به گزارش مشرق، محمدنبی حبیبی سیاستمدار و بازرگان ایرانی است. وی از اعضای قدیمی هیأت مؤتلفه اسلامی و از سال ۱۳۸۳ دبیرکل این حزب است.
براي بررسي بحرانهاي پيش روي حزب موتلفه راهي خيابان خردمند جنوبي شدیم تا با محمد نبيحبيبي، دبير كل اين حزب به گفتوگو نشستیم. شهردار سابق تهران كه سابقه نمايندگي مجلس را هم در كارنامه مديريتي خود دارد همچون هميشه با سعه صدر و روي باز پاسخگوي سوالات بود. در اين مصاحبه 120 دقيقهيي با محمد نبيحبيبي از رابطه موتلفه با بازار، هزينههاي اين حزب، جايگاه حزب موتلفه در جناح اصولگرا، چرايي عدم تاثيرگذارياش در عرصه سياسي كشور، چرايي تضاد ديدگاهها در موتلفه و شنيده شدن صداهاي متناقض از درون شوراي مركزي اين حزب پرسش كردیم.
- در ادامه مشروح این گفت و گو را می خوانید؛
براي بررسي بحرانهاي پيش روي حزب موتلفه راهي خيابان خردمند جنوبي شدیم تا با محمد نبيحبيبي، دبير كل اين حزب به گفتوگو نشستیم. شهردار سابق تهران كه سابقه نمايندگي مجلس را هم در كارنامه مديريتي خود دارد همچون هميشه با سعه صدر و روي باز پاسخگوي سوالات بود. در اين مصاحبه 120 دقيقهيي با محمد نبيحبيبي از رابطه موتلفه با بازار، هزينههاي اين حزب، جايگاه حزب موتلفه در جناح اصولگرا، چرايي عدم تاثيرگذارياش در عرصه سياسي كشور، چرايي تضاد ديدگاهها در موتلفه و شنيده شدن صداهاي متناقض از درون شوراي مركزي اين حزب پرسش كردیم.
- در ادامه مشروح این گفت و گو را می خوانید؛
موتلفهييها بازارياند يا بازاريهاي سياستمدارند؟
كساني كه در سال 1342 با نظر حضرت امام(ره) اقدام به تاسيس موتلفه كردند غالبا كساني بودند كه شغلشان در بازار بود يا به عنوان يك بازاري كه تجارت ميكردند يا به عنوان يك بازاري كه شغلشان در بازار يك حالت كارمندي داشت اما در حال حاضر موتلفه، يك تركيبي از همه اقشار كشور است و يك نگاه به مجموعه اعضايي كه ما در سراسر كشور در 15 سال اخير جذب كردهايم نشان ميدهد كه اقشار كارمندي و فرهنگي دو قشر غالب اعضاي موتلفه هستند.
شوراي مركزي موتلفه چند نفر است و در اين شورا چه تعداد تاجر هستند؟
30 نفر اصلي و پنج نفر عليالبدلند و از آن تعداد، آنهايي كه كار خالص تجاري انجام ميدهند به حدود پنج نفر ميرسند. منتها من لازم ميبينم كه اينجا درباره اين كلمه بازار و بازاري يك توضيحي بدهم. يك جوي عليه بازار و بازاري در ذهن عدهيي از روشنفكران به وجود آمده بود. در انقلاباتي مانند مشروطه و 15 خرداد ما نقش بازار و بازاري را يك نقش موثر تلقي ميكنيم. در اين قشر هم مانند اقشار ديگر جامعه، ممكن است هم افراد خوب، فعال و اثرگذاري باشند و هم آدمهاي غير قابل تاييد. حتي روحانيت هم همينطور است و هركسي لباس روحانيت ميپوشد كه ما نميتوانيم بگوييم الا و لابد آدم خوبي است. البته اكثريت قاطعي در روحانيت به عنوان افراد متدين مورد تاييد هستند اما در اين قشر هم شاهد انگشت شماري افرادي بوديم كه خود روحانيت هم از آنها بيزار است.
نسبت موتلفه با بازار چيست؟ قبل از انقلاب تعدادي از اعضاي موتلفه اهل تجارت و كسب و كار در بازار بودند و شايد اين صفت بازاري بودن از همان ابتداي انقلاب به موتلفهيي داده شده است. بالاخص زماني كه آقاي ميرحسين موسوي نخستوزير و مرحوم آقاي عسگراولادي وزير بازرگاني بودند. از همانجا خطكشيهاي سياسي و جناحبنديهايي كه مرسوم شد و مشهور شد به جناح بازاري و غير بازاري كه آن حتي دعواهاي درون حزب جمهوري اسلامي هم از همان جا سرچشمه گرفت و اين صفت بازاري براي موتلفهييها انتخاب شد و موتلفهييها هم با وجود تمام تغيير و تحولاتي كه در اين 25 سال اخير اتفاق افتاد به نظر ميرسد كه نميتوانند خود را از كساني كه كار تجارت و يا صادرات و واردات انجام ميدهند جدا كنند. شما فرموديد كه پنج نفر از 35 نفر از اعضاي موتلفه بازاري هستند و تجارت ميكنند. اين سوال را ميخواهم مطرح كنم كه چند درصد از هزينههاي حزب موتلفه توسط اين 5 نفر تامين ميشود؟فعاليتهاي سياسي موتلفه تا چه ميزان وابسته به كمك هزينههايي است كه اين 5 نفر عضو حزب موتلفه ميكنند؟
ببينيد من با قاطعيت ميگويم كه هيچ كمككنندهيي به موتلفه طلبكاري از موتلفه راجع به مسائل سياسي و اجتماعي نداشته است و اصولا اين سياست در موتلفه كه هيچگاه وامدار هيچ كس و هيچ دستگاهي نباشد، يك سياست كاملا تعيين شده است كه به مرحله اجرا هم در آمده است.
منظور شما از هيچ كس چيست؟
يعني ما هيچگاه خودمان را وامدار دولت به عنوان يك دستگاه ندانستهايم، كساني هم كه به ما كمك ميكنند اين مساله برايشان محرز است كه سياستهاي موتلفه در برنامهريزي و اجرا، تحتالشعاع هيچ شخص و دستگاهي در خارج يا داخل موتلفه نيست. ما در موتلفه يك مديريتي را اعمال كرديم كه ميتواند براي احزابي كه ميخواهند وابسته به شخص و دستگاهي نباشند و مستقل از اشخاص و دستگاهها تصميمگيري كنند يك الگو باشد. از چندين سال قبل تصميم گرفتيم كه بار سنگين هزينههاي موتلفه را روي دوش همه اعضا بگذاريم به همين دليل در موتلفه حق عضويت دادن يك فرهنگ پذيرفته شده است.
اين هزينه كفاف ميدهد؟
برخي اعضا هستند كه وسع ماليشان كم است و به همان اندازه كمك ميكنند و بعضي ديگران وسع ماليشان بيشتر است كه بيشتر هم به ما كمك ميكنند.
ميشود به حق عضويت بيشتر اشاره كنيد؟
ما محدوديت ايجاد نكرديم، كسي ممكن است به اين دليل كه حقوق بگير دولت است يا معلم آموزش و پرورش است به ما حق عضويت بپردازد. ما محدود نكرديم كه بايد حتما كفي در پرداختن حق عضويت داشته باشيم بلكه اين كف را به عهده كساني گذاشتهايم كه عضو موتلفه هستند و ميخواهند حق عضويت بپردازند البته در مورد كساني هم كه امكانات مالي بيشتري دارند باز ما سقفي هم تعيين نكرديم يعني در موتلفه براي حق عضويت نه سقف داريم و نه كف بلكه بستگي به وسع كسي دارد كه ميخواهد به ما كمك كند.
براي اينكه شبهه برطرف شود، موتلفه چند دفتر دارد و هزينههاي سالانهاش چقدر است؟
تعداد اعضاي هر حزبي محرمانه است و ما تا به حال جايي مطرح نكردهايم ولي من توضيحي در اين باب ميدهم كه موتلفه چگونه اداره ميشود. حدود 200 دفتر داريم در كل كشور غير از دفاتري كه در 30 مركز استان كشور به عنوان دفتر مركزي استان داريم. به دوستان قبلا اعلام كرديم كه انتظار چنداني از اينكه از مركز دايما و به صورت مستمر بتوانيم امكانات تهيه كنيم نداشته باشند و دوستان عضو ما در سراسر كشور به خصوص كساني كه در كسوت مديريت هستند يك وظيفه شايد نانوشته هم بر عهدهشان گذاشتهايم كه سعي كنند كه از كمكهاي اعضا براي اداره موتلفه استفاده كنند.
يعني خودگردانند؟
ما اين تصور كه در مركز موتلفه يك امكان مالي وسيع وجود دارد و آنها بايد فقط كار كنند و ما پول بدهيم را در كل اذهان مديران موتلفه زدودهايم و معتقديم كه از نفوذ و شخصيتي كه مديران موتلفه دارند بايد استفاده كنند و موتلفه را با كمك مالي اعضا اداره كنند. در خيلي از موارد در شهرستانهايي كه ما حتي دفتر هم داريم جلسات موتلفه در منزل اشخاص تشكيل ميشود. يعني ممكن است 10، 15 نفر، حوزه يا شوراي مديريتي تشكيل دهند و خود دفتر موتلفه هم هيچ هزينهيي نپردازد كه خود اين رقم قابل توجهي است.
يعني هيچ مقرري نداريد كه به اين دفاتر اختصاص دهيد؟
خير. ما چنين قولي ندادهايم كه حتما ميتوانيم نيازهاي اوليه مالي دفاتر را به طور مستمر تامين كنيم.
