کد خبر 36452
تاریخ انتشار: ۸ فروردین ۱۳۹۰ - ۱۱:۳۳

قاعدتا نگاه‌مان هم‌زمان بايد به دو سو باشد؛ يکي به داشته‌هايي که براي عدالت‌خواهي داريم که بزرگ‌ترين‌اش نظام جمهوري اسلامي است و قانون اساسي‌اش و ساختار حکومتي‌اش و ارزش‌ها و آرمان‌هاي حاکم بر آن، و ديگري نداشته‌هايي که بايد با اتکا به داشته‌ها به دست آور

مشرق - اولين نکته درباره عدالت‌خواهي در جمهوري اسلامي اين است که عدالت‌خواهي اکنون در فاز دوم است و فاز اول انجام شده است.

فاز اول، سرنگون‌کردن حکومت جائر و جايگزين‌کردن يک حکومت مردمي و ديني بوده که اتفاق افتاده است. ما نبايد پارادايم بحث را گم کنيم. ما مي‌خواهيم درون يک نظامِ برآمده از يک انقلاب مردمي و ديني، عدالت‌خواهي کنيم. لذا قاعدتا نگاه‌مان هم‌زمان بايد به دو سو باشد؛ يکي به داشته‌هايي که براي عدالت‌خواهي داريم که بزرگ‌ترين‌اش نظام جمهوري اسلامي است و قانون اساسي‌اش و ساختار حکومتي‌اش و ارزش‌ها و آرمان‌هاي حاکم بر آن، و ديگري نداشته‌هايي که بايد با اتکا به داشته‌ها به دست آورد.

عدالت‌خواهي يعني حفظ تعاريف. «العدل يضع الأُمور مَواضِعَها». يعني حالا که نظامي با اين تعريف و در اين جايگاه به وجود آمده است، بايد در شأن همان تعريف و جايگاه نيز عمل کند. عدالت‌خواهي به معناي اعم يعني محقق‌کردن تعريف جمهوري اسلامي در همه حوزه‌ها.

با اين مقدمه به‎نظرم مهم‌ترين اقتضاي عدالت‌خواهي در جمهوري اسلامي «همت» است و «شجاعت.» چراکه معروف و منکر تا حدود بسيار زيادي با تأسيس نظام جمهوري اسلامي مشخص شده است. کار جريان عدالت‌خواهي اين است که معروف را مطالبه و از منکر نهي کند. اين‎که بعضي بخواهند بگويند «دست نگه داريد! ابتدا بايد در مورد عدالت‌خواهي تأمل و نظريه‌پردازي بشود» به نظرم آدرس غلطي است. چون علم به موازين عدالت در قانون اساسي و ساختار و آرمان‌هاي جمهوري اسلامي با فداکاريِ هاي هنگفت نهادينه شده است. حالا ما با يک نظام مستقري مواجه هستيم که تعريف مشخصي دارد و مي‌خواهد به تعريفش عمل کند و اراده لازم را براي تحقق آن معارف نهادينه‌شده و حقايق آشکارشده نياز دارد.

 

هرکسي با هر سطحي از معرفت بايد امر به معروف و نهي از منکر کند

واژه «امر به معروف و نهي از منکر» نشان مي‌دهد که معرفت کافي نيست. «معروف» يعني چيزي که همه مي‌دانند درست است، «منکر» هم يعني چيزي‎که همه مي‌دانند اشتباه است. در معارف ديني تأکيد بسياري مي‌شود به امر به معروف و نهي از منکر. البته اگر شما از يک زاويه خاصي نگاه کنيد، اين مسئله مسخره به نظر مي‌رسد و مي‌پرسيد وقتي همه يک چيزي را مي‌دانند، چه معنايي دارد که انسان کسي را به آن امر کند؟ اما مسئله اين است که براي رسيدن به يک جامعه ديني، دانستن و يا معرفتِ اصطلاحيِ آکادميک و مشهور کافي نيست. وضع‌کردنِ حکمي به نام «امر به معروف و نهي از منکر» در اسلام، نشان‌دهنده اهميت اراده انساني در تحقق جامعه ايده‌آل است. اگر اين اراده مهم تلقي شد، امر و نهي به اندازه معرفت اهميت پيدا مي‌کند.

