زائری می‌گوید: آن اوایل کسی مثل شهید عراقی جلوی امام آستین کوتاه می‌پوشید، رجایی سبیلش بلند و ریشش کوتاه بود، بعضی از شهدای ۷ تیر با کراوات عکس دارند، هیچ‌کدام از آنها در اول انقلاب مسئله اصلی نبود. جابه‌جایی اولویت‌ها نقطه ضعف ما شد.

به گزارش مشرق، حجت‌الاسلام محمد‌رضا زائری را شاید بیشتر به نوع زاویه نگاهش در مسایل فرهنگی و تهورش دربیان این دیدگاه ها بشناسند. حجت الاسلام زائری از چهره هایی است که با وجود اینکه خود تحصیلکرده حوزه است ابایی از صحبت درباره آسیب ها و چالش های این فضا ندارد. در این مصاحبه با او درباره معضلات پیش روی جامعه ایرانی در حوزه فرهنگ عمومی به گفتگو نشسته ایم. زائری صراحتا از این نکته سخن می گوید که یکی از مشکلات اساسی ما عدم شناخت اولویت های فرهنگی است. او معتقد است که اولویت اصلی امر به معروف و نهی از منکر نسبت به کلیت جامعه است نه فردی که در گوشه ای گناه می‌کند.
 
موسسه فرهنگی سرچشمه مدتی است تحت مدیریت او به یک پاتوق و مجموعه مهم و اثرگذار فرهنگی تبدیل شده است. فعالیت‌های هنری، ادبیف اندیشه‌ای و محافل بحث و گفتگو در این مجموعه هر روز با استقبال بیشتری از سوی مخاطبان در سنین مختلف مواجه می‌شود.

محل سابق حزب جمهوری اسلامی که روزگاری فضای سیاسی و اعتقادی جامعه را مدیریت می‌کرد، امروز دوباره به یک محفل فرهنگی و دینی قدرتمند تبدیل شده است.

بسیاری حجت‌الاسلام زائری را به کادرسازی و تربیت نیروهای جوان و کارآمد در حوزه فرهنگ می‌شناسند و به حق ویژگی اصلی او و نیروهایش نگاه دقیق و به اندازه به مسائل اصلی حوزه فرهنگ است. زائری بیشتر بر مولفه‌های پرورشی و تربیتی در حوزه فرهنگ متمرکز است و همین امر باعث شده که در زمینه‌های مختلف فرهنگ عمومی و تخصصی عرصه فرهنگ بتواند افرادی را پرورش دهد که اهل کار و عملیات میدانی، رسانه‌ای و هنری باشند.

این توانایی به دلیل این است که زائری خود در کف اجتماع حضور می‌یابد و با مخاطبان خود با زبانی دیالوگ می کند که برگرفته از فهم و ادبیات خود آن‌ها جلوه می‌کند. این زبان و قلم زمانی رساتر شده است که یک روحانی تربیت شده حوزه‌های علمیه دانش و فکر خود را در هدایت این مسیر روز به روز تقویت کرده و تیم همراه خود را تجهیز تئوریک، محتوایی و عملیاتی می‌کند.

چیزی که بخش قابل توجهی از افراد و مسئولان به اصطلاح فعال در عرصه فرهنگ به معنای واقعی کلمه از آن بی‌بهره‌اند و گله رهبر معظم انقلاب در چند سخنرانی اخیرشان در سال جاری و در حوزه فرهنگ را هم در بر داشته است. چه بسا زائری این رویکرد را از استاد بزرگ خود مرحوم آیت‌الله مجتبی تهرانی آموخته باشد.
 
کمتر فعال فرهنگی یافت می‌شود که بنای فعالیت خودجوش اثرگذار داشته باشد و استقبال و روی گشاده حجت‌الاسلام زائری و مجموعه فرهنگی سرچشمه تهران مواجه نشود. بخش قابل توجهی از این گفتگو با او  به تحلیل رفتار فرهنگی جامعه ایرانی اختصاص دارد که در ادامه می‌خوانید:
 
*به عنوان سوال اول با طرح این مساله در خدمت شما هستیم که در حال حاضر جامعه ما شاهد افتراقی میان فرهنگ عمومی و فرهنگ نخبگانی است. این موضوع مصادیق مختلفی هم دارد. به عبارتی می‌توان گفت در عرصه‌های سیاستگذاری فرهنگی، مسئولین، متولیان و سیاستگذاران فرهنگی در عالم دیگری تنفس می‌کنند که با عالم مخاطب متفاوت است. تحلیل شما در این خصوص چیست و آینده این مساله را چگونه می‌بینید؟
 
