به گزارش گروه اجتماعی مشرق، یکی از بهترین شیوه ها برای سنجش عملکرد یک نظام، بررسی خروجیهای آن است که در صورت منطبق بودن با اهداف نظام میتوان پی برد که سیاستها و فرآیند اجرای آنها به درستی عمل میکند و خرده نظام ها نیز از کارایی لازم برخوردار است. مهمترین خروجی نظام آموزش و پرورش، دانش آموزان هستند که متاسفانه علیرغم بهکار بردن سیاستهای مختلف آموزشی در دورههای مختلف، دانشآموزان در سه حوزه نگرش، بینش و رفتار نه تنها متناسب با اهداف انقلاب اسلامی از تربیت صحیحی برخوردار نبوده در این حوزه ها مطابق با اهداف و سیاستهای کلان طراحی شده برای کشور نیز نیستند.
با توجه به این خروجی ناهماهنگ که به صورت آشکاری مشهود است، اصلاح و ضرورت بکار بردن نظام آموزشی کارآمد و برخواسته از روح توحیدی که مورد مطالبه دلسوزان جامعه اسلامی و خانواده ها نیز میباشد بیش از پیش احساس می شود، لذا مدیران مختلف که در برابر مطالبات مردمی باید پاسخگو باشند و هر یک با آمدن خود به اقدامی اصلاحی دست می زنند که عمدتا مشکل جدی از همین جا شروع می شود؛ چراکه عدهای دلبسته به نظامهای آموزشی کشورهای پیشرفته در دورهای با نگاه سطحی نگری و تقلیدگرایانه اقدام به اجرای مو به موی مدلهای پیاده شده این نظامهای میکردند و در دورهای دیگر عدهای متعهد نیز با جزءنگری، سیاستهایی اتخاذ میکردند که به دلیل برخورداری از نگاه حداقلی و عدم جامع نگری، به مبانی تعلیم و تربیت اسلامی بی توجه بوده و اقدام به ایجاد تغییرات مقطعی میکردندکه مشکلات دیگری پیش می آورد، لذا زمینه را برای ورود سیاست های گروه اول به نظام آموزشی فراهم می ساخت.
تغییر سالهای مقطع تحصیلی؛ سیاست تقریبا مشترک مدیران آموزش و پرورش
از جمله سیاستهای بارزی که در برخورد با این مشکل اساسی آموزش و پرورش (عدم تعلیم و تربیت مطلوب دانش آموزان) توسط اکثر مدیران و وزراء اعمال شده است، تغییر تعداد سالهای تحصیل در هر مقطع تحصیلی می باشد. برای این منظور نگاهی به این سیاست در صد ساله اخیر مفید می باشد؛ سیستم نظام آموزشی تا پیش از سال 1346 به صورت شش سال ابتدایی و شش سال متوسطه بوده، پس از این سال به صورت 5-3-4 در آمد که این نظام تا سال 1370 در مدارس کشور اجرا میشد، اما در این سال شورای عالی آموزش و پرورش تصمیم میگیرد تا دوره پیش دانشگاهی را از دوره متوسطه جدا کند. در این نظام آموزش که به «نظام جدید» معروف شد، دانش آموزان پنج سال ابتدایی، سه سال راهنمایی، سه سال دیپلم و یک سال دوره پیش دانشگاهی را می گذرانند. در این تغییر، در دو مقطع ابتدایی و راهنمایی تغییر ایجاد نشد و تنها دوره متوسطه تبدیل به ترمی واحدی و بعد سالی واحدی یا تفکیک دوره پیش دانشگاهی از مدارس متوسطه شد.
علاءالدین کیا، مدیرهماهنگی امور پژوهشی پژوهشگاه مطالعات آموزش و پرورش درباره تغییرات نظام آموزشی به خبرآنلاین می گوید: دانش آموزان در طرح نظام جدید باید برای ورود به پیش دانشگاهی امتحان ورودی می دانند، اما پس از گذشت چند سال و کاهش جمعیت داوطلبان دانشگاهی، امتحان ورود به پیش دانشگاهی برداشته شد و دانش آموزان پس از دیپلم و در صورت علاقه میتوانستند در این دوره هم شرکت کنند.
در سال 1389 بار دیگر مراکز پیش دانشگاهی که در سال 1383 از مدارس متوسطه جدا شده بودند، به دوره متوسطه متصل شدند. در سال 1388 حاجی بابایی نظام آموزشی را به دو دوره 6 ـ 6 یعنی 6 سال دوره ابتدایی و 6 سال دوره متوسطه تقسیم کرد و حتی معاونتهای جدید خود را بنا بر این طرح انتخاب کرد، به گونهای که هم اکنون وزارت آموزش و پرورش دو معاونت ابتدایی و متوسطه دارد، اما این طرح هم پس از گذشت مدت کوتاهی تغییر کرد و اعلام شد که نظام آموزشی به سه دوره 6-3-3 تبدیل میشود.
