مدیر موسسه جنات فکه می‌گوید: وقتی بچه‌های جنگ جمع می‌شوند، می‌بینیم چه پتانسیلی در آن‌ها وجود دارد. فتنه ۸۸ را خیلی از بچه‌های جنگ که خداحافظی کرده بودند، جمع کردند.

گروه جهاد و مقاومت مشرق: «موسسه فرهنگی هنری جنات فکه» در سال 1377  فعالیت خود را آغاز کرد. جنگی در کار نبود. فکه و شلمچه و طلائیه‌ای هم نبود تا کم سن و سال‌ترها در آنجا صورت بر خاک گذارند و آرام گیرند. حرف‌ها و روایت‌های آن روزها و شب‌های مقدس و فراموش نشدنی چنان غوغایی در دل‌ها پدید آورده بود که با هیچ چیز عطشش فروکش نمی‌کرد. از طرفی شرایط فرهنگی آن دوره و تغییر و تحولات فکری به وجود آمده رزمندگان این عرصه را به این فکر واداشت که نکند سکوت سبب ایجاد سوء تفاهم‌های فکری و از دست دادن فرصت‌های بکر شود. انتشار ماهنامه فکه اولین حرکت فرهنگی موسسه بود. فکه زمانی روی پیشخوان مطبوعات رفت که جز یکی دو نشریه که دوام چندانی هم پیدا نکردند، شخص یا مرجعی به طور خاص داعیه اشاعه و نشر فرهنگ غنی دفاع مقدس را نداشت.

«حجت الاسلام علی حسین‌پور»، مدیر مسئول ماهنامه فکه و مدیر موسسه فرهنگی هنری جنات فکه، خود از رزمنده‌های هشت سال جنگ تحمیلی است که بیش از 15 سال است در سنگری با شکل متفاوت اما هدف مشترک با آن روزگاران می‌جنگد. خودش می‌گوید: "همیشه مدعی‌ام که یک بسیجی رزمنده هستم. جنگ که تمام شد من هم مثل بقیه بچه‌ها دچار یک بهت شدم. روحیه‌ام روحیه‌ای نبود که در فضای اداری بگنجد. مجموعه‌ای از بچه‌های جوان، کار موسسه جنات فکه را شروع کردیم." او حالا به عنوان مدیر یکی از موسساتی که کار فرهنگی از جنس دفاع مقدس را به صورت خودجوش آغاز کرده است. از مشکلات این مسیر و کمبودهای موجود در کار فرهنگی می‌گوید. دفتر کار ماهنامه‌ای که پیشتاز در عرصه اشاعه فرهنگ دفاع مقدس بوده است، یک ساختمان قدیمی و ساده به دور از تشریفات رسانه‌ای است که آرام و بدون هیاهو کارهای اثرگذاری تولید می‌کند. حسین پور در مورد فکه می‌گوید: "ما این را از جنگ یاد گرفته‌ایم که گمنامی خود عامل رشد است. فکه هم گمنام است و در این گمنامی به رشد خود رسیده است."

بخش اول این گفتگو پیش تر منتشر شد. بخش دوم این گفتگو در ادامه می‌آید:

*کار فرهنگی برای نسل جوان که بتواند در عرصه فرهنگ دفاع مقدس اثر گذار باشد نمی‌تواند محدود به یادواره شهدا و همایش شود. یک نگاه دیگر نیاز است. مثلا خود جوانان رو درو سراغ خانواده شهدا بروند و با آن‌ها گفتگو کنند. نیاز است جوانان از گنجینه های عظیم خانواده شهدا استفاده کنند. چقدر می شود این مسیرها را ایجاد کرد و نگاه ها را نسبت به این موضوع تغییر داد؟

