به گزارش مشرق، ايسنا نوشت: رسانهها در ايران امروز با تنگناها و مشکلاتي چند دست به گريبان هستند؛ تنگناها و مشکلاتي که آنها را از پيامسازيها و پيامرسانيهاي «مطلوب» به مخاطبان بازميدارد؛ تأثيرگذاري و کارآمدي آنها را در جامعه، هدف ميگيرد؛ و مخاطبان را در صورت جلب توجه، از همراهي با آنها منصرف ميسازد. رسانههاي ما، جدا از کارکردها و ويژگيهاي منحصربهفرد خود، در دام اين تنگناها و مشکلات گرفتار شدهاند و براي رهايي، با آنها دست و پنجه نرم ميکنند؛ گرچه بسته به نوع رسانهها و دامنه دسترسي به مخاطبان، چهرههايي مختلف از آنها را به نمايش مي گذارند و سياستگذاران و برنامهريزان ارشد را به ارايه راهحلهاي شايسته و چارهانديشيهاي مناسب در مقابله با آنها فرا ميخوانند.
وي در ادامه اين مطلب آمده است: «سينما»، «راديو» و «تلويزيون» از جمله چنين رسانههايي به شمار ميآيند که بيش از ديگر رسانهها، در معرض آسيبهاي برخاسته از آن تنگناها و مشکلات قرار دارند و از آنها تأثير ميپذيرند. فيلمنامهنويسي در سينما، سردبيري و نمايشنامهنويسي در راديو و سريالنويسي در تلويزيون، جملگي از آسيبهايي در رنج و عذاب هستند که در تنگنا و مشکلي اساسي به نام «کمبود» نويسندگان رسانهشناس و «نبود» نويسندگي خلاق در رسانهها ريشه دارند.
منتقدي از جمله منتقدان نام آشناي سينماي ايران، اين سخن را دستمايه نگارش يادداشت نوروزي خود قرار داده است و به بهانه بررسي کارنامه سينماي ايران در سال 1389، درباره آن قلمفرسايي کرده است؛ چنانکه در فرازي از آن يادداشت، به «مشکل» فيلمنامه در فيلمهاي ديده شده جشنواره بيستونهم فجر اشاره و با نگاهي انتقادي، نکاتي شايان تأمل را به سياستگذاران و برنامهريزان ارشد سينما و ديگر رسانههاي فراگير در ايران امروز گوشزد ميکند. اين منتقد صاحبنام مينويسد:
«اما سينماي ايران همچنان مشکل فيلمنامه دارد؛ مشکل قصهگويي، مشکل اغتشاش در روايت، مشکل رفتن بر سر صحنه با ايدههاي چندخطي پرداختنشده و همچنين، مشکل غلبه محتوا بر تکنيک. همچنان سينماگران ما مي خواهند حرف بزنند، بدون اينکه به شيوههاي تازه براي بيان اين حرفها فکر کرده باشند و همچنان در پشت پيام، هدف و موضعگيري فيلمشان پنهان ميشوند تا ضعفهاي ساختاري و خطاهاي واضح بيانيشان را نپذيرند. نمي دانم چه روزي قرار است اين سوءتفاهم بزرگ حل شود؟!
دوستان! وقتي فيلمي ضعيف است، اصلاً ديگر پيامي در کار نيست که بشود با آن مخالفت کرد. وقتي ساختار متلاشي است، پيام زير آسيبهاي ناشي از آن ساختار نادرست دفن ميشود. باور کنيد سينما اول تکنيک است و بعد مضمون. هنر، اول شيوه بيان است و بعد پيام...
بديهي است که وقتي قرار است حرفهاي بزرگ بزنيد و ناشي هستيد، بيشتر واکنش ايجاد ميکنيد تا وقتي که قرار نيست حرف مهمي بزنيد. يک ملودرام ساده درباره قهر و آشتي يک زن و شوهر، اگر بد ساخته شود کسي را عصباني نميکند، ولي وقتي فيلمي درباره زندگي انبيا و اوليا، درباره مفاهيم مقدس ديني يا درباره موضوعات حساس ملي، بد ساخته شود و تلقي کودکانهاي از موضوع را به نمايش بگذارد، حق بدهيد تماشاگر عصباني شود، چون به آن مفاهيم دلبستگي دارد و شما به دلبستگياش لطمه زدهايد.»
