبا لصاحبه، فإذا توافقا غمرتهما الرحمة (1) وإذا قعدا يتحادثان قالت الحفظة بعضها لبعض: اعتزلوا بنا لعل لهما سر او قد ستر الله عليهما...


«اصول کافی،جلد2، صفحه 182»