بسیاری از تاریخ‌نگاران و تحلیلگران می‌گویند که آمریکا یک امپراطوری در حال افول است. البته این روند چندین سال به طول خواهد انجامید.

گروه بین‌الملل مشرق- خبرنگار بین‌الملل مشرق درباره تشکیل اتحادیه اوراسیا با محوریت مثلث ایران، روسیه و آلمان با "ماتئوس پیسکورسکی" دبیرکل مرکز تحلیل ژئوپلتیک اروپا مصاحبه کرده است. پیسکورسکی در این خصوص معتقد است که سلطه‌طلبی و انحصارطلبی آمریکا و تلاش این کشور برای تبدیل دنیا به یک دنیای تک‌قطبی بزرگ‌ترین مانع بر سر راه تحقق عدالت در نظام حکومتی دنیاست. این کشور حتی به کشورهایی که به ظاهر هم‌تراز با آن هستند هم خیانت کرده و هرگاه فرصتی پیدا کند، آن‌ها را تحت سلطه خود خواهد آورد، همان‌طور که در پی تشکیل نظامی استبدادی است تا در قالب آن کشورهای اروپایی را هم کنترل کند. از سوی دیگر روسیه پیشنهاد تشکیل اتحادیه اوراسیا را مطرح کرده است که در قالب آن کشورهای اروپا و آسیا با همکاری یک‌دیگر فرصت‌های برابر در زمینه‌های اقتصادی و سیاسی و فرهنگی ایجاد خواهند کرد.

متن کامل مصاحبه مشرق با این مقام اروپایی به شرح زیر است.


ما دست‌کم با دو مشکل بزرگ در دنیا مواجه هستیم. مشکل اول زیاده‌خواهی و انحصارطلبی آمریکاست که می‌خواهد تنها قطب قدرت در دنیا باشد. مشکل دوم هم گروهک‌هایی هستند که به اسلام ارتباطی ندارند، اما خود را اسلام‌گرا می‌دانند و تعریف می‌کنند. ما باید برای حل این مشکلات بتوانیم ائتلاف‌ها و بلوک‌های قدرت جدید مثل اوراسیا تشکیل بدهیم که بتوانند جایگزینی برای اتحادیه اروپا و امثال آن باشند. اما در راه تشکیل این بلوک‌ها با موانعی مثل داعش و جنگ در سوریه و تا اندازه‌ای حتی جنگ در اوکراین مواجه هستیم. همه این موانع را هم یک موجودیت واحد ایجاد کرده است که تلاش می‌کند کشورها و منطقه ما را بی‌ثبات کند و از گفتگو و همکاری‌های ما جلوگیری کند.

برای بررسی دقیق‌تر این مسئله باید به سال 2012 برگردیم. ولادیمیر پوتین رئیس‌جمهور روسیه پیشنهاد داده بود که اتحادیه‌ای به نام اتحادیه اوراسیا تشکیل شود و به موجب آن منطقه‌ای وسیع برای تجارت آزاد تأسیس گردد. این نظریه بر اساس منافع مشترکی بود که در منطقه وسیع بین اقیانوس آتلانتیک تا اقیانوس آرام وجود دارد، یعنی از شرقی‌ترین نقطه روسیه تا لیسبون پرتغال. این منطقه یک سرزمین پهناور و یک تکه است و باید بین کشورهای آن همکاری وجود داشته باشد.

البته باید دید که آیا چین می‌پذیرد به این اتحادیه بپیوندد و یا این‌که راه خود را خواهد رفت و به عنوان یک ابرقدرت مستقل عمل خواهد کرد. کشور چین از آن‌جا که خود را یک تمدن جدا از بقیه دنیا می‌بیند ممکن است نپذیرد که وارد این اتحادیه شود. از سوی دیگر تحلیلگران چینی می‌گویند این کشور تا سال 2040 به سیاست‌های جامعه جهانی خواهد پیوست. بنابراین هنوز مشخص نیست که سرنوشت چین و عضویتش در اتحادیه اوراسیا چه خواهد شد.

در همان سال 2012 اوباما هم پیشنهاد داد که اتحادیه دیگری تشکیل شود که نام آن را هم اتحادیه ماورای‌آتلانتیک گذاشته بود. در واقع مفاد این پیشنهاد این بود که اروپا و اتحادیه اروپا بیاید و در حقیقت به یک مستعمره اقتصادی برای آمریکا تبدیل شود. به خاطر تفاوت‌هایی که بین نظام بانک‌داری در آمریکا و اروپا وجود دارد، نتیجه تشکیل چنین اتحادیه‌ای بسیار واضح بود: آمریکا به طور کامل و صددرصد بر اقتصاد کشورهای اروپا مسلط می‌شد و نهایتاً هم همه زیرساخت‌های صنعت و کشاورزی اروپا را نابود می‌کرد. معنای این اتحادیه، رقابت عادلانه بین اقتصادهای اروپا و آمریکا نبود، بلکه معنایش استعمار اروپا توسط آمریکا بود.

