به گزارش مشرق، یکی از خصوصیات استاد پرورش ولایتی بودن و محکم و استوار بودن در امر ولایت پذیری بوده است.وی چه از ناحیه ولایت پذیری امام خمینی (ره) و چه از سوی امام خامنه ای (مدظله العالی) تا آخرین لحظات عمر در صراط مستقیم الهی گام برداشت و ذره ای تردید در این راه به خود راه نداد. به همین مناسبت یکی از سخنرانی های وی را که به موضوع «راز و رمزهای حوزه ولایت» اختصاص دارد، برگزیده ایم که برای اولین بار و بصورت اختصاصی در تسنیم منتشر می شود.ابتدا گزیده ای از موارد مهم سخنرانی استاد سید اکبر پرورش و سپس متن کامل آن را در ذیل می خوانید:
...از آقای توسلی پرسیدم: چرا پاسخ امام عوض شد، ایشان گفت: بار اول هم امام همین را فرمود. من آن را تلطیف کردم ولی وقتی تلفن قطع شد، امام از من پرسیدند: چه گفتی و وقتی فهمیدند من حرفشان را تلطیف کردهام، گفتند: زنگ بزن و آنچه را من گفتم، بگو. بگو اگر مقاومت کرد، محارب با خداست. سید حسین خمینی نوه امام بود و تنها یادگار حاج آقا مصطفی بود. اما وقتی امر و نهی ولی را پذیرا نشد، عاقبت بدی را برای خود رقم زد و تا مرز محاربه با خدا پیش رفت...
...من شیخ علی تهرانی را به چشم خود در اصفهان دیدم که هر بار اسم امام(ره) را میآورد بلند میشد و مینشست، مثل اسم مبارک امام زمان(عج) و مرتب استادم استادم میگفت. همین شاگرد و مرید وقتی تصمیمات امام به مذاقش خوش نیامد، از امام فاصله گرفت در اثر این فاصله گرفتن به منافقین و بنی صدر نزدیک شد و ببینید عاقبت این رفتار به کجا انجامید که من با گوش خودم از رادیو بغداد سخنرانی او را شنیدم که میگفت: خمینی نه روزه میگیرد و نه نماز میخواند!!!
هرکس طاقت امر و نهی و سرد و گرم مولی را ندارد، باید از همان ابتدا بداند جای او در حوزه ولایت نیست.
امر و نهی ولی، راه را مینماید، تردید را از جان رهرو میزداید و در دشمن تردید و تزلزل ایجاد میکند.
آنکس که در حوزه ولایت وارد میشود، باید از همان ابتدا این معرفت را بیابد که امیر باید امر کند و ولی باید ولایت کند نه آنکه نظام ولایت تابع میل و نظر او باشد.
اختیار را هرگز از انسان سلب نمیکنند، اما از شما میخواهند که با اختیار خود از خود سلب اختیار کنید از شما میخواهند اختیار الهی را بر اختیار فردی حاکم کنید.
اگر کسی بخواهد وارد حوزه ایمان شود و در عین حال اختیار خودش را هم در معرض اختیار خداوند قرار دهد این دیگر ایمان نیست. ولایت نیست، شرک است آن کس که در حوزه ولایت است، اختیار امر ولایت را به مولی سپرده است و میگوید: تو برمن حکومت کن، تلخ میخواهی بگو، شیرین میخواهی بگو، من خود را تحت ولایت و تربیت تو قرار دادهام و تلخ و شیرینت را میپذیرم.
شاید یکی از علتهایی که ما پیغمبر(ص) و ائمه(ع) را دوست داریم این است که آنها تشریف ندارند که امر و نهی کنند. و سرد و گرم بگویند، لذا به مجردی که امام زمان(عج) تشریف بیاورند و به مجردی که اولین برخورد را با من داشته باشند که چرا حق مردم را تصاحب کردی آن را برگردان!!!ابرو در هم میکشم و تندی میکنم!!!راهم را از او جدا میکنم و در آخر، کار به مقابله و براندازی میرسد!!!