به دو دلیل فکر می‌کنم این فاصله در حال بیشتر شدن است. یک دلیل این است که سرعت تحولات اجتماعی به دلیل ورود فناوری‌های ارتباطی بیشتر شده است. لذا سرعت تحولات اجتماعی نیز، سریع‌تر ومحسوس‌تر شده است. دلیل دیگر اینکه شاید در اثر همین تغییرات و تحولات سریع، فاصله مسئولین ما با مخاطبان و شهروندان در حال بیشتر شدن است.
 
فاصله زیاد برآورد و بیگانگی مسئولان با اقتضائات و نیازهای مخاطب عام

 
وقتی مسئولین ما به دلایل و ملاحظات امنیتی کمتر در جامعه حاضر می‌شوند و سوار اتوبوس و تاکسی نمی‌شوند، وقتی که مسئولین ما از شبکه‌های اجتماعی و شبکه‌های ماهواره‌ای استفاده نمی‌کنند در حالی که بخش زیادی از مخاطبان ما از شبکه‌های اجتماعی و ماهواره‌ای استفاده می‌کنند به مرور این فاصله بیشتر می‌شود و مسئولین ما با مخاطب و زبان مخاطب عام و اقتضائات و نیازهای مخاطب عام بیشتر بیگانه می‌شوند و در عمل فاصله میان آنها و مخاطبین بیشتر می‌شود.

به غیر از سال‌های ابتدایی بعد از انقلاب که بعضی از ملاحظات امنیتی نبود حضور مسئولین در اجتماع بیشتر از الان بود. مدیران کشور در سطوح و عرصه‌های مختلف در مساجد و پایگاه‌های بسیج حاضر می‌شدند. لذا ارتباط مردم با آنها بیشتر بود. هر چه بیشتر زمان می‌گذرد این فاصله در حال بیشتر شدن است.
 
*در بحث آسیب‌های فرهنگی آیا می‌توان گفت مادامی که عدم همزمانی و همبستر بودن ذهنی فرهنگ‌سازان با مخاطبان وجود دارد باید شاهد تداوم چنین روندی بود؟
 
نکته‌ای را باید متذکر شوم و آن اینکه منظور من فاصله میان مسئولین فرهنگی با مخاطب است نه فاصله میان فرهنگ‌سازان و مخاطب. اتفاقا معتقدم که فرهنگ‌سازان ما اگر با مخاطب فاصله داشته باشند نمی‌توانند بر مخاطب تاثیر داشته باشند. در حال حاضر باید گروه‌های مرجع را بازتعریف کرد. الان مخاطب ما از کسانی تاثیر می‌پذیرد که اتفاقا به او نزدیک است.

مثلا اگر کسی در حوزه مسائل دینی از یک عالم دینی متاثر است می‌تواند با ایشان ارتباط مستقیم و نزدیک داشته باشد به این صورت که می‌تواند هر روز در مجلس درس ایشان حاضر شود. اما این ارتباط نزدیک میان مخاطبان و مسئولین و مدیران وجود ندارد. البته که باید که نگران ایجاد فاصله میان فرهنگ‌سازان و مخاطبان نیز بود. چرا که در صورت وقوع چنین امری تاثیر آنها بر مخاطب از بین خواهد رفت. همان اتفاقی که درخصوص جریان روشنفکری روی داده است. جریان روشنفکری زمانی که با مخاطب عمومی فاصله‌اش زیاد شد تاثیرش بر مخاطب کمتر شد.



میان سیاستگذاران فرهنگی با واقعیت‌های ملموس جامعه، شکاف وجود دارد
 
با توجه به این نکته باید گفت از این زاویه که فاصله و شکاف میان سیاستگذاران فرهنگی با واقعیت‌های ملموس جامعه وجود دارد این موضوع یکی از آسیب‌ها و چالش‌های مهم فرهنگی کشور است. چرا که با توجه به شرایط کنونی که عرصه جنگ نرم است مدیران فرهنگی زمانی می‌توانند نقش تعیین کننده داشته باشند که با مردم ارتباط نزدیک برقرار کنند. الان که از جنگ نرم صحبت می‌کنیم و شاهد واقعیت غیرقابل انکار نبرد دو جبهه فرهنگی غرب وجهان اسلام هستیم، طبعا اگر مدیر فرهنگی از عملیات فرهنگی، تحرکات فرهنگی دشمن و سطح و حجم آنها اطلاعی نداشته باشد نمی‌تواند دست به دفاع و حمله بزند.
 