این تغییرات تقریبا توسط هر دولتی اعمال شده، گویا که تنها مشکل تعلیم و تربیت در سالهای مقطع تحصیلی است! اما این تغییرات هر بار منتقدان بسیاری نیز داشته است؛ چراکه دچار آسیب سطحینگری و تحلیلهای جزئی نگرانه است، در حالیکه نظام آموزشی ما به حداقل هدفی که از آن انتظار میرود که «مهارت آموزی» به دانش آموزان می باشد نیز نرسیده است.
مدرک گرایی
یکی از آسیب های جدی این نظام این است که نه تنها به دانش آموزان علم را تعلیم نمیدهد، بلکه آن ها را درگیر «مدرک گرایی» گرده است لذا یادگیرندگان به منظور دستیابی به این موضوع دچار «حافظه محوری» شدهاند و فقط تلاش میکنند مطالب درسی را برای مدتی کوتاه در زمان امتحان حفظ کنند تا بتوانند نمره خوب و مدرک بگیرند؛ هرچند تبلیغات تلویزیونی و موسسات مختلف آمادگی برای کنکور و امتحانات مختلف نیز به منظور دستیابی به اهداف خویش و کسب رونق بیشتر در بازار رقابتی رقبا به این امر دامن می زنند. نظام تعلیم و تربیت در راستای دستیابی به رسالت خویش موظف است استعداد ها و ظرفیت های انسانی دانش آموزان را شناسایی کرده سپس به استخراج و هدایت آنها در مسیر رشد و تعالی افراد بپردازد، اما شاهد هستیم برای معلمین هیچ مسئولیتی برای شناسایی و هدایت استعداد درنظر گرفته نشده است، حتی در موقعیتهای یاددهی و یادگیری نیز فضایی برای تمهید مقدمات این امر لحاظ نشده است درحالیکه استعداد یابی اولین گام تعلیم و تربیت محسوب می شود که بدون آن اقدامات بعدی حتی ممکن است مضر بوده و فرد را در مسیر نادرستی پیش ببرد.
حافظه گرایی
وضعیت شناسی مدارس ایران نمایانگر این مسئله است که بیشترین تمرکز و توجه به پرورش بُعد آگاهی فراگیران بوده است و مولفه های دیگر انسان شناختی چون گرایشات و رفتار در این بین مغفول مانده است. از پیامدهای آن، این است که دانش آموزان قادر به انتقال و کاربست یادگیری های خویش در صحنه زندگی و عمل نبوده و صرفا مباحث یادگرفته را در ذهن خود قرار داده و بعد از مدتی آن را فراموش میکنند. راه حل این مساله توجه به گرایشات است؛ گرایشات به عنوان نقطه ثقل وجود انسان ها محسوب میشوند؛ چراکه بسیاری از انسان ها بر اساس آن چیزی عمل و رفتار میکنند که به آن میل و گرایش دارند، بنابراین سرمایهگذاری های تربیتی در این بُعد بسیار ارزشمند است.
تفکر؛ سنگ اول رشد انسان و زیر بنای تربیت
انسان اسیر نیروهایی است که هر لحظه او را به خود دعوت میکنند و می فریبند؛ نیروهایی چون نفس با هوس هایش، شیطان با وسوسه هایش، مردم با حرف هایشان و دنیا با جلوه هایش. برای رهایی از بند و زنجیر این نیروها، به عشقی بزرگتر و قدرتمندتر از همهی این نیروها نیاز است و آن عشق شدیدتر، حب الله است که انسان را از اسارت غرایز و حب نفس و حب دنیا که منشاء تمامی مفاسد اخلاقی است آزاد و رها می سازد. این عشق در سایه شناخت و با تدبر و تفکر و تعقل در معبودها و معشوق ها و مقایسه آنها با قدر وجودی انسان بدست می آید. پس تفکر سنگ اول رشد انسان و زیر بنای تربیت او و اصلاح کننده اخلاق فردی و اجتماعی او می باشد.
انسان با بهره گیری از قدرت تفکر به شناخت صحیح دست یافته و میتواند حرکت کرده به سوی تکامل پیش رود، هرچند برای رشد و پرورش انسان در همه ابعاد تفکر به تنهایی ثمربخش نیست و احتیاج به اصل دیگری است به نام تعقل و سنجش. شناخت نهایی به مقایسه و سنجش و به نظارت عالی عقل نیازمند است که بر راه هایی که فکر ارائه می دهد و نیز بر هدفهایی که فکر نشان می دهد نظارت میکند.[1] لذا انسان مطلوب نظام آموزشی باید مجهز به قوه تفکر و تعقل گردد.
