مشرق- "اریک هابسبام" یکی از مورخان مطرح انگلیسی معتقد است که انقلاب اسلامی ایران، اولین جنبش اجتماعی در دوران معاصر است که سنت سالهای ۱۷۸۹ و ۱۹۱۷ میلادی را رد کرده است. منظور هابسبام از سنت ۱۷۸۹، انقلاب فرانسه، و از سنت ۱۹۱۷، انقلاب روسیه است. به اعتقاد او در انقلاب فرانسه، «بورژوازی» فرانسه علیه «اشراف» بهپاخاست و در انقلاب روسیه نیز طبقهی «پرولتاریا» علیه بورژوازی قیام کرد. یعنی هر دوی انقلابها دارای «خاستگاه طبقاتی» بودند در حالیکه در انقلاب اسلامی ایران چنین موضوعی مشاهده نشد.
نظیر چنین سخنی را "میشل فوکو" جامعهشناس پستمدرن فرانسوی نیز دارد. او میگوید مبتنی بر انقلابهایی که در قرن بیستم در جهان رخ داده، برای سرنگونی نظامهای سیاسی، بیش از آنکه احساسات تند لازم باشد، اسلحه و ستاد فرماندهی تدارکات و ابزار لازم مورد نیاز است. اما آنچه در ایران اتفاق افتاده دقیقاً خلاف این موضوع را نشان میدهد. در انقلاب اسلامی ایران، انسانِ فارغ از هرگونه «وابستگی طبقاتی»، بدون توسل به مبارزات مسلحانه و خشونتآمیز در مقابل رژیمی که کاملاً مجهز به ابزار نوین نظامی بود قرار گرفت. به همین علت فوکو از تعبیر «انقلابی با دستهای تهی» برای انقلاب اسلامی استفاده میکند؛۱ انقلابی که نه شبیه انقلابهای بزرگ دنیا بود، و نه شبیه انقلابهای دهههای میانی قرن بیستم. از نظر او مهمترین عامل پیشبرندهی انقلاب ایران، «اسلام» و «تمایلات دینی» بود؛ آن هم درست در زمانی که نظریهپردازان غربی معتقد بودند موضوعی به نام دین، اساساً محلی از اعراب در زندگی «انسان عصر مدرن» ندارد.
شاید همین «به خلافآمد عادت» بودن و ارائهی نسخهای جدید برای حکومتداری بود که موجب شد خیلی زودتر از آنچه تصور میشد، انقلاب اسلامی در جهان تکثیر و فراگیر شود. بازتابهای جهانی انقلاب اسلامی نهتنها محدود به جهان اسلام نشد بلکه به سرعت به آفریقا و آمریکای لاتین و حتی برخی نواحی قارهی سبز هم سرایت کرد. بنابراین «نظام سلطه» میبایست به هر طریق ممکن از تکثیر و صدور آن جلوگیری میکرد. «پشتیبانی از نیروهای معاند و کمک به آنها برای ایجاد آشوبهای داخلی»، «تحمیل جنگ هشتساله به ایران»، «صدور انواع قطعنامههای ضدایرانی»، «ایجاد تحریمهای گسترده در ابعاد مختلف»، و «کارشکنی در مسیر پیشرفت همهجانبهی جمهوری اسلامی»، همه و همه مجموعهکارهایی بود که نظام سلطه برای مقابله با انقلاب اسلامی به کار گرفت.
نظیر چنین سخنی را "میشل فوکو" جامعهشناس پستمدرن فرانسوی نیز دارد. او میگوید مبتنی بر انقلابهایی که در قرن بیستم در جهان رخ داده، برای سرنگونی نظامهای سیاسی، بیش از آنکه احساسات تند لازم باشد، اسلحه و ستاد فرماندهی تدارکات و ابزار لازم مورد نیاز است. اما آنچه در ایران اتفاق افتاده دقیقاً خلاف این موضوع را نشان میدهد. در انقلاب اسلامی ایران، انسانِ فارغ از هرگونه «وابستگی طبقاتی»، بدون توسل به مبارزات مسلحانه و خشونتآمیز در مقابل رژیمی که کاملاً مجهز به ابزار نوین نظامی بود قرار گرفت. به همین علت فوکو از تعبیر «انقلابی با دستهای تهی» برای انقلاب اسلامی استفاده میکند؛۱ انقلابی که نه شبیه انقلابهای بزرگ دنیا بود، و نه شبیه انقلابهای دهههای میانی قرن بیستم. از نظر او مهمترین عامل پیشبرندهی انقلاب ایران، «اسلام» و «تمایلات دینی» بود؛ آن هم درست در زمانی که نظریهپردازان غربی معتقد بودند موضوعی به نام دین، اساساً محلی از اعراب در زندگی «انسان عصر مدرن» ندارد.