با چه سياستي اين دفاتر را در استانها راهاندازي ميكنيد؟
ما به دوستاني كه تقاضاي دفتر دارند ميگوييم كه چنين امكاني در موتلفه نيست كه به صورت منظم يك پول مناسبي هر ماه بتوانيم به شما بپردازيم.
يعني موتلفه اين 200 دفتر را خريداري يا اجاره نميكند؟
ما در كل كشور تعداد دفاتري كه برايشان اجاره ميدهيم بسيار كم است چرا كه وسعمان نميرسد اما خيلي از دفاتر موتلفه ساختماني ندارند كه ما بگوييم كه اينجا دفتر موتلفه به عنوان ساختمان استيجاري يا ملكي است اما در مواردي هم اتفاق افتاده كه ساختمان اجارهيي داريم كه اجاره آن را هم در مورد فراواني خود دوستان در استانها ميپردازند يا در اكثر شعبههايي كه ما داريم كارهاي تشكيلاتي ما با تشكيل جلسه در منزل اعضايي كه مدير هستند تامين ميشود و يا اينكه در مواردي كه البته خيلي هم زياد نيست، اتفاق افتاده است كه فرد و يا افرادي دفتري را اجاره كردهاند و هزينه آن را خودشان ميپردازند. در موتلفه اين تلقي نادرست بيروني كه ما يك امكانات وسيع مالي در اختيار داريم و تمام دفاتر ما از مركز تغذيه ميشوند، وجود ندارد.
بيشتر به خاطر حضور چهرههاي سرشناس اقتصادي كشور است كه در رسانهها برخي مواقع منتشر ميشود. از 15 نفر اول سرمايهداران كشور مثلا پنج تا شش نفرشان عضو شوراي مركزي موتلفه هستند. كساني كه به عنوان تجار متمول و قدر كشور در حوزههاي مختلف شناخته شدهاند. يعني حضور اين چهرهها و سرمايههاي شخصي اين افراد و تجميعشان در شوراي مركزي موتلفه اين تلقي را به افكار عمومي و حتي به برخي خواص ميدهد كه شوراي مركزي موتلفه از لحاظ مالي به منبع لايتناهي رسيده است. چند درصد از اين هزينههاي سنگيني كه شما فرموديد توسط اين چهرههاي سرشناس اقتصادي تامين ميشود؟
ما از هيچ يك از اين چهرههاي سرشناس اقتصادي توقع كمكهاي سنگين نداريم و هيچوقت هم به آنها اعلام نكرديم. از چند سال پيش به اين نتيجه رسيديم كه اگر موتلفه ميخواهد دوام بياورد در مسائل سازماندهي حزب و در انجام افعال سياسي بايد به يك فرد خاص متكي نباشد كه اين سياست بسيار درستي بود كه شخص مرحوم آقاي عسگراولادي در زمان دبيركلي خودشان اصرار داشتند كه تحقق پيدا كند يعني 10 سال پيش تغيير دبيركل حزب با همت خود مرحوم عسگراولادي انجام شد يعني اعلام كردند كه من مطلقا دبيركلي حزب را ادامه نخواهم داد و شوراي مركزي خودش دبيركل انتخاب كند يعني انتخاب من بعد از آقاي عسگراولادي با تاكيد و اصرار خود آن مرحوم صورت گرفت.
ايشان به تعبيري پوستهشكني را از خودشان آغاز كردند.
بنابراين ما نه تنها در امور مديريتي موتلفه بلكه در امور مالي هم چندين سال قبل به اين نتيجه رسيديم كه بار مالي موتلفه بايد روي دوش اعضا باشد كه متناسب با امكانات ماليشان به موتلفه كمك كنند تا ما بتوانيم از خطر وابستگي به چند شخص ويژه جلوگيري كنيم. چون وابسته بودن يك حزب به درآمدهاي دولتي يا متكي شدن به چند نفر به عنوان كساني كه امكانات مالي فراوان دارند، براي حزبي كه ميخواهد مردمي باقي بماند خطر محسوب ميشود.
مشخصا ميتوانيد بگوييد كه هزينههاي حزب موتلفه در سال چقدر است؟ سر به فلكالافلاك ميكشد يا نميكشد؟
واقعا ما رقمي در دستمان نيست. به اين دليل كه بسياري از هزينهها را استانهاي ما با ابتكار خودشان ميپرازند و هيچگونه گزارشي هم به مركز نميدهند اما كاري كه ما از آنها ميخواهيم را انجام ميدهند. مثلا ما در ايام سالروز شهادت اعضاي موتلفه در 26 خرداد، مقيد هستيم مراسمي داشته باشيم. شايد باورش سخت باشد كه ما سالهاست كه يك ريال به استانهايي كه اين مراسم را تشكيل ميدهند نميپردازيم. آنكه درتهران برگزار ميشود كه طبيعي است كه بپردازيم اما آنكه در استانهاست، اعضا و مديران ما به احترام شهدا، بدون اينكه ما اجباري هم كرده باشيم خودشان ميپردازند و به ما هم نميگويند. بنابراين برآورد هزينه موتلفه واقعا براي ما هم امكانپذير نيست. من ميخواهم درواقع يك نوع مديريت ويژهيي در مسائل مالي كه موتلفه به آن شكل اداره ميشود را در اين مصاحبه گفته باشم كه اگر حزبي ميخواهد مردمي باقي بماند و متكي به سرمايهدار خاصي نشود و يا متكي به دولت براي رانت نشود راهش اين است كه بار مالي را بر روي دوش همه اعضا بگذارد و ما اين كار را انجام داديم و موفق هم هستيم.
تاكيد موكد ما براي اينكه متوجه شويم موتلفه چه تعداد هوادار و عضو كارتي دارد و چه مقدار كمك مالي از كساني كه در شوراي مركزي موتلفه هستند، ميگيرد به اين دليل است كه در اواخر دولت احمدينژاد روزنامه ايران طي چند گزارش مفصل اقدام به نسبت دادن موتلفه به بازار كرد و اينكه چند درصد سرمايه و تجارت كشور در اختيار موتلفهييهاست و فكر ميكنم قوه عاقلهيي كه اين سوژه و گزارش را گرفته بود به دنبال اين بود كه موتلفهييها را به عنوان بازاريهاي سياستمدار و اقتصادي و كساني كه در عرصه اقتصادي موفق بودند، بيشتر زير سوال ببرد، عدد ندادن شما و مشخص نكردن اينكه چه ميزان هزينه ميكنيد شايد به استمرار اين فضا كمك كند. قطعا دبيركل حزبي با قدمت بيش از 50 سال، كه از هيات به جمعيت تبديل شده و از جمعيت به حزب ميتواند به اين سوال پاسخ دهد كه آيا كاركرد موتلفه، حزبي است يا همچنان هياتي عمل ميكند؟ هزينههاي ديگري هم وجود دارد مانند اجلاس قومي، ارگان رسمي موتلفه و هفتهنامه. فكر ميكنم بتوانيد يك عدد سرانگشتي بدهيد. ميتوانيد بگوييد كه ماهي براي مثال 500 ميليون تومان است؟ چون خيلي از احزاب اين كاري كه موتلفه ميكند را نميتوانند انجام دهند. 300 حزب در وزارت كشور ثبت شده است كه هيچ كدام به اندازه موتلفه بروكراسي اداري را رعايت نميكنند و اگر از موتلفه بابت هزينههايش عدد و رقم بگيريم آن شفافيت براي مخاطب در اين خصوص ملموس ميشود و من اين سوالات را ميپرسم كه شبهات درباره موتلفه برطرف شود تا برسيم به مباحث سياسي؟
ما تا به حال و در طول عمر موتلفه از اين رقم ماهانهيي كه شما ميگوييد برخوردار نبودهايم. يعني از نظر ما اين رقمي سرسام آور است كه شايد به زبان گفتنش راحت باشد. در حال حاضر عمده كار موتلفه با تامين هزينه از استانها آن هم بدون انجام كار اقتصادي صورت ميگيرد يعني از طريق كمكهاي بلاعوضي كه اعضاي ما به عنوان حق عضويت ميپردازند انجام ميشود. راجع به روزنامه ايران هم، بعد از اينكه موتلفه محكم پا روي دم برخي جريانات انحرافي گذاشت يكسري از اين مقالات نوشته شد كه البته ما هم پاسخ داديم كه برخي منتشر شد و برخي خير. ريشه برخورد آن زمان روزنامه ايران در برخورد قاطع ما با جريان انحرافي بود منتها بايد چيزي را دستاويز قرار ميدادند كه گفتند موتلفه با كمك بازار اداره ميشود كه اينگونه نيست و به كمك اعضايش اداره ميشود. ما نهايتا در موتلفه اسلامي به استانها اعلام ميكنيم كه توقع ما اين است كه كارهايي را انجام دهيد مثلا اردو بگذاريد، مراسم بگيريد و كارهاي ديگر اما به آنها اين را هم ميگوييم كه ما توقع داريم به ميزان كمكي كه ميتوانيد از اعضا بگيريد اين كارها را انجام دهيد.