مانيفر سپس با تمرکز بر رسانه راديو نوشته است: سياستگذاران و برنامهريزان ارشد صداي جمهوري اسلامي و ايستگاههاي راديويي مختلف آن در ايران امروز، بيش از ديگر دستاندرکاران در رسانههاي فراگير ميتوانند و بايد خود را مخاطب چنين سخناني انتقادي بدانند؛ چرا که راديو به عنوان «سينماي ذهن» مخاطبان، بيش از ديگر رسانهها، نيازمند بهرهگيري از توان نويسندگان رسانهشناس در طراحي، ساخت و ارايه روايتهاي رسانهيي اثربخش با جاذبهاي کارساز براي جلب توجه و همراهي مخاطبان در سپهر پررقابت رسانهيي جامعه است؛ جاذبهاي که بتواند با بسترسازي براي بروز و ظهور خلاقيتهاي مناسب نويسندگان در فرآيند نويسندگي، «حفظ مخاطبان فعلي و جذب مخاطبان جديد» را براي ايستگاههاي راديويي مختلف به ارمغان آورد و بنياني مستحکم را براي بالابردن ديوارهاي بناي اثربخش برنامهها فراهم سازد تا آنچه را که در انديشه و ذهن سياستگذاران و برنامهريزان ارشد قرار دارد و در دفترچههاي رنگارنگ سياستگذاريها و برنامهريزيها اعلام و منعکس ميشود، به درستي اجرا و برآورده شود.
اين کارشناس رسانه در مطلبش تاکيد کرده است: راديوهاي ما براي دستيابي به چنين چشماندازي مطلوب، گريزي از آن ندارند تا به «تحول» و تغييري متناسب در سازوکارهاي برنامهريزي و برنامهسازي خود دست زنند و در اين راه، با «استعداديابي»، «جذب» و «پرورش» نويسندگان توانمند و خلاق و ايجاد انگيزههاي مناسب مادي و معنوي در نزد آنها، به پررنگسازي بعد رسانهيي و راديويي تلاشها و فعاليتهاي نويسندگان در ايستگاههاي مختلف بپردازند. تأمل اساسي در پنج شاخص «هويت»، «هدف»، «قالب»، «محتوا» و «مخاطب» و نهادينهسازي آن شاخصها در رفتار رسانهيي دستاندرکاران؛ به ويژه نويسندگان ميتواند کليد دستيابي به چنين چشماندازي به شمار آيد؛ بسته به آنکه پرسشهاي برآمده از اين شاخصها با پاسخهاي مناسب در نزد دستاندرکاران برنامهريز و برنامهساز؛ به ويژه نويسندگان روبهرو و مواجه شوند و در ارزيابي و نظارتهاي ايستگاهي و برنامهاي سياستگذاران و برنامهريزان ارشد مورد توجه قرار گيرند.
به اعتقاد ماني فر پرسشهاي زير ميتوانند راهنمايي مناسب براي فعاليتهاي ثمربخش دستاندرکاران در چنين عرصهاي باشند:
1ـ «هويت» ايستگاه راديويي موردنظر چيست و اين ايستگاه با چه کارکردها و ويژگيهايي در جامعه شناخته و معرفي ميشود؟ آيا اين کارکردها و ويژگيها، «مزيتآفرين» براي ايستگاه هستند و ميتوانند به ايجاد هويت متمايز از ايستگاه در جامعه منجر شوند؟
2ـ «هدف» از طراحي، ساخت و ارايه برنامههاي ايستگاه چيست؟ آيا ميتوان اهداف برنامهها را در جملاتي ساده و روان بيان کرد و با شاخصهاي عملياتي و عيني به داوري درباره چگونگي تحقق آنها در برنامهها پرداخت؟ آيا اهداف اعلامي برنامهساز در مرحله اجرا به تقويت هويت متمايز ايستگاه منجر ميشود؟
3ـ «قالب» ارايه برنامههاي ايستگاه چيست و منطق حاکم بر انتخاب و بهکارگيري آن در برنامهها چگونه است؟ چه تکنيکهاي خلاقانهاي در جلب توجه و همراهي مخاطبان هدف به کار گرفته ميشود و اين تکنيکها تا چه اندازه در خدمت القاي اهداف برنامه و تقويت هويت ايستگاه هستند؟
4ـ برنامههاي ايستگاه به دنبال انتقال چه «محتوايي» به مخاطبان هستند و در اين راه، به انتخاب و گزينش چه جنبههايي از محتوا در شکل پيامهاي رسانهيي ميپردازند؟ پيامهاي رسانهيي تا چه اندازه هماهنگ با قالبهاي برنامهاي و در خدمت القاي اهداف و تقويت هويت ايستگاه هستند؟
5ـ برنامههاي ايستگاه در پي دستيابي به چه «مخاطباني» هستند و اين مخاطبان با چه مشخصات و ويژگي هاي جمعيت شناختي و روانشناختي تعريف ميشوند؟ مخاطبان برنامهها در چه وضعيت زماني و مکاني به دريافت برنامههاي ايستگاه و پيامهاي آن ميپردازند و چگونه به ايجاد ارتباط و تعامل با محتواي اصلي برنامهها در درازمدت دست مييابند؟ هويت ايستگاه، اهداف، قالبها و پيامها و محتواي گزينش شده برنامهها تا چه اندازه در جذب، حفظ و هدايت مخاطبان تأثيرگذار هستند و ميتوانند به تأثير «مطلوب» برنامهريزان و برنامهسازان منجر شوند؟
پاسخگويي مناسب دستاندرکاران به پرسشهاي پنجگانه بالا ميتواند به طراحي شايسته «نقشه راه نويسندگي در راديو» بينجامد و چارچوبي براي فعاليت و عمل مؤثر دستاندرکاران در اين عرصه فراهم آورد.