شاید همین «به خلافآمد عادت» بودن و ارائهی نسخهای جدید برای حکومتداری بود که موجب شد خیلی زودتر از آنچه تصور میشد، انقلاب اسلامی در جهان تکثیر و فراگیر شود. بازتابهای جهانی انقلاب اسلامی نهتنها محدود به جهان اسلام نشد بلکه به سرعت به آفریقا و آمریکای لاتین و حتی برخی نواحی قارهی سبز هم سرایت کرد. بنابراین «نظام سلطه» میبایست به هر طریق ممکن از تکثیر و صدور آن جلوگیری میکرد. «پشتیبانی از نیروهای معاند و کمک به آنها برای ایجاد آشوبهای داخلی»، «تحمیل جنگ هشتساله به ایران»، «صدور انواع قطعنامههای ضدایرانی»، «ایجاد تحریمهای گسترده در ابعاد مختلف»، و «کارشکنی در مسیر پیشرفت همهجانبهی جمهوری اسلامی»، همه و همه مجموعهکارهایی بود که نظام سلطه برای مقابله با انقلاب اسلامی به کار گرفت.
فروپاشی نظام کمونیستی ایالات متحدهی شوروی در ابتدای دههی ۹۰ میلادی و خلأ یکی از دو قطب اصلی نظام بینالملل، اگرچه برخی از تحلیلگران چون "فرانسیس فوکویاما" را دچار توهم کرد که وارد «عصر پایان تاریخ» شدهایم اما نظریهپردازانی که هوشیارتر بودند بهخوبی فهمیدند که اوضاع آنگونهای نیست که برخی روایت کردهاند.
برای مثال "ساموئل هانتینگتون" در مقالهی معروف خود به نام «برخورد تمدنها» که در نشریهی مهم «فارین پالیسی» منتشر کرد به وضعیت جهان پس از فروپاشی بلوک شرق پرداخته و به جای تأکید بر نقش «قطب» در روابط بینالملل، بر «تمدن» ها تأکید کرد. وی در نبود ایدئولوژی کمونیسم، سخن از شکلگیری چندین تمدن جدید کرد و از آن پس روابط و منازعات بینالملل را در عرصهی فرهنگی و تمدنی معرفی کرد. هانتینگتون در تئوری خود تمدنهای جهان را به چندین ناحیهی مجزا تقسیم میکند که شامل «تمدن غرب»، «تمدن ارتدوکسی»، «تمدن شرق آسیا»، «تمدن آمریکای لاتین»، «تمدن اسلامی»، «تمدن آفریقایی»، «تمدن بودایی و هندوئیسم» میشود.
هانتینگتون از میان همهی تمدنهایی که نام میبرد بیش از همه به «تمدن اسلامی» تأکید کرده و معتقد است رویارویی اصلی تمدن غرب در جهان پیشرو با تمدن اسلامی است. چرا که تنها این تمدن است که در شرایط موجود توانایی بازتولید فرهنگی- سیاسی را دارد. بنابراین جهان غرب به هر شکل ممکن که شده باید این تمدن را مهار کند. او حتی در آثار بعدی خود از جمله «موج سوم دموکراسی»، راهکارهای عملیاتی برای انجام چنین پروژهای را نیز بیان میکند.
اما گسترش موج «بیداری اسلامی» در جهان اسلام که به اذعان بسیاری از تحلیلگران ناشی از امواج جهانی انقلاب اسلامی بود موجب شد تا نظام سلطه بیش از گذشته نسبت به انقلاب اسلامی حساس شود. سردمداران نظام سلطه به خوبی میدیدند که «عمق استراتژیک جمهوری اسلامی» از منطقهی «غرب آسیا» فراتر رفته و شمال آفریقا و آمریکای لاتین را نیز دربرگرفته است. تجربهی شکست آمریکا در عراق، افغانستان، سوریه، و همچنین شکستهای رژیم صهیونیستی در جنگهای ۲۲ روزه، ۸ روزه و ۵۰ روزه از نیروهای مقاومت فلسطینی موجب تزلزل بیش از پیش آمریکا و همپیمانان او در منطقه و جهان شد. چندی پیش یکی از وبسایتهای معاند به دستاوردهای استراتژیک ایران در منطقه اشاره کرد و نوشت: «ایران موفق شد پس از حملهی آمریکا به عراق و سقوط صدام، این کشور را به یکی از حوزههای نفوذ خود در منطقه تبدیل کند. حضور سپاه قدس در عراق و حمایت ایران از گروههای مختلف عملاً باعث شد تا تهران چنان قدرتی در عراق کسب کند که مانع از تشکیل دولت توسط ایاد علاوی شده و فردی مانند نوریالمالکی را سالها در پست نخستوزیری نگاه دارد. علاوه بر این، ایران توانست با ایجاد نوعی نزدیکی میان شیعیان و کردها، نبض سیاست را در عراق در دست بگیرد.»