با توجه به گران شدن زندگي مردم در اين چند سال و نوسانات زيادي كه در حوزه اقتصادي داشتيم آيا اين نوسانات گريبانگير موتلفه هم شده است؟ بحران مالي را در حزب درك كرديد؟
در موتلفه اگر بگوييم كه مشكل مالي داريم حق مطلب ادا نشده و بايد بگوييم بحران داريم. برخلاف تصويري كه در بيرون هست و برخي هم تلاش ميكنند كه اين تصوير را ايجاد كنند. براي اداره موتلفه اگر همت كل اعضاي ما در سراسر كشور نباشد امكان تامين هزينهها را مطلقا نداريم. برخي ميگردند كه چيزي به موتلفه بچسبانند مثلا ميگويند تجارت كشور دست موتلفه است. در حالي كه سازمان موتلفه اسلامي هيچ كار اقتصادي نكرده و نميكند و ممنوع هم هست اما ممكن است برخي اعضاي موتلفه بدون اينكه ارتباطي با عضويتشان در حزب داشته باشند تاجر موفقي هم باشند.
مثل آقاي اسدالله عسگراولادي، علت حضور ايشان در شوراي مركزي موتلفه چه بود؟
ما در هر سه سال يكبار كنگره حزب را با حدود بيش از 500 تا 1000 نفر تشكيل ميدهيم كه يكي از وظايف اين كنگره انتخاب اعضاي شوراي مركزي است. و واقعا با يك راي آزاد اين انتخاب صورت ميگيرد كه ايشان كنگره گذشته مانند بقيه انتخاب شدند.
كسي از ايشان دعوت كرده بودند كه كانديدا شوند يا خودشان كانديدا شده بودند؟
روند كاري ما براي انتخاب اعضاي شوراي مركزي بدين گونه است كه حوزههاي ما در شهرستانها نظراتشان را جمعبندي ميكنند و به ما ميدهند و تهران هم به همين ترتيب. مجموعه پيشنهاداتي كه از بدنه به مركزيت موتلفه وارد ميشود، عصارهاش در معرض راي كنگره قرار ميگيرد.
فكر نميكنيد مجموع اين پيشنهاداتي كه شده به خصوص در مورد آقاي اسدالله عسگراولادي نگاه مادي و اقتصادي بوده است كه شايد با حضور ايشان بخشي از آن بحران مالي موتلفه حل شود؟
(با كمي مكث) ممكن است برخي رايدهندگان موقع راي دادن چنين نظري داشته باشند اما چنين چيزي در مركزيت موتلفه وجود ندارد كه تصميمگيري براي انتخاب اشخاص قبل از راي كنگره شكل بگيرد. البته نيت افراد متفاوت است. ممكن است افرادي بگويند كه به آقاي عسگراولادي راي بدهيم تا بتوانيم از كمكهايشان هم استفاده كنيم اما براي مثال خود من كه دبيركل حزب هستم يكبار در بازار حضور نداشتهام و يك قلم كار تجاري هم انجام ندادهام و نميخواهم هم انجام بدهم. به دليل مسووليتهايي كه در نظام داشتهام. يعني مجموعه شوراي مركزي كه چهار دوره است به من راي ميدهد در واقع به يك غير بازاري راي داده است. اگر شما به شوراي مديريت موتلفه هم نگاه كنيد ميبينيد كه ما پنج معاونت و دو مركز داريم كه اين مراكز و معاونتهاي هفتگانه مدير دارند. آن پنج معاوني كه اشاره كردم در سطح سوم موتلفه ميشوند. موتلفه يك دبيركل دارد كه نفر اول محسوب ميشود، يك دبير اجرايي داريم كه نفر دوم است. سطح سوم ما همين معاونين هستند. در بين اين مسوولان هيچ كدام از بازار نيستند. به عنوان مثال معاون تبليغات ما هم يك روز نه خودشان و نه خانوادهشان در بازار حضور نداشتهاند. اين تركيبي كه من در موتلفه گفتم تقريبا در استانها هم به همين شكل است يعني يك تركيبي از اقشار مختلف مردم مديران موتلفه شدهاند.
موتلفه را با معاونان نميشناسند بلكه با اعضاي شوراي مركزي ميشناسند. اعضاي شوراي مركزي سرشناس هستند و براي كسي آنچنان اهميتي ندارد كه معاونت تبليغات يا مركز بينالملل موتلفه چه كسي است؟ همه ميبينند كه آقايان عسگراولادي، آلاسحاق و مير محمد صادقي كساني هستند كه دستشان به دهانشان ميرسد و راحت هم ميرسد.
آقاي آلاسحاق نه كار تجاري دارند و نه كار بازاري. تعجب ميكنم كه يك عده تصور ميكنند چون ايشان رييس اتاق بازرگاني تهران است پس حتما يك تاجر متمولي هستند. اصلا ايشان كار شخصي تجاري انجام نداده است و به دليل اينكه از اوايل انقلاب مسووليتهايشان در كارهاي صنعتي و بازرگاني بوده است، شدهاند رييس اتاق بازرگاني تهران. بنابراين تلقي كردن ايشان به عنوان يك بازاري متمول درست نيست. حبيبالله عسگراولادي هم اصلا يك ريال درآمد تجاري، بازاري و شركتي نداشتند، برخلاف آنچه در بيرون از ايشان يك تاجر متمول تصوير كردهاند. هركس در هر نقطه دنيا يك كار كوچك يا بزرگ تجاري با مباشرت خود ايشان و يا شركتي با واسطه ايشان پيدا كرد ما همه حرفهايمان را پس ميگيريم. اما اسدالله عسگراولادي تاجر بسيار معتبري است. وقتي نام اشخاص برده ميشود بايد دقت كرد.
آقاي محمد صادقي و عسگراولادي اينجا را موقر كردهاند؟
آقاي ميرمحمد صادقي همين الان عضو شوراي مركزي موتلفه نيستند، عضو هيات نظارت هستند.
ولي بودند؟
قبلا بودند.
جزو اعضاي قديمي و موسس موتلفه هستند؟
بله. ايشان يكي از پايهگذاران موتلفه هستند و فعاليت ايشان علاوه بر حوزه سياسي منحصرا در حوزه اقتصادي بوده است. ما منكر نيستيم اما اينكه بگوييم موتلفه به وسيله بازاريها اداره ميشود سخني بيمبناست. در حال حاضر با تركيبي كه ما در شوراي مركزي و مديريتي داريم بازار حتي كمتر از سهم خودش در مديريت عضو دارد. اين نادرست است كه موتلفه امروز را با موتلفه 50 سال پيش كه پايهگذارانش بازاري بودند، مقايسه كنيم. البته اينكه كسي بازاري سالم و موفق باشد و سوءاستفاده هم نكرده باشد و نكند چه اشكالي بر او مترتب است؟ اين سوال را آنهايي كه به زعم خودتان بازاري بودن را ضد ارزش ميدانند بايد پاسخ دهند.
اشاره كرديد به مشكل مالي يا بحران مالي موتلفه. آقاي اسدالله عسگراولادي از اين بحران مطلع هستند و سعي ميكنند در حد خودشان مشكل را رفع كنند؟ سعي كردهاند؟
ايشان هم مثل ديگران در مواقعي به موتلفه كمك ميكنند اما با كمك مجموعه اعضايمان موتلفه را اداره ميكنيم و اصلا با اين كمكهايي كه افراد سرشناس ميكنند قابل مقايسه نيست و بار مالي موتلفه اسلامي روي دوش يك يا چند نفر سرمايهدار نيست بلكه روي دوش كل اعضا است.
موتلفه چقدر بر بازار كنترل دارد؟
به عنوان سازمان موتلفه ما اصلا دخالتي در بازار نداريم اما برخي شخصيتهايي كه در حزب هستند به دليل اينكه كار اقتصادي دارند به عنوان شخص خودشان اثراتي دارند. اما اگر كسي بعد از انقلاب نشان داد كه سازمان موتلفه اسلامي در يك كار كوچك يا بزرگ اقتصادي شركت داشته آنوقت ما بقيه اتهاماتي كه ميزنند را قبول ميكنيم.
سه سال پيش كه افزايش 3 درصدي ماليات بر ارزش افزوده را اضافه كردند و آن بحران درست شد و بازار به تعطيلي كشيده شد، دولت احمدينژاد خيلي تلاش كرد كه اين مساله را برطرف كند اما نتوانست و در نهايت دست به دامن مرحوم عسگراولادي شد و ايشان با نوشتن يك نامه به اهالي بازار باعث شد كه بازار باز شود. چرا وقتي دولت تلاش ميكند، بازاريها با دولت مخالفت ميكنند و بازار بسته ميشود اما با يك نامه مرحوم عسگراولادي بازار باز ميشود؟ اين اعتماد و حرفشنوي مطلق بازاريها از ايشان از كجا نشات ميگيرد؟
مرحوم آقاي حبيبالله عسگراولادي به دليل سوابق بسيار طولاني مبارزاتي كه داشتند، يك شخصيت جامعالاطراف ملي بودند. اينكه در آن جريان ايشان يك نامه نوشتند چنين چيزي نيست و به كسي نامهيي ننوشتند اما هر بحراني كه براي كشور پيش ميآيد كه پيچيدگياش زياد بود ايشان اگر تشخيص ميدادند كه بايد اقدامي انجام دهند دريغ نميكردند و موتلفه خودش را ملزم به كمك ميبيند؛ در مسائل بازاري و غير بازاري. شخص عسگراولادي را در جريان اصولگرايي و غير اصولگرايي نگاه كنيد. شخصيت ايشان بينظير بود. شخصيت ايشان به گونهيي بود كه حتي رقباي سياسي ما هم اين شخصيت را قبول داشتند. مرحوم عسگراولادي زماني كه احساس ميكردند مسالهيي ممكن است باعث بحران براي نظام شود، وظيفه خودشان ميدانستند كه كمك كنند بنابراين در آن جريان هم كه وساطتها و مذاكراتي كردند به اين دليل بود كه تلقي بيروني اعتصاب در بازار، تلقي منفي براي جمهوري اسلامي است و ايشان به عنوان موتلفه اسلامي هم در آن موضوع دخالت نكردند به عنوان شخص حبيبالله عسگراولادي دخالت كردند. مديران اصلي موتلفه كه بنده در راسش هستم در آن جريان هيچ دخالتي نداشتند چرا كه به نظر ما موتلفه هيچ اثري نميتوانست در آن جريان داشته باشد. اما مرحوم عسگراولادي با وجود اينكه تاجر نبودند و اصلا درآمد خصوصي نداشتند آن حيثيت مبارزاتي ايشان از وي يك شخصيتي ساخته بود كه در بعضي مواقع در تعريف از ايشان رقباي ما از ما سبقت ميگيرند.
