به گزارش مشرق، فریدون زندی؛ با یک دنیا حرف نگفته و نگفتنی. او میتواند خیلی چیزها بگوید، از روزهای سختی که داشت اما بخش اعظم آن را پنهان میکند چون میگوید «دلیلی ندارد گذشته را زنده کنم.» فریدون بعد از یک سال و اندی دوری از رسانهها، حرفهای خوبی زد. با او مرور کردیم خیلی از اتفاقات را...
دو بار پايت را عمل كردي... از اينجا شروع كنيم.
خب من بار دوم نميخواستم به كسي بگويم عمل ميكنم.
چرا؟
چند دليل داشت؛ يكي از دلايل اصليام اين بود كه در سكوت كارم را انجام دهم و كسي ناراحت نشود. وقتي فهميدم بايد بار دوم عمل كنم، خيلي ناراحت شدم. گفتم بهتر است از همه چيز دور باشم. با خودم فكر كردم زمان خداحافظي فرا رسيده است. يك ماه فكر كردم و ميخواستم خداحافظيام را اعلام كنم. در آن مدت خيلي اذيت شدم. 6 ماه زحمت كشيده بودم و وقتي دكتر گفت براي استخوان پايت مشكلي پيش آمده، نميتوانستم باور كنم. او گفت استخوان درست جوش نخورده. با خودم فكر كردم بايد 6، 7 ماه ديگر فيزيوتراپي كنم. 20 سالم نبود كه بگويم عيبي ندارد. دو ماه گذشت و يك روز بلند شدم و ناگهان نظرم عوض شد. گفتم بايد دوباره بلند شوم و فوتبال بازي كنم. گفتم تلاشم را ميكنم. حالا شده برگردم و يك سال بازي ميكنم، ميخواهم بازي كنم. حالا اصلاً بشود يا نشود. تمام تلاشم را ميكنم تا به هدفي كه دارم برسم.
در روزهايي كه در قطر بودي و چنين مشكلي داشتي، چه كسي به تو كمك كرد؟
همسرم. از شب اول كه مصدوم شدم پيش من بود. خيلي به من كمك كرد. بايد از او تشكر كنم. حتي يك لحظه هم من را تنها نگذاشت. در سختترين روزها كنارم بود. پدر و مادرم هم واقعاً كمكم كردند. وقتي مصدوم شدم سريع از آلمان آمدند. بايد يك تشكر ويژه هم از طرفداران كنم كه زياد حالم را ميپرسيدند و به من انگيزه دادند. در قطر هم اقوامي داشتم كه كمكم كردند.
فريدون ميخواهيم به قديمها بازگرديم، به روزهايي كه هنوز نميدانستي در ايران بازي ميكني يا نه. اگر اشتباه نكنيم برانكو به آلمان آمد و با تو حرف زد.
اول از همه يكسال قبل از اينكه من به ايران بيايم، قانون عوض شد؛ يعني بازيكني كه زير 21 سال بازي كرده بود، ميتوانست براي تيم بزرگسالان يك كشور ديگر هم بازي كند. خيليها فكر ميكردند من بايد زودتر ميآمدم ولي واقعاً نميشد. از طرفي 6 ماه طول كشيد كه اين تصميم را گرفتم. به هر حال سخت بود ولي يادم هست در بازي كايزرسلاترن و ماينتس بود كه آقاي برانكو آمد و همراه با آقاي فاضلي كه من قبلاً او را نديده بودم، در VIP ورزشگاه نشستيم و حرف زديم.
او چه گفت؟
خيلي تعريف كرد و گفت ما هدف بزرگي داريم. بايد به جام جهاني برويم. تو بازيكن مهمي براي ما خواهي بود. من هم گفتم بايد فكر كنم. اصلاً دوست نداشتم تيم برود جام جهاني بعد من بيايم، به همين خاطر قبول كردم و از بازي بحرين در كنار تيم ملي بودم. من احساس كردم بيشتر ايراني هستم و باور كنيد هيچ كس روي من فشار نياورد كه چنين تصميمي بگيرم. پدرم دوست داشت به ايران بيايم ولي گفت تصميم آخر با خودت است. من هم تصميم گرفتم كه بيايم و بازي كنم.