نوع رابطه با ولی سرنوشتها را رقم میزند از یک شورای انقلاب پانزده نفره هم شهید و رهبر بیرون آمد هم اعدامی و فراری و مهجور.
امر و نهی الهی حکمت است، نور است و رهرو با پذیرش آن وجود خود را و راه خود را با نور حکمت روشنایی میبخشد.
به هیچ موجودی در عالم اختیاری به گستردگی اختیار انسان عطا نشده، کسی که با اختیار خود وارد حوزه ولایت شده با اراده و اختیار خود اراده و اختیار الهی را برخود حاکم کرده و این بالاترین بهرهای است که میتوان از اراده انسانی و اختیار انسانی برد.
متن کامل سخنرانی منتشر نشده استاد پرورش«رَّبِّ أَعُوذُ بِکَ مِنْ هَمَزَاتِ الشَّیَاطِینِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ بِه نَستَعین الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ واَلحُمُدُ لِلّهِ رَبَّ العالَمینَ وَ صَلَّی اللهُ سَیَّدِنا وَ نَبِیَّنا مُحَمَّدٍ صَلَّی اللهُ وَ عَلی آلِهِ الطَّیِبینَ الطّاهِرینَ».
یکی از ویژگیهایی که در سورههای اولیهای که بر پیامبر نازل شده وجود دارد این است که در آنها فعل امر زیاد است، مثلاً در سوریه مزمل که سوره کوتاهی است و فقط بیست آیه دارد، هجده فعل امر وجود دارد: «قُم، أَوِ انْقُصْ، أَوْ زِدْ،رَتِّلِ، وَاذْکُرِ، تَبَتَّلْ، وَاصْبِرْ، وَاهْجُرْهُمْ، ذَرْنِی، مَهِّلْهُمْ، فَاقْرَءُوا، فَاقْرَءُوا، أَقِیمُوا، آتُوا، أَقْرِضُوا، اسْتَغْفِرُوا، فَاتّخِذهُ».
در سوره مبارکه علق هم از همان اول سوره با فعل امر شروع میشود: « إقْرَأْ» در سوره مدثر هم فعل امر زیاد است:«قُمْ، فَأَنْذِرْ، فَکَبِّرْ، فَطَهِّرْ،فَاهْجُرْ،لا تَمْنُنْ، فَاصْبِرْ، ذَرْنِی».
چرا در ابتدای حرکت و در آغاز نزول قرآن فعل امر زیاد است، شاید این امر و نهیها به این علت باشد که هر کس میخواهد در حوزه دین وارد شود از همان ابتدا بفهمد که حوزه ولایت، حوزه امر و نهی است تا گریزد هر که بیرونی بود. آنکه طاقت امر و نهی مولی را ندارد باید از همان ابتدا بداند جای او اینجا نیست. امر و نهی در حوزه ولایت، آثار و برکات بسیاری دارد. اولین اثر این است که رهرو درمییابد نظام رهبری از استحکام و اطمینان و قطعیت برخوردار است، و این دریافت، بر اعتماد او میافزاید. امر و نهی ولی، راه را می نماید، تردید را از جان رهرو میزداید و در دشمن تردید و تزلزل ایجاد میکند.
در حوزه ولایت امر و نهی رهبر، قاطعیت و اطمینان او را در راهی که طی میکند، میرساند. امر و نهی نشان میدهد که او راه را بهدرستی میشناسد و در راهش تردید ندارد. رهرو باید جانش از تردید خالی باشد تا بتواند راه را طی کند. اگر انسانی در حوزه ولایت وارد شود و ولی را در حال تردید دید، او دچار تردید بیشتری میشود و این راه نمیتواند ادامه پیدا کند. امر و نهی، تردید را میزداید و اطمینان و اعتماد بهوجود میآورد و این اطمینان برای عبور از راههای صعب ضروری است. راه ولایت راهی بسیار دشوار است.
