به گزارش مشرق، در واپسين سالهاى عمر معاويه، روزگارى كه زياده خواهى هاى او سايه اى سنگين از فساد و تباهى بر جامعه مسلمين انداخته بود، تولد نوزادى دختر به نام رقيه (س) شادى و شعف را به خانه گلين و ساده امام حسين (ع) فرا خواند و اشك شوق را مهمان نگاههاى منتظر كرد و امام، آرامش كوتاه و زودگذرى در سايه خرسندى از مولود خجسته خود پيدا كرد و لبخندى از سرور بر چهره خسته و اندوهگيناش از ظلم و جور زمانه نشاند؛ زمانهاى كه هتاكى به خاندان پيامبر(ص) و دشنام دادن به اميرالمؤمنين (ع) سكه رايج شده بود.
تزوير و رياكارى چنان در بافت جامعه نفوذ كرده بود كه كسى به چشمهاى خود نيز اعتماد نداشت. اين در حالى بود كه سنگينى زخم تمام اين معضلات ريشهدار، بر قلب امام وارد مىآمد. معاويه اما، با همه فريبكارى و نيرنگى كه داشت، در برابر فرشته مرگ، بىچاره و ذليل مىنمود و آن گاه كه مرگ گريبانش را گرفت، بىهيچ مقاومتى تسليم شد و پسر مىگسار و شهوت پرست او بر اريكهاى كه بيست سال، پدرش بر آن تن، و دنيا پرستان بر آن رخ ساييده بودند، تكيه زد.
در چنين روزگارى بود كه صداى زنگ شتران از مقصد مدينه به سوى آيندهاى روشن و تابناك به وسعت تاريخ، برخاست و در رهگذر حوادث و رويدادهاى اين سفر پردرد و رنج، رقيه (س) به تماشا ايستاده و عروج خود را انتظار مىكشيد.
اگر چه بسيارى از منابع تاريخى، نام او را در خاطره خود حفظ نكردهاند، اما دلايل گويايى بر اثبات وجود او در دست است كه در جاى خود بدان اشاره خواهد شد.
ميلاد كوثر ثانى
هوا گرم بود و سكوت، خيره خيره، پرده سياه شب را تماشا مىكرد. شهر در تاريكى فرو رفته بود. پنجره خانهاى در شهر، گرم انتظار و محو گفت و گوى شب با ستارگانش بود. نسيم، بر ديوارهاى آفتاب خورده خانه مىوزيد. قلب شهر، از تنها پنجره باز و روشن خود مىتپيد و همه به انتظار نشسته بودند كه ناگاه صداى گريه نوزادى خجسته، احساس شب را به بازى گرفت. اشك شوق بر گونهها غلتيد و لبها، يك صدا، ترانه لبخند سرودند.
غنچهاى ديگر، به باغ حسين (ع) روييده بود و همه بر گلبرگ رخش، غنچههاى عاطفه نثار مىكردند. رقيه (س) در آن شب شكفت، و مادر تاريخ، كتاب كهن خويش را گشود و بر صفحهاى مبهم از آن، قلم را به تكاپو واداشت. ولى آن صفحه مبهم تاريخ، در كوران تاخت و تازهاى روزگار، از دفتر گذار زمان جدا گشت و از حافظه آن ناپديد گرديد. در كتابچه كوچك زندگانى رقيه (س)، لحظه روييدنش بدون هيچ سطرى، سفيد ماند و نام هيچ روزى به عنوان زادروزش ثبت نگرديد.
درباره سنّ شريف حضرت رقيه (س) نيز در ميان تاريخ نگاران اختلاف نظر وجود دارد. اگر اصل تولد ايشان را بپذيريم، مشهور اين است كه ايشان سه يا چهار بهار بيشتر به خود نديده و در روزهاى آغازين صفر سال 61 ه .ق، پرپر شده است.
مادر حضرت رقيه (عليهاالسلام)
بر اساس نوشتههاى بعضى كتابهاى تاريخى، نام مادر حضرت رقيه (س)، امّ اسحاق است كه پيشتر همسر امام حسن مجتبى (ع) بوده و پس از شهادت ايشان، به وصيت امام حسن (ع) به عقد امام حسين (ع) درآمده است.1
مادر حضرت رقيه(س) از بانوان بزرگ و با فضيلت اسلام به شمار مىآيد. بنا به گفته شيخ مفيد در كتاب الارشاد، كنيه ايشان بنت طلحه است.2
نام مادر حضرت رقيه (س) در بعضى كتابها، امجعفر قضاعيّه آمده است، ولى دليل محكمى در اين باره در دست نيست.
هم چنين نويسنده معالى السبطين، مادر حضرت رقيه (س) را شاه زنان؛ دختر يزدگرد سوم پادشاه ايرانى، معرفى مىكند كه در حمله مسلمانان به ايران اسير شده بود. وى به ازدواج امام حسين (عليهالسلام) درآمد و مادر گرامى حضرت امام سجاد (ع) نيز به شمار مىآيد.3
اين مطلب از نظر تاريخ نويسان معاصر پذيرفته نشده؛ زيرا ايشان هنگام تولد امام سجاد (ع) از دنيا رفته و تاريخ درگذشت او را 23 سال پيش از واقعه كربلا، يعنى در سال 37 ه .ق دانستهاند. از اين رو، امكان ندارد او مادر كودكى باشد كه در فاصله سه يا چهار سال پيش از حادثه كربلا به دنيا آمده باشد. اين مسأله تنها در يك صورت قابل حل مىباشد كه بگوييم شاه زنان كسى غير از شهربانو (مادر امام سجاد (ع)) است.
نام گذارى حضرت رقيه (عليهاالسلام)
رقيه از «رقى» به معنى بالا رفتن و ترقى گرفته شده است.4 گويا اين اسم لقب حضرت بوده و نام اصلى ايشان فاطمه بوده است؛ زيرا نام رقيه در شمار دختران امام حسين (عليهالسلام) كمتر به چشم مىخورد و به اذعان برخى منابع، احتمال اين كه ايشان همان فاطمه بنت الحسين (س) باشد، وجود دارد.5 در واقع، بعضى از فرزندان امام حسين (ع) دو اسم داشتهاند و امكان تشابه اسمى نيز در فرزندان ايشان وجود دارد.
گذشته از اين، در تاريخ نيز دلايلى بر اثبات اين مدعا وجود دارد. چنانچه در كتاب تاريخ آمده است: «در ميان كودكان امام حسين (ع) دختر كوچكى به نام فاطمه بود و چون امام حسين (ع) مادر بزرگوارشان را بسيار دوست مىداشتند، هر فرزند دخترى كه خدا به ايشان مىداد، نامش را فاطمه مىگذاشت. همان گونه كه هرچه پسر داشتند، به احترام پدرشان امام على (ع) وى را على مىناميد».6 گفتنى است سيره ديگر امامان نيز در نام گذارى فرزندانشان چنين بوده است.
نام رقيه در تاريخ
اين نام ويژه تاريخ اسلام نيست، بلكه پيش از ظهور پيامبر گرامى اسلام (ص) نيز اين نام در جزيرة العرب رواج داشته است. به عنوان نمونه، نام يكى از دختران هاشم (نياى دوم پيامبر (ص)) رقيه بود كه عمه حضرت عبداللّه، پدر پيامبر اكرم (ص) به شمار مىآيد.7
نخستين فردى كه در اسلام به اين اسم، نام گذارى گرديد، دختر پيامبر اكرم (ص) و حضرت خديجه بود. پس از اين نام گذارى، نام رقيه به عنوان يكى از نامهاى خوب و زينت بخش اسلامى درآمد.