يك سؤال مهم از تو ميپرسم؛ روز اولي كه به ايران آمدي محبوبيت زيادي داشتي. خيليها به خاطر تو به اردوي تيم ملي ميآمدند. اين محبوبيت آيا در رفتارهاي ديگران تأثيري داشت؟
ببينيد آن موقع من هدفم تيم ملي بود. نميدانستم كه چنين چيزهايي مهم است و مردم اين قدر به هتل تيم ملي ميآيند. نميدانستم در فرودگاه هم حضور دارند. من به عنوان يك فوتباليست به تيم ملي آمدم. اصلاً فكر نميكردم كه ممكن است مشكلي به وجود بيايد. بعداً بود كه فهميدم شايد... من هميشه سعي كردم براي تيم ملي بهترين بازيها را انجام بدهم. هدفم همين بود.
فكر ميكني به هدفي كه داشتي رسيدي؟
اول از همه رسيدن به جام جهاني هدف اصليام بود كه بدون مشكلي صعود كرديم البته در جام جهاني توقع بيشتر بود ولي خيلي از بازيكنان اصلي از جمله خود من قبل از مسابقات آسيب ديديم؛ يعني هيچ كدام با آمادگي صددرصد بازي نكرديم. من بازي مكزيك را از دست دادم و دو بازي ديگر به ميدان رفتم. طبيعتاً زياد سر حال نبوديم وگرنه بهتر ميتوانستيم نتيجه بگيريم. من يادم هست مهدويكيا شب بازي گفت كه ميتواند به ميدان برود.
تو از نظر فكري خيلي اذيت شدي و اين را نميتواني كتمان كني. فكر نميكني اگر شرايط از اين نظر خوب بود، ميتوانستي بازيهاي خيلي خوبي براي تيم ملي انجام دهي؟
من اول كه آمدم براي تيم ملي خيلي خوب بازي كردم. بعد از چند وقت چيزهايي از اين طرف و آن طرف به گوشم ميرسيد. ميشنيدم كه فلان بازيكن ميخواهد خرابت كند. بعد از آن ديگر فكرم راحت نبود. نه اينكه بد بازي كنم ولي ميتوانستم بهتر باشم. دليل ديگر هم اين بود كه من هيچ وقت در پست تخصصي خودم بازي نكردم. جاي من وسط زمين بود ولي در ايران بيشتر چپ بازي ميكردم چون ميگفتند بازيكن كم داريم. من تنها در ماههاي آخر استيلآذين و همينطور استقلال در پست خودم بازي كردم.
آيا نسبت به فريدون زندي حس حسادت وجود داشت؟ اين سؤال را به آن دليل ميپرسيم كه تو در ايران يكشبه محبوب شدي، در حالي كه خيليها اين محبوبيت را سالها طول كشيد به دست بياورند.
ببين من نميخواهم فقط منفي حرف بزنم. از هيچ كس دلخور نيستم و اگر هم چيزي بوده، گذشته است. شخصيت من اين شكلي است كه برايم مهم نيست دربارهام چه ميگويند. اصلاً آدم انتقامجويي نيستم. چون فلاني اذيتم كــــرده نميخواهم جبران كنم. نه اينكه يادم برود، يادم ميماند يك وقتهايي ولي اصلاً به فكر جبران نيستم.
شايد همين رفتارها و شنيدهها باعث شد در اردوي تيم ملي از همه فاصله بگيري. شايد احساس ميكردي ميخواهند زيرآبت را بزنند.
خب چيزهايي كه بعداً فهميدم باعث شد يك مقدار ارتباطم با بچههاي تيم كمتر شود. نميخواستم زياد حرف بزنم. واقعاً نميدانستم چهكار كنم، فقط ميدانستم نبايد به كسي چيزي بگويم.