اعضاي جبهه پايداري و اصولگرايان تندرو سعي كردند كه از عسگراولادي عبور كنند.
شخصيت ايشان به گونهيي بود كه خيلي از مواقع ربطي به موتلفه ندارند. ايشان به عنوان شخصيتي ملي شناخته شده بودند. در جريان بازار سازمان موتلفه دخالتي نداشت. اينكه برخي اصولگرايان چه نظري نسبت به مرحوم عسگراولادي داشتهاند را از خودشان بپرسيد.
شما اشاره كرديد كه موتلفه با بحران مالي مواجه شده است. اما فكر ميكنم حزبي با 200 دفتر، 30 شعبه مركزي و اين همه تشكيلات و نيرو و عضوگيري با بحران سياسي هم مواجه است؛ بحران سياسي به اين معنا كه موتلفه در 15، 16 سال گذشته در هيچ جاي قدرت سهمي ندارد يعني در دولت نبوده است. حتي وقتي كانديداي مستقل معرفي ميكنند در نهايت به نفع تصميم جمعي كانديدايش را رها ميكند. دبيركل و قائممقامش در انتخابات مجلس شركت ميكنند حتي موفق نميشوند اسامي اين افراد را در ليست نهايي اصولگرايان بگذارند، در قوه قضاييه هيچ نقشي در مديريتها نداريد. موتلفه كجاي قدرت است؟
قاعدتا تشكيلات يك حزب بايد به گونهيي برنامهريزي كند كه در مجلس و شورا و رياستجمهوري مردم به نامزدهايش راي بدهند و حضور داشته باشند. منتها ما با يك مسالهيي در فضاي سياسي چند سال اخير مواجه بوديم. ما خودمان را وابسته به جريان اصولگرايي ميدانيم، نميخواهيم بگوييم اصولگرايي در ما خلاصه ميشود اما ميگوييم ما خودمان را داخل اين جريان ميدانيم. اين سوال براي ما قابل بحث بوده كه رقباي ما با ائتلاف به ميدان ميآيند و چه بسا پيروز ميشوند. اگر جريان اصولگرايي جداي از هم و متفرق وارد انتخاباتي شوند براي آنها مفيدتر است و يا اينكه با عقل جمعي و ائتلاف با هم وارد جريان انتخاباتي شوند؟ ما در شرايط فعلي كشور به خصوص بعد از 2 خرداد سال 76 كه منجر به پيروزي رقيب ما در رياستجمهوري شد و مجلس ششم با اكثريت رقباي ما تشكيل شد، مصلحت جريان اصولگرايي را در اين ميبينيم كه تشكلها براي انتخاباتها سعي در ائتلاف روي نامزدها واحد داشته باشند. ما از چند سال پيش به اين سوال پاسخ داديم كه موتلفه يا هر جريان اصولگرايي به تنهايي و بدون ارتباط با ساير اصولگرايان به ميدان بيايد و يا با ائتلاف؟ مشخصا براي انتخابات مجلس يا شوراي شهر و براي دورههاي رياستجمهوري كاري كه موتلفه انجام ميدهد اين است كه اصولگرايان با محوريت روحانيت، زير يك چتر قرار بگيرند و سعي به رسيدن به نامزدي واحد داشته باشند. ما در اين رابطه ديديم كه اگر موتلفه خودش جداي از سرنوشت اصولگرايي بيايد و وارد شود ممكن است موفقيتهاي مقطعي و محدود داشته باشد اما جريان اصولگرايي با اين شيوه تفرق و جدايي اگر وارد ميدان شود قطعا شكست ميخورد. ما در محاسباتمان پيروزي جريان اصولگرا را به پيروزي موتلفه ترجيح ميدهيم. يعني اگر در جايي قرار باشد ما از سهم خودمان بگذريم و اصولگرايي پيروز شود، ما قطعا دومي را انتخاب ميكنيم.
از سر اضطرار و اجبار است يا از سر يك اعتقاد حقيقي؟
چون به ضرورت پيروزي جريان اصولگرايي اعتقاد داريم، بنابراين كارمان ريشه اعتقادي دارد.
همكيشان شما در جمعيت ايثارگران و... اعتقادي به وزن موتلفه در فضاي سياسي كشور ندارند.
ما ضمن احترام به نظر ديگران خيلي نگران و دلواپس اظهارنظرهاي ديگران نيستيم. ترديدي نيست كه ما در كشور جريان اصولگرايي داريم كه اگر متفرق به انتخابات بيايد چه بسا شكست ميخورد كه در اين چند سال اين گونه بوده است. مثالي ميزنم كه قابل تعميم است. در انتخابات مجلس هشتم در سمنان، مجموعه راي اصلاحطلبان حدود 20000 راي است و مجموعه راي اصولگرايان حدود 40000 راي يعني دو برابر. اما در اين انتخابات اصلاحطلبان پيروز شدند و دليل آن هم روشن است. از جريان اصولگرا سه نفر به ميدان آمدند و از اصلاحطلبان يك نفر. بنابراين اين خطر دايما هم جريان اصولگرايي را تهديد ميكند و هم اصلاحطلبان را. در هر حوزه انتخابيه وقتي مجموعه راي يك جريان سياسي در يك كاسه ريخته شود امكان پيروزي بيشتر ميشود.
چرا در بزنگاههاي تاريخي موتلفه با چنين تشكيلاتي هميشه انتخابش عقبنشيني بوده است؟
اين سوال شما مورد اعتراض برخي افراد داخل موتلفه هم هست. نهايتا پاسخ ما اين است كه تفرق در جريان اصولگرايي را ملازم شكست ميدانيم. يعني اگر جريان اصولگرايي جزيرهيي در انتخابات شركت كند باعث شكسته شدن رايها و شكستش ميشود. اما اگر يك مجمع الجزايري با يك فرماندهي واحد بشوند مسلما امكان پيروزيشان بيشتر ميشود. ما در هر صورت نشان داده ايم آنجايي كه بين موفقيت مقطعي موتلفه و كل اصولگرايان تعارض پيش ميآيد ما موفقيت اصولگرايان را ترجيح ميدهيم كه البته ميدانيم در مواردي مورد اعتراض هم هستيم.
اين انتخاب با كاركرد و رفتار حزبي تعارض پيدا نميكند؟
يك تعارضهايي پيش ميآيد همانگونه كه برخي اعضاي ما معترضند.
اين ممكن است براي موتلفه ريزش نيرو داشته باشد.
كه در بعضي مواقع داشته است. اما استدلال ما را هم معترضين نتوانستهاند پاسخ بدهند. جرياني كه ما بدان معتقد هستيم خيلي مهمتر از موتلفه است چون اتحاد اين جريان كه پاي انقلاب و رهبري ايستاده است ميتواند زمينه پيروزي را فراهم كند.
مشخصا در انتخاباتي كه در 20 سال گذشته برگزار شده است و فعاليت جديد موتلفه استارت خورده است، موتلفهييها در چه جاهايي موفق شدهاند؟ و اينكه موتلفهييها تا اين ميزان براي پيروزي جريان اصولگرايي عقبنشيني داشتهاند و از حق خودشان گذشتهاند. در اين بين جريان اصولگرا به محض پيروزي در انتخابات چه نگاه ويژهيي به اين رفتار موتلفه داشت؟
اگر بخواهم با مصداق پاسخ سوالات شما را بدهم، مثالي ميزنم. در انتخابات دوم شوراي شهر تهران در اوج سيطره رقباي ما چه در دولت و چه در مجلس، 15 نفر به عنوان فهرست شوراي هماهنگي نيروهاي انقلاب كه درواقع اسم ديگري از جريان اصولگرا بود ارايه شد. بدون اينكه در اين ليست يك نفر از رقباي ما بتواند وارد شود، پيروز شد. ما پيروزي موتلفه را در همين ميدانيم كه جريان اصولگرا پيروز شود. در همان انتخابات دوم شوراي شهر تهران از من كه آن موقع دبير اجرايي موتلفه بودم خواسته شد كه نامنويسي كنم. من چندان تمايلي نداشتم اما بنا به سابقه چهار سالهام، در شهرداري تهران از من خواسته شد و من نامنويسي كردم. در يك مقطعي مرحوم آقاي عسگراولادي پيامي آوردند كه در شوراي هماهنگي تصميم گرفته شده است كه چهرههاي كاملا سياسي ما در فهرست نباشند. آقاي عسگراولادي گفت چون من خودم از طرف شوراي هماهنگي شما را وادار به ثبت نام كردهام الان برايم سخت است كه بگويم شورا اين تصميم را گرفته است اما من زماني كه از اين تصميم آگاه شدم تا ظهر آن روز انصراف خودم را به فرمانداري ارايه كردم. و مصلحت عقل جمعي را به نظر خودم ترجيح دادم يعني وقتي 15 نفر عضو شوراي شهر تهران يكدست اصولگرا شدند من به همان اندازه خوشحال شدم كه اگر 15 نفر موتلفهيي آنجا ميرفتند. ما به مقصودمان در آن شورا رسيديم و مصلحت جمع اصولگرايان را به جمع موتلفه ترجيح ميدهيم. ميدانيم كه در داخل حزب هم مورد اعتراض برخي افراد هستيم.