اميرالمؤمنين على (ع) نيز يكى از دخترانش را به همين اسم ناميد كه اين دختر بعدها به ازدواج حضرت مسلم بن عقيل (ع) درآمد. اين روند ادامه يافت تا آن جا كه برخى دختران امامان ديگر مانند امام حسن مجتبى (ع)،8 امام حسين (ع) و دو تن از دختران امام كاظم (ع) نيز رقيه ناميده شدند. گفتنى است، براى جلوگيرى از اشتباه، آن دو را رقيه و رقيه صغرى مىناميدند.9
خاستگاه تربيتى
حضرت رقيه (س) در خانوادهاى پرورش يافت كه پدر، مادر و فرزندان آن، همگى به عالىترين فضيلتهاى اخلاقى و پارسايى آراسته بودند. افزون بر آن، فضاى دلانگيز شهر پيامبر (ص) كه شميم روح فزاى رسول خدا (ص)، على (ع) و فاطمه (س) هنوز در آن جارى بود و مشام جان را نوازش مىداد، در پرورش او نقشى بزرگ داشت. او در خانوادهاى رشد يافت كه همگى سيراب از زلال معرفت امام حسين (ع) بودند؛ خانوادهاى كه از بزرگترين اسطورههاى علم و ادب و معرفت و ايثار مانند زينب كبرى (س)، اباالفضل العباس (ع)، على بن الحسين (ع)، على اكبر (ع) و... تشكيل شده بود.
حضرت رقيه (س) در مدت عمر كوتاه خود در دامان اين بزرگواران، به ويژه پدر گرامىاش امام حسين (ع) پرورش يافت و با وجود همان سن كم، به عنوان يكى از زيباترين اسطورههاى ايثار و مقاومت در تاريخ معرفى گرديد.
ديگر دختران امام حسين (عليهالسلام)
در مورد تعداد فرزندان دختر امام حسين (ع) در ميان تاريخ نويسان، اختلاف نظر وجود دارد. بيشتر آنان دو دختر به نامهاى سكينه و فاطمه براى حضرت ذكر كردهاند و برخى ديگر تعداد دختران حضرت را تا هشت نفر نيز برشمردهاند. در اين جا برخى از ديدگاهها را بيان مىكنيم.
1. علامه ابن شهر آشوب و محمد بن جرير طبرى كه از تاريخ نويسان بزرگ اسلام هستند، از سه دختر به نامهاى سكينه، فاطمه و زينب نام بردهاند.10
2. ميرزا حبيب اللّه كاشانى، شمار پسران حضرت را سيزده تن به نامهاى على اكبر، على اوسط، على اصغر، محمد، جعفر، قاسم، عبداللّه، محسن، ابراهيم، حمزه، عمر، زيد و عمران دانسته است و تعداد دختران حضرت را هشت نفر مىداند؛ به نامهاى فاطمه كبرى، فاطمه صغرى، زبيده، زينب، سكينه، امكلثوم، صفيه و دخترى كه در شام از دنيا مىرود و نامى از او به ميان نمىآورد. او بر اين باور است كه اين چند گانگى تنها در اسم آنها بوده و بيشتر آنان در مسمّى شريكاند؛ زيرا امام حسين (ع) در تاريخ به كمى فرزند معروف بودهاند. پس ممكن است بعضى از اولاد ايشان دو اسم داشته باشند يا حتى نام نوههاى ايشان نيز در رديف فرزندان شان قرار گرفته باشد و يا به دليل سرپرستى بعضى يتيمان بنى هاشم مانند فرزندان امام مجتبى (ع) به اشتباه، نام آنان نيز در شمار فرزندان ايشان دانسته شده باشد.11
3. على بن عيسى اربلى، نويسنده كتاب معروف كشف الغمّة فى معرفة الائمة، مىنويسد: امام حسين (ع) شش پسر و چهار دختر داشت. با اين حال، او هنگام برشمردن دختران حضرت، نام سه نفر ـ زينب، سكينه و فاطمه ـ را مىبرد و از نفر چهارم سخنى به ميان نمىآورد12 كه احتمال دارد چهارمين آنها، حضرت رقيه (س) باشد.
4. علامه حايرى، در كتاب معالى السبطين، مىنويسد: برخى مانند محمد بن طلحه شافعى (از عالمان اهل تسنن) مىنويسند: امام حسين (ع) ده فرزند داشته كه عبارت بودهاند از: شش پسر و چهار دختر. سپس مىافزايد: دختران او عبارتاند از: سكينه، فاطمه صغرى، فاطمه كبرى، و رقيه (س). آنگاه در مورد رقيه (س) مىنويسد: رقيه (عليهاالسلام) پنج يا هفت سال داشت و در شام درگذشت كه مادرش، شاه زنان، دختر يزدگرد است.13
پژوهشى در ديدگاههاى تاريخى در مورد حضرت رقيه (عليهاالسلام)
در بعضى كتابهاى تاريخى، نام حضرت رقيه (س) آمده، ولى در بسيارى از آنها نامى از ايشان برده نشده است. اين احتمال وجود دارد كه تشابه اسمى ميان فرزندان امام حسين (ع)، سبب پيش آمدن اين مسأله شده باشد. هم چنان كه بعضى از كتابها به اين مسأله اذعان دارند و بنابر نقل آنها، حضرت رقيه (س) همان فاطمه صغرى (س) است. در چگونگى درگذشت ايشان نيز اختلاف نظر وجود دارد كه در اين جا به اين دو مسأله خواهيم پرداخت.
براى روشن شدن اين مطلب، بحث را با طرح يك پرسش بنيادين و بسيار مشهور آغاز مىكنيم كه: آيا نبودن نام حضرت رقيه (س) در شمار فرزندان امام حسين (ع) در كتابهاى معتبرى چون ارشاد مفيد، اعلام الورى، كشف الغمة و دلائل الامامة، بر نبودن چنين شخصيتى در تاريخ دلالت دارد؟
با بيان چند مقدمه، پاسخ اين پرسش به خوبى روشن میشود:
1. در دوره زندگانى ائمه اطهار (ع) و در صدر اسلام مسائلى مانند كمبود امكانات نگارشى، اختناق شديد حكمرانان اموى، كم توجهى به ثبت و ضبط جزئيات رويدادها، فشار حكومت بر سيره نويسان، جانب دارىها و... سبب بروز بعضى اختلافات در نقل مطالب تاريخى مىشده است.
2. در اثر تاخت و تازها و وجود بربريت و دانش ستيزى بعضى حكمرانان، بسيارى از منابع ارزشمند از ميان رفته است. به همين دليل، اين گمان تقويت مىشود كه چه بسا بسيارى از اين اسناد و منابع معتبر، در جريان اين درگيرىها، از بين رفته و به دست ما نرسيده است.
3. تعدد فرزندان، تشابه اسمى و به ويژه سرگذشتهاى شبيه در مورد شخصيتهاى گوناگون تاريخى و گاه وجود ابهام در گذشتهها و پيشينه زندگى افراد، امر را بر تاريخ نويسان مشتبه كرده است. همان گونه كه اين مسأله در مورد ديگر شخصيتهاى تاريخى ـ حتى در جريان قيام عاشورا ـ نيز به چشم مىخورد.