ناگهان فريدون زندي از همه دور افتاد. تو به قبرس رفتي و ماهها از وضعيتت خبري نبود.
من كم اما بدموقع مصدوم ميشوم. قبل از جام جهاني در كايزرسلاترن آسيب ديدم. بعد از جام جهاني هم كه تيمها دنبال بازيكن بودند، آسيب ديدم. فرصتي نداشتم كه بدنم را بسازم و به يك تيم ديگر بروم. همه اينها به اضافه مدير برنامههايم دليل شد تا ناگهان بدون تيم بمانم. در حالي كه من از هانوفر و بوخوم پيشنهاد داشتم ولي مدير برنامههايم گفت ميرويم اشتوتگارت. آن موقع اين تيم فوقالعاده بود و فصل بعدش قهرمان شد ولي به خاطر اشتوتگارت آن دو پيشنهاد را رد كردم و آخرش نشد. بدون باشگاه مانده بودم تا اينكه به كوبلنس در ليگ دو رفتم. آنجا يك ويروس بدي گرفتم و سه ماه بازي نكردم. همهاش پشت سر هم بد ميآمد. يك وقتهايي خودم هم اشتباه كردم. تصميم گرفتم به قبرس بروم. ببينيد شما فكر ميكنيد فوتبال اين كشور بد است ولي الان به يورو ليگ و چمپيونز ليگ توجه كنيد تا ببينيد ليگشان حتي نسبت به سوئيس و بلژيك بهتر است.
بعد از اين اتفاقها، دوباره برگشتي. علي دايي تو را به تيم ملي دعوت كرد. وقتي فريدون آمد همه تعجب كردند. موهايت را تراشيده بودي و ديگر آن شور و حال گذشته را نداشتي.
يك تايمي راحت نبودم كه به ايران بيايم. اگر آمدم به خاطر ايران و مردم بود. فكر كنم از قيافهام زود فهميدي! (خنده) كاملاً معلوم بود. خب سعي كردم براي تيم ملي خوب بازي كنم. نميگويم در حد فوقالعاده بازي كردم ولي بد نبودم اما يك بازي بد بودم و ديگر دعوت نشدم.
اگر اشتباه نكنيم بعد از بازي رفت ايران و عربستان بود كه يك - يك شد. چرا بعدش دعوت نشدي؟
من نميگويم تقصير علي دايي بود. من در سه بازي كه تيم ملي برد بد بازي نكردم. ما به مرحله دوم رفتيم و در آن مرحله بعد از بازي عربستان ديگر دعوت نشدم. من در آن بازي بد كار كردم. دليل دعوت نشدنم را نميدانم ولي از تيم ملي دور شدم. يك جورهايي انگار راحت بود كه فريدون زندي را دعوت نكنند. بعد در ادامه، تيم ملي به عربستان باخت و بعد قطبي آمد كه من را دعوت كرد.
چرا خط زدن تو راحت بود؟
نميدانم. ببين فشاري روي دعوت از من نبود. كسي از من حمايت نميكرد كه چرا مثلاً فريدون خط خورد و ديگر دعوت نشد.
به دوره قطبي رسيديم؛ دورهاي كه فريدون زندي سه بازي روي نيمكت نشست!
وقتي در قبرس بودم قطبي به من زنگ زد. گفت دوباره بيا ولي من گفتم فكرم آزاد نيست اما چند بار زنگ زد تا اينكه آخر سر گفتم ميآيم و براي سه بازي آخر آمدم. خيلي راحت ميتوانستيم به جام جهاني برويم ولي كره شمالي را نبرديم. اگر آن بازي را ميبرديم، به جام جهاني ميرفتيم.
و چرا تو را بازي نداد؟
آن موقع من در ليگ قبرس 14 گل زده بودم و آمادگي زيادي داشتم. بيشتر از اين ناراحت بودم كه بازيام نداد. مشكل تيم ملي دقيقاً گلزني بود. ما در سه بازي دو گل زديم ولي او من را بازي نداد. اصلاً يادم نميآيد كه در آن سه بازي موقعيت زيادي ايجاد كرده باشيم. تمام ناراحتيام اين بود كه در اوج به من بازي نداد.