«إِنَّ أَمْرَنَا، صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ» راه ما سخت و دشوار است. هر کس که نمیتواند در این حوزه قدم بردارد باید از همان ابتدا بفهمد و وارد نشود و برای خود و دیگران مشکل نیافریند. آن کسی که در حوزه ولایت وارد میشود باید از همان ابتدا این معرفت را بیابد که امیر باید امر کند و ولی باید ولایت کند نه آنکه نظام ولایت تابع نظر و تمایل او باشد. اگر رهبر تابع رهرو باشد، امر ولایت محقق نمیشود. رهرو از همان ابتدا باید بفهمد و بداند که باید تابع باشد و به همین علت است که خداوند در آغاز حرکت، اینچنین بصورت امر سخن میگوید.
لطیفهای است قرآنی تحت عنوان ایمان و اختیار که این معنا را تبیین میکند، قرآن میفرماید که هر کس در حوزه ایمان وارد میشود باید بداند که اختیار انسان بسیار گسترده است. خداوند متعال مختار کامل است و به انسان اختیار کامل داده است.
دامنه اختیار انسان آنچنان گسترده است که میتواند حتی به پروردگار خود عصیان کند. «وَ عَصَی آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَی».
شما حتی اگر اختیار هم نکنید باز به اختیار خودتان اختیار نکردهاید. در آیه «إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَیْنَ أَن یَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنسَانُ إِنَّهُ كَانَ ظَلُومًا جَهُولًا» منظور از امانت به نظر بسیاری از مفسرین همان اختیار است؛ چرا که غیر از انسان هیچ موجودی در جهان هستی چنین اختیار وسیعی ندارد. انسان تنها موجودی است که بر اساس اختیارش میتواند خودش بر خودش بنگرد. یعنی در یک زمان هم شاهد است و هم مشهود. نمونهاش این است که گاه میگویید در حال خودم مطالعه میکنم.
مطالعهکننده شمایید و مطالعهشونده هم شمایید. هیچ موجودی در عالم چنین اختیاری و چنین قدرتی ندارد جز ذات مقدس خداوند و چون ذات چنین قدرتی دارد آن را به انسان هم عطا کرده است و این بالاترین سرمایه وجودی انسان است. انسان با چنین اختیاری است که میتواند خدا را بپذیرد یا نپذیرد. «إِمَّا شَاكِرًا وَإِمَّا كَفُورًا» در قرآن مورد خطاب قرار گرفته که اگر براساس اختیارات ایمان را اختیار کردی و در حوزه ایمان به خداوند وارد شدی باید تابع به امر پروردگار باشی. تو اختیار داری که در حوزه ایمان وارد شوی یا وارد نشوی اما اگر اختیار کردی و وارد شدی باید تسلیم حقتعالی باشی. تسلیم او بودن در هر امری باز به اختیار خود انسان است تا آخر هم این اختیار را دارد.
اختیار را هرگز از انسان سلب نمیکنند اما از شما میخواهند درهر امری با اختیار خود، آنچه را خدا اختیار کرده مقدم بدارید.خداوند به حضرت موسی فرمود: وقتی وارد ولایت حضرت خضر شدی اختیار هدایت را به او واگذار. تو اختیار داری و میتوانی وارد ولایت حضرت خضر نشوی، ولی اگر شدی باید اختیار رهبری را به او واگذار کنی. حضرت خضر به او فرمود: اگر میخواهی ولایت مرا بپذیری و به همراه من راه رشد و کمال را طی کنی، «فَلا تَسْئَلْنی عَنْ شَیْءٍ» یا وارد نشو و به راه خود برو و هرچه میخواهی سؤال و اعتراض کن و یا اگر وارد ولایت من شدی مرا سؤال پیچ نکن به من و علم من اعتماد داشته باش.«حَتَّى أُحْدِثَ لَكَ مِنْهُ ذِكْراً» تا من خودم به موقع هر چه را لازم باشد برایت تبیین میکنم و توضیح دهم.