4ـ همان گونه كه پيشتر گفته شد، امام حسين (ع) به دليل شدت علاقه به پدر بزرگوار و مادر گرامىشان، نام همه فرزندان خود را فاطمه و على مىگذاشتند. اين امر خود منشأ بسيارى از سهوِ قلمها در نگاشتن شرح حال زندگانى فرزندانِ امام حسين (ع) گرديده است. قراين و شواهدى نيز در دست است كه رقيه (س) را فاطمه صغيره مىخواندهاند. احتمال دارد همين موضوع سبب غفلت از نام اصلى ايشان شده باشد.14
بنابراين، نيامدن نام حضرت رقيه (س)، در كتابهاى تاريخى، اگر چه شك در وجود تاريخى او را بسيار تقويت مىكند، اما هرگز دليل بر نبودن چنين شخصيتى در تاريخ نيست. افزون بر آن، مهمترين دليلِ فراموشى يا كم رنگ شدن حضور اين شخصيت، زندگانى كوتاه ايشان است كه سبب شده ردّ كمترى از ايشان در تاريخ به چشم بخورد. در مورد حضرت على اصغر (ع) نيز به جرأت مىتوان گفت: اگر شهادت او بحبوحه نبرد و وجود شاهدان بسيار بر اين جريان نبود، نامى از حضرت على اصغر (ع) نيز امروز در بين كتابهاى معتبر شيعه به چشم نمىخورد؛ زيرا تاريخنويسى فنى است كه با جمع آورى اقوال سر و كار دارد كه بسيارى از آنها شاهد عينى نداشته و به صورت نقل قول گرد هم آمده است. تنها موضوعى كه در آن مورد بحث و بررسى قرار مىگيرد، درستى و يا نادرستى آن از حيث ثقه بودن راوى است كه البته اين موضوع فقط در تاريخ اسلام وجود دارد. اما به عنوان نمونه، در بحث حديث، معرفهها و مشخصههاى ديگرى نيز براى سنجش درستى اخبار، موجود مىباشد كه خبر را با تعادل و نيز تراجيح، علاج معارضه و تزاحم، بررسى دلالت و عملياتهاى ديگر مورد بررسى قرار مىدهند.
افزون بر مطالب بالا، دو شاهد قوى نيز بر اثبات وجود ايشان در تاريخ ذكر شده است. ابتدا گفتگويى كه بين امام و اهل حرم در آخرين لحظات نبرد حضرت سيدالشهدا (ع) هنگام مواجهه با شمر، رخ مىدهد. امام رو به خيام كرده و فرمودند: «اَلا يا زِينَب، يا سُكَينَة! يا وَلَدى! مَن ذَا يَكُونُ لَكُم بَعدِى؟ اَلا يا رُقَيَّه وَ يا اُمِّ كُلثُومِ! اَنتم وَدِيعَةُ رَبِّى، اَليَومَ قَد قَرَبَ الوَعدُ»؛ اى زينب، اى سكينه! اى فرزندانم! چه كسى پس از من براى شما باقى مىماند؟ اى رقيه و اى امكلثوم! شما امانتهاى خدا بوديد نزد من، اكنون لحظه ميعاد من فرارسيده است.15
هم چنين در سخنى كه امام براى آرام كردن خواهر، همسر و فرزندانش به آنان مىفرمايد، آمده است: «يا اُختَاه، يا اُم كُلثُوم وَ اَنتِ يا زَينَب وَ اَنتِ يا رُقَيّه وَ اَنتِ يا فاطِمَه و اَنتِ يا رُباب! اُنظُرنَ اِذا أنَا قُتِلتُ فَلا تَشقَقنَ عَلَىَّ جَيباً وَ لا تَخمُشنَ عَلَىَّ وَجهاً وَ لا تَقُلنَ عَلىَّ هِجراً»؛ خواهرم ،ام كلثوم و تو اى زينب! تو اى رقيه و فاطمه و رباب! سخنم را در نظر داريد [و به ياد داشته باشيد] هنگامى كه من كشته شدم، براى من گريبان چاك نزنيد و صورت نخراشيد و سخنى ناروا مگوييد.16
در مورد تشابه اسمى رقيه (س) و فاطمه صغيره به يك جريان تاريخى اشاره مىكنيم. مسلم گچكار از اهالى كوفه مىگويد: «وقتى اهل بيت (ع) را وارد كوفه كردند، نيزه داران، سرهاى مقدس شهيدان را جلوى محمل زينب (س) مىبردند. حضرت با ديدن آن سرها، از شدت ناراحتى، سرش را به چوبه محمل كوبيد و با سوز و گداز شعرى را با اين مضامين سرود:
اى هلال من كه چون بدر كامل شدى و در خسوف فرورفتى! اى پاره دلم! گمان نمىكردم روزى مصيبت تو را ببينم. برادر! با فاطمه خردسال و صغيرت، سخن بگو كه نزديك است دلش از غصه آب شود. چرا اين قدر با ما نامهربان شدهاى؟ برادرجان! چقدر براى اين دختر كوچكت سخت است كه پدرش را صدا بزند، ولى او جوابش را ندهد.»17
حضرت زينب (س) در اين شعر از رقيه (س) به فاطمه صغيره ياد مىكند و اين مسأله را روشن مىكند كه فاطمه صغيره كه در بعضى از كتابها از او ياد شده، همان دختر خردسالى است كه در خرابه شام جان داده است.
در اين جا براى روشن شدن بيشتر مسأله، گفتار كتابهاى تاريخى و ديدگاههاى انديشمندان اسلامى را بررسى مىكنيم.
كامل بهائى
قديمىترين كتابى كه از حضرت رقيه (س) به عنوان دختر امام حسين (ع) ياد كرده است و شهادت او را در خرابه شام مى داند، همين كتاب است. اين كتاب، اثر عالم بزرگوار، شيخ عمادالدين الحسن بن على بن محمد طبرى امامى است كه به امر وزير بهاءالدين، حاكم اصفهان در روزگار سلطنت هلاكوخان، نوشته شده است. به ظاهر، نام گذارى آن به كامل بهائى از آن روست كه به امر بهاءالدين نگاشته شده است.
اين كتاب در سال 675 هجرى قمرى تأليف شده و به دليل قدمت زيادى كه دارد، از ارزش ويژهاى برخوردار است؛ زيرا به جهت نزديك بودن تأليف يا رويدادهاى نگاشته شده ـ به نسبت منابع موجود در اين راستا ـ حايز اهميت است و منبعى ممتاز به شمار مى رود و دستمايه تحقيقات بعدى بسيار در اين زمينه قرار مى گرفته است.
شيخ عباس قمى در نفس المهموم و منتهى الامال، ماجراى شهادت حضرت رقيه (س) را از آن كتاب نقل مى كند. هم چنين بسيارى از عالمان بزرگوار مطالب اين كتاب را مورد تأييد، و به آن استناد كرده اند. اين نگارنده، كتاب ديگرى به نام بشارةالمصطفى (ص) لشيعة المرتضى (ع) دارد كه در اين كتاب نيز به برخى رويدادهاى پس از واقعه عاشورا اشاره شده است.
اولين منبعى كه در آن تصريح شده كه اسيران كربلا در اربعين اول، بر سر مزار شهداى كربلا نيامده اند، همين كتاب مىباشد. او جريانى را از عطيه 18 دوست جابربن عبدالله انصارى نقل مى كند كه به اتفاق هم بر سر مزار اباعبدالله الحسين (ع) و شهيدان كربلا حاضر شده، اولين زائرين قبر او در نخستين اربعين حسينى مى گردند. اما نگارنده سخنى از ملاقات جابر با اسيران كربلا به ميان نمى آورد و بر خلاف آنچه در برخى مقتلها نگاشته شده، هيچ ملاقاتى در اين روز بين او و اسيران كربلا صورت نمى گيرد.19 اين موضوع نيز نقطه عطف ديگرى در امتياز و برترى اين كتاب مى باشد.
