کد خبر 374193
تاریخ انتشار: ۴ دی ۱۳۹۳ - ۱۳:۴۶

اين روزها که بحث هسته اي بسيار داغ است، نام جان کري را زياد مي شنويم. اما شايد کمتر کسي بداند او از سرطان رنج مي برده و توانسته آن را شکست دهد.


به گزارش مشرق، اين مطلب،بخشي از گفت وگويي است که با او چندي پيش در مجله «کپينگ ويث کنسِر» انجام شده است و روزنامه شرق آن را منتشر کرده است.

تشخيص بيماري، روابط شما و خانواده تان را تغيير داد؟
پيش از اينکه اين بيماري در من تشخيص داده شود و درمان شوم، رابطه نزديکي با خانواده و دوستان داشتم اما فکر مي کنم اين تجربه باعث شد که قدرشان را بيشتر بدانم و خوشبختانه آنها هم همينطور. در تمام اين دوره، خانواده و دوستانم صددرصد پشتيبانم بودند و هميشه از آنها متشکر خواهم بود. حتي به طرق مختلفي باعث شد که به دخترانم و همسرم ترسا نسبت به قبل از تشخيص بيماري نزديک تر شوم. در هرقدم از اين سفر مرا همراهي کردند و اين باعث شد به عنوان يک خانواده امتحان شويم. اين جنگي بود که همه ما با آن روبه رو بوديم.

سرطان نگاهتان را به شغلتان، عوض کرده است؟
البته که نگاهم را عوض کرد. اکثر ما که به اندازه کافي خوش اقبال بوديم که سالم از ويتنام برگرديم، گفتيم: هرروز يک روز زيادي است. من ٣٥سال پيش، از اين روزهاي اضافي استفاده کردم تا به آن جنگ خاتمه دهم. متوجه شدم که وظيفه اي دارم که جلو ديگران را از کشته شدن بگيرم. من بعد از سرطانم هم روزهاي اضافي دارم و از خشمم به اين بيماري استفاده مي کنم تا آنچه را که بايد انجام دهم: يک حامي باشم و به مبارزه ادامه دهم.

از زماني که سرطان گرفتيد، بيشترين چالشي که با آن روبه رو شديد چه بود؟ چگونه بر آن غلبه کرديد؟
مي دانيد در سن من چالش هاي بسياري وجود دارد. شما دوستان و خانواده تان را به خاطر بيماري و مرگ از دست مي دهيد. در مورد من، اينکه يک انتخاباتي که خيلي احتمال پيروزي داشتم را باختم. اين روشي که نفسم را بريد تا چيزي ياد بگيرم، روش مورد علاقه ام در به دست آوردن حکمت و دانش نيست، اما اتفاقي است در زندگي که دامنگيرتان مي شود، برايتان خواهم گفت. مجبور شدم که با نقاط ضعفم روبه رو شوم، بفهمم که چه اشتباهي کردم، گوش کنم و همچنين در مبارزه ام برايم يادآوري شد که چه چيزي اهميت دارد. فکر شکست برايم ممکن نبود، زندگي بعد از دوم نوامبر٢٠٠٤ براي پدري که بيدار مي شد اما هنوز براي فرزندانش مراقبت پزشکي فراهم نکرده بود، براي خانواده هايي که در «نيو اورلند» مجبور شدند به خاطر بالاآمدن آب به سقف خانه هايشان بروند، يا براي ارتشي در عراق که هرروز در وسط يک جنگ داخلي بيدار مي شدند، دشوار تر شده بود. احساس وظيفه مي کردم که ننشينم و از زخم هاي خودم مراقبت کنم و بلکه بلند شوم و براي آن مردم مبارزه کنم.

چه اولويت هايي را براي برنامه کاري و زندگي تان قرار داده ايد؟
هرروز به دليل مسايلي که در زندگي به آن اهميت مي دادم به مبارزه ادامه دهم، سياست را در عراق بهبود ببخشم، براي مردم بيمه اي درست کنم که بتوانند به آن تکيه کنند، محيط زيست را پاکسازي کنم و از پس مسووليتم در قبال تغيير جهاني آب وهوا برآيم. سرطان يکي از مسايل بزرگي است که به آن اهميت مي دهم. اين مساله اي شخصي است. من و دوستم سرطان گرفتيم و بهبود پيدا کرديم. پدرانمان خيلي خوش اقبال نبودند. سرطان پروستات، آنها را از ما گرفت. اما وقتي که درمان شديم، بيشتر وبيشتر آموختيم. آماري که من و دوستم که يک آفريقايي- آمريکايي است داريم بسيار مهم است. افراد آفريقايي- آمريکايي ٨٠درصد بيشتر از افراد سفيد پوست احتمال ابتلابه سرطان را دارند. بيشتر تحقيق کردم و متوجه شدم که درمان در آمريکا بين سياه پوستان و سفيد پوستان تفاوت غيرقابل قبولي دارد. اين براي من به عنوان کسي که از سرطان نجات يافته و سياستگذار است مساله مهمي است. همچنين براي من به عنوان يک پدر هم مساله است. دخترم «ونسا» سال آخر پزشکي است. برايم تکان دهنده است که چه اندازه زندگي و علاقه به بيمارانش بي ترديد تحت تاثير سيستم درماني اي که ما براي اين کشور انتخاب مي کنيم خواهد بود، يا اگر بگذاريم که وضع موجود ادامه پيدا کند، اين سيستمي خواهد بود که با ما مي ماند. براي همين است که از مبارزاتم دست بر نمي دارم.