نویسندهی این یادداشت در ادامهی مطلب نوشته است: «تجربهی جنگ سال ۲۰۰۶ بین اسرائیل و حزبالله برای ایران این دستاورد را داشت که فهمید مجهز کردن گروههای فلسطینی به موشکهای مؤثرتر میتواند قدرت چانهزنی بیشتری بدهد. روند مسلح کردن فلسطینیها پس از آن جنگ، شدت بیشتری به خود گرفت تا امروز که گروهی مثل حماس میتواند بیش از یک ماه در برابر حملهی نظامی و همهجانبهی اسرائیل مقاومت کرده و به شلیک موشکهایش به سمت شهرهای اسرائیلی ادامه دهد.»
نویسندهی مطلب به تجربهی شکست آمریکا و متحدانش از ایران در ماجرای سوریه نیز اشاره کرده و مینویسد: «ایران در یک پروسهی سه ساله توانست به غرب و متحدان منطقهای آن بفهماند که سقوط دولت بشار اسد در سوریه بدون جلب رضایت ایران، امری غیرممکن است. ظرف سه سال درگیری در سوریه و با وجود حمایتهای مختلفی که از گروههای اپوزیسیون سوریه به عمل آمد، این تنها ایران بود که با کمکهای نظامی و مالی خود به دولت اسد و همچنین با نشان دادن چراغ سبز به حزبالله برای ورود به خاک سوریه، توانست ورق را برگردانده و دولت بشار اسد را که در حال سقوط بود، نهتنها بر جای خود ابقا، بلکه قدرت بیشتری نیز در مواجهه با مخالفانش به آن اعطا کند. مسئولین ایرانی در ماههای ابتدایی شروع درگیریها در سوریه اعلام کردند که ریاست جمهوری بشار اسد تا انتخابات سال ۲۰۱۴ ادامه خواهد یافت و حتی یک روز قبل از انتخابات نیز اسد کنار نخواهد رفت و این همان اتفاقی بود که رخ داد.»
شاید به همین دلیل بود که وزارت دفاع آمریکا در «سند اولویتهای دفاعی آمریکا در قرن بیستویکم» بهوضوح اشاره میکند که دیگر اولویت آمریکا نباید حضور مستقیم در جنگها باشد و صرفاً باید به جنگهای محدود و پارتیزانی بسنده کرد. "توماس فریدمن" تحلیلگر ارشد نیویورک تایمز نیز دربارهی کاهش قدرت اقتصادی و نظامی آمریکا برای مداخلهی مستقیم در سایر کشورها بهصراحت اعلام کرد: «ما دیگر حتی به اندازهی یک بند انگشت توان مداخلهی نظامی در بحرانهایی مانند سوریه را نداریم. البته میتوانیم پول و سلاح بدهیم اما مداخلهی مستقیم نه. از این جهت کشورهایی مانند ترکیه باید به تنهایی اما با حمایت ما عمل کنند. آمریکا وارد دورهای شده که باید کمی هم به مشکلات داخلی خود بپردازد. اکنون بیت اللحم پنسیلوانیا برای ما مهمتر از بیت اللحم خاورمیانه است. مردم آمریکا برای خدمات کمتر بهای بیشتری میپردازند و بیش از هر دورهای میپرسند که نیروهای ما در فلان منطقهی جهان چه میکنند؟... ما در عراق ضامن نارنجک را کشیدیم و خودمان را روی آن انداختیم. همهی ترکشهای جنگ به ما اصابت کرد. دیگر هیچ کشوری از ما نمیخواهد همان نقش را در سوریه ایفا کنیم. ما از ترکیه خواهیم خواست در حل این بحران ما را کمک کند.»۲
اما یکی از کارهایی که نظام سلطه پس از تجربهی اخیر شکستهای خود در منطقه دنبال کرده، تاکتیک «بدلسازی» و «تولید نمونههای تقلبی» از اسلام و حکومت اسلامی است. رهبر انقلاب چند سال پیش بهدرستی متوجه این امر شده و دربارهی آن گفتند:
«غرب در دهههای بیداری اسلامی و بهویژه سالهای اخیر پس از شکستهای پیاپی از ایران و افغانستان تا عراق و لبنان و فلسطین و اینک مصر و تونس و ... کوشیده است پس از شکست تاکتیک اسلامستیزی و خشونت علنی، به تاکتیک بدلسازی و تولید نمونههای تقلبی دست بزند، تا عملیات تروریزم ضد مردمی را به جای «شهادتطلبی»، «تعصب و تحجر و خشونت» را به جای «اسلامگرائی و جهاد»، «قومیتگرائی و قبیلهبازی» را به جای «اسلامخواهی و امتگرائی»، «غربزدگی و وابستگی اقتصادی و فرهنگی» را به جای «پیشرفت مستقل»، «سکولاریزم» را به جای «علمگرائی»، «سازشکاری» را به جای «عقلانیت»، «فساد و هرج و مرج» اخلاقی را به جای «آزادی»، «دیکتاتوری» را به نام «نظم و امنیت»، «مصرفزدگی، دنیاگرائی و اشرافیگری» را به نام «توسعه و ترقی»، «فقر و عقبماندگی» را به نام «معنویتگرائی و زهد» قلمداد کند.»۳