اللهوف
يكى ديگر از كتابهاى كهن كه در اين زمينه مطالبى نقل نموده، كتاب اللهوف از سيدبن طاووس است. بايد دانست احاطه ايشان به متون حديثى و تاريخى اسلام و شيعه، ممتاز و چشمگير است. وى مى نويسد: «شب عاشورا كه حضرت سيدالشهداء (ع) اشعارى در بى وفايى دنيا مى خواند، حضرت زينب (س) سخنان ايشان را شنيد و گريست. امام (ع) او را به صبر دعوت كرد و فرمود: «خواهرم، ام كلثوم و تو اى زينب! تو اى رقيه و فاطمه و رباب! سخنم را در نظر داريد [و به ياد داشته باشيد] هنگامى كه من كشته شدم، براى من گريبان چاك نزنيد و صورت نخراشيد و سخنى ناروا مگوييد [و خويشتن دار باشيد].»20
بنابر نقل ايشان، نام حضرت رقيه (س) بارها بر زبان امام حسين (ع) جارى شده است. اين مطلب در مقتل ابومخنف نيز هست كه حضرت پس از شهادت على اصغر (ع)، فرياد برآورد: «اى ام كلثوم، اى سكينه، اى رقيه، اى عاتكه و اى زينب! اى اهل بيت من! خدانگهدار؛ من نيز رفتم». اين مطلب را سليمان بن ابراهيم قندوزى حنفى (وفات: 1294 ه .ق) در كتاب ينابيع المودة از مقتل ابومخنف نقل مىكند.21
المنتخب للطُريحى
اين كتاب را شيخ فخرالدين طيحى نجفى (وفات: 1085 ه .ق) نوشته است. اين كتاب در دو جلد تنظيم شده و هر يك از مجلدات آن حاوى ده مجلس پيرامون سوگوارى حضرت سيدالشهداء (ع) و رواياتى شامل پاداش سوگوارى بر آن امام و نيز مشتمل بر اخبارى در گستره رويدادهاى روز عاشورا و رويدادهاى پس از آن مى باشد. اگر چه نگارنده اين كتاب از متأخرين بوده و در عصر صفوى زيسته، اما روايات و موضوعات خوبى را در كتاب خود جمع آورى و تنظيم كرده است.
وى سن حضرت رقيه (س) را سه سال بيان نموده است. پس از او، فاضل دربندى (وفات: 1286 ه.ق) كه آثارى هم چون اسرار الشهادة و خزائن دارد، مطالبى را از منتخب طريحى نقل كرده است. بعدها سيد محمد على شاه عبدالعظيمى (وفات: 1334 ه .ق) در كتاب شريف الايقاد، مطالبى را از آن كتاب بيان كرده است.22 هم چنين علامه حايرى (وفات 1384 ه .ق) نيز در كتاب معالى السبطين از كتاب منتخب طريحى بهره برده است.
الدروس البهية
علامه سيد حسن لواسانى (وفات: 1400 ه . ق) در كتاب الدروس البهية فى مجمل احوال الرسول و العتره النبوية مى نويسد:
يكى از دختران امام حسين (ع) به نام رقيه (س)، از اندوه بسيار و گرما و سرماى شديد و گرسنگى، در خرابه شام از دنيا رفت و در همان جا به خاك سپرده شد. قبرش در آن جا معروف و زيارت گاه است.23
ديگر كتابهايى كه در اين زمينه سخنى دارند، مستقيم يا غيرمستقيم از همين منابع نقل كرده اند. در اين جا به بررسى ديدگاه هاى برخى انديشمندان اسلامى در اين باره مى پردازيم.
ديدگاه آيت الله العظمى گلپايگانى (ره)
از آيت الله العظمى سيد محمد رضا گلپايگانى (ره) در مورد حضرت رقيه (س) و مرقد ايشان در دمشق و هم چنين داستان تعمير قبر حضرت كه به دستور خود ايشان، به وسيله روياى صادق هاى انجام گرفت، پرسيدند. ايشان فرمود: اين گونه مطالب كه نقل شده است، هيچ گونه محال بودنى از نظر عقلى ندارد؛ لكن از امورى كه اعتقاد به آن لازم و واجب باشد، نيست.24
پینوشت:
1ـ الاربلى، على بن عيسى، كشف الغمة فى معرفة الائمة، تهران، كتاب فروشى اسلاميه، بىتا، ج2، ص216 ؛ الطبرسى، ابوعلى فضل بن الحسن، اعلام الورى بأعلام الهدى، بيروت، دار المعرفة، 1399 ه .ق، ص251.
2ـ مفيد، محمد بن محمد، الارشاد، تهران، انتشارات دفتر نشر فرهنگ اسلامى، چاپ چهارم، 1378 ه . ش، ج2، ص200، اعلام الورى، ص251.
3ـ حايرى، محمد مهدى، معالى السبطين، قم، منشورات الرضى، 1363 ه . ش، ج2، ص214.
4ـ ابن منظور، محمد بن مكرم، لسان العرب، بيروت، دار احياءالتراث العربى، چاپ اول، 1416 ه . ق، ج5، ص293.
5ـ نظرى منفرد، على، قصه كربلا، قم، انتشارات سرور، 1379 ه . ش، پاورقى ص518.
6ـ ر.ك: مجلسى، محمد باقر، بحار الانوار، بيروت، مؤسسه الوفاء، 1404 ه . ق، ج44، ص210.
7ـ همان، ج15، ص39.
8ـ الارشاد، ج2، ص22.
9ـ همان، ص343.
10ـ ابن شهر آشوب، ابوجعفرمحمدبنعلى، مناقب آل ابى طالب، بيروت، دار الاضواء، بىتا، ج4، ص77.
11ـ تذكرة الشهداء، ميرزاحبيب اللّه كاشانى، ص193.
12ـ كشف الغمة، ج2، ص214.
13ـ معالى السبطين، ملاّمحمدمهدى حايرى مازندرانى، ج2، ص214.
14ـ محمدى اشتهاردى، محمد، سرگذشت جان سوز حضرت رقيه (س)، تهران، انتشارات مطهر، 1380 ه . ش، ص 12.
15ـ جمعى از نويسندگان، موسوعة كلمات الامام الحسين (ع)، قم، دارالمعروف، چاپ اول، 1373 ه . ش، ص 511.
16 ـ ابن طاووس، ابوالقاسم ابوالحسن بن سعدالدين، اللهوف على قتلى الطفوف، قم، انتشارات اسوه، چاپ اول، 1414 ه . ق، ص 141؛ اعلام الورى، ص 236،(با اندكى تغيير).
17ـ قمى، شيخ عباس، نفس المهموم، تهران، مكتبةالاسلامية، 1368 ه . ق، ص 252؛ بحارالانوار، ج 45، ص 115.
18ـ در گفتار برخى ذاكران و واعظان مشهور است كه عطيه غلام جابربن عبدالله انصارى بوده، در حالى كه اين مطلب تحريف تاريخ است. عطيه عوفى از رجال كوفه و از اصحاب اميرالمؤمنين (ع) بوده و حتى نام گذارى او نيز هنگام تولدش توسط امام على (ع) صورت گرفته است. او پنج امام را درك نموده و در زمان امام باقر (ع) از دنيا رفت (ر.ك: التسترى، محمد تقى، قاموس الرجال، قم، انتشارات جامعه مدرسين، چاپ دوم، 1415 ه . ق، ج 7، ص 210).
19 ـ الطبرى، عمادالدين محمدبن على، بشارة المصطفى (ص) لشيعة المرتضى (ع)، نجف، بى نا، چاپ دوم، 1383 ه . ق، ص74.
20ـ اللهوف، ص 141.
21ـ القندوزى الحنفى، سليمان بن ابراهيم، ينابيع المودة، قم، انتشارات شريف الرضى، چاپ اول، 1371 ه . ق، ص 335ـ333.