آمریکا در همین سال گفتگوهای غیرواقعی را هم با ایران آغاز کرد. به نظر من این گفتگوها کاملاً غیرواقعی است، چرا که آمریکایی‌ها بعد از انتخابات در ایران تصور می‌کردند که می‌توانند یک شریک جدید به نام ایران پیدا کنند. البته ما امیدواریم این اتفاق نیفتد و ایران همچنان یک قدرت مستقل منطقه‌ای باقی بماند.

بنابراین در شرایط کنونی دو گزینه پیش رو داریم: یکی پیشنهاد آمریکاست که به فرهنگ، سنت‌ها، اعتقادات و مذهب کشورهای ما هیچ توجهی ندارد و فقط می‌خواهد همه فرهنگ‌ها و تمدن‌های ما را با هم یکی کند. این رویکرد یک رویکرد کاملاً استبدادی است. می‌خواهند همه ما یک نظام سیاسی داشته باشیم، می‌خواهند همه ما یکی فرهنگ داشته باشیم و می‌خواهند همه ما کوکاکولا بنوشیم. در یک کلام همه ما تحت کنترل آمریکا باشیم.

پیشنهاد دوم، پیشنهاد اوراسیاست که روسیه آن را مطرح کرده و بر اساس احترام به نظام‌های مختلف سیاسی است که هر کدام از تاریخ و سنت‌های خاص هر کشور نشأت گرفته است. این پیشنهاد یعنی تشکیل اتحادیه‌ای که در آن همه با هم همکاری می‌کنند، اما هیچ کشوری به کشور دیگر تحمیل نمی‌کند که یک نظام سیاسی خاص را داشته باشد، حتی اگر آن نظام سیاسی هیچ سنخیتی با مردم و شیوه حکومتی آن کشور نداشته باشد.

بسیاری از تاریخ‌نگاران و تحلیلگران می‌گویند که آمریکا یک امپراطوری در حال افول است. البته این روند چندین سال به طول خواهد انجامید. این‌گونه نیست که در آینده نزدیک شاهد از بین رفتن قدرت آمریکا باشیم. اما نویسندگان و تحلیلگران زیادی اکنون می‌گویند که آمریکا رو به افول نهاده است. "آمانو تاد" نویسنده و تحلیلگر فرانسوی که 15 سال قبل از فروپاشی شوروی به درستی این اتفاق را پیش‌بینی کرده بود، چند سال پیش کتابی نوشت و در آن پیش کرد که آمریکا نیز به عنوان یک ابرقدرت جهانی، در حال سقوط است.

اقتصاد آمریکا یک اقتصاد پوچ و دروغین است که فقط بر اساس چاپ دلار اداره می‌شود. هر زمان که ابرقدرت‌های دیگر مثل چین و روسیه از پذیرش دلار به عنوان ارز بین‌المللی در تبادلات خود خودداری کنند، قدرت اقتصادی آمریکا هم ناپدید خواهد شد. برای این کار فقط یک تصمیم قاطع از طرف سیاستمداران دنیا نیاز است.

از سوی دیگر، آمریکا مثل هر امپراطوری در حال سقوط دیگری، هیچ اهمیتی به روحیه مردم خود نمی‌دهد. همین باعث می‌شود تا به زودی مردم آمریکا دیگر حاضر نباشند فرزندان خود را برای جنگ به کشورهای دیگر بفرستند. به همین خاطر هم هست که می‌بینیم جنگ‌های آمریکایی وارد نسل سوم خود شده‌اند، نسلی که شامل استفاده از فناوری به جای نیروی انسانی است. مثال واضحی از آن را می‌تواند در خالی کردن ارتش آمریکا از نیروی انسانی و مثلاً استفاده از پهپهادها مشاهده کرد.