وارد حوزه ولایت که شدید باید به اختیار خود ، در هر امری، آنچه را خداوند اختیار کرده ،اختیار کنید. به نحوی که گویی فقط اختیار او در کار بوده و شما اختیاری نداشتهاید.، «وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَن یَكُونَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ» برای هیچ مرد مؤمن و زن مؤمن نمیزیبد که وقتی وارد حوزه ایمان شد در مقابل حکم خدا و امر خدا از خودش اختیار دیگری نشان دهد. مَا كَانَ لَکمُ الْخِیَرَةُ به این معنا نیست که انسان فاقد اختیار است، بلکه به این معنا است کد در جایی که خداوند اختیاری کرده است ، او اختیار دیگری نکند. وقتی انسان مومن میگوید«افوض امری الی الله » به معنای تسلب اختیار نیست . او تسلیم امر الهی میشود.
اسلام، همین تسلیم شدن و گردن نهادن اختیاری به امر پروردگار است. وقتی انسان آنچه را خداوند اختیار کرده ، اختیار کند، اختیار انسان الهی میشود. اراده او الهی میشود و این کمال است در حوزه ایمان از ابتدا امر و نهی آغاز میشود تا جایگزین شدن اراده خداوند بر اراده انسان مومن،تحقیق عینی یابد.در سوره مبارکه اسراء حدود بیست امر و نهی صریح و بی وقفه آمده،پس از آن خداوند در مورد اهمیت این فرامین فرموده:ذلک مما اوحی الیک ربک من الحکمه یعنی این امر و نهی ها بخشی از حکمت است.با این توصیف رهرو با پذیرش فرمانهای الهی وجود خود را با نور حکمت روشنایی میبخشد. جز خدا را پرستش نکنید، به پدر و مادر نیکی کنید، حق خویشاوند را رعایت کنید، به نیازمندان یاری رسانید، در راه ماندگان را دریابید، اسراف نکنید، سخن نیکو بگویید، خست نداشته باشید، افراط هم نکنید، فرزند را از ترس فقر به قتل نرسانید، زنا نکنید، قتل نفس نکنید، به مال یتیم نزدیک نشوید، کم فروشی نکنید، حرف بیپایه نزنید، با تکبّر روی زمین راه نروید.
این امر و نهیها در آغاز راه، شاکله وجودی رهرو را سامان میبخشد، او را به راه خدا میآورد و وسوسه و تردیدها و تزلزلها را از او میزداید. آنکس هم که اینکاره نیست با مشاهده این امر و نهیها میگریزد و به راه خود میرود. اگر کسی بخواهد وارد حوزه ایمان شود و در عین حال اختیار خودش را هم هر کجا مایل بود مقدم بدارد، این دیگر ایمان نیست، ولایت نیست، شرک است .
ایمان به یک محبوب و یک معبود آن است که هرچه او بگوید مطاع باشد. «لبیک اللهم لبیک». تلخ بگوید مطاع باشد، شیرین بگوید مطاع باشد، غنا بخواهد قبول کنم، فقر بخواهد قبول کنم، صحت بخواهد قبول کنم، بیماری بخواهد قبول کنم، فرزند داشتن بخواهد قبول کنم، فرزند نداشتن بخواهد قبول کنم، داشتن مال بخواهد بپذیرم، نداشتن مال بخواهد بپذیرم، مشهور شدن بخواهد، بخواهم، مشهور نشدن بخواهد آن را هم بخواهم، مقام بخواهد قبول کنم، عزل شدن از مقام را بخواهد تمکین کنم. یک روز در اوج عزت بودن را قبول کنم و روز دیگر در انزوا بودن را، هر کس در حوزه ولایت وارد میشود باید از اول بداند که با امر و نهی روبهرو است و امر و نهیها گاه شیرین است وگاه تلخ. باید جان خود را برای تلخ و شیرینش آماده کند.