ما نیروی خوبی برای اینکار داریم اما تاریخ دفاع مقدس با آدم هایش دارد از بین می‌رود. در همین چند روز چند پدر شهید فوت کردند؟ مگر چه تعداد جانباز و شهید در شهر باقی مانده‌اند؟ یا چه قدر می‌توانیم در آدم‌ها انگیزه ایجاد کنیم که در رابطه با دفاع مقدس کار کنند؟ چه قدر فکر و ذهن مردم را آماده کردیم؟ چه قدر از مسئولین ما از مدیران اصلی تا رده پایین به فرهنگ دفاع مقدس اعتقاد دارند؟ اگر شما پیشنهاد یک کاری بدهی می‌گویند پول فلان پروژه را هنوز نداده‌ام حالا یک کار جدید را چگونه شروع کنم. در خود نهادهای انقلابی هم وضع همین است مثلا رئیس مجموعه دستور کمک به یک مجموعه فرهنگی را می‌دهد اما برای دریافت کمک باید بارها بروی و بیایی. در واقع خاکریز به خاکریز جلو می‌آییم و خاکریز به خاکریز هم به عقب برمی‌گردیم. در این رابطه، با هزینه‌های هنگفتی که در کار فرهنگی است مسئولین موانع زیادی برای انجام کارها به وجود می‌آورند.

در مجموعه‌های دولتی فضا موجود است اما هیچ کس حرکتی نمی‌کند. همه هم مدعی هستند و می‌خواهند دستور بدهند. مثلا یک موقع یکی از دوستانی که کتاب معروفی هم دارد و روی کتابش هم آقا دست خطی را نوشته‌اند، گفت: رفته بودم در یک مجموعه‌ای که همه از کار و از نوشته اقا بر روی کتاب تعریف کردند اما وقتی گفتم چه کسی کتاب من را خوانده است در آن 10 یا 20 نفری که بودند هیچ کس کتاب من را نخوانده بود. در چنین شرایطی چه طور می شود کار را وسعت داد؟ کار را نباید دولتی کنیم.

از شهرستان‌های دور به ما زنگ می‌زنند و می‌گویند که به ما خوراک فرهنگی بدهید

تمام شهرستان‌ها و استان‌ها در بحث فرهنگی، سیاسی و اجتماعی معمولا از تهران تغذیه می‌کنند. در چنین شرایطی ما محدود به میدان انقلاب، پاساژ مهستان شده‌ایم. از شهرستان‌ها و تهران به ما زنگ می‌زنند: مجله بدهید، کتاب بدهید و فکر می کنند موسسه ما چه امکاناتی دارد. خب حق هم دارند، جوان هستند و شور و هیجان دارند، تشنه‌اند و می‌خواهد حرکتی بکند، به آقا علاقمندند، به نظام علاقمندند و به ما می‌گویند به ما خوراک فرهنگی بدهید. نه تهران، بلکه در شهرستان‌ها آن هم شهرستان‌های دوری مثل جاهایی مثل سیستان و بلوچستان و تایباد. برای اینکه بتوانیم جوابگو باشیم، باید این پشتوانه مالی وجود داشته باشد در صورتی که ظرفیت ما محدود است اما در حد بضاعت کارهایی می‌کنیم مثلا ما یک شهیدی از شهدای ارتش را معرفی کردیم که خانواده‌اش آمدند و گفتند شما ما را زنده کردید هیچ کس شهید ما را نمی شناخت و حتی با گریه گفتند که بچه من تا الان پدرش را نمی‌شناخت.

کار دفاع مقدس کار تجاری نیست/شهید آوینی همیشه می‌گفت که آنجا که کار هست امکانات نیست و آنجا که امکانات هست کار نیست

*پس شما معتقدید در بحث دفاع مقدس تقریبا کارهای تاثیرگذار ناشی از فعالیت‌های خودجوش بوده است؟

البته نمی‌خواهم بگویم نهادها و متولیان فرهنگ دفاع مقدس کاری نکرده‌اند. من اعتقادم این است که می شود با هزینه کمتر کارهای بزرگتر کرد و بهتر شد. شهید آوینی همیشه می گفتند که آنجا که کار هست امکانات نیست و آنجا که امکانات هست کار نیست. و این یک واقعیت است و می‌بینیم برخی از مجموعه‌ها که در رابطه با دفاع مقدس کار می‌کنند وقتی صحبت می‌کنیم، متوجه می‌شویم قرارداد چند میلیونی بستند اما در نهایت هیچ کاری انجام  نمی‌شود چون طرف مقابل جنسش از دفاع مقدس نیست و تمام انگیزه‌اش این بوده است که یک کاسبی درست شود، در صورتی که کار دفاع مقدس کار تجاری نیست و اصلا رنگش این نیست، مگر می‌شود با خدا معامله مادی کرد؟ کار دفاع مقدس هم همینطور است. در واقع این عمل مانند این است که چوب حراجی زده‌ایم و همه را برای انجام کار دعوت می‌کنیم، نمی‌دانم شاید ما سردرنمی‌آوریم و عقب هستیم.