به منظور پرورش قوه تفکر باید سعی و تلاش بر پرورش و شکوفایی روحیه پرسشگری در کودکان باشد؛ بدین معنی که نه تنها با بیحوصلگی نباید روحیه پرسش کردن را در آنها سرکوب کرد، بلکه باید با تدارک دیدن شیوههای تدریس فعال این روحیه را در آنها تقویت نمود.
چنین نظام تعلیم وتربیتی موظف است انسانهایی تربیت کند که مودّب بوده و آراسته به زیور ادب باشند که لازمه آن نیز بهره مندی از عقل می باشد همانطور که مولا امیرالمؤمنین (ع) می فرمایند:
إمامُ عليٌّ عليه السلام: كلُّ شيءٍ يَحتاجُ إلى العقلِ، والعقلُ يَحتاجُ إلى الأدبِ (هر چيزى نيازمند خرد است و خرد نيازمند ادب)
در جایی دیگرنیز می فرمایند: الأدبُ في الإنسانِ كشَجَرةٍ أصلُها العقلُ (ادب در انسان همچون درختى است كه ريشه آن خرد است)
انسانی که به درک ادب حضور در پیشگاه الهی نائل آمده باشد، در خانواده به والدین خود و بزرگان اقوام احترام می گذارد و در مدرسه نسبت به معلمین و اولیاء مدرسه مودب خواهد بود.
عدم توجه به تفاوت های جنسیتی و نداشتن نگاه مأموریتی نسبت به تربیت دختران و پسران
آموزههاي متعدد ديني چه مستقيم و چه غير مستقيم به تفاوتهاي تكويني زن و مرد اشاره كردهاند. اين تفاوت هم در قواي جسماني است و هم در ذهنيتها و تمايلات و رفتارها؛ مواردي چون حس حمايتگري، حيا، انس و آرامشبخشي، خودنگهداري در امور جنسي و قوت عاطفه به عنوان صفات غالب در زنان؛ و قدرت تدبير و دورانديشي عقلاني و غيرت در امور جنسي، از صفات غالب در مردان كه داراي منشأ طبيعياند به شمار آمده است.[2] توجه به هدفمندي و حكمت الهي توضيحي مناسب است كه نشان ميدهد اين تفاوتها در تدبير حكيمانهي خلقت بيهوده نيست و به منظور ايجاد كاركردهاي مختلف قرار داده شده است.
از سوي ديگر، آموزههاي متعدد نشانگر آن است كه خداوند موقعيتها و نقشهاي متفاوتي براي زن و مرد مقرر كرده است. احراز برخي از اين موقعيتها و نقشها، مسئوليتي واجب به شمار ميآيد و برخي ديگر هرچند تكليف واجب نيست اما به دليل آن كه انجام چنين فعاليتهايي به عنوان يك نقش جنسي در كارآمدي و نشاط خانواده و اجتماع تأثير به سزايي دارد، نظام آموزشی موظف است به گونهاي برنامهريزي كند كه هر جنس به نقشهاي ويژه خود تشويق گردد.
آموزش و پرورش بايد با تغيير رويكرد خود، ارزش هاي مربوط به خانواده را پررنگ كند و براي اينكه دختران و پسران از عهده مسئوليتهاي خانوادگي و اجتماعي سازگار با جنسیت خويش برآیند باید جامعه پذیری درستی به آنان آموزش داده شود تا بدین وسیله هر یک در تکامل اجتماعی جامعه خویش نقش درخوری ایفا کنند. زیرا هر اجتماعی در مسیر تکامل خویش نیازمند ظرفیت های زنانه و مردانه است. اعمال صحیح این راهبرد در نظام تعلیم و تربیت موجب می شود نارضایتی از نقش های جنسیتی و تحقیر نقش هایی چون مادری و فرزند آوری کاسته شود و افراد تمایل بیشتری برای ازدواج کردن در سنین پایین داشته باشند.
نکته قابل توجه در امر راهبردها این است که نظام تعلیم و تربیت به عنوان متولی اصلی پرورش راهبردهای مذکور، در راستای تحقق صحیح و کامل آن ها باید به ابعاد انسان شناختی[3] فراگیران توجه کافی و صحیح داشته باشد.
[1] . علی صفایی حائری، مسئولیت و سازندگی
[2] . قرائت انتقادی نظام آموزشی با رویکرد جنسیتی (بیانیه تحلیلی دفتر مطالعات و تحقیقات زنان به مناسبت روز زن)
[3] . کلیه مباحث انسان شناختی در این نوشتار مبتنی بر بیانات حجت الاسلام و المسلمین پناهیان پیرامون این مسئله می باشد.