موتلفه در درون هم با يك بحران مواجه است. يعني سر يك اتفاقات خاص، چند صدا از درون موتلفه بلند ميشود. علت چيست؟
در موتلفه ما اعضاي شوراي مركزي را تا به حال ملزم نكرديم كه مصاحبه نكنند. بلكه آزادند. البته اينكه از يك حزب چند نظر ارايه شود اين را من نقطه ضعف ميدانم. بايد در تشكيلات صداي واحدي شنيده شود. و اگر مشاهده شود كه اين موضوع باعث آسيب به كيان موتلفه است قطعا در شوراي مركزي تصميم واحد در اين رابطه خواهيم گرفت.
در خصوص رفتار با آقاي هاشمي رفسنجاني به خصوص بعد از حوادث انتخابات 88. دو رويكرد وجود داشت كه يكي متعلق به آقاي شجوني است و ديگري مربوط به مرحوم آقاي عسگراولادي. ايشان گفتند كه جهان اسلام فانوس به دست ميگردد تا چهرههايي مانند هاشمي رفسنجاني و ناطقنوري را پيدا كند و از سوي ديگر آقاي شجوني آقاي هاشمي را با اصواتي صدا ميزند كه فاصله را آنقدر زياد ميكند كه تكليف مردم و حتي هواداران موتلفه هم مشخص نميشود كه بايد به كدام نگاه توجه كنند.
من اين موضوع را به عنوان يك نقطه ضعف در موتلفه قبول دارم. اما اگر زماني احساس كنيم كه اين تفاوت صدا قرار باشد به كيان موتلفه آسيب و صدمه بزند مطمئن باشيد كه با يك تصميم قاطع در شوراي مركزي قابل حل است.
رويكرد موتلفه كدام يك از اينهاست؟
ما از سالهاي پيش به اين طرف هفتهيي يك بار موضعگيري داريم. اين موضعگيري دبيركل موتلفه كه هر هفته منتشر ميشود نتيجه مشورتهاي داخلي سران موتلفه است. جلسات خاصي برگزار ميشود به گونهيي كه حدود 10 نفر نظراتشان را اعلام ميكنند. اين نظرات جمعبندي ميشود و مركز سياسي ما هم راجع به موضعگيري هفتگي دبيركل نظر ميدهد، اين نظرات را دبيركل با رعايت نظر اكثريت جمعبندي ميكند و با جرح و تعديلي كه انجام ميدهد يك جمعبندي از نظرات اعلام ميكند كه بنابراين موضع دبيركل حزب، موضع موتلفه است.
نظر حزب موتلفه درباره آقاي هاشمي چيست؟
ما بارها تكرار كردهايم و البته اين تكرار مفيد هم هست. درباره آقايان هاشمي و يا احمدينژاد و برخي شخصيتهاي ديگر، مطلق كردن اين شخصيتها چه در جهت نفي و چه در جهت اثبات آنها را كار درستي نميدانيم.
آنجايي كه آقاي هاشمي رسما ميگويند من به همه گفتهام كه من سر سه موضوع با هيچ كس معامله نميكنم. نظام اسلامي، ولايت فقيه و شخص آيتالله خامنهاي. نظر آقاي هاشمي با موتلفه 100 درصد انطباق دارد. اما همين آقاي هاشمي بالاخره حاضر نشدند بگويند كه حرف مهندس موسوي درباره تقلب دروغ است. ما بارها گفته ايم كه دروغ است. يا در مورد پيامي كه آقاي هاشمي در مورد فوت پدر موسوي فرستادند. در همين پيام آقاي هاشمي آقاي موسوي را به عنوان خدوم اعلام ميكنند كه شدتش بيشتر از خادم است. ما در ملاقات حضوري با آقاي هاشمي گفتيم كه با پيام فرستادن شما مخالفتي نداريم اما با خدوم خواندن موسوي كاملا مخالفيم.
پاسخ آقاي هاشمي چه بود؟
پاسخ روشني نداشتند و گفتند من شرايطم به گونهيي است كه بايد پيام ميدادم. در جايي هم كه آقاي هاشمي در طول انتخابات 88 يكبار حاضر نشدند آن صحبتهاي رهبري را در مورد اين انتخابات حتي تكرار كنند، ما با ايشان مخالفيم.
شما ايشان را به عنوان مجتهد سياسي قبول داريد؟
(با مكث) قبول داريم كه ايشان اجتهاد سياسي دارند. منتها اين قبول داشتن به اين معنا نيست كه حرفهايشان وحي منزل است و براي ما تكليف شرعي ميآورد. البته مجتهدين سياسي ديگري هم هستند كه با نظرات اجتهادي ايشان مخالفند يا تضاد دارند.
اين را هم قبول داريد كه آقاي هاشمي ميتوانند به اجتهاد خودشان رفتار كنند؟ حتي اگر با نوع نگاه موتلفه انطباق نداشته باشد.
آقاي هاشمي اگر خارج از چارچوب نظرات قطعي رهبري سخن بگويد حتي اگر سالها سابقه هم داشته باشند ما با اين آقاي هاشمي هرگز موافقت نميكنيم.
شما معتقديد كه آقاي هاشمي بايد با آهنگ رهبري حركت كند؟
اگر غير از اين باشد تعجب ميكنيم. يكي از موارد تعجب ما اين است آنجا كه آقاي هاشمي ميگويند من سر آن سه مورد با كسي معامله نميكنم كه حرف صحيحي است، پس چطور است كه مهندس موسوي را خدوم تلقي ميكنند؟ آيا خدوم تلقي كردن موسوي از يك مجتهد سياسي، در چارچوب نظرات رهبري است؟ ما معتقديم كه نيست.
شما با خطكش و شاغول خودتان ميسنجيد.
ما تمام تلاشمان اين است كه با رعايت كامل معيارهاي رهبري حركت كنيم و همه هزينههاي آن را هم پذيرفته و ميپذيريم.
فكر ميكنيد موتلفه اسلامي به رهبري نزديكتر است يا آقاي هاشمي؟ آقاي هاشمي رهبري را بهتر ميشناسند يا موتلفهييها؟
شناسايي و حتي علم به تنهايي كافي نيست. وقتي خود آقاي هاشمي ميگويند كه از ولي فقيه و آيتالله خامنهاي عبور نميكنند، اي كاش يك بار نظراتشان درباره انتخابات 88 در چارچوب نظرات رهبري اعلام ميشد. يعني ادعاي تقلب در انتخابات 88 را دروغ اعلام ميكردند كه نكردند.
آقاي عسگراولادي كه شايد اگر ايشان را پدر معنوي موتلفه بناميم دور از واقعيت نباشد به نوعي حرفهاي آقاي هاشمي را تكرار و از ايشان حمايت كردند و تعبيري كه از آقاي هاشمي ارايه ميكنند اين است كه وي شناسنامه انقلاب است و نبايد او را از دست داد كه اين تعبير به نظر رفاقتي نيست.
من صريح پاسخ ميدهم. آقاي عسگراولادي چند ماه قبل از انتخابات 88 در يك جلسه خصوصي آقاي موسوي را يك خطر عنوان كرد. اما آقاي هاشمي آن هم بعد از آن زشتيهاي فتنهگرانه سال 88، مهندس موسوي را خدوم اعلام كرد. بنابراين بين نظر عسگراولادي و هاشمي در اين مقوله 180 درجه اختلاف نظر وجود داشت.
مرحوم عسگراولادي بارها و بارها در محافل عمومي تكرار كرده بود كه آقايان موسوي و كروبي راس فتنه نيستند بلكه مفتونند.
من از خيليها به آقاي عسگراولادي نزديكتر بودم. حداكثر امتيازي كه ايشان به آقايان موسوي و كروبي دادهاند اين است كه اينها فتنه زده شدهاند. نگفته خدوم هستند، ولي آقاي هاشمي فتنه زده هم نميگويد.
ولي همين آقاي هاشمي از طرف عسگراولادي به عنوان شناسنامه انقلاب و يك چهره برجسته در منطقه معرفي ميشود.
حداكثر امتيازي كه عسگراولادي به مهندس موسوي داده است اين است كه وي فتنه زده است و به قول رهبري به دام فتنه افتاده. ولي از كلمه خدوم و يا خادم استفاده نكرده است در حالي كه آقاي هاشمي اين كلمه را درباره ايشان به كار گرفت.
اگر در بعضي مواقع 180 درجه اختلاف نظر دارند پس چرا ميگويد كه هاشمي شناسنامه انقلاب است؟
ما در عين حال كه در موارد متعددي از جمله خطبههاي 26 تيرماه 88 كه با غالب موضوعات مطرح شده در آن مخالفيم، نسبت به برخي موضعگيريهاي آقاي هاشمي كاملا معترضيم.
موضوعاتي كه در حال حاضر به نظر ميرسد در حال عملي شدن است يعني شروطي كه مطرح كردند در اين روزها در حال اجرا شدن است، آزادي زندانيان سياسي و بسياري موارد ديگر.