22ـ سرگذشت جان سوز حضرت رقيه (س)، ص 40ـ35.(با گزينش).
23ـ الدروس البهية، ص 71، برگرفته از: سرگذشت جان سوز حضرت رقيه (س)، ص 45.
24ـ مجمع المسائل، ج 1، ص 10، برگرفته از: سرگذشت جانسوز حضرت رقيه (س)، ص 20.
مجلات >ياس>شماره 24
منبع: سبطین
تزوير و رياكارى چنان در بافت جامعه نفوذ كرده بود كه كسى به چشمهاى خود نيز اعتماد نداشت. اين در حالى بود كه سنگينى زخم تمام اين معضلات ريشهدار، بر قلب امام وارد مىآمد. معاويه اما، با همه فريبكارى و نيرنگى كه داشت، در برابر فرشته مرگ، بىچاره و ذليل مىنمود و آن گاه كه مرگ گريبانش را گرفت، بىهيچ مقاومتى تسليم شد و پسر مىگسار و شهوت پرست او بر اريكهاى كه بيست سال، پدرش بر آن تن، و دنيا پرستان بر آن رخ ساييده بودند، تكيه زد.
در چنين روزگارى بود كه صداى زنگ شتران از مقصد مدينه به سوى آيندهاى روشن و تابناك به وسعت تاريخ، برخاست و در رهگذر حوادث و رويدادهاى اين سفر پردرد و رنج، رقيه (س) به تماشا ايستاده و عروج خود را انتظار مىكشيد.
اگر چه بسيارى از منابع تاريخى، نام او را در خاطره خود حفظ نكردهاند، اما دلايل گويايى بر اثبات وجود او در دست است كه در جاى خود بدان اشاره خواهد شد.
ميلاد كوثر ثانى
هوا گرم بود و سكوت، خيره خيره، پرده سياه شب را تماشا مىكرد. شهر در تاريكى فرو رفته بود. پنجره خانهاى در شهر، گرم انتظار و محو گفت و گوى شب با ستارگانش بود. نسيم، بر ديوارهاى آفتاب خورده خانه مىوزيد. قلب شهر، از تنها پنجره باز و روشن خود مىتپيد و همه به انتظار نشسته بودند كه ناگاه صداى گريه نوزادى خجسته، احساس شب را به بازى گرفت. اشك شوق بر گونهها غلتيد و لبها، يك صدا، ترانه لبخند سرودند.
غنچهاى ديگر، به باغ حسين (ع) روييده بود و همه بر گلبرگ رخش، غنچههاى عاطفه نثار مىكردند. رقيه (س) در آن شب شكفت، و مادر تاريخ، كتاب كهن خويش را گشود و بر صفحهاى مبهم از آن، قلم را به تكاپو واداشت. ولى آن صفحه مبهم تاريخ، در كوران تاخت و تازهاى روزگار، از دفتر گذار زمان جدا گشت و از حافظه آن ناپديد گرديد. در كتابچه كوچك زندگانى رقيه (س)، لحظه روييدنش بدون هيچ سطرى، سفيد ماند و نام هيچ روزى به عنوان زادروزش ثبت نگرديد.
درباره سنّ شريف حضرت رقيه (س) نيز در ميان تاريخ نگاران اختلاف نظر وجود دارد. اگر اصل تولد ايشان را بپذيريم، مشهور اين است كه ايشان سه يا چهار بهار بيشتر به خود نديده و در روزهاى آغازين صفر سال 61 ه .ق، پرپر شده است.
مادر حضرت رقيه (عليهاالسلام)
بر اساس نوشتههاى بعضى كتابهاى تاريخى، نام مادر حضرت رقيه (س)، امّ اسحاق است كه پيشتر همسر امام حسن مجتبى (ع) بوده و پس از شهادت ايشان، به وصيت امام حسن (ع) به عقد امام حسين (ع) درآمده است.1
مادر حضرت رقيه(س) از بانوان بزرگ و با فضيلت اسلام به شمار مىآيد. بنا به گفته شيخ مفيد در كتاب الارشاد، كنيه ايشان بنت طلحه است.2
نام مادر حضرت رقيه (س) در بعضى كتابها، امجعفر قضاعيّه آمده است، ولى دليل محكمى در اين باره در دست نيست.
هم چنين نويسنده معالى السبطين، مادر حضرت رقيه (س) را شاه زنان؛ دختر يزدگرد سوم پادشاه ايرانى، معرفى مىكند كه در حمله مسلمانان به ايران اسير شده بود. وى به ازدواج امام حسين (عليهالسلام) درآمد و مادر گرامى حضرت امام سجاد (ع) نيز به شمار مىآيد.3
اين مطلب از نظر تاريخ نويسان معاصر پذيرفته نشده؛ زيرا ايشان هنگام تولد امام سجاد (ع) از دنيا رفته و تاريخ درگذشت او را 23 سال پيش از واقعه كربلا، يعنى در سال 37 ه .ق دانستهاند. از اين رو، امكان ندارد او مادر كودكى باشد كه در فاصله سه يا چهار سال پيش از حادثه كربلا به دنيا آمده باشد. اين مسأله تنها در يك صورت قابل حل مىباشد كه بگوييم شاه زنان كسى غير از شهربانو (مادر امام سجاد (ع)) است.
نام گذارى حضرت رقيه (عليهاالسلام)
رقيه از «رقى» به معنى بالا رفتن و ترقى گرفته شده است.4 گويا اين اسم لقب حضرت بوده و نام اصلى ايشان فاطمه بوده است؛ زيرا نام رقيه در شمار دختران امام حسين (عليهالسلام) كمتر به چشم مىخورد و به اذعان برخى منابع، احتمال اين كه ايشان همان فاطمه بنت الحسين (س) باشد، وجود دارد.5 در واقع، بعضى از فرزندان امام حسين (ع) دو اسم داشتهاند و امكان تشابه اسمى نيز در فرزندان ايشان وجود دارد.
گذشته از اين، در تاريخ نيز دلايلى بر اثبات اين مدعا وجود دارد. چنانچه در كتاب تاريخ آمده است: «در ميان كودكان امام حسين (ع) دختر كوچكى به نام فاطمه بود و چون امام حسين (ع) مادر بزرگوارشان را بسيار دوست مىداشتند، هر فرزند دخترى كه خدا به ايشان مىداد، نامش را فاطمه مىگذاشت. همان گونه كه هرچه پسر داشتند، به احترام پدرشان امام على (ع) وى را على مىناميد».6 گفتنى است سيره ديگر امامان نيز در نام گذارى فرزندانشان چنين بوده است.
نام رقيه در تاريخ
اين نام ويژه تاريخ اسلام نيست، بلكه پيش از ظهور پيامبر گرامى اسلام (ص) نيز اين نام در جزيرة العرب رواج داشته است. به عنوان نمونه، نام يكى از دختران هاشم (نياى دوم پيامبر (ص)) رقيه بود كه عمه حضرت عبداللّه، پدر پيامبر اكرم (ص) به شمار مىآيد.7
نخستين فردى كه در اسلام به اين اسم، نام گذارى گرديد، دختر پيامبر اكرم (ص) و حضرت خديجه بود. پس از اين نام گذارى، نام رقيه به عنوان يكى از نامهاى خوب و زينت بخش اسلامى درآمد.
