قادر آشنا که هم جنگ و هم اسارت را تجربه کرده بود تلاش کرد در مدت یک سال مدیریتش آرامش را به تئاتر بازگرداند. اگرچه در این مدت بعضی تغییرات یا انتصابهای او مانند جابجایی رییس تئاتر شهر و دبیر جشنواره فجر و ... موجب نارضایتیهایی هم شد اما فعالیتهای او در زمینه تکمیل و اصلاح آیین نامه شورای نظارت و تلاش وی در اجرای مصوبات شورای عالی انقلاب فرهنگی و اقداماتی از این دست موجب بازگشت آرامش به جامعه رخوت زده و طوفان خورده تئاتر شد.
با این اوصاف بعد از انتخابات ریاستجمهوری و نشستن جنتی برمسند وزارت ارشاد ، معاون هنری او علی مرادخانی آنقدر کند به انتخاب مدیرانش پرداخت که عملا یکی دو ماه آخر دوره آشنا هم دوباره کرختی و سستی ناشی از انتظار برای رفتن، بهجان تئاتر افتاد. از آن پس هم بهدنبال انتقادات زیاد و فشارهای فراوان اهالی تئاتر و رسانهها، در نهایت مرادخانی درآستانه جشنواره تئاتر دست بهکار شد و حسین طاهری را بهعنوان مدیر اداره کل هنرهای نمایشی برگزید.
انتخابی پر از شک و تردید که باعث انتقادهای زیادی شد. انتقادهایی که باعثش قرار گرفتن یک تهیهکننده تلویزیون در مسند مدیریت تئاتر بود. عجیب اینکه در همین ایام یک مدیر تئاتری با سابقه بهنام حسین مسافرآستانه بهعنوان رییس موسسه هنرهای تصویری برگزیده شد. این بیسلیقگی در انتخاب حوزه مدیریت مدیران از همان آغاز موجب شد تا نگاه خوشبینانهای به این حوزهها وجود نداشتهباشد.
چندماه بعد و بهدنبال اتفاقاتی که در حوزه تئاتر افتاد انتقادها زیادتر شد. بعضی تئاتریها مثل محمد یعقوبی، محمدرحمانیان و ...که از دوستان مرادخانی بودند بیش از دیگران اجرا گرفتند.آنقدر که یکیپس از دیگری نمایش اجرا میکردند. آنهم در شرایطی که ماهها حتی سالها نوبت اجرا به بعضیها نمیافتاد. همه اینها نیز در شرایطی بود که طاهری یا مخالف این توزیع ناعادلانه اجراها بود و یا حتی درمواردی بیاطلاع بود از این آشفته بازار و جایگزینی رابطه بهجای ضابطه. با این احوال مرادخانی همین رویه را آنقدر ادامهداد که صدای بسیاری از اهالی تئاتر و ازجمله قطبالدین صادقی هم درآمد و در یادداشتی رحمانیان و محمدیعقوبی را خطاب قرار داد و نوشت :
«یکی از بیتدبیریهای مدیران تازه که سرچشمه ناامیدیهای روزافزون جامعه تئاتری ما در ماههای اخیر شده است، تبعیض آشکار و بیعدالتی بسیار تلخی است که در توزیع بودجه و امکانات محدود تالارهای اندک تهران صورت میگیرد. بهطوری که چند سوگلی با روابط، مناسبات و دوستان خاصی که دارند سکاندار اصلی و ساکنان همیشگی چند سالن محدود تهران شدهاند و صدها گروه با خشم و ناباوری از دور نظارهگر این بلبشو ناشی از مدیریت پر از انحصار و اشتباه و ندانمکاری هستند؛ مدیریتی که نه جامعیت در نگاه دارد و نه بلوغ در اندیشه! و همه اینها شاید ناشی از تداخل ناصواب امر فرهنگ با ایدئولوژی است که در «جامعه دانایی» کشورهای مترقی جهان، از تداخل آنها، بهعنوان یک اصل بزرگ، همیشه پرهیز میکنند!
در اینجا ذکر چند نمونه خالی از لطف نخواهد بود :
1-چند سالی است تالار فردوسی (از روز تاسیس آن) به طور مادامالعمر، ملک طلق یک نفر و آثار او شده است.
2-دیگری تا شب عید دو ماه در تماشاخانه ایرانشهر نمایشی بر صحنه داشت و بلافاصله (استراحت نکرده) از فروردین به مدت دو ماه در سالن اصلی تئاتر شهر نمایشی دیگر به صحنه برد..
3-و کارگردان دیگری که به ظاهر ساکن آلمان است اما هماکنون به طور همزمان هم در تئاتر فرهنگسرای نیاوران نمایش «سیستم گرون هلم» را بر صحنه دارد و هم در سالن سایه نمایش «پوزه چرمی» را.
4-سومی که در دو ماه بهار امسال در سالن اصلی فرهنگسرای نیاوران، نهتنها نمایشی تکراری (خشکسالی و دروغ) را به صحنه برد، بلکه بلافاصله کاری دیگر در همان سالن به اجرا گذاشت (بیست و پنج)! و تازه به این هم بسنده نکرد و به طور همزمان در تالار چهارسوی تئاتر شهر (هیولاخوانی) و در تماشاخانه ایرانشهر نمایش تکراری (دل سنگ) را به صحنه برد یعنی ایشان هماکنون و به طور همزمان سه سالن عمده تئاتر تهران را اشغال کرده و با یک گروه، سه نمایش جداگانه در یک زمان بر صحنه دارد!