مسئولین نمی‌خواهند از کف کوچه و بازار آغاز به کار کنند/در فتنه 88 خیلی از بچه‌های جنگ که خداحافظی کرده بودند، برگشتند و قضیه را جمع کردند

مسئولین سری شدند که از بدنه جنگ که همان رزمنده‌‌ها هستند جدا شده‌اند. همین مسئولین آمده‌اند از بالا شروع کنند و نمی‌خواهند از کف کوچه و بازار آغاز به کار کنند. در اتفاقات که پیش می‌آید و وقتی بچه‌های جنگ جمع می‌شوند، می‌بینیم چه پتانسیلی در آن‌ها وجود دارد. برای مثال در فتنه 88 خیلی از بچه‌های جنگ که خداحافظی کرده بودند، برگشتند و قضیه را جمع کردند. لذا بچه‌های جنگ در انجام هرکاری موفق بودند، چون در عرصه میدانی جنگ کار یاد گرفته‌اند به همین دلیل همینطور که جنگ پیش رفت، ادم‌های جنگ هم با آن رشد کردند و آب دیده شدند. اما متاسفانه امروز این پتانسیل به راحتی دارد به هدر می‌رود. ان شاالله که بالاخره یک فکری شود، آن هم فکری که لباس عمل داشته باشد.

نشریه فکه به دلیل مشکلات مالی از روی کیوسک‌ها برداشته شد

*تا به حال چه حمایت‌هایی از مجموعه شما شده است؟

در این مجموعه بعضی کارهایی که انجام داده‌ایم مثلا پرژه موزه دفاع مقدس و انقلاب اسلامی یک کار ملی بوده و در کنار مرقد امام(ره) دارد با مدیریت سردار قربانی انجام می‌شود. ما بیشتر خود درامدی می‌کنیم و اینجوری نبوده که کسی بیاید و بگوید ما شما را حمایت می‌کنیم. اگر کمکی هم گرفتیم بیشتر به واسطه ارتباطات خود من بوده و اینطور نبوده که کسی بیاید و بگوید ما شما را حمایت می‌کنیم حتی در بعضی موارد تنگ نظری شد و اگر قرار بود آب باریکه ای هم باشد دوستان تنگ نظر مانع شدند و هیچ کس نیامد بگوید در این 15 سال خروجی شما چه بوده است؟ بازخورد کارتان چه بوده است و ادم ها چه قدر با شما ارتباط دارند؟

نشریه فکه به دلیل مشکلات مالی از روی کیوسک‌ها برداشته شد و الان به صورت اشتراکی نشریه‌ها به دست افراد می‌رسد، یک موقع ما به دوستان گفتیم 30 هزار پایگاه بسیج وجود دارد هر کدام اگر اشتراک نشریه را بگیرید باعث می‌شود که هم ما سرپا بمانیم، هم این فرهنگ دفاع مقدس حفظ و اشاعه می‌شود و با ثبت خاطرات جانبازان در هر منطقه‌ای که پایگاه بسیج در آن قرار دارد به یک بانک اطلاعاتی عظیم بدون پرداخت هیچ هزینه‌ای دست پیدا می‌کنیم، اما خب این اتفاق رخ نداد.

ویژه نامه «شهدای روحانی» و «آماد و پشتبانی جنگ» برای اولین بار فکه منتشر کرد

* از محصولات و خروجی‌های موسسه فکه بگویید.