«ساخت» و یا «حمایت» از نمونههای تقلبی اسلامی یکی از کارویژههای اصلی آمریکا و متحدانش در چند سال گذشته بوده است. حمایت آمریکا از برخی کشورهای منطقه که مدل حکومتشان، مدل «اسلام آمریکایی» است از یکسو، و ساختن و رسانهای کردن گروههای تکفیری و سلفی بهمنظور نشان دادن آن بهعنوان چهرهی واقعی اسلام به افکار عمومی جهان از سویی دیگر مؤید آن است که آنان بیش از هر چیز دیگری به دنبال جلوگیری از گسترش مدل «انقلاب اسلامی» هستند. برای این کار، آنان در افغانستان گروه متحجر طالبان را ایجاد کردند:
«کار دشمنان انقلاب اسلامی با محوریت آمریکا به اینجا رسید که سعی کردند نسخهی بدلِ سر تا پا غلط از نظام اسلامی را در افغانستان به وجود آورند، که شد حکومت طالبان؛ تبدیل شد به یک کاریکاتور خندهآور مسخره؛ همان هم شد آفت جانشان. شاید به خیال خودشان میخواستند پرچم اسلامخواهی و احیای اسلام سیاسی را از دست این ملت بگیرند و دست کسانی بدهند که دستآموز خودشان بودهاند.»۴
در عراق و سوریه نیز گروهک تروریستی «داعش» را ساخته و از آن بهمنظور مقابله با الگوی انقلاب اسلامی و جلوگیری از حرکت «بیداری اسلامی» استفاده کردند: «این جریان تکفیر - این چیزى که امروز در عراق و در سوریه و در برخى از کشورهاى دیگر منطقه بروز کرده و در واقع با همهى مسلمانها مواجهاند، نه فقط با شیعه - ساختهى دست خود استعمارگران است؛ اینها چیزى به نام القاعده، چیزى به نام داعش درست کردند براى مقابلهى با جمهورى اسلامى، براى مقابلهى با حرکت بیدارى اسلامى، منتها دامن خودشان را گرفته است؛ امروز دامن خود آنها را گرفته است.»۵
همانگونه که رهبر انقلاب اشاره کردند، حالا دیگر این گروهک ترویستی بلای جان خودشان شده است و برخی از تحلیلگران و مقامات غربی به عواقب و پیامدهای خطرناک آن برای کشورهای غربی اشاره کردهاند. چندی پیش "راند پل" سناتور جمهوریخواه آمریکایی در گفتوگو با سیانان از سیاستهای نادرست آمریکا و مداخلهی کشورش در بحران سوریه بهشدت انتقاد کرد و گفت که یکی از دلایل تقویت داعش، ارسال سلاحهای آمریکایی برای متحدان این گروه در سوریه است. او تصریح کرد که: «داعش متحد ما در سوریه بود، ما برای عقب راندن نیروهای وفادار به دولت دمشق به این شبه نظامیان سلاح دادیم و مکانی امن برای این افراد در خاک سوریه درست کردیم. به نظر من دخالت ما در سوریه به بروز بحران جاری در عراق منجر شده است.» وی این را هم گفت که آمریکا در صف داعش علیه بشار اسد جنگید و حالا میخواهد در عراق مقابل همین داعش بایستد و این یک تناقض است.۶
پینوشتها:
۱. محمدی، منوچهر. ۱۳۸۵. بازتاب جهانی انقلاب اسلامی. تهران: پژوهشگاه فرهنگ و اندیشهی اسلامی
۲. روزنامهی کیهان، شمارهی ۲۰۸۰۴ به تاریخ ۱۳۹۳/۴/۲
۳. خطبههای نماز جمعهی تهران، ۱۳۹۰/۱۱/۱۴
۴. بیانات رهبر انقلاب در سالگرد ارتحال حضرت امام خمینی رحمهالله، ۱۳۸۳/۳/۱۴
۵. بیانات رهبر انقلاب در دیدار اقشار مختلف مردم، ۱۳۹۳/۷/۲۱
۶. http://www.farsnews.com/printable.php?nn=۱۳۹۳۰۴۰۱۰۰۱۳۶۲