و تصميم گرفتي از تيم ملي جدا شوي، درست است؟
خب من آن موقع به استيلآذين آمدم. وقتي لژيونرها نبودند من را بازي ميداد ولي تا ميرسيدند من را روي نيمكت ميگذاشت. تصميم گرفتم تمام تمركزم را روي استيلآذين بگذارم تا وضعيتم در باشگاه بهتر شود و به همين خاطر از تيم ملي جدا شدم.
قبل از اينكه به ايران بيايي بعضي از مربيان داخلي مصاحبه كردند و گفتند چرا زندي را ميآوريد، هزارتا بهتر از او داريم!
اتفاقاً من بعداً اين را شنيدم. اگر اولش ميشنيدم، شايد اصلاً به ايران نميآمدم. بعداً فهميدم كه گفتند كلي بازيكن بهتر از زندي داريم، اصلاً چرا او را ميآوريد.
كي شنيدي؟
دو بازي براي تيم ملي كرده بودم كه به من گفتند. ميگفتند خارجي است اما ته دلم من از خيليها ايرانيترم. من پيش خودم هميشه احساس كردهام ايرانيام. واقعيتي است كه ميگويم. وقتي اين چيزها را شنيدم خيلي اذيت شدم ولي هدفم معلوم بود.
تو در واقع اولين قرباني اين راه بودي. جالب است كه درباره قوچاننژاد هم همين حرفها را زدند.
به هر حال يكي بايد سختي را ميكشيد و نفر اول من بودم ولي نميخواهم منفي حرف بزنم. واقعاً چيزهاي خوبي در ايران ديدم. يك اتفاقاتي بد بود ولي خيلي از اتفاقها مثبت بود. در عوض به جايي آمدم كه واقعاً دوستش دارم؛ ايران. همين الان هم ميبينيد كه زياد به ايران ميآيم. اينجا كشور من است و مردم كشورم را خيلي دوست دارم.
تو در جام ملتهاي 2007 يكي از بهترين بازيكنان ايران بودي ولي يك سؤال هميشه در ذهن ما هست؛ چرا در بازي كره جنوبي بازيات ندادند؟!
هنوز دربارهاش فكر ميكنم. من سه بازي خوب بودم ولي آن بازي روي نيمكت نشستم. بعد شنيدم كه گفتند تاكتيكي بود. ما تا قبل از بازي كره 2-4-4 بازي ميكرديم ولي ناگهان سيستم قبل از بازي 2-5-3 شد. با اين حال ميتوانستم بازي كنم ولي مربي بازيام نداد.
تو در استقلال دوباره فوتبال خودت را احيا كردي. در فصلي كه جباري و آندو مصدوم بودند، ستاره استقلال شدي.
من يك ويژگي دارم؛ اگر بفهمم براي تيم مهم هستم، بهترين بازيها را انجام ميدهم. در آن فصل اينطور بود. از من حمايت شد و توانستم آن شكلي بازي كنم.
چند دربي را بردي؟
3 دربي.
و دربي 3-2 كه باختيد!
آن دربي عجيب بود. من در بازي گل زدم و پاس گل دادم. 2 بر صفر جلو بوديم اما بازي عجيب و غريب شد. در تمام زندگي فوتباليام تا به حال چنين فوتبالي نديده بودم. خيلي عجيب بود. واقعاً نميدانم دليل باخت ما ترس بود يا چيز ديگري. هنوز به آن بازي فكر ميكنم كه چرا اين طوري شد.
حرف خاصي مانده بزني؟ مثلاً درباره بازگشتت؟
خب من الان نميتوانم بگويم صددرصد آماده ميشوم يا نه. نميخواهم چيزي بگويم. الان در حال بدنسازي و كار بدون توپ هستم. با آقاي مولايي تمرين ميكنم. نميتوانم حركتهاي كوچك را انجام دهم. اگر آماده شدم، اعلام ميكنم. بايد در آخر هم از مردم عذرخواهي كنم اگر مدتها حرف نميزدم. واقعاً روزهاي سختي را پشت سرگذاشتم.