خروجی‌های زیادی داشتیم مثلا برای اولین «سالگرد سردار سرلشگر شهید احمد کاظمی» به عزیزانی چون سردار سلیمانی و آقای قالیباف کاری پیشنهاد دادیم. کارهای خوبی هم مثل ویژه نامه، البوم عکس، کتاب و گردآوری خیلی از مدارک شهید هم در همین زمینه انجام شد. ویژه نامه‌ای راجع به «شهدای روحانی» و رزمنده  برای اولین بار توسط موسسه ما انجام شد. بحث «آماد و پشتبانی جنگ» و کمک‌های مردمی برای اولین کنگره آماد و پشتیبانی سپاه انجام شد که برخی از کارها مثل ویژه نامه‌اش را ما انجام دادیم. در بحث «بیداری اسلامی زنان» ویژه نامه ای انجام شد که مطالبش در سی دی و فلش به زبان‌های مختلف تهیه و به خارج از کشور فرستاده شد. همچنین انواع کار برای کودک، داستان و تهیه سایت، کارهای تحقیق و پژوهشی از جمله خروجی‌های موسسه است. الان هم درگیر پروژه موزه دفاع مقدس هستیم. هنوز حجم اطلاعات زیادی وجود دارد که به علت نبود امکانات در دست چاپ هستند، ما حتی بعضی وقت‌ها در پرداخت حقوق بچه‌ها مشکل داریم اما خدا را شکر در این 15 سال به آب باریکه رسیدیم اما همچنان سرپا بودیم.

مردم می‌خواستند شعبه فکه را در شهرستان‌ها راه بیندازیم که ما نتوانستیم جوابگو باشیم

*گفتید با شهرستان‌ها و روستاها هم در ارتباطید؟ این ارتباط چطور برقرار می‌شود؟

از زمانی که نشریه چاپ شد. تلفن‌ها خیلی زنگ می‌خورد و نامه می‌آمد و گاهی ما ساعت‌ها مجبور بودیم بنشینیم و جواب نامه بدهیم. ارتباطات با شهرستان‌ها خیلی خوب است. زمانی که نشریه چاپ شد نامه‌های زیادی برای ما می‌آمد و تلفن زیاد زنگ می‌خورد. توقعات هم زیاد بود اما خب امکانات نبود. مثلا می گفتند شعبه فکه را در شهرستان‌ها راه بیندازیم که ما نتوانستیم جوابگو باشیم. همینطور بچه‌ها مجله را به خارج از کشور مثلا به اروپا و امریکا و کشورهای حوزه خلیج فارس، به صورت کاملا خودجوش می برند. و این کارها خودجوش بود. یکی از دوستان در قم زنگ زد و گفت که از دفتر فلان عالم روحانی گفته‌اند که چرا فکه را در کیوسک‌ها نمی‌بینم. یک سری از کارها را ما خودمان خودجوش داریم انجام می‌دهیم که خروجی خوبی هم داریم. خیلی‌ها هم زنگ می‌زنند و یا بازخورد خوبشان را در سایت، نمایشگاه مطبوعات، نمایشگاه کتاب و.. می‌بینم. در واقع ما با تیپ، سلیقه، دین و اخلاق‌های متفاوت سر و کار داریم که می‌گویند ما پیگیر فکه هستیم و فکر می‌کنم این استقبال به خاطر این است که ما دچار خط بازی‌های سیاسی نشدیم. افراط و تفریط و غلو هم نکردیم. مثلا راجع به «لشگر 10 سیدالشهدا» برای اولین بار ویژه نامه‌ای تهیه کردیم و بازخورد خیلی خوبی هم داشتیم. در حد بضاعت سعی می‌کنیم که کار خوب ارائه بدهیم.

فکه خانه به دوش است/گاهی در قبض آب و برقمان می‌مانیم

*فکه ساختمان ثابتی دارد؟

ما خانه به دوشیم هردفعه یک جا هستیم، این چهارمین جا است که عوض کرده ایم. البته مستاجر هستیم اما پول نمی‌دهیم چون بانی داریم. ما روز اول در سال 1377 یک اتاق با دو یا سه نفر نیرو بیشتر نداشتیم. در آن زمان نشریه شلمچه آقای ده نمکی هم چاپ می‌شد و ما اطلاعیه فکه را در آن می‌زدیم. شاید روزانه نزدیک به 100نامه به ما می‌رسید. به هرحال این روند آرام آرام طی شد تا امروز به این نقطه رسیدیم.