آمر به معروف و ناهي از منکر، کسي است که به آن سطحي از معرفت که اِشراف دارد، امر کرده و از آن سطح از منکر که مي‌شناسد، نهي مي‎کند. مقام معظم رهبري در يک سخنراني در سال ???? بحث امر به معروف و نهي از منکر را مطرح کردند و تأکيد خاصي داشتند که امر به معروف و نهي از منکر، صرفا يک وظيفه نخبگاني نيست، بلکه يک وظيفه فراگير است. «فراگير» يعني هرکسي در جامعه ديني، بالأخره يک سطحي از معرفت ديني را دارد و بر همان اساس بايد امر به معروف و نهي از منکر کند. اما سستي نخبگان در انجام اين تکليف، ديگران را هم سست مي‎کند. سکوت عالِم، در جايي‎که بايد نهي از منکر يا امر به معروف کند، به معناي ترديدافکني در ميان جامعه درباره معروف‌بودنِ معروف يا منکربودنِ منکر است.

يک نفر ممکن است علامه دهر باشد، اما آمر به شناخته‌هاي خودش نباشد. اين همان تعبيري است که در قرآن مي‌فرمايد: «لَوْلا يَنْهاهُمُ الأحْبار و الرهْبان عَنْ قَوْلهم الإثْم و أکْلِهِمُ السحت». يعني علماي اديان را توبيخ مي‌کند که با اينکه عالِم بودند ومشکل تئوريک نداشتند، اما اهل نهي از منکر نبودند؛ چون گرفتار منافع و مصالح خودشان بودند. چنين شخصي در نگاه ديني، آدم بي‌ارزشي است. ارزش در نزديک‌شدن معرفت ديني به رفتارديني است؛ هم رفتار در حوزه فردي و هم رفتار در حوزه اجتماعي.

جامعه به ميزاني که شما بتوانيد «اراده‌هاي آحادِ» آن را به سمت تحقق معارف ديني ببريد، ديني است، نه صرفا به ميزاني که «اذهان جامعه» را به سمت شناخت حقايق ديني ببريد. اين نکته تأثير بسياري بر رويکردهاي تئوريک، سياست‌گذاري‌هاي عمومي و... مي‌گذارد. اصل کار ما در جامعه ديني بايد اين باشد که اراده‌ها را به تحقق معارف ديني معطوف کنيم، نه اين‎که صرفا روي شناخت حقايق ديني متمرکز شويم. بسياري هستند که حقايق ديني را مي‌شناسند، اما فاسق هستند و اين مسأله را در تاريخ اسلام نيز مشاهده مي‎کنيم. اتفاقا بسيار جالب است که حضرت سيدالشهداء (عليه‌السلام) در خطبه منا وقتي مي‌خواهند بحث امر به معروف و نهي از منکر را تبيين کنند، به توبيخ قرآن نسبت به رفتار «علما»ي جوامع دينيِ سابق استناد مي‌کنند که «لَوْلا يَنْهاهُمُ الأحْبار و الرهْبان عَنْ قَوْلهُم الإثم و أکْلِهِمُ السحت...». آسيب‌شناسيِ قرآن از انحطاط جوامع دينيِ قبل از اسلام، يعني جوامع يهودي و مسيحي، اين است که علماي آن‌ها اهل امر به معروف و نهي از منکر نبودند.

