مشرق-
خط ممیزهایی از دقیقه صفر وجود داشت. فقط چند خط که میخواستند چند تفاوت کوچک را به مردم نشان دهند. مردمی که دلی برای تماشای دربی نداشتند. آن 50 هزار نفر (واقعا باور میکنید که فقط 50 هزار نفر؟!) که آزادی نشین بودند، دیوانگانی بودند که برای دوست داشتن و عاشق بودن، فوتبال را دو دو تا چهارتا نمیکردند وگرنه دربی منهای 50 هزار تماشاگر در آزادی بود و منهای چند میلیون پای گیرندههای تلویزیونی! نه مردم آنقدر متوهم هستند که انتظار یک «ال کلاسیکو» یا دربی مونیخ و میلان را از دربی تهران داشته باشند و نه حتی کیفیت همین دربی در روزهایی که آزادی با صد و بیست هزار نفر سرسام میگرفت در چنین حدی بود. مردم دربی میخواستند. چیزی در قوارههای تمام سطوح همین مملکت. یک بدل، یک فرصت برای لذت بردن! آنچه در چهار بازی قبل بهعنوان پیراهنی از کلیشه بر تن پرسپولیس شده بود، دربی نبود. چه بود معلوم نیست اما دربی نبود! آن روزها مردم دربی ایرانیزه شده اروپایی را میدیدند، حظ میبردند، کری میخواندند، ورزشگاه را روی سرشان میگذاشتند و تا شش ماه برای هم، برای هر نتیجهای که در پایان بازی ساخته شده بود، مغز هم را میخوردند. دربی قرار نبود «ال کلاسیکویی» باشد که بیش از پنجاه شبکه در دنیا خریدارش میشوند و تماشاگرانش از مرز میلیارد عبور میکند. دربی، باید چیزی میشد عین آنچه دیروز دیدیم. با گل، با دعوا، با تکل، با اعتراض، با فوتبال! اینکه دیروز دربی، فارغ از آنچه در پایان بازی روی اسکوربورد ورزشگاه بهعنوان نتیجه ثبت شد، یک دربی تمام عیار برای ما بود، نمیتوان تردید داشت.
خط ممیزها را از ترکیب جاهطلبانه درخشان پیدا کردیم و بعد از رفتارهای خاص امیر قلعهنویی. درخشان به شکلی دیوانهوار ترکیبی هجومی را به زمین فرستاد و امیر با همان آرایشی که همیشه با آن به دربی ورود میکرد وارد زمین شد با این تفاوت که برد میخواست. این را میشد از رفتار خاصه خودش کنار زمین با اعتراضهای همیشه بیموردش به داورهای بازی فهمید. از فریادهایی که میکشید و از تهییجاش به جلو رفتن تیم. دربی خط ممیز داشت. فرقهایی که همان پنجاه هزار هوادار را خرسند میکرد و آن جماعتی که تحریم کرده بودند را به حسرت میانداخت. چه استقلالی بودند و چه پرسپولیسی. مهم این است که این، دربی متفاوتی بود در قیاس با تک تک آن چهار دربی قبل! نه امیر قلعهنویی کنار زمین با داور و بازیکن حریف مصالحه میکرد و به همه دنیا برای رسیدن به دقیقه نود و دروازههایی بسته لبخند میزد و نه روی نیمکت پرسپولیس یک «علی دایی» بود که فقط نباختن را بخواهد و بس.
شکسته شدن طلسم دربی، محصول همین خطوط ممیزی و تفاوتها با قبل بود. میتوان امروز امیر قلعهنویی را بهخاطر فقر تاکتیکی تیمش به صلابه کشید. میتوان امیر قلعهنویی را برای زیر توپ زدن در بیست و یک دقیقه پایانی بازی مواخذه کرد. میتوان امیر را برای شکست خوردن در دربی و هشت بازی دور ماندن از برد به سمت در خروجی برد اما فراموش نکنیم که امیر میتوانست مثل تمام دربیهای قبل، با بستن بازی از شکسته شدن رکوردش فرار کند. امیر قلعهنویی در بدترین سال عمر مربیگریاش و در حالی که میدانست شکست خوردن مقابل «این» پرسپولیس او را تمام قد یک شکست خورده مطلق میکند، ریسک کرد. تیمش بیبرنامه و بیهدف بود، تیمش بعد از یک گل ارضا شد و سیستم اتوبوسی را در زمین پیاده کرد، درست! اما امیر در شکل گرفتن این نتیجه، اندکی شهامت به خرج داد. او خالق ممیزیها و تفاوتهایی بود که نمیشد بر آنها چشم بست. لااقل برای همین یک بار، میتوان از قصور تمام بیبرنامگیهای تیمش گذشت و البته چشم بر هشت بازی بدون برد او بست.
* پیام یونسیپور