گروه تاریخ مشرق - تاریخ اسلام: در مقاله بازگشت به کدام خویشتن، وقتی که شریعتی میخواهد مساله خودباختگی فرهنگی نسل تحصیل کرده متجدد را در برابر تهاجم فرهنگی غرب نقد کند و آنها را به فرهنگ اصیل و سرشار خودشان فرابخواند، نیاز دارد تا اسوه و نمونهای را که بتواند چون کوهی استوار در برابر فرهنگ و تاریخ و تمدن غرب قد برافرازد به نسل جدید نشان دهد و برای این کار شریعتی شخصیت بزرگ علامه طباطبایی را به عنوان «اقیانوس عظیم افکار و عواطف عمیق و گونهگونهای که فرهنگ اسلامی و شیعی را ساخته است» انتخاب میکند. آنچه در زیر میخوانید گزیدهای است از کتاب «بازگشت»، شماره 4 مجموعه آثار، صفحه 104»:
«در تهران جلسات هفتگیای تشكیل میشد با حضور پروفسور هانری كربن استاد دانشگاه سوربن و اسلامشناس معروف و متخصص منحصر به فرد فرهنگ شیعی در غرب، و شركت آقای سیدمحمدحسین طباطبایی مدرس حكمت و مفسر قرآن در قم و دیگر فضلا و دانشمندان قدیم و جدید. طباطبایی گویی سقراط است كه نشسته و گرداگردش را شاگردان گرفتهاند و كربن نیز فاضل خوش ذوقی كه میكوشد تا از این اقیانوس عظیم افكار و عواطف گونهای كه فرهنگ اسلام و شیعی را ساخته است، جرعههایی بنوشد. چه روحی و قدرتی به او چنسن استحکام شخصیت و استقلال فکر بخشیده است؟ این یک تعصب قومی یا خودخواهی ناشی از جهل نیست؛ او خود را نماینده تاریخ و تمدنی عظیم و گنجینهای گرانبها از افکار فلسفی، نبوغهای انسانی و معنویتهای اخلاقی و احساسها و زیباییهای شگفت عرفانی و هنری و ادبی میداند. بر کوهی از فرهنگ بشری تکیه زده است. اکنون دو فرهنگ در برابر هم قرار گرفتهاند.
طباطبایی یک شبهکربن نیست. یک جوان دیپلمه یا لیسانسیهای که از اسلام جز نصایح مامانش و کتکهای بابایش برای طهارت و نماز صبح هیچ نمیداند. و از ادبیات جز مرگ حسنک وزیر و مقاله چهارم در باب دبیری و شاعری از چهارمقاله نظامی عروضی و چند قصیده از گدایان خوشذوق درگاه سلطان محمود هیچ نخوانده و از عرفان جز قیافه چند درویش کثیف مبتلا به حشیش یا چند فقیر میلیاردر کلک که سرشان در دامن اشرافیت است و دمشان در دست کمپانی و سرویسهای کذائی و از تاریخ بشر جز شرححال چند خان و خواجه... نیست.»
منبع: اطلاعات، 07/06/1360
«در تهران جلسات هفتگیای تشكیل میشد با حضور پروفسور هانری كربن استاد دانشگاه سوربن و اسلامشناس معروف و متخصص منحصر به فرد فرهنگ شیعی در غرب، و شركت آقای سیدمحمدحسین طباطبایی مدرس حكمت و مفسر قرآن در قم و دیگر فضلا و دانشمندان قدیم و جدید. طباطبایی گویی سقراط است كه نشسته و گرداگردش را شاگردان گرفتهاند و كربن نیز فاضل خوش ذوقی كه میكوشد تا از این اقیانوس عظیم افكار و عواطف گونهای كه فرهنگ اسلام و شیعی را ساخته است، جرعههایی بنوشد. چه روحی و قدرتی به او چنسن استحکام شخصیت و استقلال فکر بخشیده است؟ این یک تعصب قومی یا خودخواهی ناشی از جهل نیست؛ او خود را نماینده تاریخ و تمدنی عظیم و گنجینهای گرانبها از افکار فلسفی، نبوغهای انسانی و معنویتهای اخلاقی و احساسها و زیباییهای شگفت عرفانی و هنری و ادبی میداند. بر کوهی از فرهنگ بشری تکیه زده است. اکنون دو فرهنگ در برابر هم قرار گرفتهاند.
طباطبایی یک شبهکربن نیست. یک جوان دیپلمه یا لیسانسیهای که از اسلام جز نصایح مامانش و کتکهای بابایش برای طهارت و نماز صبح هیچ نمیداند. و از ادبیات جز مرگ حسنک وزیر و مقاله چهارم در باب دبیری و شاعری از چهارمقاله نظامی عروضی و چند قصیده از گدایان خوشذوق درگاه سلطان محمود هیچ نخوانده و از عرفان جز قیافه چند درویش کثیف مبتلا به حشیش یا چند فقیر میلیاردر کلک که سرشان در دامن اشرافیت است و دمشان در دست کمپانی و سرویسهای کذائی و از تاریخ بشر جز شرححال چند خان و خواجه... نیست.»
منبع: اطلاعات، 07/06/1360