به زودی «موسسه فرهنگی قرآنی عترت طلایی تهران» بازگشایی می‌شود

به زودی موسسه دیگری به نام «موسسه فرهنگی قرآنی عترت طلایی تهران» که ان شالله با محوریت ارزش‌های دفاع مقدس انقلاب تشکیل شده است و یک موسسه جدا است را بازگشایی می‌کنیم که مسئولیتش با من است. من اعتقاد دارم اگر شهدا بخواهند هیچ موقع چراغشان خاموش نمی‌شود.

* چه اقدامات دیگری به جز کار نشریه و ویژه نامه در فکه انجام می‌شود؟

ما هرسال یک اردو به سمت جنوب داریم از کل کشور که در این اردو از مهندس، معلم دانشجو، کاسب، تاجر و... می‌آیند، تعداد راویان ما نیز زیاد است و حدود 300 نفر را هرسال می‌بریم. وقتی بچه‌ها از سفر بازمی‌گردند روحیه شان به شدت تغییر می‌کند. خیلی‌ها می‌خواهند بیایند که ما جا نداریم. مثلا یک نفر از شیراز تماس گرفته بود که می‌خواهم در این اردو باشم اما پول ندارم به همین علت یکی از بچه‌ها بانی شده بود و برای آن‌ها بلیط تهیه کرده بود که خود را به تهران برسانند. یا یک جانباز قطع نخاع بود از تبریز که خانمش از نویسنده‌ها است برای او بلیط هواپیما به سمت اهواز گرفتیم و امکانات را در اختیارش گذاشتیم او که بعد از جنگ به منطقه نرفته بود به گفته خودش بسیار روحیه‌اش تغییر پیدا کرده بود و حتی بچه کوچکش نمی‌خواست برگردد.

سردار مصطفوی آزاده است و قبل از انقلاب در گارد جاویدان شاهنشاهی بود. از آنجا فرار کرده و محافظت از حفاظت تیم امام را بر عهده داشته است، در سالگرد آزاده‌ها به او گفتیم به همراه همسرت بیا، وقتی که آمد برایش کیک گرفته بودیم و عکس زمان ازادگیش را روی کیک گذاشتیم و هدیه‌ای کوچک هم به او دادیم و این خیلی موجب خوشحالی و تغییر روحیه‌اش شد. اگر هر نهادی بیاید اینکار را بکند خیلی موثر است.

مجموعه‌های خودجوش موفق هستند چون با جان و دل کار می‌کنند/یک‌بار به علت مشکلات مالی و نداشتن هاست قوی سایت ما را وهابی‌ها هک کردند

* ارتباطاتان با سایر نهادها چه طور است؟

ما با همه موسسات ارتباط داریم. مجموعه ما همه بچه‌هایش آموزش دیده‌اند و یک نفره کار ده نفر را نجام می‌دهند.  این است که می گوییم مجموعه‌های خودجوش موفق هستند چون  با جان و دل کار می‌کنند. چندی پیش یک مسئولی در یک نهاد انقلابی گفت اینجا را زیر مجموعه ما کنید. ما هم گفتیم اگر چنین شود روز مرگ اینجا فرا می‌رسد. به آن‌ها پیشنها دادیم به جای اینکار شما به ما کمک کنید و محصولات ما را بخرید و از ما پشتیبانی مادی و معنوی کنید. کارهایی که الان داریم می کنیم به گفته بچه‌های فعال در اینجا مایه افتخارشان است. نمی‌خواهم بگویم ما یک طرف جوی و آن‌ها در طرف دیگر قرار گرفته‌اند. نه؛ ما همه در یک جبهه هستیم. اما کمکی صورت نمی‌گیرد. سایت ما را وهابی‌ها هک کردند. به این دلیل بود که از لحاظ مادی آنقدر قوی نیستیم که یک هاست قوی برای سایتمان تهیه کنیم. حتی گاهی در قبض آب و برقمان می‌مانیم.

