در عمليات خيبر به ما اجازه نمي‌دادند سوار قايق شويم و به جزاير برويم. استدلال‌شان اين بود كه بايد نيروها و پشتيباني را انتقال بدهيم و حضور شما خيلي واجب نيست. من كه نمي‌خواستم ثبت لحظات تاريخي را از دست بدهم، از يك سكاندار قايق اجازه گرفتم تا عكسش را بيندازم.

گروه جهاد و مقاومت مشرق - وقتي كه سعيد حاجي‌خاني مثل خيلي از رزمندگان دفاع مقدس بعد از پذيرش قطعنامه و برقراري آتش‌بس راهي شهر و ديارش شد، غير از آنچه در ذهن و خاطره داشت، 10 هزار فريم عكس نيز با خود آورده بود. حالا از آن همه تصاوير كه خودش از موضوع كلي آنها با عنوان «زندگي به تمام معنا در جنگ» ياد مي‌كند، 130 تصوير انتخاب شده‌اند تا در كتابي با نام «قاب شيدايي» منتشر شوند. غير از اين كتاب و عكس‌هاي ارزشمندي كه در آن وجود دارد، خود حاجي‌خاني با چندين سال حضور در مناطق عملياتي و عهده‌دار بودن سمت‌هايي چون معاونت هنري واحد تبليغات قرارگاه خاتم‌الانبيا(ص) آن قدر گفته و ناگفته داشت كه دقايقي همكلامش شويم و ماحصل اين گفت و شنود گرم و صميمي را تقديم‌تان كنيم.
 
از چه زماني احساس كرديد به عكاسي علاقه داريد و دست به دوربين شديد؟
 
سال 1339 كه پدرم مجوز آتليه عكاسي را گرفته بود، هنوز سه، چهار سال به تولد من زمان باقي مانده بود، بنابراين از وقتي كه خودم را شناختم، با حرفه پدر آشنا شدم و همين طور ادامه دادم تا اينكه دست روزگار ما را به تحولات انقلاب و بعد جنگ كشاند. طوري كه در بحبوحه تظاهرات انقلابي در مقابل دانشگاه تهران، توانستم عكس‌ها و فيلم‌هاي خوبي تهيه كنم و تعدادي از اين عكس‌ها نيز در كتاب قاب شيدايي منتشر شده‌اند.
 
چطور كارتان به جبهه و عكاسي در دفاع مقدس كشيد؟
 
وقتي انقلاب به پيروزي رسيد و سپاه تشكيل شد، من از سال 60 به اين نهاد انقلابي رفتم تا بهتر بتوانم خدمت كنم. از سال 60 هم سعادت حضور در جبهه‌ها را يافتم و چون از هنر عكاسي بهره داشتم، كمي بعد مسئول سمعي و بصري واحد تبليغات لشكر علي بن ابيطالب(ع) شدم. يك‌بار كه در لشكر داشتم به بچه‌ها عكاسي ياد مي‌دادم، ‌سردار آسودي كه مسئوليت تبليغات لشكر را برعهده داشت، من را ديده و با سردار نيكخواه كه مسئول تبليغات قرارگاه خاتم(ص) بود، صحبت مي‌كند. چند روز بعد هم سردار نيكخواه به لشكر آمد و از من دعوت كردند كه بخش توليد هنري قرارگاه خاتم را برعهده بگيرم. اين بخش زيرمجموعه‌هايي چون تئاتر، فيلم، عكس و سرود داشت. از آن زمان هم در مسئوليتي كه داشتم فعاليت مي‌كردم و هم عكاسي را با جديت بيشتري دنبال كردم.
 
در زمان جنگ شايد خيلي‌ها دوربيني به دست مي‌گرفتند و از همرزمان‌شان عكس يادگاري مي‌انداختند، فرق كار شما با ساير عكاسان چه بود؟
 
بودند كساني كه براي دل خودشان دوربين به دست مي‌گرفتند و دلي كار مي‌كردند، اما اين افراد
علاوه بر اينكه شايد اصول عكاسي اعم از زاويه ديد، نور، كادربندي و مسائلي از اين دست را رعايت نمي‌كردند، بيشتر توجه‌شان به عكس‌هاي دسته جمعي و همان يادگاري بود، اين عكس‌ها در نوع خودشان جالب هستند، اما به نوعي دست بردن در صحنه است. در حالي كه عكاس مستند‌نگار جنگ مترصد فرصت بود تا لحظات ناب را شكار كند. شيوه و موضوع خاصي را براي خودش در نظر بگيرد و طبق آن اصول پيش برود.
 
خود شما چه سبك يا موضوعي را براي عكاسي انتخاب كرده بوديد؟
 
من سعي مي‌كردم نگاه بي‌طرفانه‌اي نسبت به اتفاقات داشته باشم و حدالامكان چيزي را تغيير ندهم. مثلاً وقتي توپي شليك مي‌شد و رزمندگان واكنشي نشان مي‌دادند، سعي مي‌كردم اين واكنش طبيعي را عيناً ثبت كنم. يا لحظه شليك يك موشك يا دعا خواندن رزمندگان در درون سنگر، نماز و غذا خوردن و هر چيزي كه نشان از زندگي در جنگ باشد، را مورد توجه قرار مي‌دادم. خيلي از بچه‌ها به من مي‌گفتند تو يك طرفه عكس نمي‌اندازي، يعني اين طور نيست كه بخواهي جانبداري از طرف خودي بكني و حرف‌شان هم درست بود. من سعي مي‌كردم حالات طبيعي را نشان بدهم و از جهت‌دهي به عكس‌ها پرهيز مي‌كردم و با انتخاب موضوعات و رفتارهاي روزمره در جبهه‌ها، سعي مي‌كردم زندگي به تمام معنا در جنگ را به تصوير بكشم.
 