سال 88 با 92 و 93 متفاوت است. در سال 88 نظام بايد تصميماتي ميگرفت كه اگر در سال 92 ميگرفت برخي آنها كاملا با هم در تضاد خواهد بود. تصميم را بايد برحسب شرايط روز گرفت. شما حر بعد از تسليم را با حر قبل از تسليم به امام حسين(ع) يكي ميدانيد؟ بنابراين اينكه در چه موقعي چه اظهارنظري ميكنيم بايد نگاه دقيقي داشته باشيم. رافت اسلامي ايجاب ميكند كه در مواقع مقتضي و در صورت تنبه برخي مجرمين نيز مورد عفو قرار گيرند.
در مورد اعتراضتان به نماز جمعه 26 تيرماه 88 بفرماييد.
ما اعتراضمان را به طور صريح و مفصل به آقاي هاشمي در همان زمان مكتوب و رسانهيي كرديم. اما با آقاي هاشمياي كه از طرفي ميگويد موسوي خدوم است و از سوي ديگر بيان ميكند كه از سه موضوع عبور نميكند بايد برخوردي مبتني بر حذف و طرد و يا اينكه تلاش كنيم آقاي هاشمي با همين موقعيت زير خيمه انقلاب پشت سر رهبري بماند؟ ما قطعا دومي را انتخاب ميكنيم. درباره اين موضوع كه بيان ميكنم تا به حال مصاحبه نكردهام. ما بعد از حوادث خرداد 88 راجع به آقاي هاشمي با آيتالله يزدي ملاقاتي كاملا خصوصي برگزار كرديم. من به ايشان گفتم كه آقاي هاشمي نامهيي چند روز قبل از انتخابات نوشتهاند كه ما و شما با اكثريت آن مخالفيم. اما ما از شما به عنوان كسي كه منتقد جدي آقاي هاشمي بوده و هستند سوالي داريم و سوال ما اين بود كه ما با آقاي هاشمي دو نوع رفتار ميتوانيم داشته باشيم اول اينكه اصلا با وي رابطهيي نداشته باشيم. و به آقاي هاشمي آنقدر حمله كنيم تا وي خدايي نكرده به آيتالله منتظري تبديل شود و دوم اينكه ارتباط را با او قطع نكنيم و هرچقدر ميتوانيم آن سياست را كه ميگويد آقاي هاشمي زير خيمه انقلاب پشت سر رهبري بماند، دنبال كنيم. آيتالله يزدي گفتند مگر ترديد داريد كه دومي درست است؟ من هم كه تا اين ميزان به آقاي هاشمي معترضم نبايد رابطهام را با ايشان قطع كنم و بنابراين موتلفه اسلامي اين فرمول را عمل كرده است.
پس چرا ديدارهاي 26 خرداد كه روز شهيدان موتلفه است، در يكي دو سال اخير قطع شده است؟ يعني با قطع رابطه تان ميخواستيد كه آن سياست را دنبال كنيد؟
خير. ما بيش از سه سال پيش ملاقاتي به اتفاق خانواده شهداي موتلفه با آقاي هاشمي داشتيم. همان زمان با آقاي لاريجاني هم ديدار كرديم و به احمدينژاد هم تقاضاي ملاقات داديم كه پذيرفته نشد. اما اين ملاقاتهايمان را به دلايلي از يكي دو سال پيش با همه قطع كرديم به خصوص در سال 93 منحصرا با مراجع عظام تقليد و علماي اعلام در قم ملاقات كرديم.
حكايت آقاي هاشمي با حكايت ساير قوا فرق ميكند به اين جهت كه آن سلاحي كه توسط توليت آستان مقدس حضرت عبدالعظيم به شهداي موتلفه داده شد از طريق آقاي هاشمي بود و ايشان در اعدام انقلابي حسنعلي منصور نقش بسزايي داشتند و ديدارهايشان با موتلفه فارغ از ديدار با روساي قوا بوده است و اين قطع رابطه بعد از انتخابات در افكار عمومي اينگونه تلقي ميشود كه موتلفه به اين دليل ديدارهايش با آقاي هاشمي را قطع كرده است كه چند نگاه در حزب وجود دارد. يك نگاه متعلق به آقاي شجوني است و يك نگاه متعلق به جوانهاي موتلفه است كه آنها هم معترضند و يك نگاه مربوط به قديميترهاي حزب است كه با آقاي هاشمي كار ميكردند و با وجود همه اين اعتراضاتي كه به ايشان داشتند اما ارتباطشان را حفظ كردهاند مثل آقايان بادامچيان و عسگراولادي. فكر ميكنم ديدارهايتان را به خاطر جلوگيري از خطر انشقاق كنسل كرديد.
خير. ما چون حدس زديم كه مطالبي را كه شخصيتهاي مختلف در ملاقات با موتلفه خواهند گفت ممكن است بعضا با هم متضاد باشد بنابراين به دليل التهابات سياسي تصميم گرفتهايم كه به طور موقت و نه دايم، ملاقات خانواده شهدا را با مسوولان انجام ندهيم تا اگر شرايط تغيير كرد، اين ملاقاتها را دوباره ادامه دهيم.
براي من واقعا شبهه است. شما ميفرماييد با شيخ محمد يزدي كه منتقد جبهه آقاي هاشمي هستند مشورت كرديد كه چه كار كنيم كه ايشان گفتهاند راهحل دوم را انتخاب كنيد. من ميخواهم بدانم چطور ميشود كه حزب موتلفه ميخواهد آقاي هاشمي را بعد از شلوغ بازار انتخابات 88 پشت سر رهبري نگه دارد اما سر همان بزنگاههاي انتخابات 88 ارتباطش را با وي قطع ميكند؟
خير. ما قطع نكرديم. در همان سال 89 هم با آقاي هاشمي ملاقات داشتيم.
مشخصا كاري كه موتلفه انجام داد تا آقاي هاشمي را پشت سر رهبري نگه دارد چه بوده است؟ اين همه انتقاد كرديد، عيوبي كه از نگاه شما نسبت به آقاي هاشمي وجود داشت را چگونه به او هديه كرديد؟آيا ادبيات آقاي شجوني هديه موتلفه به آقاي آقاي هاشمي بود؟ يا حمايت آقاي عسگراولادي؟
ما اولا در اوج اتفاقات 88 هم ارتباطمان را با آقاي هاشمي قطع نكرديم بلكه ملاقات رسمي هم داشتيم. عدهيي هم به موتلفه اعتراض كردند كه اصلا شما چرا رفتيد؟ كه ما الان هم از آن ملاقات در آن سال دفاع ميكنيم.
چه كساني اعتراض ميكردند؟ از اعضاي خود حزب بودند؟
برخي از معترضان در داخل حزب بودند ولي اكثر افرادي كه انتقاد كردند افرادي مثل آقاي الهام و كساني كه جبهه پايداري را تشكيل داده بودند كه موضع تندي عليه موتلفه گرفتند و رسانهيي هم كردند. ما در ارتباط با آقاي هاشمي نه مداحي كرديم و نه ايشان را تخطئه. تازهترين و آخرين ملاقات هم ديدار مرحوم آقاي عسگراولادي با ايشان بود زماني كه براي انتخابات اخير رياستجمهوري ثبتنام كرده بودند. يعني ما به عنوان شوراي مركزي به خاطر التهابات انتخاباتي در دو سال گذشته تصميم گرفتيم كه با هيچ كدام از مسوولان ملاقات نكنيم چون مسوولان نظرات خودشان را اعلام ميكنند كه در اين بين تضاد پيش ميآيد، گفتيم كه موتلفه باعث رسانهيي شدن اين تضادها نشود.
اين ديدار آقاي عسگراولادي بود نه ديدار حزب موتلفه.
اين ديدار را با ما مشورت كردند و اكثريت ما به اين دليل كه قصد نداريم ارتباطمان را با آقاي هاشمي قطع كنيم موافق بوديم. البته ملاقات مرحوم عسگراولادي ملاقات حزب نبود.
حكايت صداهاي مختلف در موتلفه فقط منحصر به آقاي هاشمي نيست. حتي ما شاهد آن بوده ايم كه آقاي عسگراولادي براي اينكه بگويند كه برادران من مهندس موسوي و كروبي راس فتنه نيستند و مفتونند، مجبور شدند كه بيان كنند كه من از موتلفه مرخصي گرفتهام. اين نشاندهنده تك و تنها بودن ايشان در اين قصه نيست؟
آقاي عسگراولادي نگفتند از موتلفه مرخصي گرفتند. ايشان در مقطعي گفتند كه من ميخواهم مطالبي را بگويم كه ميدانم اكثريت حزب موتلفه با آنها موافق نيستند. همچنين در جبهه پيروان خط امام و رهبري گفتهاند كه من دبيركل جبهه هستم اما مطالبي ميخواهم بگويم كه هيچ اطميناني ندارم كه جبهه نظرش اين باشد. من شخص خودم فارغ از موتلفه و فارغ از جبهه يك احساس مسووليتهايي ميكنم. ايشان گفتند مواضع من در مورد آقاي ميرحسين و كروبي مواضع شخص حبيبالله عسگراولادي است نه مواضع موتلفه و جبهه پيروان.
چرا مرحوم آقاي عسگراولادي بايد چنين جملاتي ميگفتند؟ ترس و واهمه ايشان از چه چيزي بود؟
براي اينكه نه در جبهه و نه در موتلفه اكثريت با نظرات عسگراولادي موافقت نداشتند اما ضمنا ما سكوت كرديم و موضعي نگرفتيم. جلسهيي برگزار كرديم و گفتيم كه عده زيادي از اعضاي شوراي مركزي حزب با اين نظرات موافق نيستند. در اين شرايط ما دو موضع ميتوانيم داشته باشيم يكي اينكه مخالفت صريح داشته باشيم و ديگري اينكه سكوت كنيم. و در نهايت شوراي مركزي ترجيح داد كه احترام آقاي عسگراولادي را حفظ كند و نفيا و اثباتا اظهارنظر نكند. بنابراين شما از موضعگيري دبيركل موتلفه درباره موضعگيريهاي آقاي عسگراولادي درباره ميرحسين موسوي نفيا و اثباتا چيزي در دست نداريد.