زمانی مدیر فرهنگی می‌تواند عملیات کند که به اطلاعات و اخبار روز اشراف داشته باشد. مدیر فرهنگی باید در لحظه وقوع تحولات، عرصه عملیاتش را رصد کند. اما اگر مدیر فرهنگی در پیله توهمش به سر برد گرفتار یک فضای انتزاعی و فارغ از عینیت‌های فرهنگی جامعه خواهد بود که نه تنها نمی‌تواند با دشمن رو به رو شود بلکه نخواهد توانست در این فضا تاثیرگذار نیز باشد.
 
*برآیند کلی پردازش مسائل فرهنگی تا چه حد با این روندی که اشاره کردید مطابقت دارد؟
 
برآیندها خیلی امیدوار کننده نیست. یک دلیلش این است که متاسفانه در ساختار اداری و مدیریتی کشور تصمیم‌گیری‌ها و سیاستگذاری‌ها مبتنی بر تحلیل دقیق اخبار نیست. یعنی مدیری می‌تواند تصمیمی بگیرد بدون اینکه از واقعیت بیرونی آگاهی داشته باشد. می‌تواند سیاستی را اعمال کند و چندین سال آن را اجرا کند بدون اینکه با واقعیت موجود جامعه ارتباطی داشته باشد.

این واقعیتی است که نمی‌توان آن را انکار کرد. همه ما چنین الزامی نداریم که سیاستگذاری‌ها و تصمیم‌گیری‌هایمان مبتنی بر اخبار و واقعیات جامعه باشد. ما خود را مقید نمی‌دانیم که پژوهشی انجام دهیم یا آماری بگیریم و بر اساس آن سیاستگذای کنیم. در حوزه فرهنگ این موضوع چندان خود را عیان نشان نمی‌دهد اما در حوزه‌های صنعتی و اقتصادی چون محور مباحث کمّی، مادی و ملموس است به چشم می‌آید.
 
دلیل دوم اینکه در حوزه فرهنگ دستگاه‌های فرهنگی متعدد تاثیر گذارند. مثلا اگر من به عنوان یک مدیر فرهنگی براساس آمار، اطلاعات و اخبار تحلیلی داشته باشم و بخواهم سیاستی خاص را در موضوع حجاب اعمال کنم دیگرانی از نهادهای سیاسی، مذهبی، انتظامی و امنیتی و رسانه‌ای و خبری می‌توانند روند سیاستگذاری من را مخدوش کنند.
 
در فضایی که خیلی از ما به ریا، نفاق و تظاهر عادت کرده‌ایم مدیر فرهنگی گاهی به جای اینکه بر اساس یک سیاست صحیح بخواهد عمل کند ناچار می‌شود دیگران را راضی کند. لذا برای اینکه امام جمعه فلان شهر یا مدیر فلان موسسه ناراحت نشود یا رئیس فلان نهاد گله‌ای نکند مدیران در یک بازی تظاهرگریانه به گونه‌ای عمل می‌کنند تا با ظاهرسازی زمان را بگذراند. لذا اگر من مدیر فرهنگی باشم زمانی موفق خواهم بود که هیچ کاری انجام ندهم. و به جای کار فرهنگی برای حفظ پرستیژ و محبوبیت و مقوبلیت خودم لابی ‌کنم. در نتیجه هیچ اتفاقی نمی‌افتد. چون همه اتفاق‌ها ناشی از اقدام است.
 
 
فضای پیرامونی ما  اجازه رفتار انقلابی نمی‌دهد و ما را به سمت حفظ وضع موجود و تسلیم شدن در برابر آن هدایت می‌کند
 
وقتی من بترسم از اقدام، طبیعتا از موضع انفعال در یک سکون و سکوتی به سر می‌برم که اساسا با ذات انقلاب ناسازگار است. یکی از مشکلاتی که ما الان در حوزه فرهنگ داریم این است که ما از آرمان‌های انقلابی حرف می‌زنیم که رسیدن به آن آرمان‌ها، لازمه‌اش رفتار انقلابی است. اما فضای پیرامونی ما نه تنها اجازه رفتار انقلابی نمی‌دهد بلکه تمامی عوامل حاشیه ای ما را به سمت حفظ وضع موجود و تسلیم شدن در برابر آن هدایت می‌کند.
 
