کد خبر 36523
تاریخ انتشار: ۹ فروردین ۱۳۹۰ - ۰۱:۵۵

معمولا همه ما با شنيدن نام دزد دچار رعب و وحشت مي‌شويم.

دزدها بيشتر اوقات چه در فيلم‌ها و کتاب‌ها و چه در واقعيت انسان‌هاي خشن و حيله‌گري هستند که به راحتي در چنگال قانون گرفتار نمي‌شوند. سارقان حرفه‌اي بسياري هستند که به دليل خطرناک بودن، نام و آوازه‌شان در جهان پيچيده است. اما در اين بين، نام گروه ديگري از افراد هم در فهرست سارقان جهان جاي دارد، البته نه به عنوان يک دزد حرفه‌اي، بلکه به عنوان احمق‌ترين دزدان جهان که يا به کاهدان زده‌اند يا به دليل تصميم‌گيري‌هاي نه چندان عاقلانه‌شان، در چنگال قانون گرفتار شده‌اند.

 

 

دزدي از بانک تعطيل

ساعت 11:40 دقيقه صبح بود که کريستوفر آلن کوچ 28 ساله سوار بر خودروي خود جلوي بانک سيتي‌زن نورترن توقف کرد و بعد آهسته به طرف پارکينگ بانک پيچيد و چند دقيقه‌اي در همان جا در ماشينش نشست. کريستوفر مرتبا به ساعتش نگاه مي‌کرد و منتظر بود تا ثانيه‌ها هر چه زودتر سپري شوند. ساعت 12:01 دقيقه که شد، جوان در حالي که دستکش به دست داشت و کلاه اسکي روي سرش گذاشته بود، از خودرواش پياده شد. ظاهرش بسيار عجيب بود و از تفنگي که در دست داشت، معلوم بود که مي‌خواهد از بانک سرقت کند. از اين رو يکي از کارمندان بانک وقتي ديد او در حال نزديک شدن به بانک است، سريعا گوشي تلفن را برداشت و با پليس ايالت پنسيلوانيا تماس گرفت. کريستوفر به در بانک که نزديک شد، خواست وارد شود اما نکته جالب اينجا بود که در بانک باز نمي‌شد و وقتي چشمش به کاغذي که روي در بانک چسبانده شده بود، افتاد، چشمانش از تعجب گرد شده؛ چراکه او بعد از ساعت اداري دست به سرقت زده بود و حتي پيش از دزدي به خودش زحمت نداده بود که ساعات باز بودن بانک را چک کند. با رسيدن ماموران، هرچند دزد بي هوش و حواس پا به فرار گذاشت اما هنوز به در پارکينگ نرسيده، به اتهام حمل غير قانوني اسلحه و اقدام به دزدي دستگير شد.

 

دزد و قهرمان شمشير بازي!
ويرجين اوجلاکي 23 ساله - قهرمان شمشير بازي المپيک اهل گرجستان- در حال تمرين کردن و شمشير زدن بود که ناگهان چشمش از پنجره خانه به حياط افتاد. او مرد غريبه‌اي را ديد که يواشکي در حال وارد شدن به خانه است. پال ناگي بي خبر از اينکه به کجا آمده، به آرامي در حال باز کردن در خانه شمشيرباز بود که ناگهان تيغ بلند و تيزي را مقابل خود مشاهده کرد و چند ثانيه‌اي بيشتر طول نکشيد که با يک حرکت سريع قهرمان المپيک سارق 43 ساله به سينه ديوار چسبيد و وقتي شمشير را روي گلويش ديد، ديگر جرات نکرد که يک لحظه هم تکان بخورد. اوجلاکي با يک دست شمشير را زير گردن دزد گرفته بود و با دست ديگر، شماره پليس را گرفت و 20 دقيقه بعد پليس به محل حادثه رسيد و دزد بخت برگشته را دستگير کرد. جالب اينجاست که صاحبخانه درباره دستگيري سارق گفت: «من با ديدن دزد اصلا نترسيدم. از آنجايي که هفته بعد مسابقه دارم تمرين خوبي با سارق خانه ام داشتم.»