یک مورد دیگر هم که آمریکا از فناوری برای نابود کردن کشورها استفاده می‌کند، به کارگیری فناوری‌های جدید مثل اینترنت است. به این ترتیب می‌توانند بدون آن‌که از سلاح یا نیروی نظامی استفاده کنند، فقط هر کجا که یک درگیری یا اختلاف پیش بیاید، آن را با شبکه‌های اجتماعی و سایت‌های اینترنتی شعله‌ور کنند و در نهایت یک کشور را از بین ببرند. همین اتفاق در سوریه هم افتاد، بین شیعیان و سنی‌ها هم اتفاق می‌افتد و حتی در اوکراین هم از این روش استفاده می‌کنند و بین مردم شرق و غرب این کشور اختلافات ساختگی ایجاد می‌کنند.

طی سال‌‌های اخیر می‌بینیم که آمریکا بخشی از کار خود را بین انگلیس و فرانسه و کشورهای اروپایی تقسیم می‌کند. بخشی از این تقسیم کار به خاطر رو به افول بودن امپراطوری آمریکاست، اما بخش دیگری از این کار هم وجود دارد که باید خیلی رک بیان شود: آمریکا اتحادیه اروپا را کنترل می‌کند و کشورهای اروپایی نه حتی شرکای آمریکا، بلکه برده‌های سیاسی این کشور هستند. این واقعیت در مورد انگلیس و فرانسه به طور مشهود دیده می‌شود. البته برخی کشورهای اروپایی هم هستند که به خاطر اقتصاد قدرتمندی که دارند از نظر ایدئولوژیکی می‌توانند مستقل باشند، اما باز هم تحت نفوذ شدید آمریکا هستند و یا حتی تحت سلطه نظامی واشنگتن هستند.

اگر بخواهم شفاف‌تر بگویم، باید بگویم تنها کشور اتحادیه اروپا که از نظر اقتصادی مستقل است و می‌تواند کالا و فناوری تولید و صادرات کند، آلمان است. اگر به اقتصادهای ضعیف انگلیس و فرانسه نگاه کنید و آن‌ها را با اقتصاد آلمان مقایسه کنید، خواهید دید که عملاً تنها اقتصاد مستقل در اتحادیه اروپا، آلمان است. با این حال، متأسفانه "آنگلا مرکل" صدراعظم آلمان به جای پذیرش و استفاده از این استقلال تصمیم گرفته تا باز هم وابسته به آمریکا باقی بماند. در روند گفتگو بر سر اعمال تحریم‌های جدید علیه روسیه هم این وابستگی را می‌شد دید.

البته ما ناامید هم نیستیم. مطمئن هستیم که به زودی مردم آلمان بیدار خواهند شد و با تشکیل نهادها و گروه‌های مختلف در این کشور، آلمان کم‌کم خود را از سلطه آمریکا نجات می‌دهد و وقتی آلمان به یک کشور مستقل تبدیل شود، کل اتحادیه اروپا این فرصت را پیدا خواهد کرد تا خود را از نفوذ آمریکا نجات دهد.

به نظر شما آیا پتانسیل همکاری بین آلمان با روسیه وجود دارد؟ اگر این اتفاق بیفتد، روابط آمریکا با اروپا به چه صورت درخواهد آمد؟

اتحادیه اوراسیا باید سه ستون داشته باشد. ستون اول بدون شک روسیه است که تنها کشوری است که می‌تواند کشورهای شوروی سابق را دوباره دور هم جمع کند. ستون دوم آلمان است، به عنوان تنها کشوری که می‌تواند کشورهای اروپایی را گرد هم جمع کند. ستون سوم هم ایران است، به عنوان تنها کشوری که می‌تواند کشورهای خاورمیانه و مرکز آسیا را متقاعد کند تا به اتحادیه اوراسیا بپیوندند. بنابراین اگر هر یک از این ستون‌ها وجود نداشته باشد، تشکیل اتحادیه اوراسیا هم ممکن نخواهد بود.

در این مثلث، روابط بین روسیه و آلمان اهمیت بسیار زیادی دارد. اگر شاهد تحریم‌های بیش‌تر علیه روسیه باشیم، اقتصاد آلمان به شدت ضربه خواهد خورد، چون روسیه در حال حاضر شریک اصلی اقتصادی آلمان است و آلمان فناوری خود را تنها به کشورهایی مثل روسیه می‌تواند بفروشد. این در حالی است که آمریکا شریک اقتصادی برای آلمان محسوب نمی‌شود. در عین حال، بسیاری درون آلمان هم این نکته را مدنظر دارند و از سیاست‌های آنگلا مرکل دل خوشی ندارند و همین الآن هم به فکر تغییر مواضع دولت آلمان و اتخاذ رویکردی هستند که به روسیه بیش‌تر از آمریکا روی خوش نشان بدهد.