دو بار پايت را عمل كردي... از اينجا شروع كنيم.
خب من بار دوم نميخواستم به كسي بگويم عمل ميكنم.
چرا؟
چند دليل داشت؛ يكي از دلايل اصليام اين بود كه در سكوت كارم را انجام دهم و كسي ناراحت نشود. وقتي فهميدم بايد بار دوم عمل كنم، خيلي ناراحت شدم. گفتم بهتر است از همه چيز دور باشم. با خودم فكر كردم زمان خداحافظي فرا رسيده است. يك ماه فكر كردم و ميخواستم خداحافظيام را اعلام كنم. در آن مدت خيلي اذيت شدم. 6 ماه زحمت كشيده بودم و وقتي دكتر گفت براي استخوان پايت مشكلي پيش آمده، نميتوانستم باور كنم. او گفت استخوان درست جوش نخورده. با خودم فكر كردم بايد 6، 7 ماه ديگر فيزيوتراپي كنم. 20 سالم نبود كه بگويم عيبي ندارد. دو ماه گذشت و يك روز بلند شدم و ناگهان نظرم عوض شد. گفتم بايد دوباره بلند شوم و فوتبال بازي كنم. گفتم تلاشم را ميكنم. حالا شده برگردم و يك سال بازي ميكنم، ميخواهم بازي كنم. حالا اصلاً بشود يا نشود. تمام تلاشم را ميكنم تا به هدفي كه دارم برسم.
در روزهايي كه در قطر بودي و چنين مشكلي داشتي، چه كسي به تو كمك كرد؟
همسرم. از شب اول كه مصدوم شدم پيش من بود. خيلي به من كمك كرد. بايد از او تشكر كنم. حتي يك لحظه هم من را تنها نگذاشت. در سختترين روزها كنارم بود. پدر و مادرم هم واقعاً كمكم كردند. وقتي مصدوم شدم سريع از آلمان آمدند. بايد يك تشكر ويژه هم از طرفداران كنم كه زياد حالم را ميپرسيدند و به من انگيزه دادند. در قطر هم اقوامي داشتم كه كمكم كردند.
فريدون ميخواهيم به قديمها بازگرديم، به روزهايي كه هنوز نميدانستي در ايران بازي ميكني يا نه. اگر اشتباه نكنيم برانكو به آلمان آمد و با تو حرف زد.
اول از همه يكسال قبل از اينكه من به ايران بيايم، قانون عوض شد؛ يعني بازيكني كه زير 21 سال بازي كرده بود، ميتوانست براي تيم بزرگسالان يك كشور ديگر هم بازي كند. خيليها فكر ميكردند من بايد زودتر ميآمدم ولي واقعاً نميشد. از طرفي 6 ماه طول كشيد كه اين تصميم را گرفتم. به هر حال سخت بود ولي يادم هست در بازي كايزرسلاترن و ماينتس بود كه آقاي برانكو آمد و همراه با آقاي فاضلي كه من قبلاً او را نديده بودم، در VIP ورزشگاه نشستيم و حرف زديم.
او چه گفت؟
خيلي تعريف كرد و گفت ما هدف بزرگي داريم. بايد به جام جهاني برويم. تو بازيكن مهمي براي ما خواهي بود. من هم گفتم بايد فكر كنم. اصلاً دوست نداشتم تيم برود جام جهاني بعد من بيايم، به همين خاطر قبول كردم و از بازي بحرين در كنار تيم ملي بودم. من احساس كردم بيشتر ايراني هستم و باور كنيد هيچ كس روي من فشار نياورد كه چنين تصميمي بگيرم. پدرم دوست داشت به ايران بيايم ولي گفت تصميم آخر با خودت است. من هم تصميم گرفتم كه بيايم و بازي كنم.