 

دزدي از باشگاه کاراته‌کاها

کريستين گاراس، از قهرمانان کاراته در سال 2008 تصميم گرفت تا قسمتي از محل زندگي‌اش را تبديل به باشگاه ورزشي کند و از اين رو تمام کاراته کاهايي که کمربند مشکي داشتند، به باشگاه ورزشي گاراس آمدند که در آنجا تمرين کنند. تا اينکه يک روز دزد بخت برگشته‌اي که از همه‌جا بي‌خبر بود و نمي‌دانست که صاحب اين باشگاه کيست و چه کساني در آنجا ورزش مي‌کنند، مخفيانه وارد ساختمان شد. دزد دقيقا زماني دست به دزدي زده بود که همه مردها در حال تمرين بودند. البته او اصلا به اينکه تا چه اندازه خطر کرده، هيچ توجهي نداشت و بعد از دزديدن يک لپ تاپ، دو دوربين ديجيتال و تعدادي ديگر از اشياي باارزش داخل باشگاه خواست فرار کند که ناگهان گاراس با ديدن غريبه ساک به دست شستش خبردار شد که از باشگاهش سرقت شده و از اين رو بدون معطلي به طرف غريبه حمله کرد. وقتي صداي داد و بيداد در باشگاه پيچيد، بقيه مردها هم از ماجرا خبردار شدند و دزد بيچاره وقتي ديد که چندين مرد کاراته‌کا با کمربند مشکي به طرفش مي‌دوند، اشياي مسروقه‌اش را همان جا رها کرد و خواست پا به فرار بگذارد که از بخت بد تا مي‌توانست کتک خورد و تا رسيدن پليس دست بسته او را نگه داشتند. وقتي پليس به باشگاه ورزشي گاراس رسيد، او رو به ماموران کرد و گفت: «فکر نمي‌کنم که اين دزد بعد از اين خيال سرقت به سرش بزند؛ چرا که امروز خيلي ترسيده بود.»

 

الو... پول توي صندوق هست؟

سال 2008 صندوقداري از يکي از فروشگاه‌هاي شهر اونتاريو به خاطر تلفن مشکوکي که به او شده بود، با پليس تماس گرفت و کمک خواست. چند دقيقه پيش از اين تماس، دانيل گلين 40 ساله با فروشگاهي که سوزان سيمسون در آن به عنوان صندوقدار کار مي‌کرد، تماس گرفت و از او پرسيد که آيا در صندوق به اندازه کافي پول هست که او براي دزدي به آنجا بيايد يا نه؟ و با اين تلفن مشکوک سوزان که به شدت ترسيده بود، بدون معطلي ماموران را در جريان گذاشت و طولي نکشيد که يک ماشين پليس جلوي در فروشگاه توقف کرد. گلين در حال نزديک شدن به فروشگاه بود که يکي از ماموران به او مشکوک شد و دستگيرش کرد. در جريان بازجويي‌ها معلوم شد که مظنون دستگير شده، همان مردي است که تلفني از صندوقدار سراغ مقدار پول‌هاي موجود در صندوق را گرفته بود. جالب اينجاست که دانيل گلين پيش از اين هم دو بار ديگر با همين روش دست به دزدي زده و البته موفق هم شده بود؛ البته اين فکر بکرش بالاخره او را به دام انداخت.