*نسبت اجبار و فرهنگ را چطور تعریف می‌کنید؟ ممکن است در این مسیر یکه شما سخن می‌گویید اجبار خشونت آمیز به نظر برسد یا جلوه‌های دیگری داشته باشد.
 
واقعیتی که نمی‌توان انکار کرد این است که این اتفاقات در همه جای دنیا می‌افتد تفاوت در شکل عرضه آنها است. در واقع شما در اروپا و آمریکا هم می‌بینید که اشکال دیکتاتوری اتفاق می‌افتد. اما همان چماق را به سر ما می‌زنند. ما بلد نیستیم که چطور رای و نظر خود را به صورت جذابی حاکم کنیم.

به طور طبیعی هر نظام حاکمی تلاش می‌کند که ارزش‌ها و معیارهای خود را فراگیر کند و مردم را به آن دعوت کند و مردم را ملزم به رعایت آنها کند هیچ نظامی نمی‌تواند بگوید من به شکل کاملا خنثی و بدون موضع، ارزش‌های خودم را مطرح می‌کنم هر که خواست بپذیرد و هر کس خواست نپذیرد. به نظر می‌رسد اصلا چنین نظامی قابل تصور نیست. مهم این است که آیا ما به یک هوشمندی و دقت رسیده‌ایم که آن چیزی را که می‌خواهیم به شکل جذاب و مقبولی عرضه کنیم که مخاطب نسبت به آن اقناع شود و با اختیار و اراده خودش به سمت آن بیاید یا نه. اختلاف خیلی از مدیران و سیاستگذاران فرهنگی بر سر همین است.
 
نیاموختیم آن چیزی که می‌خواهیم را به شکل جذاب و مقبول عرضه کنیم
 
معتقدم بسیاری از ارزش‌های انقلاب را به شکلی می‌توان عرضه کرد که نه تنها مخاطب نسبت به آنها احساس دافعه نکند بلکه با علاقه به سمت آنها بیاید. چون اعتقاد و باور ما این است که ارزش‌های انقلاب و دین ارزش‌هایی هستند که با فطرت انسان سازگارند و در نهایت سعادت انسان را تامین می‌کنند و با آزادی حقیقی انسان سازگارند. چون اینگونه است طبیعتا ابایی از طرح آنها و پرداختن به آنها نداریم. اساسا آرمان‌های انقلاب به همین دلیل در خارج از کشور جذاب هستند.
 
امروز سال‌ها از وقوع انقلاب اسلامی می‌گذرد اما روز به روز گرایش به سمت آرمان‌ها و ایده‌ها و افکار حضرت امام(ره) و اندیشه‌های رهبرانقلاب بیشتر می‌شود. پس محور و معیارهای اساسی گفتمان انقلاب جذابیت و مقبولیت و مشروعیتش تضمین شده است و قابل خدشه نیست، آنچه مهم است اینکه در داخل کشور به دلایلی که الان جای بحثش نیست نتوانسته‌ایم این ارزش‌های انقلاب را به شکل جذاب، منطقی و حرفه‌ای عرضه کنیم که مخاطب نسبت به آن احساس پذیرش روان‌تری داشته باشن. این را در حوزه‌های مختلف می‌توان مثال زد. از حوزه ممیزی کتاب بگیرید تا سینما و مطبوعات. ما متهمیم که در جاهایی محدودیت داریم. در حالی که اگر مقایسه کنیم اتفاقا محدودیت‌های ما در ایران بسیار کمتر از کشورهای دیگر است ولی شکل رفتار و برخوردمان شکل درستی نبوده است.
 
*عدم اقناع مخاطب و عدم توجه به جذابیت‌ها برای مخاطب چقدر در قلب و وارونگی اولویت‌های مسائل فرهنگی موثر بوده است؟
 
آنچه اشاره شد راجع به تاکتیک‌های انتقال پیام و نوع مواجهه با آنها بود. اما آنچه که شما به آن اشاره کردید در سطح بالاتری قرار دارد. به هر حال در یک نظام اولویت‌بندی وجود دارد. ما در اساس دین و اعتقاد اسلام هم با این موضوع مواجهیم. فلسفه تدرج احکام شرعی نیز بر همین اصل است. احکام الهی و وحی نیز به تناسب با شرایط و موقعیت زمان، مکان و مخاطب نازل شده است. احکام الهی در ابتدا به نحوی نازل می‌شدند که متناسب با مخاطبی بود که تازه اعتقادات دینی در او در حال شکل گیری بود. اولین احکام راجع به توحید، تعبد، عبودیت، بندگی، کرامت انسانی و آزادی روحی و معنوی انسان از قیدها و زنجیرها است. وقتی این موضوع تبیین می‌شود، آرام آرام بقیه مسائل مطرح می‌گردد.
 