يك سؤال مهم از تو ميپرسم؛ روز اولي كه به ايران آمدي محبوبيت زيادي داشتي. خيليها به خاطر تو به اردوي تيم ملي ميآمدند. اين محبوبيت آيا در رفتارهاي ديگران تأثيري داشت؟
ببينيد آن موقع من هدفم تيم ملي بود. نميدانستم كه چنين چيزهايي مهم است و مردم اين قدر به هتل تيم ملي ميآيند. نميدانستم در فرودگاه هم حضور دارند. من به عنوان يك فوتباليست به تيم ملي آمدم. اصلاً فكر نميكردم كه ممكن است مشكلي به وجود بيايد. بعداً بود كه فهميدم شايد... من هميشه سعي كردم براي تيم ملي بهترين بازيها را انجام بدهم. هدفم همين بود.
فكر ميكني به هدفي كه داشتي رسيدي؟
اول از همه رسيدن به جام جهاني هدف اصليام بود كه بدون مشكلي صعود كرديم البته در جام جهاني توقع بيشتر بود ولي خيلي از بازيكنان اصلي از جمله خود من قبل از مسابقات آسيب ديديم؛ يعني هيچ كدام با آمادگي صددرصد بازي نكرديم. من بازي مكزيك را از دست دادم و دو بازي ديگر به ميدان رفتم. طبيعتاً زياد سر حال نبوديم وگرنه بهتر ميتوانستيم نتيجه بگيريم. من يادم هست مهدويكيا شب بازي گفت كه ميتواند به ميدان برود.
تو از نظر فكري خيلي اذيت شدي و اين را نميتواني كتمان كني. فكر نميكني اگر شرايط از اين نظر خوب بود، ميتوانستي بازيهاي خيلي خوبي براي تيم ملي انجام دهي؟
من اول كه آمدم براي تيم ملي خيلي خوب بازي كردم. بعد از چند وقت چيزهايي از اين طرف و آن طرف به گوشم ميرسيد. ميشنيدم كه فلان بازيكن ميخواهد خرابت كند. بعد از آن ديگر فكرم راحت نبود. نه اينكه بد بازي كنم ولي ميتوانستم بهتر باشم. دليل ديگر هم اين بود كه من هيچ وقت در پست تخصصي خودم بازي نكردم. جاي من وسط زمين بود ولي در ايران بيشتر چپ بازي ميكردم چون ميگفتند بازيكن كم داريم. من تنها در ماههاي آخر استيلآذين و همينطور استقلال در پست خودم بازي كردم.
آيا نسبت به فريدون زندي حس حسادت وجود داشت؟ اين سؤال را به آن دليل ميپرسيم كه تو در ايران يكشبه محبوب شدي، در حالي كه خيليها اين محبوبيت را سالها طول كشيد به دست بياورند.
ببين من نميخواهم فقط منفي حرف بزنم. از هيچ كس دلخور نيستم و اگر هم چيزي بوده، گذشته است. شخصيت من اين شكلي است كه برايم مهم نيست دربارهام چه ميگويند. اصلاً آدم انتقامجويي نيستم. چون فلاني اذيتم كــــرده نميخواهم جبران كنم. نه اينكه يادم برود، يادم ميماند يك وقتهايي ولي اصلاً به فكر جبران نيستم.
شايد همين رفتارها و شنيدهها باعث شد در اردوي تيم ملي از همه فاصله بگيري. شايد احساس ميكردي ميخواهند زيرآبت را بزنند.
خب چيزهايي كه بعداً فهميدم باعث شد يك مقدار ارتباطم با بچههاي تيم كمتر شود. نميخواستم زياد حرف بزنم. واقعاً نميدانستم چهكار كنم، فقط ميدانستم نبايد به كسي چيزي بگويم.
ناگهان فريدون زندي از همه دور افتاد. تو به قبرس رفتي و ماهها از وضعيتت خبري نبود.