به كتاب قاب شيدايي بپردازيم، در خصوص اين كتاب بگوييد. ماحصل چند سال عكاسي است؟
 
اين كتاب از زمان مبارزات انقلابي كه بنده عكس‌هايي از آن دوران دارم تا مقاطع مختلف جنگ تصاوير متنوعي دارد. من حدود 10 هزار فريم عكس انقلاب و جنگ دارم كه بعد از اتمام دفاع مقدس براي اينكه بهتر از آن نگهداري شود، همه را به انجمن عكاسان انقلاب و دفاع مقدس دادم. از حدود دو سال پيش چون آقاي ميرهاشمي پيشنهاد دادند كه تعدادي از اين عكس‌ها را در يك مجموعه گردآوري و نشر دهيم. با همكاري بنياد حفظ آثار و بعد از دوسال تلاش كتاب قاب شيدايي با حدود 130 عكس گلچين شده از مجموعه عكس‌هايم در 168 صفحه آماده بهره‌برداري است و ان‌‌شاءالله در دي‌ماه منتشر مي‌شود. در اين كتاب از راز و نياز رزمندگان گرفته تا ورزش و عمليات و خوردن غذاي گرم و... تصاوير متنوعي وجود دارد.
 
خود شما چه عكسي را از ميان مجموعه تصاويرتان مي‌پسنديد؟
 
موارد كه بسيارند اما عكسي دارم از وجود كتابخانه در منطقه جنگي كه به نظرم براي بيننده هم جالب باشد. اينكه رزمندگان در شرايط جنگي كتاب به امانت مي‌گرفتند و از مطالعه حتي در شرايط جنگي بهره مي‌بردند، حس خوبي القا مي‌كند. يا لحظاتي كه چند رزمنده در سنگرهاي‌شان مشغول دعا بودند، از جمله تصاوير ماندگاري است كه حالت معنوي آنها را به شكل طبيعي به تصوير كشيده است.
 
لحظات شهادت را هم به ثبت رسانده‌ايد؟
 
يك بار در عمليات الي‌بيت‌المقدس توجهم به دو رزمنده جلب شد كه كنار هم نماز مي‌خواندند. خواستم از آنها عكسي بيندازم. اما در همين لحظه گلوله خمپاره‌اي بين‌شان منفجر شد و بعد از خوابيدن گرد و خاك آن چه از آن‌ها باقي ماند اجساد متلاشي شده بود. به عنوان يك عكاس كه سعي مي‌كند دقت نظر و ريزبيني داشته باشد، اين صحنه برايم خيلي تكان‌دهنده بود. به هرحال آن لحظه از باقي مانده پيكر مطهر اين عزيزان تصاويري ثبت كردم. شايد نشود اين عكس‌ها را در جايي به نمايش گذاشت اما براي خودم خيلي باارزش است. آن دو شهيد نمازشان را با پرواز روح‌شان به ملكوت پيوند دادند.
 
عكاسي در جبهه تنها بعد تبليغاتي داشت يا استفاده‌هاي ديگري هم مي‌شد؟
 
اتفاقاً وقتي كه شهيد حسن باقري به شهادت رسيد، به ما خبر دادند كه فرمانده وقت سپاه گفته بايد از حضور فرماندهان در خطوط مقدم جلوگيري شود. بنابراين از ما خواستند تا به اتفاق نيروهاي اطلاعات ـ عمليات به خطوط مقدم برويم و با ثبت تصاوير و فيلم موقعيت‌دشمن را شناسايي كنيم. لذا تا جايي پيش رفتيم كه به چند متري نيروهاي عراقي رسيديم. تصاويري برداشتيم و خدمت آقاي رضايي و شهيد صياد شيرازي در قرارگاه خاتم رسانديم. اين كار چند بار ديگر هم تكرار شد.
 
چه خاطره به ياد ماندني از جبهه‌ها داريد؟
 
در عمليات خيبر به ما اجازه نمي‌دادند سوار قايق شويم و به جزاير برويم. استدلال‌شان اين بود كه بايد نيروها و پشتيباني را انتقال بدهيم و حضور شما خيلي واجب نيست. من كه نمي‌خواستم ثبت لحظات تاريخي را از دست بدهم، از يك سكاندار قايق اجازه گرفتم تا عكسش را بيندازم. گفت اشكال ندارد بينداز. بعد گفتم حالا بيايم از توي قايق عكس بگيرم. قبول كرد و پايم كه به قايق رسيد ديگر پياده نشدم! طرح دوستي ريختيم و قرار شد كه در نيزارهاي هور و هنگام حركت هم عكس بيندازم و كمي بعد داخل جزاير مجنون بوديم!
منبع : روزنامه جوان /عليرضا محمدي