اين پژوهشگر و دانشجوي دکتري ژورناليسم در ادامه آورده است: نويسندگي در راديو، جايگاه و نقشي بس با اهميتتر در مقام مقايسه با ديگر رسانهها؛ به ويژه سينما و تلويزيون دارد. نويسندگي قاعده هرم برنامهسازي در راديو و سنگبناي هرگونه برنامهريزي و برنامهسازي اثربخش در اين رسانه هميشه همراه است. فرآيند تبديل «ايده» به «برنامه» که در زنجيرهاي از سياستگذاريها، برنامهريزيها و برنامهسازيها به ثمر نهايي مينشيند و در پيش روي مخاطبان هدف رسانهها قرار ميگيرد، تنها در صورتي به تأثيرگذاري و کارآمدي موردنظر دست مييابد که حلقه حلقه اين زنجيره در جايگاه شايسته خود قرار گيرند و به ايفاي نقش مناسب خويش بپردازند. نويسندگي و سردبيري برنامهها، حلقه نخستين چنين زنجيرهاي است که مي تواند داراي حرفهاي گفتني و شنيدني بسيار براي دستاندرکاران سياستگذار و برنامهريز باشد و سهمي شايسته در تحقق تأثيرگذاري برنامهها و کارآمدي ايستگاهها بر عهده گيرد.
آسيبشناسي روند فعاليتهاي مرتبط با نويسندگي و سردبيري در ايستگاههاي راديويي مختلف عمومي، اختصاصي و تخصصي «صدا» مي تواند به منزله برداشتن گام نخستين در چنين مسيري بهشمار آيد؛ مسيري که به بالندگي و شکوفايي استعدادها و ظرفيتهاي تا پيش از اين «مغفول» راديو در جامعه منجر ميشود؛ «حفظ مخاطب فعلي و جذب مخاطب جديد» را بيش از هميشه در دسترس قرار ميدهد؛ و بقا و ماندگاري راديو را در سپهر پررقابت رسانهيي تضمين ميکند.
محمدرضا ماني فر به برنامههاي نوروزي صداوسيما اشاره کرده و نوشته است: نگاهي کوتاه و گذرا به مجموعه برنامههاي نوروزي رسانهها، بهويژه رسانههاي فراگير و ملي «صدا» و «سيما» نشان از آن دارد که رسانهها در ايران امروز بايد کم و بيش در جستوجوي عطشآلود قلمهاي گمشده باشند؛ قلمهايي که به چنان معجزهگري دست زنند که با تسخير انديشه و ذهن مخاطبان و گزينش و چينش سحرآميز واژگان، رسانهها را از آن مخاطبان و مخاطبان را از آن رسانهها بسازند.
گمشدهاي به نام قلم را در رسانهها و راديوهاي خود دريابيم و به جستوجوي جدي آن بپردازيم و بدانيم که تحقق مطلوب هر آنچه در پي آن هستيم، جز با آن به دست نميآيد و حاصل نميشود.
پينوشت:
*معززينيا، حسين (1389). «چند نکته در انتهاي سال؛ به استقبال سال سينمايي آينده»، همشهري ماه (ويژه سينما و تلويزيون)، ويژهنامه چهاردهم، صص 6ـ5.