 

دزد و پيرزن شجاع

ساعت سه صبح بود که هتي مايرز 95 ساله اهل اوکلاهاما با صداي شکسته شدن شيشه در ناگهان از خواب پريد. به نظر مي‌رسيد که يک نفر به عمد شيشه را شکسته. با صداهايي که به گوش مي‌رسيد، پيرزن مطمئن شد که پاي يک دزد در ميان است. او که تنها زندگي مي‌کرد، خيلي ترسيده بود و نمي‌دانست بايد چه کار کند. همان طور که در تخت نشسته بود، به اطرافش نگاه کرد و چشمش به پيچ‌گوشتي کنار پنجره افتاد. آن را برداشت و سريع از جايش بلند شد و به طرف در رفت. به محض اينکه هتي از پله‌ها پايين آمد، اولين چيزي را که ديد دست‌هاي رابرت هارسلي بود که هنوز تلاش مي‌کرد از بيرون در را باز کند. در همين موقع مادر بزرگ 95 ساله بدون اينکه ثانيه‌اي معطل کند به طرف دزد رفت و پيچ گوشتي را محکم به دست او که به دستگيره چسبيده بود، فرو کرد. صداي فرياد هارسلي 46 ساله در سکوت نيمه شب تمام محله را پر کرد و پيرزن تنها به يک ضربه رضايت نداد و چندين بار با پيچ‌گوشي ضربه‌هاي محکمي به دست هارسلي بيچاره زد و از ترس اينکه فرار نکند، همان‌طور که به دزد حمله مي‌کرد، فرياد مي‌کشيد و کمک مي‌خواست. وقتي پليس به محل حادثه رسيد، دست‌ها و ساعد رابرت هارسلي غرق در خون بود. به اين ترتيب حمله پيرزن شجاع باعث دستگيري دزد خانه‌اش شد. هارسلي در دادگاه به جرم سرقت درجه يک به زندان محکوم شد.

 

دزد خواب آلود

مارتين استيونز براي چند مورد دزدي تحت تعقيب بود؛ اما او هر بار از دست قانون فرار مي‌کرد تا اينکه يک روز بعد از دزديدن پول و جواهرات بسيار ، تصميم گرفت به خاطر اين موفقيت براي خودش جشن بگيرد. بعد از اينکه با پول‌هاي دزدي خوراکي‌هاي گران‌قيمت خريد و همه آنها را نوش جان کرد، پشت فرمان ماشين، بي خبر از اينکه چه سرنوشتي در انتظارش است خوابش برد. عابراني که از کنار ماشين مارتين رد مي‌شدند با ديدن مردي که در خودرويش به خواب رفته، نگران شده و پليس را در جريان گذاشتند. تا اينکه ماشين پليس کنار خودروي سارق متوقف شد. دزد هنوز در خواب بود و نمي‌دانست که خوابيدنش چه ماجراهايي را رقم زده است. دو مامور پليس به طرف ماشين مورد نظر رفته و او را از خواب بيدار کردند. سارق جواهرات وقتي چشم هايش را باز کرد، نمي‌توانست آنچه را مي‌بيند، باور کند. دو مامور پليس بالاي سر او ايستاده بودند. ناگهان مارتين به ياد اموال مسروقه‌اي که در ماشين داشت افتاد. ماموران از او خواستند تا کارت شناسايي‌اش را نشان دهد و وقتي از هويت او مطلع شدند باورشان نمي‌شد که يکي از سارقان تحت تعقيب را به همين راحتي دستگير کرده اند.

 

هويت من اين است

تا به حال شنيده‌‌ايد که يک سارق اسم خود را در صحنه جرم بنويسد؟ پيتر آديسون زماني که براي دزدي وارد ساختمان اردوي کودکان شد، تنها به خاطر همين يک اشتباه احمقانه دستگير شد. بعد از اينکه گزارش دزدي از ساختمان اردوي کودکان در شهر چشير انگلستان به دست پليس رسيد، گاريس وود - کارآگاهي که براي بررسي اين موضوع و پيدا کردن سارق به محل مورد نظر اعزام شده بود- به دقت شروع به بازرسي از محل کرد تا سرنخي از دزد به دست آورد که ناگهان چشمش به نوشته بالاي پوستري افتاد که به ديوار چسبيده بود. با ماژيک سياه رنگي روي ديوار نوشته شده بود «پيتر آديسون اينجا بود» و اين، اولين سرنخ از سارق فراري بود. کارآگاه وود وقتي اسم مورد نظر را وارد رايانه کرد، پرونده‌اي با همين نام به دست آورد و به راحتي توانست دزد 18 ساله را دستگير کند. جالب اينجاست که جوان سارق نام گروهش را هم روي ديوار نوشته بود و همين باعث شد تا يک باند از جوانان سارق انگليسي دستگير و متلاشي شود.