به عبارت دیگر آنچه که اساسی است رابطه خالصانه بنده با معبودش است. اگر این تحقق یافت برای تثبیت این رابطه اولویت‌های بعدی مطرح می‌شوند. شاید سالها طول کشید تا مسائلی مثل حرمت شرب خمر یا وجوب روزه و حجاب و... مطرح شد. لذا پیامبر(ص) روز اولی که اسلام را مطرح کرد بحث ایشان حجاب و نماز و روزه و... نبود. رسالت ایشان اول با شهادت به یگانگی خدا شروع می‌شود و بعد آرام آرام حکم روزه، حج، حجاب و امثال آن و بعضی منع‌های خاص را مطرح می‌کند. سالها طول می‌کشد تا این کلیت، همه اجزایش کنار هم قرار بگیرد. ما هم در برخورد با حوزه‌های مختلف  فرهنگی و عرضه دین و آرمان‌های انقلاب باید این اولویت‌ها را داشته باشیم.

در خارج از کشور هم دقیقا همین موضوع مطرح است. مثلا یک مبلغ از جمهوری اسلامی که به خارج از کشور می رود روز اول که با یک زن مواجه می‌شود به او نمی‌گوید روسری سرت کن. روز اول مسائل اساسی را به او می‌آموزد. خیلی از اوقات بعضی از خانم‌ها در جلسات قرآن شرکت می‌کنند در حالی که حجاب ندارند. در این صورت آنها را بیرون نمی‌کنند. اما در داخل کشور بنا به دلایلی از جمله اینکه حاکمیت سیاسی را در اختیار داریم و وجود بعضی الزامات قانونی، باعث می‌شود نتوانیم این اولویت‌ها را رعایت کنیم.
 


بدون هیچ تعارفی حوزه و روحانیت مقصر است/چرا تیغ زدن صورت بیشتر از غیبت ما را نگران می‌کند؟
 
*در بحث بیان چنین اولویت‌هایی، به نظر می‌رسد متولی فرهنگ بیشتر حوزه و روحانیت است. در قضیه عدم ارائه اولویت‌های صحیح به مخاطب حوزه و روحانیت را چقدر مقصر می‌دانید؟
 
بدون هیچ تعارفی حوزه و روحانیت مقصر است. در سطح نظری، تئوریک، ذهنی و علمی حوزه‌های علمیه وظیفه دارند اولویت‌ها را تعیین کنند و میزان اهمیت هر یک از این عناصر را در دین تبیین کنند. ما چرا امروز به جایی رسیده‌ایم که ربا حساسیت ما را تحریک نکرده و ما را نگران نمی‌کند اما حجاب ما را نگران می‌کند؟ البته حجاب مهم است در این بحثی نیست، اما باید از بابت ربا هم نگران بود. یا مثلا فرض کنید در برخوردهای ظاهری چرا وقتی کسی صورتش را با تیغ زده ما را بیشتر از غیبت کردن نگران می‌کند؟ در حالیکه مبانی دینی ما، ربا را بسیار خطرناک‌تر از بی‌حجابی و غیبت را بسیار زشت‌تر از تیغ زدن صورت می‌داند.
 
چرا اولویت‌های دینی در جامعه درست شناخته نشده است؟ حتی گاه متاسفانه از زبان کسانی که قرار است معرفی کننده حقایق دینی باشند اولویت‌ها جابجا معرفی می‌شود. اتفاقا چیزهایی که کاملا اساسی است درست جا نمی‌افتد. مفهوم قیام سیدالشهدا دقیقا همین است. امام حسین(ع) قیام کرد و فرمود: «الا ترون ان الحقِّ لا یُعمل به و ان الباطلِ لا یتناهی عنه» فرمایش حضرت سیدالشهدا این است که «إِنِّیْ لا أَرَیَ الْمَوْتَ إِلَّا سَعَادَةً وَالحَیاةَ مَعَ الظّالِمِینَ إِلّا بَرَما» قیام امام حسین(ع) معنایش این است که «فَالْمَوْتُ فی حَیاتِكُمْ مَقْهورینَ وَالْحَیاةُ فی مَوْتِكُمْ قاهِرینَ». این معرفت دینی ما است.