من كم اما بدموقع مصدوم ميشوم. قبل از جام جهاني در كايزرسلاترن آسيب ديدم. بعد از جام جهاني هم كه تيمها دنبال بازيكن بودند، آسيب ديدم. فرصتي نداشتم كه بدنم را بسازم و به يك تيم ديگر بروم. همه اينها به اضافه مدير برنامههايم دليل شد تا ناگهان بدون تيم بمانم. در حالي كه من از هانوفر و بوخوم پيشنهاد داشتم ولي مدير برنامههايم گفت ميرويم اشتوتگارت. آن موقع اين تيم فوقالعاده بود و فصل بعدش قهرمان شد ولي به خاطر اشتوتگارت آن دو پيشنهاد را رد كردم و آخرش نشد. بدون باشگاه مانده بودم تا اينكه به كوبلنس در ليگ دو رفتم. آنجا يك ويروس بدي گرفتم و سه ماه بازي نكردم. همهاش پشت سر هم بد ميآمد. يك وقتهايي خودم هم اشتباه كردم. تصميم گرفتم به قبرس بروم. ببينيد شما فكر ميكنيد فوتبال اين كشور بد است ولي الان به يورو ليگ و چمپيونز ليگ توجه كنيد تا ببينيد ليگشان حتي نسبت به سوئيس و بلژيك بهتر است.
بعد از اين اتفاقها، دوباره برگشتي. علي دايي تو را به تيم ملي دعوت كرد. وقتي فريدون آمد همه تعجب كردند. موهايت را تراشيده بودي و ديگر آن شور و حال گذشته را نداشتي.
يك تايمي راحت نبودم كه به ايران بيايم. اگر آمدم به خاطر ايران و مردم بود. فكر كنم از قيافهام زود فهميدي! (خنده) كاملاً معلوم بود. خب سعي كردم براي تيم ملي خوب بازي كنم. نميگويم در حد فوقالعاده بازي كردم ولي بد نبودم اما يك بازي بد بودم و ديگر دعوت نشدم.
اگر اشتباه نكنيم بعد از بازي رفت ايران و عربستان بود كه يك - يك شد. چرا بعدش دعوت نشدي؟
من نميگويم تقصير علي دايي بود. من در سه بازي كه تيم ملي برد بد بازي نكردم. ما به مرحله دوم رفتيم و در آن مرحله بعد از بازي عربستان ديگر دعوت نشدم. من در آن بازي بد كار كردم. دليل دعوت نشدنم را نميدانم ولي از تيم ملي دور شدم. يك جورهايي انگار راحت بود كه فريدون زندي را دعوت نكنند. بعد در ادامه، تيم ملي به عربستان باخت و بعد قطبي آمد كه من را دعوت كرد.
چرا خط زدن تو راحت بود؟
نميدانم. ببين فشاري روي دعوت از من نبود. كسي از من حمايت نميكرد كه چرا مثلاً فريدون خط خورد و ديگر دعوت نشد.
به دوره قطبي رسيديم؛ دورهاي كه فريدون زندي سه بازي روي نيمكت نشست!
وقتي در قبرس بودم قطبي به من زنگ زد. گفت دوباره بيا ولي من گفتم فكرم آزاد نيست اما چند بار زنگ زد تا اينكه آخر سر گفتم ميآيم و براي سه بازي آخر آمدم. خيلي راحت ميتوانستيم به جام جهاني برويم ولي كره شمالي را نبرديم. اگر آن بازي را ميبرديم، به جام جهاني ميرفتيم.
و چرا تو را بازي نداد؟
آن موقع من در ليگ قبرس 14 گل زده بودم و آمادگي زيادي داشتم. بيشتر از اين ناراحت بودم كه بازيام نداد. مشكل تيم ملي دقيقاً گلزني بود. ما در سه بازي دو گل زديم ولي او من را بازي نداد. اصلاً يادم نميآيد كه در آن سه بازي موقعيت زيادي ايجاد كرده باشيم. تمام ناراحتيام اين بود كه در اوج به من بازي نداد.