اميرالمؤمنين على (ع) نيز يكى از دخترانش را به همين اسم ناميد كه اين دختر بعدها به ازدواج حضرت مسلم بن عقيل (ع) درآمد. اين روند ادامه يافت تا آن جا كه برخى دختران امامان ديگر مانند امام حسن مجتبى (ع)،8 امام حسين (ع) و دو تن از دختران امام كاظم (ع) نيز رقيه ناميده شدند. گفتنى است، براى جلوگيرى از اشتباه، آن دو را رقيه و رقيه صغرى مىناميدند.9
خاستگاه تربيتى
حضرت رقيه (س) در خانوادهاى پرورش يافت كه پدر، مادر و فرزندان آن، همگى به عالىترين فضيلتهاى اخلاقى و پارسايى آراسته بودند. افزون بر آن، فضاى دلانگيز شهر پيامبر (ص) كه شميم روح فزاى رسول خدا (ص)، على (ع) و فاطمه (س) هنوز در آن جارى بود و مشام جان را نوازش مىداد، در پرورش او نقشى بزرگ داشت. او در خانوادهاى رشد يافت كه همگى سيراب از زلال معرفت امام حسين (ع) بودند؛ خانوادهاى كه از بزرگترين اسطورههاى علم و ادب و معرفت و ايثار مانند زينب كبرى (س)، اباالفضل العباس (ع)، على بن الحسين (ع)، على اكبر (ع) و... تشكيل شده بود.
حضرت رقيه (س) در مدت عمر كوتاه خود در دامان اين بزرگواران، به ويژه پدر گرامىاش امام حسين (ع) پرورش يافت و با وجود همان سن كم، به عنوان يكى از زيباترين اسطورههاى ايثار و مقاومت در تاريخ معرفى گرديد.
ديگر دختران امام حسين (عليهالسلام)
در مورد تعداد فرزندان دختر امام حسين (ع) در ميان تاريخ نويسان، اختلاف نظر وجود دارد. بيشتر آنان دو دختر به نامهاى سكينه و فاطمه براى حضرت ذكر كردهاند و برخى ديگر تعداد دختران حضرت را تا هشت نفر نيز برشمردهاند. در اين جا برخى از ديدگاهها را بيان مىكنيم.
1. علامه ابن شهر آشوب و محمد بن جرير طبرى كه از تاريخ نويسان بزرگ اسلام هستند، از سه دختر به نامهاى سكينه، فاطمه و زينب نام بردهاند.10
2. ميرزا حبيب اللّه كاشانى، شمار پسران حضرت را سيزده تن به نامهاى على اكبر، على اوسط، على اصغر، محمد، جعفر، قاسم، عبداللّه، محسن، ابراهيم، حمزه، عمر، زيد و عمران دانسته است و تعداد دختران حضرت را هشت نفر مىداند؛ به نامهاى فاطمه كبرى، فاطمه صغرى، زبيده، زينب، سكينه، امكلثوم، صفيه و دخترى كه در شام از دنيا مىرود و نامى از او به ميان نمىآورد. او بر اين باور است كه اين چند گانگى تنها در اسم آنها بوده و بيشتر آنان در مسمّى شريكاند؛ زيرا امام حسين (ع) در تاريخ به كمى فرزند معروف بودهاند. پس ممكن است بعضى از اولاد ايشان دو اسم داشته باشند يا حتى نام نوههاى ايشان نيز در رديف فرزندان شان قرار گرفته باشد و يا به دليل سرپرستى بعضى يتيمان بنى هاشم مانند فرزندان امام مجتبى (ع) به اشتباه، نام آنان نيز در شمار فرزندان ايشان دانسته شده باشد.11
3. على بن عيسى اربلى، نويسنده كتاب معروف كشف الغمّة فى معرفة الائمة، مىنويسد: امام حسين (ع) شش پسر و چهار دختر داشت. با اين حال، او هنگام برشمردن دختران حضرت، نام سه نفر ـ زينب، سكينه و فاطمه ـ را مىبرد و از نفر چهارم سخنى به ميان نمىآورد12 كه احتمال دارد چهارمين آنها، حضرت رقيه (س) باشد.
4. علامه حايرى، در كتاب معالى السبطين، مىنويسد: برخى مانند محمد بن طلحه شافعى (از عالمان اهل تسنن) مىنويسند: امام حسين (ع) ده فرزند داشته كه عبارت بودهاند از: شش پسر و چهار دختر. سپس مىافزايد: دختران او عبارتاند از: سكينه، فاطمه صغرى، فاطمه كبرى، و رقيه (س). آنگاه در مورد رقيه (س) مىنويسد: رقيه (عليهاالسلام) پنج يا هفت سال داشت و در شام درگذشت كه مادرش، شاه زنان، دختر يزدگرد است.13
پژوهشى در ديدگاههاى تاريخى در مورد حضرت رقيه (عليهاالسلام)
در بعضى كتابهاى تاريخى، نام حضرت رقيه (س) آمده، ولى در بسيارى از آنها نامى از ايشان برده نشده است. اين احتمال وجود دارد كه تشابه اسمى ميان فرزندان امام حسين (ع)، سبب پيش آمدن اين مسأله شده باشد. هم چنان كه بعضى از كتابها به اين مسأله اذعان دارند و بنابر نقل آنها، حضرت رقيه (س) همان فاطمه صغرى (س) است. در چگونگى درگذشت ايشان نيز اختلاف نظر وجود دارد كه در اين جا به اين دو مسأله خواهيم پرداخت.
براى روشن شدن اين مطلب، بحث را با طرح يك پرسش بنيادين و بسيار مشهور آغاز مىكنيم كه: آيا نبودن نام حضرت رقيه (س) در شمار فرزندان امام حسين (ع) در كتابهاى معتبرى چون ارشاد مفيد، اعلام الورى، كشف الغمة و دلائل الامامة، بر نبودن چنين شخصيتى در تاريخ دلالت دارد؟
با بيان چند مقدمه، پاسخ اين پرسش به خوبى روشن میشود:
1. در دوره زندگانى ائمه اطهار (ع) و در صدر اسلام مسائلى مانند كمبود امكانات نگارشى، اختناق شديد حكمرانان اموى، كم توجهى به ثبت و ضبط جزئيات رويدادها، فشار حكومت بر سيره نويسان، جانب دارىها و... سبب بروز بعضى اختلافات در نقل مطالب تاريخى مىشده است.
2. در اثر تاخت و تازها و وجود بربريت و دانش ستيزى بعضى حكمرانان، بسيارى از منابع ارزشمند از ميان رفته است. به همين دليل، اين گمان تقويت مىشود كه چه بسا بسيارى از اين اسناد و منابع معتبر، در جريان اين درگيرىها، از بين رفته و به دست ما نرسيده است.
3. تعدد فرزندان، تشابه اسمى و به ويژه سرگذشتهاى شبيه در مورد شخصيتهاى گوناگون تاريخى و گاه وجود ابهام در گذشتهها و پيشينه زندگى افراد، امر را بر تاريخ نويسان مشتبه كرده است. همان گونه كه اين مسأله در مورد ديگر شخصيتهاى تاريخى ـ حتى در جريان قيام عاشورا ـ نيز به چشم مىخورد.