 

حضور در دادگاه با ماشين دزدي

جونز کوپر 37 ساله به اتهام دزديدن خودرو پورشه کاريرا به ارزش 125 هزار دلار، به دادگاه اظهار شد تا به پرونده‌اش رسيدگي شود. روز دادگاه او سوار بر ماشين لکسوس اس يو وي جلوي در دادگاه که رسيد، توقف کرد و بعد از پارک خودرو، در حالي که سوئيچ آن را در دست داشت از ماشين پياده شد. همه او را با تعجب نگاه مي‌کردند، چرا که تيپ و قيافه جونز کاملا مثل اهالي سانفرانسيسکو بود. چند سگ داخل ماشين او بود و هنگامي که جونز خواست پياده شود، بدون اينکه توجهي به سگ‌ها بکند، در را بست و به طرف دادگاه رفت. اين رفتار جونز شک پليس را برانگيخت و از آنجايي که او در دزدي خودرو سابقه داشت و دادگاهي هم که قرار بود در آن شرکت کند، براي رسيدگي به يکي از پرونده‌هاي دزدي‌اش بود، مشخصات خودروي لکسوس مورد بررسي قرار گرفت. وقتي ثابت شد که خودروي جونز مسروقه است، ديگر هيچ شکي براي متهم بودن او وجود نداشت.

 

ماسک ماژيکي

ريکي لي کاليچون 45 ساله از اهالي اينديانا بود که گاه و بيگاه براي تفريح دست به دزدي مي‌زد. يک روز فکر احمقانه‌اي به سر کاليچون زد. او ماژيک مشکي را گرفت و شروع به کشيدن آن روي سر و صورتش کرد. بعد شمشيري را که در خانه‌اش بود، در دست گرفت و به سراغ همسايه‌اش رفت و بي‌آنکه در بزند، وارد خانه شد و شروع به تهديد کردن اعضاي خانواده همسايه کرد. صداي داد و فرياد چند مرد از بيرون خانه به گوش مي‌رسيد. عابراني که در حال گذر از آنجا بودند با شنيدن صدا فورا پليس را در جريان گذاشتند و وقتي ماموران پليس وارد خانه مورد نظر شدند، کاليچون بين پله‌هاي طبقه اول و دوم - در حالي که اموال مسروقه را زير بغلش زده بود- شمشير به دست از پله‌ها پايين مي‌آمد که ناگهان با ديدن ماموران خواست دوباره به طبقه بالا برود که يک پليس ديگر پشت سرش سبز شد و بالاخره به دام افتاد.

 

دزدي در شومينه

فرانک مولار از جمله دزدهاي باسابقه کاليفرنيا بود که گاه و بيگاه دستگير مي‌شد و پس از گذراندن دوران حبس، دوباره دست به دزدي مي‌زد. يک روز فرانک تصميم گرفت از يک خانه سرقت کند. او نقشه دقيق و حساب شده‌اي کشيد و پيش خودش فکر کرد اگر از شومينه وارد شود، به راحتي و بدون هيچ سر و صدايي مي‌تواند وارد ساختمان مورد نظر شود. مولار بعد از اينکه دزدکي به پشت بام خانه رفت، سرش را داخل لوله شومينه کرد و دست‌هايش را به اطراف ديوار گرفت و بعد سعي کرد تا تمام بدنش را وارد لوله کند. او آهسته آهسته پايين آمد و درست وقتي سرش از شومينه بيرون آمد و توانست اتاق پذيرايي را ببيند، تمام بدنش داخل لوله گير کرد و ديگر نتوانست تکان بخورد. افراد حاضر در خانه به محض ديدن مولار، با پليس تماس گرفتند و دزد بيچاره بار ديگر دستگير شد.