نظر شما درباره اظهارنظر مرحوم عسگراولادي چيست؟
اكثريت اعضاي شوراي مركزي موافق نبودند ولي همين اكثريت گفتند كه مصلحت موتلفه در سكوت است. من هم همان مصلحت را تمكين ميكنم.
فكر نميكنيد كه مرحوم آقاي عسگراولادي به عنوان يك مجتهد سياسي و با توجه به تجربه سياسياي كه در 50 سال كسب كرده بودند، جنس ادبيات و نگاهشان ميتواند براي اعضاي شوراي مركزي قابل اطمينان باشد؟
در عين حال كه آقاي عسگراولادي به عنوان يك معلم بزرگ مورد احترام شوراي مركزي بودند. من صريحا ميگويم كه در برخي از بحثها با وجود آنكه ايشان نظر خودشان را بيان كرده بودند اما در نهايت راي شوراي مركزي برخلاف نظرشان شده بود كه ايشان هم گفتند من نظر شوراي مركزي را اطاعت ميكنم.
راجع به مير حسين موسوي و كروبي خودشان گفتند كه اين نظر شخص حبيبالله عسگراولادي است نه نظر موتلفه است و نه نظر جبهه پيروان
فكر نميكنيد كه اين موضوع مربوط به كل جريان اصولگرايي است اينكه حرفشنوي از بزرگان و ريشسفيدان در بين اعضاي جريان وجود ندارد؟ نمونهاش هم در همين انتخابات اخير.
در تشكيلات حزبي ما چارهيي جز تسليم شدن به نظر اكثريت نداريم. شوراي مركزي از طرف كنگره از 30 نفر انسان عاقل و بالغ تشكيل شده است و يكي از آنها هم آقاي عسگراولادي بود. ايشان هرگز از موتلفه چنين توقعي نداشتهاند كه در مقابل نظراتشان سخني نگويند.
منظور من كل جريان اصولگرايي است. از سال 84 كه آقاي احمدينژاد بازي را به هم زدند و با وجود تمام مذاكراتي كه مبني بر كنارهگيريشان به نفع آقاي لاريجاني شد كه در نهايت اين اتفاق نيفتاد و آقاي لاريجاني شكست خورد تا سال 88 كه اصولگرايان مجبور بودند از احمدينژاد به دليل آمدن ميرحسين موسوي حمايت كنند كه تعدادي از دوستان شما واژه اكتيويته را در اين مورد بهكار بردند. انتخابات 92 هم كه اصلا داستان عجيب و غريبي بود. جالب است، آيتالله مصباحيزدي كه هميشه مخالف فعاليتهاي حزبي در كشور بودند اكنون ميبينيم كه انواع و اقسام تشكلهاي سياسي و اجتماعي مذهبي و... راه انداختهاند؛ جامعه مدرسين حوزه علميه قم نتوانست به اين جمعبندي برسد كه از آقاي ولايتي حمايت كند؛ آقاي قاليباف كنار نكشيد، آقاي جليلي آمد؛ اين همه تكثر، با وجود تمام فريادهايي كه آقايان مهدوي كني و عسگراولادي زدند كه مثل گوشت قرباني جريان را تكهتكه نكنيد، اما حرفشنوياي وجود نداشت. ميخواهم بگويم مثل اينكه فصل ريشسفيدي در جريان اصولگرايي تمام شده است؟
خير. در اين چند سال اخير اتفاقات مختلفي افتاده است. مثلا در انتخابات مجلس هشتم با محوريت شورايي كه از اصولگرايان تشكيل شده بود جريان ما قاطعانه برنده شد. يعني عقل جمعي حاكم شد. در انتخابات نهم هم اين اتفاق افتاد اما در انتخابات رياستجمهوري يازدهم، خير. ما از اينكه اين اتفاق نيفتاد حمايت نميكنيم. ما از مهرماه سال 91 در تحليل هايمان به اين نتيجه رسيديم كه اصولگرايان لابد از ائتلاف هستند و بعد در جلسهيي به اين نتيجه رسيديم كه اگر لازمه اين ائتلاف اين باشد كه موتلفه از نامزد خود صرف نظر كند، آيا حاضريم يا خير؟ در تمام مذاكرات با آيتالله مصباح و ساير علما گفتيم كه ما داريم پيشنهاد ائتلاف ميكنيم و اگر اين ائتلاف به ثمر نشست و يك نفر انتخاب شد ديگران بايد كنار بروند و همان جا اعلام كرديم كه در اين صورت اولين دستگاهي كه كنار خواهد رفت ما خواهيم بود.
چرا پس كسي نيامد كه نخ تسبيح اصولگرايان بشود؟
به هر حال اين نقطه ضعف است و من از اينكه اين اتفاق نيفتاد، حمايتي نميكنم.
قبول داريد كه فصل برادر بزرگتر و ريش سفيدي و بزرگتري كردن در جريان اصولگرا تمام شده است؟ يا اينكه اصولگرايان برادر بزرگتري ندارند كه سر بزنگاهها بتواند به آنها كمك كند؟
خير. من اين را به صورت واقعهيي كه به صورت دايم اتفاق افتاده باشد قبول ندارم اما به صورت مقطعي اتفاق افتاده است. در انتخابات نهم مجلس شوراي اسلامي ائتلاف اصولگرايان با محوريت جامعتين واقع شد و كار خوبي هم بود. در انتخابات رياستجمهوري نشد كه كار بدي هم شد.
در حال حاضر چه كسي ميتواند نقش برادر بزرگتر را براي اصولگرايان بازي كند؟
ما اكنون هم معتقديم كه محوريت جامعتين معتبرترين محوريت براي اصولگرايان است.
فكر ميكنيد كه اصولگرايان اين محوريت را قبول ميكنند؟
اصولگرايان زماني كه در اوج غرور باشند همين اتفاقي كه افتاد برايشان روي ميدهد اما اگر بدانند كه اين غرور باعث شكستشان ميشود مسلما بار ديگر به محوريت گرايش پيدا ميكنند.
اصولگرايان محبوبترند يا آقاي هاشمي؟
(با مكث) در انتخابات دوم خرداد سال 76 آقاي ناطق بيان كردند كه همان راه آقاي هاشمي را ميروند كه در نهايت اقليت به آقاي ناطق راي دادند. در انتخابات اخير همين كه آقاي هاشمي ثبت نام كردند يك جرياني اتفاق افتاد. بنابراين ايشان يك شخصيت مطلق نيست كه در همه مواقع تاريخي و انتخاباتي بگوييم مردم در مورد ايشان يك نظر دارند. يكي از علل محبوبيت آقاي هاشمي در انتخابات اخير رياستجمهوري برخي از رفتارهاي آقاي احمدينژاد بود كه در اواخر دوره دوم رياستجمهوري جز خودش هيچ كس را قبول نداشت
در شرايط فعلي چه؟
به اعتقاد بنده در شرايط فعلي، راي مجموعه اصولگرايان به غير رقبا ميچربد اگر متفرق شوند شكست ميخورند و اگر متحد باشند پيروز.
در انتخابات اخير كه مجموع راي تمام كانديداهاي اصولگرا از درصد رايي كه آقاي روحاني آوردند كمتر بود و به 50 هم نرسيد؟
بله. اما خود نفس تفرق به مجموعه اصولگرايان لطمه وارد كرد و راي آنها را در آن انتخابات كاهش داد.
اينگونه اگر همه اصولگرايان با يك نامزد هم ميآمدند باز هم پيروز نميشدند.
به نظر من اگر اصولگرايان با يك نامزد ميآمدند اعتماد عمومي مردم بيشتر ميشد. اما اينگونه نشد و مردم هم گفتند كه اصولگرايان با خودشان نتوانستند توافق كنند بعد ما چگونه به آنها اعتماد كنيم؟ بنابراين اين تفرق اصولگرايان به اعتماد عمومي مردم لطمه وارد كرد.
باز هم مردم ميتوانند براي انتخابات مجلس دهم به اصولگرايان اعتماد كنند يا اينكه با آمدن دولت آقاي روحاني رقابت را به رقيب واگذار ميكند؟
بستگي به دو چيز دارد؟ اول اينكه ما آقاي روحاني را مقابل جريان اصولگرا نميدانيم.
شما آقاي روحاني را اصولگرا ميدانيد؟
ما روحاني را در تقابل با اصولگرايان نميدانيم و با برخي سليقهها و انتصابات ايشان هم مخالفيم. البته ايشان يكسري سليقه هم خودشان دارند كه ممكن است با برخي سلايق اصولگرايان متفاوت يا متضاد باشد. اينكه بگوييم همه رفتارهاي انتخاباتي آقاي روحاني به طور مطلق خوب يا به طور مطلق بد است حرف منطقي نيست.
