درماندگی آنجای خط زندگیست که نه راهی به پیش می‌ماند و نه راهی به پس. آنجا که گوشه‌ای از جان را کف دست بگیری و به حراج بگذاری، تا فقط ادامه دهی خطی که معلوم نیست به کجا می‌رسد. آنجایی که فروش تکه‌ای از جان آگهی شود بر در و دیوار کوچه و خیابان. درماندگی آنجاست که تکه‌ای از جان را هر چه بیشتر بخرند، بفروشی. و روزی اگر از کنار دیواری گذشتی و دیدی نوشته: «کلیه‌ی فروشی»، بدان این آگهی تکه‌ای از جان کسی است، که درمانده بود...

{$sepehr_album_17957}