به مجموعه‌هایی که متولی فرهنگی هستند اصرار کردیم بانک اطلاعاتی تشکیل بدهند و موسسات را معرفی کنند اما انجام نشد

*تا حالا شده موسسات دیگر، چه نهادهای خودجوش و مردم نهاد و چه سازمانی‌ها که برای شروع کار، نیاز به تجربه دارند، سراغ شما بیایند؟

بله زیاد می‌آیند. بندگان خدا فکر می‌کنند همین که موسسه ای ثبت شد گرداندن آن راحت است. وقتی به اینجا می‌آیند انچه تکلیف ما است به آن‌ها می گوییم و نصیحت کاری به آن‌ها می‌کنیم. الان هم آمادگی چنین کاری را داریم. ما اصرار کردیم به مجموعه‌هایی که متولی فرهنگی هستند که بانک اطلاعاتی تشکیل بدهند و موسسات مختلف را معرفی کنند و بگویند هرموسسه در چه کاری قوی است تا بدین صورت کمکی برای آن‌هایی شود که می‌خواهند کاری را در رابطه با دفاع مقدس شروع کنند. خوب این اتفاق هم نیفتاد.

*ارتباط شما با نسل جوان چگونه است؟

خیلی زیاد و خوب است. الان هفته دفاع مقدس است و دوباره تماس‌های ما با نسل جوان وبچه‌هایی که می‌آیند و راهنمایی می خواهند، شروع می شود. خیلی می‌شود با جوان‌ها کار کرد. توصیه آقا همیشه این است که از فضای مجازی استفاده کنید. خیلی می‌شود از کامپیوتر به عنوان خوراک معنوی استفاده کرد چون نسل جوان به آن علاقه دارد.

* چقدر به روزهای جنگ و جبهه فکر می‌کنید؟

ما هر روز با جنگ زندگی می‌کنیم. بعضی شب‌ها خواب می‌بینم در منطقه هستم تیراندازی می‌کنم و به دشمن نمی‌خورد. نه تنها من، بلکه خیلی از بچه‌ها اینطوری هستند. یکی از بچه‌های تخریب را می‌شناسم که تک و تنها در خانه زندگی می‌کند و با عکس بچه‌ها بر روی در و دیوار روزگار می‌گذراند، این‌ها ناامیدی نیست. من می‌گویم جنگ رویای صادقانه‌ای بوده که آدمی که خودش در آن زندگی کرده است، خودش گاهی باورش نمی‌شود در دل آن رویا قرار داشته است. فضای دفاع مقدس فضای خاصی بود، جوانی که تازه اوج خواسته‌ها و دوست داشتن‌هایش بوده است در یک چادر 30 نفره قرار می‌گیرد و انقدر به آن انس می‌گیرد که اگر یک روز بچه‌ها را نمی‌دید دق می‌کرد و اگر یکی شهید می‌شد از ذهنش تا سال‌ها بیرون نمی‌رفت اگر اتفاقی برای کسی می‌افتاد حاضر بود تمام زندگیش را بدهد.

امروز ما ماندیم و کوله بار خاطرات و مدعی هستیم که نسل به نسل فرهنگ دفاع مقدس را می‌چرخانیم

من وقتی برای اولین بار وارد دوکوهه شدم، یک جیپ نزدیک شد به پادگان دوکوهه و یک رزمنده از ان بیرون آمد که آن فرد در سال 64 شهید شد. من هنوز با آن ادم زندگی می‌کنم و جملاتش در ذهن من حکاکی شده است. هنوز که هنوز است آدمی با ویژگی‌های او ندیدم. شاید همسن و سال بودیم اما نصیحت‌های ساده و جملات دوست داشتنی زیادی داشت. این‌ها ادم‌های این دنیا نبودند وقتی حرف می‌زد انگار همه تارو پود تو با این ادم ساز همسو می‌زد و هیچ گاه دوست نداشتی از او جدا شوی. وقتی صحبت می کرد، نصیحت می‌کرد و می‌گفت شما آمدید در جایی که وقتی برمی گردید باید پدر و مادرتان بفهمند شما تغییر کردید. نمونه آن آدم را من هیچ جا ندیدم. آدم‌های جنگ هر کدام برای خود خصلتی داشتند.