4ـ همان گونه كه پيشتر گفته شد، امام حسين (ع) به دليل شدت علاقه به پدر بزرگوار و مادر گرامىشان، نام همه فرزندان خود را فاطمه و على مىگذاشتند. اين امر خود منشأ بسيارى از سهوِ قلمها در نگاشتن شرح حال زندگانى فرزندانِ امام حسين (ع) گرديده است. قراين و شواهدى نيز در دست است كه رقيه (س) را فاطمه صغيره مىخواندهاند. احتمال دارد همين موضوع سبب غفلت از نام اصلى ايشان شده باشد.14
بنابراين، نيامدن نام حضرت رقيه (س)، در كتابهاى تاريخى، اگر چه شك در وجود تاريخى او را بسيار تقويت مىكند، اما هرگز دليل بر نبودن چنين شخصيتى در تاريخ نيست. افزون بر آن، مهمترين دليلِ فراموشى يا كم رنگ شدن حضور اين شخصيت، زندگانى كوتاه ايشان است كه سبب شده ردّ كمترى از ايشان در تاريخ به چشم بخورد. در مورد حضرت على اصغر (ع) نيز به جرأت مىتوان گفت: اگر شهادت او بحبوحه نبرد و وجود شاهدان بسيار بر اين جريان نبود، نامى از حضرت على اصغر (ع) نيز امروز در بين كتابهاى معتبر شيعه به چشم نمىخورد؛ زيرا تاريخنويسى فنى است كه با جمع آورى اقوال سر و كار دارد كه بسيارى از آنها شاهد عينى نداشته و به صورت نقل قول گرد هم آمده است. تنها موضوعى كه در آن مورد بحث و بررسى قرار مىگيرد، درستى و يا نادرستى آن از حيث ثقه بودن راوى است كه البته اين موضوع فقط در تاريخ اسلام وجود دارد. اما به عنوان نمونه، در بحث حديث، معرفهها و مشخصههاى ديگرى نيز براى سنجش درستى اخبار، موجود مىباشد كه خبر را با تعادل و نيز تراجيح، علاج معارضه و تزاحم، بررسى دلالت و عملياتهاى ديگر مورد بررسى قرار مىدهند.
افزون بر مطالب بالا، دو شاهد قوى نيز بر اثبات وجود ايشان در تاريخ ذكر شده است. ابتدا گفتگويى كه بين امام و اهل حرم در آخرين لحظات نبرد حضرت سيدالشهدا (ع) هنگام مواجهه با شمر، رخ مىدهد. امام رو به خيام كرده و فرمودند: «اَلا يا زِينَب، يا سُكَينَة! يا وَلَدى! مَن ذَا يَكُونُ لَكُم بَعدِى؟ اَلا يا رُقَيَّه وَ يا اُمِّ كُلثُومِ! اَنتم وَدِيعَةُ رَبِّى، اَليَومَ قَد قَرَبَ الوَعدُ»؛ اى زينب، اى سكينه! اى فرزندانم! چه كسى پس از من براى شما باقى مىماند؟ اى رقيه و اى امكلثوم! شما امانتهاى خدا بوديد نزد من، اكنون لحظه ميعاد من فرارسيده است.15
هم چنين در سخنى كه امام براى آرام كردن خواهر، همسر و فرزندانش به آنان مىفرمايد، آمده است: «يا اُختَاه، يا اُم كُلثُوم وَ اَنتِ يا زَينَب وَ اَنتِ يا رُقَيّه وَ اَنتِ يا فاطِمَه و اَنتِ يا رُباب! اُنظُرنَ اِذا أنَا قُتِلتُ فَلا تَشقَقنَ عَلَىَّ جَيباً وَ لا تَخمُشنَ عَلَىَّ وَجهاً وَ لا تَقُلنَ عَلىَّ هِجراً»؛ خواهرم ،ام كلثوم و تو اى زينب! تو اى رقيه و فاطمه و رباب! سخنم را در نظر داريد [و به ياد داشته باشيد] هنگامى كه من كشته شدم، براى من گريبان چاك نزنيد و صورت نخراشيد و سخنى ناروا مگوييد.16
در مورد تشابه اسمى رقيه (س) و فاطمه صغيره به يك جريان تاريخى اشاره مىكنيم. مسلم گچكار از اهالى كوفه مىگويد: «وقتى اهل بيت (ع) را وارد كوفه كردند، نيزه داران، سرهاى مقدس شهيدان را جلوى محمل زينب (س) مىبردند. حضرت با ديدن آن سرها، از شدت ناراحتى، سرش را به چوبه محمل كوبيد و با سوز و گداز شعرى را با اين مضامين سرود:
اى هلال من كه چون بدر كامل شدى و در خسوف فرورفتى! اى پاره دلم! گمان نمىكردم روزى مصيبت تو را ببينم. برادر! با فاطمه خردسال و صغيرت، سخن بگو كه نزديك است دلش از غصه آب شود. چرا اين قدر با ما نامهربان شدهاى؟ برادرجان! چقدر براى اين دختر كوچكت سخت است كه پدرش را صدا بزند، ولى او جوابش را ندهد.»17
حضرت زينب (س) در اين شعر از رقيه (س) به فاطمه صغيره ياد مىكند و اين مسأله را روشن مىكند كه فاطمه صغيره كه در بعضى از كتابها از او ياد شده، همان دختر خردسالى است كه در خرابه شام جان داده است.
در اين جا براى روشن شدن بيشتر مسأله، گفتار كتابهاى تاريخى و ديدگاههاى انديشمندان اسلامى را بررسى مىكنيم.
كامل بهائى
قديمىترين كتابى كه از حضرت رقيه (س) به عنوان دختر امام حسين (ع) ياد كرده است و شهادت او را در خرابه شام مى داند، همين كتاب است. اين كتاب، اثر عالم بزرگوار، شيخ عمادالدين الحسن بن على بن محمد طبرى امامى است كه به امر وزير بهاءالدين، حاكم اصفهان در روزگار سلطنت هلاكوخان، نوشته شده است. به ظاهر، نام گذارى آن به كامل بهائى از آن روست كه به امر بهاءالدين نگاشته شده است.
اين كتاب در سال 675 هجرى قمرى تأليف شده و به دليل قدمت زيادى كه دارد، از ارزش ويژهاى برخوردار است؛ زيرا به جهت نزديك بودن تأليف يا رويدادهاى نگاشته شده ـ به نسبت منابع موجود در اين راستا ـ حايز اهميت است و منبعى ممتاز به شمار مى رود و دستمايه تحقيقات بعدى بسيار در اين زمينه قرار مى گرفته است.
شيخ عباس قمى در نفس المهموم و منتهى الامال، ماجراى شهادت حضرت رقيه (س) را از آن كتاب نقل مى كند. هم چنين بسيارى از عالمان بزرگوار مطالب اين كتاب را مورد تأييد، و به آن استناد كرده اند. اين نگارنده، كتاب ديگرى به نام بشارةالمصطفى (ص) لشيعة المرتضى (ع) دارد كه در اين كتاب نيز به برخى رويدادهاى پس از واقعه عاشورا اشاره شده است.
اولين منبعى كه در آن تصريح شده كه اسيران كربلا در اربعين اول، بر سر مزار شهداى كربلا نيامده اند، همين كتاب مىباشد. او جريانى را از عطيه 18 دوست جابربن عبدالله انصارى نقل مى كند كه به اتفاق هم بر سر مزار اباعبدالله الحسين (ع) و شهيدان كربلا حاضر شده، اولين زائرين قبر او در نخستين اربعين حسينى مى گردند. اما نگارنده سخنى از ملاقات جابر با اسيران كربلا به ميان نمى آورد و بر خلاف آنچه در برخى مقتلها نگاشته شده، هيچ ملاقاتى در اين روز بين او و اسيران كربلا صورت نمى گيرد.19 اين موضوع نيز نقطه عطف ديگرى در امتياز و برترى اين كتاب مى باشد.