اميرالمؤمنين (عليه‌السلام) در خطبه شقشقيه فرمود: «اخذ الله عَلَي العُلَماء أنْ لا يقاروا عَلي کَظِه ظالِمٍ وَ لا سغب مَظْلُوم»؛ خداوند از علما و نخبگان و آگاهان و فرهيختگان پيمان گرفته است که نسبت به واقعيت‎هاي اجتماعي بي‌اعتنا و بي‌تفاوت نباشند و صرفا در گزاره‌ها و آموزه‌هاي علمي غرق نشوند، بلکه در برابر اختلاف طبقاتي و پُرخوري ظالم و گرسنگي مظلوم بي‌قرار باشند. از لحاظ روش‌شناختي، اميرالمؤمنين (عليه‌السلام) يک الگوي ساختاري براي علم ديني و عالِمِ خداپسند ارائه کرده‌اند.

 

اتهامِ «حرکت جلوتر از رهبري»، بهانه‌اي براي تفريط...

اساسا مسائل ما در عدالت‌خواهي اين نيست که جلوتر از رهبري حرکت نکنيم. اين نوع طرح مسئله، غلط است. اتفاقا مشکل اساسيِ ما اين است که بسياري از متدينينِ جامعه ما در مسأله عدالت‌خواهي، کيلومترها از رهبري عقب‌اند. اگر رهبري در يک سخنراني، نه ?? دقيقه، نه پنج دقيقه، بلکه صرفا در ?? ثانيه مثلا بگويند «من از مردم متدين مي‌خواهم که با بدحجابي مقابله کنند»، فرداي آن روز چه اتفاقي مي‌افتد؟ از حوزه علميه قم گرفته تا فلان پايگاه بسيج در فلان روستا احساس تکليف مي‌کنند و چندهزار بيانيه و تجمع و تحصن و... شکل خواهد گرفت. آن‌ها ديگر نه راهکاري از شما خواهند خواست، نه مشکل تئوريک خواهند داشت. اما رهبري ??، ?? سال است که به تندترين و صريح‌ترين و آشکارترين تعابير، آحادِ فعالان حزب‌اللهي و متدينين را به عدالت‌خواهي و مبارزه بي‌امان با فقر و فساد و تبعيض دعوت کرده است. اين مقايسه خوبي است که نشان مي‎دهد ما از رهبري جلوتريم يا عقب‌تر. ظرفيتِ لبيک‌گفتن به فرمانِ مبارزه بي‌امان با فقر و فساد و تبعيض، چقدر بوده و ما چقدر به آن اعتنا کرده‌ايم؟

ما بايد به افرادي که مي‌گويند نبايد از رهبري جلو افتاد، بگوييم اگر رهبري براي شما ملاک است، پس چرا عقب‌افتادن از رهبري براي شما مهم نيست؟ آيا فقط جلو افتادن مهم است؟ هيچ تفاوتي ميان اين‌ها نيست. جالب است که اگر ?? نفر «مارِق» داريم که از رهبري جلو افتاده‌اند، در عوض ?? نفر «زاهِق» داريم که از رهبري عقب افتاده‌اند. و چه بسا افراط‌ها واکنشي است به تفريط‌ها. يعني اگر آن‌هايي که بايد عمل کنند، در توهم خودشان إبنُ‌اللبُون شدند و سکوت کردند و خيانت کردند و ما نيز چيزي به آن‌ها نگفتيم، بحران‌هايي پيش مي‌آيد که واکنش‌هاي افراطي به دنبال خودش ايجاد مي‌کند. اما اگر همه آن‌هايي که وظيفه بسط گفتمان عدالت‌خواهي در کشور روي دوش‌شان است در حد وظيفه‌شان عمل کنند، اصلا زمينه‌اي براي کارهاي افراطي به وجود نمي‌آيد. ضمن آن‎که بسياري از افراد به اين دليل عدالت‌خواهان را افراطي مي‌نامند که خودشان تفريطي هستند، نه اين‎که از موضع عدالت اين حرف را بزنند. اين‌ها در دره‌هاي تفريط خوابيده‌اند و به کساني که در دامنه‌هاي عدالت ايستاده‌اند مي‌گويند «شما خيلي بالا رفتيد، شما افراطي هستيد»!