موش مردگي هنگام دزدي

در يکي از نيمه‌هاي شب سال 2008 اهالي يکي از محله‌هاي بورجاست - شهر کوچکي خارج از والنسيا در اسپانيا- صداي باز و بسته کردن در مغازه‌اي را شنيدند. آن موقع شب بسيار عجيب بود که صاحب مغازه بخواهد وارد آنجا شود، از اين رو همسايه‌ها که حسابي به ماجرا مشکوک شده بودند، پليس را در جريان گذاشتند و چند دقيقه‌اي طول نکشيد که ماموران پليس به همراه صاحب مغازه در محل مورد نظر حاضر شدند. يکي از مامورها پيش از اينکه در مغازه باز شود، نور چراغ قوه‌اش را از شيشه ويترين به داخل انداخت و ناگهان صورت مردي را ديد که مخفيانه خم شده و در حال نگاه کردن به بيرون و افرادي است که دور مغازه جمع شده‌اند. دزد با ديدن ماموران از در پشتي مغازه پا به فرار گذاشت و مستقيم به طرف سالن برگزاري مراسم تشييع رفت و در تابوتي که آنجا بود، دراز کشيد و خودش را به مردن زد. ماموران وارد سالن مراسم که شدند، همه جا را خوب به دقت بازرسي کردند و يک پليس آرام آرام به سمت تابوتي که از دور به نظر مي‌رسيد جنازه‌اي در آن باشد، رفت. به تابوت نزديک شد و وقتي داخلش را ديد با ديدن جنازه بسيار تعجب کرد زيرا مرده‌اي که در تابوت دراز کشيده بود، لباس کهنه به تن داشت و نفس مي‌کشيد. دزد باهوش فکر مي‌کرد که با اين کار مي‌تواند از دست قانون فرار کند، اما اشتباه مي‌کرد و بعد از دستگيري تنها ارفاقي که به او شد، اين بود که مقامات مسوول نام او را فاش نکردند تا مبادا کسي اين دزد احمق را بشناسد.

 

دزدي که پايش سر خورد

ژانويه سال 2008 بود و همه فروشگاه‌هاي ميشيگان بسيار شلوغ بودند و همين، فرصت خوبي براي سارقان فروشگاه‌ها ايجاد مي‌کرد که هر چه دلشان مي‌خواهد به جيب بزنند. فروشگاه وسترن ميشيگان از گزينه‌هاي خوب براي دزدها بود و از اين رو در نهم ماه ژانويه جرالد اندرسون که معمولا در شلوغي‌ها به دزدي مي‌رفت، وارد فروشگاه شد. چرخي زد و در ميان وسايل فروشگاه چند چاقوي شکار که 300 دلار قيمت داشتند، نظرش را بسيار جلب کرده بود. جرالد بعد از اينکه مطمئن شد هيچ‌کس متوجه او نيست، چاقوها را برداشت و آنها را زير لباسش پنهان کرد و به طرف در خروجي حرکت کرد. اما در همين هنگام جرالد متوجه شد که يک نفر او را صدا مي‌زند و شستش خبردار شد که مامور فروشگاه به او مشکوک شده. قدم هايش را تند کرد تا هر چه زودتر از فروشگاه خارج شود که ناگهان پاهايش سر خورد و محکم به زمين خورد. از آنجايي که اين سارق نگون بخت چاقو‌ها را زير پيراهنش پنهان کرده بود، وقتي زمين خورد، تيغ تيز چاقوها در شکمش فرو رفت. دورتا دور سارق پر بود از آدم‌هايي که با تعجب او را نگاه مي‌کردند و وقتي نگهبان پيراهن او را بالا زد، همه ماجرا روشن شد و به اين ترتيب سارق بخت برگشته را که البته متهم شناخته شد، براي مداوا به بيمارستان منتقل کردند.

منبع: همشهري سر نخ