اللهوف
يكى ديگر از كتابهاى كهن كه در اين زمينه مطالبى نقل نموده، كتاب اللهوف از سيدبن طاووس است. بايد دانست احاطه ايشان به متون حديثى و تاريخى اسلام و شيعه، ممتاز و چشمگير است. وى مى نويسد: «شب عاشورا كه حضرت سيدالشهداء (ع) اشعارى در بى وفايى دنيا مى خواند، حضرت زينب (س) سخنان ايشان را شنيد و گريست. امام (ع) او را به صبر دعوت كرد و فرمود: «خواهرم، ام كلثوم و تو اى زينب! تو اى رقيه و فاطمه و رباب! سخنم را در نظر داريد [و به ياد داشته باشيد] هنگامى كه من كشته شدم، براى من گريبان چاك نزنيد و صورت نخراشيد و سخنى ناروا مگوييد [و خويشتن دار باشيد].»20
بنابر نقل ايشان، نام حضرت رقيه (س) بارها بر زبان امام حسين (ع) جارى شده است. اين مطلب در مقتل ابومخنف نيز هست كه حضرت پس از شهادت على اصغر (ع)، فرياد برآورد: «اى ام كلثوم، اى سكينه، اى رقيه، اى عاتكه و اى زينب! اى اهل بيت من! خدانگهدار؛ من نيز رفتم». اين مطلب را سليمان بن ابراهيم قندوزى حنفى (وفات: 1294 ه .ق) در كتاب ينابيع المودة از مقتل ابومخنف نقل مىكند.21
المنتخب للطُريحى
اين كتاب را شيخ فخرالدين طيحى نجفى (وفات: 1085 ه .ق) نوشته است. اين كتاب در دو جلد تنظيم شده و هر يك از مجلدات آن حاوى ده مجلس پيرامون سوگوارى حضرت سيدالشهداء (ع) و رواياتى شامل پاداش سوگوارى بر آن امام و نيز مشتمل بر اخبارى در گستره رويدادهاى روز عاشورا و رويدادهاى پس از آن مى باشد. اگر چه نگارنده اين كتاب از متأخرين بوده و در عصر صفوى زيسته، اما روايات و موضوعات خوبى را در كتاب خود جمع آورى و تنظيم كرده است.
وى سن حضرت رقيه (س) را سه سال بيان نموده است. پس از او، فاضل دربندى (وفات: 1286 ه.ق) كه آثارى هم چون اسرار الشهادة و خزائن دارد، مطالبى را از منتخب طريحى نقل كرده است. بعدها سيد محمد على شاه عبدالعظيمى (وفات: 1334 ه .ق) در كتاب شريف الايقاد، مطالبى را از آن كتاب بيان كرده است.22 هم چنين علامه حايرى (وفات 1384 ه .ق) نيز در كتاب معالى السبطين از كتاب منتخب طريحى بهره برده است.
الدروس البهية
علامه سيد حسن لواسانى (وفات: 1400 ه . ق) در كتاب الدروس البهية فى مجمل احوال الرسول و العتره النبوية مى نويسد:
يكى از دختران امام حسين (ع) به نام رقيه (س)، از اندوه بسيار و گرما و سرماى شديد و گرسنگى، در خرابه شام از دنيا رفت و در همان جا به خاك سپرده شد. قبرش در آن جا معروف و زيارت گاه است.23
ديگر كتابهايى كه در اين زمينه سخنى دارند، مستقيم يا غيرمستقيم از همين منابع نقل كرده اند. در اين جا به بررسى ديدگاه هاى برخى انديشمندان اسلامى در اين باره مى پردازيم.
ديدگاه آيت الله العظمى گلپايگانى (ره)
از آيت الله العظمى سيد محمد رضا گلپايگانى (ره) در مورد حضرت رقيه (س) و مرقد ايشان در دمشق و هم چنين داستان تعمير قبر حضرت كه به دستور خود ايشان، به وسيله روياى صادق هاى انجام گرفت، پرسيدند. ايشان فرمود: اين گونه مطالب كه نقل شده است، هيچ گونه محال بودنى از نظر عقلى ندارد؛ لكن از امورى كه اعتقاد به آن لازم و واجب باشد، نيست.24
پینوشت:
1ـ الاربلى، على بن عيسى، كشف الغمة فى معرفة الائمة، تهران، كتاب فروشى اسلاميه، بىتا، ج2، ص216 ؛ الطبرسى، ابوعلى فضل بن الحسن، اعلام الورى بأعلام الهدى، بيروت، دار المعرفة، 1399 ه .ق، ص251.
2ـ مفيد، محمد بن محمد، الارشاد، تهران، انتشارات دفتر نشر فرهنگ اسلامى، چاپ چهارم، 1378 ه . ش، ج2، ص200، اعلام الورى، ص251.
3ـ حايرى، محمد مهدى، معالى السبطين، قم، منشورات الرضى، 1363 ه . ش، ج2، ص214.
4ـ ابن منظور، محمد بن مكرم، لسان العرب، بيروت، دار احياءالتراث العربى، چاپ اول، 1416 ه . ق، ج5، ص293.
5ـ نظرى منفرد، على، قصه كربلا، قم، انتشارات سرور، 1379 ه . ش، پاورقى ص518.
6ـ ر.ك: مجلسى، محمد باقر، بحار الانوار، بيروت، مؤسسه الوفاء، 1404 ه . ق، ج44، ص210.
7ـ همان، ج15، ص39.
8ـ الارشاد، ج2، ص22.
9ـ همان، ص343.
10ـ ابن شهر آشوب، ابوجعفرمحمدبنعلى، مناقب آل ابى طالب، بيروت، دار الاضواء، بىتا، ج4، ص77.
11ـ تذكرة الشهداء، ميرزاحبيب اللّه كاشانى، ص193.
12ـ كشف الغمة، ج2، ص214.
13ـ معالى السبطين، ملاّمحمدمهدى حايرى مازندرانى، ج2، ص214.
14ـ محمدى اشتهاردى، محمد، سرگذشت جان سوز حضرت رقيه (س)، تهران، انتشارات مطهر، 1380 ه . ش، ص 12.
15ـ جمعى از نويسندگان، موسوعة كلمات الامام الحسين (ع)، قم، دارالمعروف، چاپ اول، 1373 ه . ش، ص 511.
16 ـ ابن طاووس، ابوالقاسم ابوالحسن بن سعدالدين، اللهوف على قتلى الطفوف، قم، انتشارات اسوه، چاپ اول، 1414 ه . ق، ص 141؛ اعلام الورى، ص 236،(با اندكى تغيير).
17ـ قمى، شيخ عباس، نفس المهموم، تهران، مكتبةالاسلامية، 1368 ه . ق، ص 252؛ بحارالانوار، ج 45، ص 115.
18ـ در گفتار برخى ذاكران و واعظان مشهور است كه عطيه غلام جابربن عبدالله انصارى بوده، در حالى كه اين مطلب تحريف تاريخ است. عطيه عوفى از رجال كوفه و از اصحاب اميرالمؤمنين (ع) بوده و حتى نام گذارى او نيز هنگام تولدش توسط امام على (ع) صورت گرفته است. او پنج امام را درك نموده و در زمان امام باقر (ع) از دنيا رفت (ر.ك: التسترى، محمد تقى، قاموس الرجال، قم، انتشارات جامعه مدرسين، چاپ دوم، 1415 ه . ق، ج 7، ص 210).
19 ـ الطبرى، عمادالدين محمدبن على، بشارة المصطفى (ص) لشيعة المرتضى (ع)، نجف، بى نا، چاپ دوم، 1383 ه . ق، ص74.
20ـ اللهوف، ص 141.
21ـ القندوزى الحنفى، سليمان بن ابراهيم، ينابيع المودة، قم، انتشارات شريف الرضى، چاپ اول، 1371 ه . ق، ص 335ـ333.
22ـ سرگذشت جان سوز حضرت رقيه (س)، ص 40ـ35.(با گزينش).
23ـ الدروس البهية، ص 71، برگرفته از: سرگذشت جان سوز حضرت رقيه (س)، ص 45.
24ـ مجمع المسائل، ج 1، ص 10، برگرفته از: سرگذشت جانسوز حضرت رقيه (س)، ص 20.
مجلات >ياس>شماره 24
منبع: سبطین