- مورد چهارم که از همه منحصر بهفردتر است، داستان آدمی است که اصرار عجیبی دارد خود را مانند چهرههای سیاسی – تاریخی آرایش کند اما مجموعه آثارش در یک تبعید ذهنی خودخواسته، ملغمهیی است از نمایشهای تخیلی عربی و رمانهای خارجی! ایشان از دهه فجر تاکنون، در فاصله پنج ماه، در پنج سالن، پنج نمایش به صحنه برده است: یعنی علاوه بر آن که نویسنده و کارگردان میانپردههای مراسم اختتامیه جشنواره فجر بود، در تالارحافظ (آرش ساد)، در تالار وحدت (روزهای آخر اسفند) و هماینک در سالن اصلی تئاتر شهر نمایش (ترانههای محلی) را اجرا میکند. علاوه بر اینها اثری هم در بهار امسال در (تالار حرکت) به نمایش گذاشت و اخیرا هم در فرهنگسرای نیاوران و سالن اصلی تئاتر شهر دو «نمایشنامهخوانی» داشتهاند. جسارتا پیشنهاد نگارنده این سطور این است که در این یکی، دو ماه باقیمانده تابستان تا فرصت هست، مدیران محترم هنری مقدمات چند کار نمایشی همزمان در تالارهای سنگلج، محراب، هنر و مولوی هم برایشان فراهم آورند تا خدای نکرده ایشان با خشم و حسرتی اپوزیسیونی دوباره ایران را ترک نکنند»
البته در همان زمان نیز تحلیلهای متفاوتی درباره این نحوه مواجهه مرادخانی با مدیر زیردستش بهوجود آمد که پرطرفدارترینش بر عامدانه بودن این کار مرادخانی صحه میگذاشت. این گروه مدعی بودند طاهری از همان آغاز هم مدیر انتخابی مرادخانی نبود و بر حسب اجبار یا لحاظ شرایط و . . . در آخرین لحظات حاضر شد او را به مجموعه معاونت هنری فراخواند. از سوی دیگر چون طاهری به این شیوه معترض بود، مرادخانی از همان آغاز ترکیب شخصیت مثبت و منفی را بهگونهای طراحی کرد که در رابطه اهالی نمایش با معاونت هنری و مرکز هنرهای نمایشی طاهری روزبهروز ناکارآمدتر جلوه کند و از سوی دیگر رابطه مرادخانی با هنرمندان بیشتر و بیشتر شود. در این روش هنرمندان برای گرفتن اجرا به طاهری مراجعه میکردند و چون با قاعده و امضا و نوبت مواجه میشدند بهسراغ مرادخانی میرفتند.از آن پس هم یک حاشیه نویسی یا توصیه کتبی یا شفاهی کافی بود تا طاهری چارهای جز نادیده گرفتن قانون نداشتهباشد. اما شاید این حفظ موقعیت از سوی طاهری بهقیمت تن دادن و دم نزدن ،موجب شد تا او مدیری غریبه و نامحرم در میان تئاتریها جلوهکند
او حتی وقتی تیرماه میان خبرنگارها آمد آنقدر کلیگویی کرد که صدای همه را درآورد و هیچ پاسخ قاطعی به هیچ سوالی نداد.
مرادخانی آنقدر زمینش را مرتب چیدهبود و طاهری آنقدر مراقب ازدست ندادن موقعیتش بود که حتی از کنار موارد بسیار نادر و عجیب هم به آرامی گذشت. وقتی مرضیه برومند به عنوان دبیرجشنواره عروسکی به مرادخانی نامه نوشت و گفت بهشرطی حاضر به ادامه کار است که با طاهری کاری نداشتهباشد و زیرنظر مستقیم مرادخانی کارکند، همه منتظر بودند تا اینبار دیگر طاهری محکم بایستد و قانون را اجرا کند.اما او اینبار هم خود را به نشنیدن زد و گفت خانم برومند برای من نامه ننوشته و آقای مرادخانی باید درمورد او تصمیم بگیرد( که در نهایت هم خواسته برومند انجام شد).
از سوی دیگر تعداد آثار مشکلدار و حاوی نکات غیراخلاقی و حرمت شکن در هیچ دورهای بهشدت دوره کنونی نبود. از نمایش شابعات و دورهمی بگیر تا ناگهان ... و تانگوی تخم مرغ داغ و ...که بعضا حتی دستگاه قضا را واداشت تا راسا وارد عمل شده و به توقیف بعضی نمایشها اقدام کند.
اما حالا دیگر آرام آرام از گوشه و کنار خبر میرسد که مرادخانی میخواهد آخرین استفاده را هم از این مدیر ساکت و راضی ببرد. او بعد از آنکه توانست با اتکا به دلبستگی طاهری به خدمت در این حوزه خط شخصیت خوب و بد را بچیند و پررنگ کند، حالا و بعد از آنکه دیگر این شیوه جواب نمیدهد میخواهد بهدنبال شدت گرفتن انتقادات از معاونت هنری، طاهری را برکنار کند و با برکناری او حاشیه امن موقتی را برای معاونت هنری ابجاد کند.
* محمدرضا پارسا