ازدواج امیرمؤمنان(ع) با یگانه دختر خاتم پیامبران به امر پروردگار بود که این امر حکمت‌های فراوانی داشت، این ازدواج مبارک بهترین الگوی برای جامعه مسلمانان است، درس‌هایی از این ازدواج می‌توان گرفت که می‌تواند در حل مشکلات و معضلات اجتماعی راهبردی برای خروج از بحران‌های اجتماعی باشد.

فضای شهر مدینه دوباره روحانی ست
نماز پنجره هایش چقدر عرفانی ست

مگر چه عید بزرگی رسیده که امشب
در آسمان و فلک جشن نور افشانی ست

عجب شبی! همه جا ریسه بسته جبرائیل
عجب شبی! همه ی کهکشان چراغانی ست

ولیمه می دهد امشب پیمبر رحمت
چقدر سفره ی این بزم پهن و طولانی ست!

فرشته ها سرشان گرم کار و...؛ میکائیل
به فکر پخت و پزِ سور و ساتِ مهمانی ست

درون سفره مِی ناب و ساغر آوردند
کلیم و خضر دلی از عزا در آوردند

ستاره ها همه بی تاب دیدن داماد
گرفته اند حسودان کورْ دل غمباد

وضو گرفته و با احترام باید گفت:
-جناب حضرت داماد! شاخه ی شمشاد!-

تمام آینه های مدینه غش کردند
نگاه فاطمه تا در نگاه شان افتاد

کلید باغ جنان را خدا مراسم عقد
به این عروس سرِ سفره زیر لفظی داد

ترانه ی لب داوودِ خوش صدا این است:
علی و فاطمه پیوندتان مبارک باد!

خدا به حور و ملک گفت تا که دف بزنند
بس است گفتن تسبیح و ذکر، کف بزنند

وحید قاسمی


سرتاسر مدينه پر از شوق و شور بود
لبريز از طراوت و غرقِ سرور بود

از آسمان شهر پيمبر در آن پگاه
صد آسمان ملائكه گرم عبور بود

وقت نزولِ سوره‌ي ياسين و هل أتي،
هنگامه‌ي تجلي آيات نور بود

بال فرشته فرش قدمهاي آفتاب

روبند ماهتاب ز گيسوي حور بود

عطر بهشت از نفس باغ مي چكيد
تا اوج عرش زمزمه هاي حضور بود

عالم از عطر ياس مدينه معطر است
پيوند آسماني زهرا و حيدر است

مي خواستند تا كه بمانند يار هم
همدل ترين و هم نفس روزگار هم

بي زرق و برق ، ساده‌ي ساده شروع شد
پيوند آسماني شان در كنار هم

«سرمايه هاي اصلي شان مهر و عاطفه
بي اعتنا به ثروت و دار و ندار هم»

بر اعتماد شانه‌ي هم تكيه داشتند
سنگ صبور يكدگر و راز دار هم

بودند هر پگاه دل انگيزتر ز عشق
گرم طلوع روشنِ خورشيد وار هم

چشم بد از جمال دو خورشيد دور باد
چشم حسودِ بد دل و بد خواه كور باد

هم ، ماوراي حد تصور كمالشان
هم ، ماسواي ذهن و تخيل جلالشان

آنجا كه سوخت بال و پر آسمانيان
بام نخستِ پر زدن و اوج بالشان

بايد كه درس زندگي آموخت تا ابد
از بورياي كهنه و ظرف سفالشان

در جام كوزه روشني خمّ سلسبيل
كوثر شراب خانگي لايزالشان

كي مي توان به واسطه‌ي اين مثالها
پرواز كرد تا افق بي مثالشان

آئينه‌ي ظهور صفات خدا شدند
ياسين و نور شدند هل أتي شدند

بر شانه هاي عرش خدا خانه داشتند
نه نه ، كه عرش را به روي شانه داشتند

اين ساکنان عرش خدا از همان ازل

چشمي به چند روزه‌ي دنيا نداشتند

هر چند داشت سفره شان نان خشكِ جو
اما هميشه خويِ كريمانه داشتند

سرشار از عشق و عاطفه و نور ِ معرفت
همواره لحظه هاي صميمانه داشتند

گل داده بود باغِ بهشت اميدشان
يعني چهار غنچه‌ي ريحانه داشتند

ما جرعه نوش چشمه‌ي جاريّ كوثريم
دلداده ايم ، شيعه‌ي زهرا و حيدريم

یوسف رحیمی


زهراست ، یادگاری نور خدای من

خورشید صبح و ظهر و غروب سرای من

 

پرواز می کنیم از این خانه تا خدا

من با دعای فاطمه او با دعای من

 

ما نور واحدیم ، نه فرقی نمی کند

من جای او بتابم یا او جای من

 

مست تجلیات خداوندی همیم

من با خدای اویم و او با خدای من

 

یک طور حرف می زند انگار بوده است

در ابتدای خلقت و در ابتدای من

 

دنیا ! تمام آنچه که داری برای تو

یک تار موی خاکی زهرا برای من

 

کاری که کرد فاطمه کار امام بود

زهراست پس علی من و مرتضای من

 

ما یک سپر برای جهازش فروختیم

چیزی نبود تا که بمیرد به پای من

 

هر شب دلم به گفتن یک فاطمه خوش است

از من مگیر دلخوشی ام را خدای من

علی اکبر لطیفیان


یک مرد وزن مکمل هم در کنار هم

آیــینه وار هـــردو یشان بیـــقرار هم

مـعنای اصـلی لغـت خـانـواده انـــد

مست نگاه یکدلی و می گسار هم

این زندگی بنا شده بر پایه های عشق

بی اعـتنا به ثــروت و دار ونـدار هم

یک خـــانه محقر و یک قطـعه حصیر

سـرمایه های اصلی شان اعتبار هم

کانون گـرم پروش غنچه های یاس

پیــوندشان وقوع و طــلوع بهار هم

در آسـمان عـاطفه این ماه و آفتاب

چرخیـده اند تا به ابد در مدار هم

عاقد خـدا و مهریه آب و سکوت محض

آری شدند هم نــفس روز گار هم

وحید قاسمی


یک آینه که حسرت دارالسّلام هاست

یک آینه که قبله ی بیت الحرام هاست

یک آینه که عین حقیقت، مجاز نه!

یک آینه که غرق سکوت و پیام هاست

یک سو جلال حضرت خیرالنّسای خلق

یک سو جمال واضح خیرالأنام هاست

پیوند پاک سوره ی یاسین و کوثر است

آغار انکشاف تمام ظلام هاست

تلفیق نهر کوثر و امواج سلسبیل

هنگام باده نوشی و شرب مدام هاست

«حبل متین» گوشه ی جلباب فاطمه

خورده گره به پیرهن «لاانفصام» هاست

دست علی به دست«فصلِّ لربّک» است

اشراق آسمانی و صبح امام هاست

دیگر نیاز تیغ دو دَم منتفی شده است

زیرا که خطبه خطبه فدک در نیام هاست

تا «لَم یَکُن لَهُ کُفُوًا» نزد مرتضاست

خاری به چشم شور جمیع لئام هاست

باید گدا شویم و یتیم و اسیرشان

وقت نزول مائده های طعام هاست...

بر خانه ای که «تُرفَع» و «یُذکَر» نموده «اسم»،

بر خانه ای که رکن و منا و مقام هاست

مجید لشگری