شهید قهرمانی قبل از عملیات کربلای 5 به من می‌گفت تیر چه جوری است؟ من به او گفتم زمانی که بروی خط می‌فهمی تیر چه جوری است. از او پرسیدم خانواده‌تان چند نفره است؟ گفت: یک بچه بی پدرم که مادرم خرج خانه را با رختشویی می‌داد. وقتی فضای امروز جامعه را نگاه می‌کنم می بینم که آن‌ها خیلی با ما فاصله دارند. خیلی از آدم‌های جنگ محجور مانده‌اند، در روستای دور افتاده رفتیم و دیدیم که عکس شهیدانی درآنجا قرار دارد. واقعا کسی چه می‌داند آنها چه کرده اند؟ در آن زمان بحث غنائم مطرح  نبود
روزهای سخت گذشت. امروز ما ماندیم و کوله بار خاطرات و مدعی هستیم که نسل به نسل فرهنگ دفاع مقدس را می‌چرخانیم. وقتی به بهشت زهرا(س) و به مزار شهدا می‌روم، می‌گویم خوش به حالتان! شما بردید و واقعا هم اینجوری است. آدم وقتی فضای امروز را نگاه می‌کند متوجه می‌شود که ما بار مسئولیتمان خیلی زیاد است. مقام معظم رهبری صحبت هایشان را راجع به فرهنگ و مسائل مختلف گوشزد می‌کنند اما گوش شنوایی وجود ندارد، شاید ما مانند کرمی شده‌ایم که در پیله اش گیر کرده است. وقتی نگاه می‌کنیم، می‌بینیم خیلی کم کار شده است.

ماجرای «زورو»ی گردان / ما برعکس شهدا  امروز کاری که نکردیم را در بوق می‌کنیم و به جهادی کار کردن خود می‌بالیم

شهید قزلباش در چادر کنار من می خوابید و می گفت که مرگ چه طور است؟ و من مواظبش بودم و همیشه می گفتم که تازه اول کارت است و نباید به ین چیزها فکر کنی. بعد این آدم در گردان تخریب که بچه‌ها لباس و ظرف‌هایشان را شب ها بیرون می‌گذاشتند، می‌رفت وسایل بچه‌ها را می‌شست و کفش‌هایشان را واکس می زد بدون اینکه کسی بفهمد کار کیست. بچه‌ها به او لقب «زورو» داده بودند و همیشه دنبال زرو گردان می‌گشتند. یک روز باقر حبیبی که او نیز شهید شد، گفت در کمین نشستم دیدم که زرو همان قزلباش است، مچش را گرفتم و او مرا قسم داد تا وقتی زنده هستم به کسی  نگویم چه کسی اینکار را می کرد تا اینکه شهید شد. هیچ کس نمی دانست این‌ها کار یک جوان 18 ساله است. بعد ما امروز کاری که نکردیم را در بوق می‌کنیم و به جهادی کار کردن خود می‌بالیم. اگر در جنگ بچه‌ها مسئولیت قبول می‌کردند با تمام وجود انجام می‌دادند.

الگوهایی که به جوان‌ها می‌دهیم کار دقیقه 90 است و مهندسی فرهنگی برای کارمان نداریم

«شهید محسن گلستان» دسته را برمی‌داشت و می برد در کوهستان تا در آنجا زیارت عاشورا بخوانند. بچه‌ها هم مطیعش بودند چون مخلص بود و از همه چیز خودش گذشته بود. ما امروز چقدر برای جوان‌ها کار کردیم؟ ما نه تنها برای آن‌ها کار نکردیم بلکه با خودمان هم کار نکرده‌ایم. الگوهایی که به آن‌ها می‌دهیم کار دقیقه 90 است و مهندسی فرهنگی برای کارمان نداریم. آقا می‌گویند فرهنگ غرب هیچ کس پیگیری نمی‌کند، می گویند عوام و خواص، می‌گویند ناتوی فرهنگی، می‌گویند سال فرهنگی، می‌گویند تهاجم فرهنگی اما هیچ کس پیگیری نمی‌کند، دیگر چه قدر ایشان باید به مسئولان خط مشی بدهند؟

گفت‌وگو از : نجمه السادات مولایی
منبع: تسنیم