و تصميم گرفتي از تيم ملي جدا شوي، درست است؟
خب من آن موقع به استيلآذين آمدم. وقتي لژيونرها نبودند من را بازي ميداد ولي تا ميرسيدند من را روي نيمكت ميگذاشت. تصميم گرفتم تمام تمركزم را روي استيلآذين بگذارم تا وضعيتم در باشگاه بهتر شود و به همين خاطر از تيم ملي جدا شدم.
قبل از اينكه به ايران بيايي بعضي از مربيان داخلي مصاحبه كردند و گفتند چرا زندي را ميآوريد، هزارتا بهتر از او داريم!
اتفاقاً من بعداً اين را شنيدم. اگر اولش ميشنيدم، شايد اصلاً به ايران نميآمدم. بعداً فهميدم كه گفتند كلي بازيكن بهتر از زندي داريم، اصلاً چرا او را ميآوريد.
كي شنيدي؟
دو بازي براي تيم ملي كرده بودم كه به من گفتند. ميگفتند خارجي است اما ته دلم من از خيليها ايرانيترم. من پيش خودم هميشه احساس كردهام ايرانيام. واقعيتي است كه ميگويم. وقتي اين چيزها را شنيدم خيلي اذيت شدم ولي هدفم معلوم بود.
تو در واقع اولين قرباني اين راه بودي. جالب است كه درباره قوچاننژاد هم همين حرفها را زدند.
به هر حال يكي بايد سختي را ميكشيد و نفر اول من بودم ولي نميخواهم منفي حرف بزنم. واقعاً چيزهاي خوبي در ايران ديدم. يك اتفاقاتي بد بود ولي خيلي از اتفاقها مثبت بود. در عوض به جايي آمدم كه واقعاً دوستش دارم؛ ايران. همين الان هم ميبينيد كه زياد به ايران ميآيم. اينجا كشور من است و مردم كشورم را خيلي دوست دارم.
تو در جام ملتهاي 2007 يكي از بهترين بازيكنان ايران بودي ولي يك سؤال هميشه در ذهن ما هست؛ چرا در بازي كره جنوبي بازيات ندادند؟!
هنوز دربارهاش فكر ميكنم. من سه بازي خوب بودم ولي آن بازي روي نيمكت نشستم. بعد شنيدم كه گفتند تاكتيكي بود. ما تا قبل از بازي كره 2-4-4 بازي ميكرديم ولي ناگهان سيستم قبل از بازي 2-5-3 شد. با اين حال ميتوانستم بازي كنم ولي مربي بازيام نداد.
تو در استقلال دوباره فوتبال خودت را احيا كردي. در فصلي كه جباري و آندو مصدوم بودند، ستاره استقلال شدي.
من يك ويژگي دارم؛ اگر بفهمم براي تيم مهم هستم، بهترين بازيها را انجام ميدهم. در آن فصل اينطور بود. از من حمايت شد و توانستم آن شكلي بازي كنم.
چند دربي را بردي؟
3 دربي.
و دربي 3-2 كه باختيد!
آن دربي عجيب بود. من در بازي گل زدم و پاس گل دادم. 2 بر صفر جلو بوديم اما بازي عجيب و غريب شد. در تمام زندگي فوتباليام تا به حال چنين فوتبالي نديده بودم. خيلي عجيب بود. واقعاً نميدانم دليل باخت ما ترس بود يا چيز ديگري. هنوز به آن بازي فكر ميكنم كه چرا اين طوري شد.
حرف خاصي مانده بزني؟ مثلاً درباره بازگشتت؟
خب من الان نميتوانم بگويم صددرصد آماده ميشوم يا نه. نميخواهم چيزي بگويم. الان در حال بدنسازي و كار بدون توپ هستم. با آقاي مولايي تمرين ميكنم. نميتوانم حركتهاي كوچك را انجام دهم. اگر آماده شدم، اعلام ميكنم. بايد در آخر هم از مردم عذرخواهي كنم اگر مدتها حرف نميزدم. واقعاً روزهاي سختي را پشت سرگذاشتم.