ارزيابيتان از عملكرد دولت آقاي روحاني چيست؟ از نگاه موتلفه دولت در چه حوزههايي توانسته موفق باشد و در چه حوزههايي كارايي خوبي نداشته است؟
عملكرد دولت در حوزههاي اقتصاد، سياست داخلي و خارجي، فرهنگي و. . . همراه با توفيقات و گاهي عدم توفيق بوده است كه ميتواند موضوع يك مصاحبه مستقل باشد. اما به طور كلي ميتوان گفت دولت در مهار تورم توفيق داشته اما در خروج از ركود توفيقي نداشته است، در آرام كردن فضاي سياسي كشور موثر بوده اما به كارگيري برخي عناصر فتنه در بدنه اجرايي كشوربه اين فضاي آرام آسيب رسانده است. در بخش فرهنگ خدمات قابل توجهي داشته است اما در دورشدن از فضاي سياستهاي كلي نظام درحوزه فرهنگ (عمدتا مصوبات شوراي انقلاب فرهنگي و مصوب شوراي عالي فضاي مجازي) گاهي به بيراهه رفته است. دولت گاهي در برابر انتقادهاي مشفقانه طاقت از كف ميدهد و بنا بر بي مهري بر منتقدين ميگذارد. در موضوع هستهيي ما تاكنون امتيازات نقد داديم اما به مطالبات نسيه اكتفا كردهايم درست است كه تا حدودي فضاي تحريم را شكستهايم اما هيچ چيز عوض نشده است و ساختارهاي تحريم و حتي تهديدهاي گذشته به قوت خود باقي است.
تفاوت رويكرد حزب موتلفه و اصولگرايان معتدل با رويكرد و مطالباتي كه اصولگراياني نظير جبهه پايداري و انصار حزبالله از دولت دارند، چيست؟
ما اصولگراي معتدل يا تند و كند نداريم. اصولگرايي يك ظرفيت عظيم سياسي در كشور است كه در هر انتخابات به عنوان اصليترين ضلع رقابت ظاهر ميشوند. در اعتقاد به نظام، انقلاب و امام و رهبري تفاوتي ندارند و بر اين اعتقاد پاي ميفشارند هيچكس انتظار ندارد همه اضلاع اصولگرايي يك موضع داشته باشند و همه يك نوع فكر كنند. هر كدام برداشتهاي خودشان را دارند و هر كدام همه در موضع و موقع خود محترم است.
چرا موتلفه نسبت به حملات و فشارهايي كه به دولت آقاي روحاني از سوي برخي جريانهاي تندروي اصولگرا كه همسو و هم نظر با حزب موتلفه هم نيستند سكوت ميكند و موضعگيري نميكند؟
ما وكيل آقاي روحاني نيستيم، آقاي روحاني به اندازه كافي قادر است از خودش دفاع كند، موتلفه مسوول روابط عمومي دفتر رييسجمهور نيست.
به نظر شما هزينههاي اعضاي جبهه پايداري در مجلس براي كشور و مردم بيشتر بوده است يا فايدههاي آنان؟
اعضاي محترم جبهه پايداري يك جريان سياسي در كشور و به عنوان يك ضلع اصولگرايي مطرح هستند و ما به همه آنها احترام ميگذاريم. برخي اوقات مواضع آنها جسورانه است و آن را قابل ستايس هم ميدانيم. مانند مواضع آنها در مورد فتنه و آگاهي خوب آنها نسبت به امر نبرد نرم دشمن. البته نسبت به برخي مواضع آنها نيز انتقاد داريم.
آيا اصولگرايان ميتوانند با توجه به فقدان مرحوم عسگراولادي و در بستر بودن آيتالله مهدوي كني در دو انتخابات پيش رو به وحدت برسند؟
اصولگرايي قائم به شخص نيست. قائم به اصول است تا وقتي اصول هست اصولگرايي هم هست، ما اميدواريم با تمسك به اصول به وحدت برسيم.
نظر شما درباره اظهارات اخير سيد محمد خاتمي مبني بر تعامل با حاكميت و نامه اخير مجمع روحانيون مبارز براي سلامتي مقام معظم رهبري چيست؟
آقاي خاتمي در فتنه 88 بيمهريهاي زيادي به نظام و انقلاب كردند، بايد آن را جبران كنند البته فاصله او با موسوي و كروبي محسوس است. اگر خود او به اين تقوه بكند يك گام به جلو است. آقاي خاتمي به هر حال بايد راهي براي جبران خطاهاي گذشته پيدا كند، نامه اخير او ميتواند يك راهي باشد.
آيا جنابعالي همچون برخي اصولگرايان قايل به مرده بودن اصلاحطلبان هستيد؟آيا حزب موتلفه از فعاليت مجدد اصلاحطلبان در عرصه سياسي كشور استقبال ميكند؟
جريان موسوم به اصلاحطلبي در جامعه وجود دارد اما مشروعيت سياسي خود رادر فتنه 88 از دست داد به همين دليل آنها گاهي باپرچم «اعتدال» پا به عرصه سياست گذاشتهاند، اين خود نشان ميدهد كه افراطيگريهاي جريان موسوم به اصلاحطلبان در 18 تير 78 و فتنه 88 با مقاومت مردم روبهرو شده و آنها از اين مقاومت با خبرند. آنها براي بازگشت به عرصه سياست بايد پوستاندازي كنند، بايد بدانند «خروج بر حاكميت» جواب نميدهد و منجر به «خروج از حاكميت» ميشود يعني درست همين موقعيتي كه در آن قرار دارند البته افراد موجهي هم در اين جريان سياسي هستند كه از نيروهاي داخل نطام به حساب ميآيند.
به نظر شما اگر احزاب مطرح اصلاحطلب اجازه بازي سياسي در فضاي كشور پيدا نكنند، هواداران بيشمار اين احزاب چگونه بايد مطالبات سياسي و مدني خود را پيگيري كنند؟
بايد ديد مطالبات سياسي و مدني آنها چيست اگر همين چيزي است كه در 18 تير 78 و فتنه 88 دنبال آن بودند خب تكليف آن معلوم است اما اگر بخواهند داخل حكومت بااحترام به قانون اساسي فعاليت كنند هيچ كس مانع اين حضور نيست.
مولفهها و پارامترهاي يك اصلاحطلب مطلوب از نگاه اصولگرايان، حاكميت و جنابعالي به عنوان دبيركل حزب موتلفه چيست؟
اصلاحطلبي يعني مبارزه با فقر و فساد و تبعيض، اگر آنها اين تعريف را قبول دارند بايد اثري دركارنامه سياسيشان از اين تعريف باشد.
چه سرنوشتي را براي دو جناح اصولگرا و اصلاحطلب در دو انتخابات پيش رو پيشبيني ميكنيد؟
ما غيبگو نيستيم. انتخابات يعني يك روش معين براي رسيدن به نتايج نامعين. اين مردم هستند كه مشخص ميكنند چه كسي از صندوق براي خدمت به آنها بيرون ميآيد. ما دموكراسي به شرط چاقو نداريم.
مهمترين مصايب و مشكلات پيش روي اصولگرايان در حال حاضر چه مسائلي است؟
سوال شما كلي است و پاسخ كلي هم طلب ميكند. ما اميدواريم همچنان به اصول پايبند باشيم و مشكلات خود را در تمسك به اصول حل كنيم. مهمترين ماموريت ما ايجاد و همگرايي بين طيف وسيع اصولگرايي در كشور است و اميدواريم بتوانيم با صبوري اين ماموريت را انجام دهيم .
برخي اصولگرايان طي ماههاي اخير سخن از نوسازي و واسازي گفتمان اصولگرايي ميگويند. حزب موتلفه آيا قائل به نوسازي گفتمان اصولگرايي است يا اينكه همچنان بر روندي كه تا به امروز «بر» و «در» جريان اصولگرايي شكل گرفته است دفاع ميكند؟
اصولگرايان انشاءالله به زودي با باز توليد گفتمان اصولگرايي به صحنه و ميدان انتخابات آينده ميآيند. گفتمان جديد اصولگرايي حتما نوسازي سازمان اصولگرايي را در پي دارد، افزايش ميل به همگرايي اساس اين نوسازي است.
در ميان اختلاف سليقه موجود بين آيتالله مصباحيزدي و آيتالله محمد يزدي، موتلفه ديدگاه خود را نزديكتر به كدام يك از اين دو فقيه ميداند؟
آيتالله مصباحيزدي با آيتالله محمد يزدي اختلاف در اصول ندارند. آقاي مصباحيزدي عضو جامعه مدرسين هستند و موتلفه در حركت سياسي خود از جامعتين به ويژه جامه مدرسين حوزه علميه قم تبعيت دارد.
برخي از سياسيون معتقدند كه عقلاي و معتدلين دو جناح اصولگرا و اصلاحطلب در انتخابات مجلس دهم ميتوانند به يك ليست مشترك برسند. از نگاه موتلفه آيا اين فرضيه قابليت عملياتي شدن دارد؟
چنين حالتي اصلا تحقق نخواهد يافت. مفهوم اين كار رسيدن در امر انتخابات به اجماع و تعطيلي اضلاع رقابت مثل انتخابات دوره دوم، سوم و چهارم رياستجمهوري است. فكر ميكنم چنين حالتي ديگر تكرار نميشود. رقابت در انتخابات چيز خوبي است، بايد به ادب و آداب آنها احترام گذاشت و هر چه مردم راي دادند محترم شمرد از اين طريق نهادهاي انتخاباتي هر چهار سال يك بار نوسازي ميشوند و اين براي پيشرفت كشور خوب است .ما يك نظام جمهوري اسلامي هستيم، بايد به ساز وكارهاي جمهوريت اعتمادكرد و در اداره كشور از آن بهره برد. دادن فهرست مشترك از طرف اصولگرايان و اصلاحطلبان نه لازم است نه ممكن. رقابتهاي سالم بين سليقههاي داخل نظام هم لازم است و هم مفيد.