با وجود حکومت طاغوت نماز اول وقت خواندن، زندگی دینی نیست. قرآن تلاوت کردن از مصحفی که شاهنشاه آریا مهر منتشر کرده ترویج قرآن نیست. حفظ چادر با غیبت کردن متناسب نیست. این‌ها مبانی‌ای هستند که امام خمینی(ره) به ما یاد داده است. اتفاقا همین‌ها مبانی انقلاب اسلامی است.
 
مگر شاه مخالف این بود که امام خمینی(ره) در قم باشد، زیارت برود و نماز جمعه بر پا کند؟ اگر ایشان به شاه می‌گفت می‌خواهم نماز جمعه برپا کنم آیا شاه مخالفتی می‌کرد؟ یا اگر ایشان می‌گفت می‌خواهیم مظاهر دینی را تقویت کنیم آیا شاه مخالف بود؟ باید بدانیم که اینها بخشی از تعالیم دین است. در این اواخر که شاه چاره‌ای نداشت به راحتی در برابر این خواسته‌ها تسلیم می‌شد اما مبانی و اولویت‌ها بسیار بزرگ‌تر از اینها بود. اولویت اصلی امر به معروف و نهی از منکر نسبت به کلیت جامعه و اساس حاکمیت بود نه امر به معروف و نهی از منکر نسبت به فردی که در یک خیابان فرعی یا در گوشه‌ای مثلا روزه‌خواری می‌کند.
 
اوایل انقلاب مردم کمتر به ظاهرگرایی مشغول بودند/پیراهن آستین کوتاه مشکل نداشت و شهید کراواتی داشتیم
 
*چقدر این اولویت‌ها در جریان انقلاب اسلامی محقق شده است؟
 
به هر حال انقلاب اسلامی آمد و این مبانی را مطرح و این رویکرد را ایجاد کرد. اساس انقلاب اسلامی بر همین بود اما اینکه این اولویت‌ها چقدر تبیین شد و مخصوصا این پیام چقدر به سالهای بعدی منتقل شد واقعیتش این است که ما در اینجا ضعف داریم. زمان وقوع انقلاب این اولویت‌ها را می‌بینیم. در اوایل انقلاب مردم کمتر به ظاهرگرایی مشغول بودند. سال‌های اول انقلاب کسی مثل شهید مهدی عراقی جلوی امام پیراهن آستین کوتاه می‌پوشید.

هیچ کس به ذهنش نمی‌رسید که چرا وی جلوی امام آستین کوتاه پوشیده است. در حالی که شهید عراقی از اوایل شکل‌گیری انقلاب اسلامی تا پیروزی انقلاب در جریان انقلاب بوده و از نزدیک‌ترین یاران امام خمینی(ره) بوده است. یا مثلا شهید رجایی سبیلش بلند و ریشش کوتاه است یا بعضی از چهره‌های برجسته انقلاب مثل شهدای هفتم تیر با کراوات عکس دارند. هیچ کدام از آنها در اول انقلاب مسئله نیست. یک نفر یا یک روزنامه از جریان انقلابی نسبت به این موارد اظهار نگرانی نمی‌کند اما همین طور که جلوتر می‌آییم شرایط عوض می‌شود آن موقع مسائل کلانی مثل جبهه بندی‌ها مطرح بود.
 
آنچه مهم بود این بود که آیا شخص انقلابی است و در مقابل استکبار جهانی برای حفظ آرمان‌های اسلامی ایستاده یا نه. به مرور که جلوتر می‌آئیم متاسفاته به دلیل اینکه قدرت حاکمیت جمهوری اسلامی بیشتر شد بیشتر به سمت حاشیه‌ها  رفتیم.

به طور طبیعی وقتی حاکمیت استقرار می‌یابد به طور ناخودآگاه افراد فکر می‌کنند مشکل اساسی حل شده و باید سراغ جزئیات بروند مثلا زمانی که حزب الله لبنان در جنگ 33 روزه جلوی اسرائیل ایستاد کسی نیامد به حجاب خانمی که از حزب الله لبنان حمایت می‌کرد و حجاب مناسبی نداشت ایراد بگیرد چون مسائل کلان تری مطرح است اما فرض کنید حزب الله در لبنان حاکمیت را در دست بگیرد احتمالا این مسائل هم در آنجا شروع می‌شود.
منبع: تسنیم