کار محبوب امر است و نهی و کار ما تسلیم و رضا و این، کار صعب و سنگین است. عشق، کار نازکان نرم نیست، عشق کار پهلوان است ای پسر، اگر محبوب تندی کرد نهیبی زد، بنده بدم بیاید، اخم کنم رو گردانم این دیگر در حوزه ولایت نیست، در حوزه ایمان نیست. کسی که در حوزه ولایت است امر ولایت را به مولی سپرده است و میگوید: تو بر من حکومت کن، تو برمن فرمان بران، تلخ میخواهی بگو، شیرین میخواهی بگو، بوسه میزنی بزن، سیلی میزنی بزن، من خود را تحت ولایت و تربیت تو قرار دادهام و امر و نهی تو ابزار تربیت و تکامل من است. من با اراده خود، اراده الهی را برخود حاکم کردهام تا الهی شوم، و این بالاترین بهرهای است که میتوان از اراده انسانی و اختیار انسانی برد و الهی شد.
حوزه ولایت اولیای خدا هم، همان حوزه ولایت خداست. امر و نهی آنها امر و نهی خداست و تمکین کردن در برابر آنها تمکین کردن در برابر خداست «فاذا حکم بحکمنا فلم یقبله فانما استخف بحکم الله و علینا ردّو و رادّو علینا الرادّو علی اللّه و هو علی حدالشرک بالله» کسی که هنوز تمکین کردن در برابر خداوند را فهم نکرده و این حال را در خود ندارد نمیتواند در حوزه ولایت اولیای خدا گام بردارد. خیلیها آمدند در حوزه ولایت امام(ره) اما با یک نهی کردن راه خود را تغییر دادند. ابتدا ابرو درهم کشیدند، بعد بدگویی کردند، بعد توهین کردند و به تدریج کار آنها به مقابله مستقیم و حتی براندازی رسید. در یک شورای انقلاب پانزده نفره نگاه کنید، اعدامی هست، فراری هست، مهجور و مطرود هم هست، ولی خدا به او یک نهی کرد، بدش آمد، شروع کرد به مخالفت، بعد لجاجت، بعد بدگویی کردن و آخر، کارش رسید به براندازی.
نوع رابطه با ولی و نوع رفتار با ولی سرنوشتها را رقم میزند. از این شورای انقلاب شهید و رهبر بیرون آمد، اعدامی و فراری هم بیرون آمد.
من شیخ علی تهرانی را به چشم خود در اصفهان دیدم که هر بار اسم امام(ره) را میآورد بلند میشد و مینشست، مثل اسم مبارک امام زمان(عج) و مرتب استادم استادم میگفت. همین شاگرد و مرید وقتی تصمیمات امام به مذاقش خوش نیامد، از امام فاصله گرفت در اثر این فاصله گرفتن به منافقین و بنی صدر نزدیک شد و ببینید عاقبت این رفتار به کجا انجامید که من با گوش خودم از رادیو بغداد سخنرانی او را شنیدم که میگفت: خمینی نه روزه میگیرد و نه نماز میخواند.
در حوزه ولایت کار دشوار است و خطرناک. یک دفعه ولی نهیبی به انسان خطاکار میزند او کارش همین است باید امر و نهی کند. خداوند متعال هم همین کار را میکند. پیامبرش هم همینطور است. امام زمان(عج) هم همینطور است، امر و نهی میکند و گاه امر و نهیاش خواه میل ما و خلاف تشخیص ماست و لذا قبول آن بر ما تلخ و ناگوار است. اگر تمکین نکنیم، اگر غرور و تکبر حاکم شود، عاقبت بدی را برای خود رقم میزنیم.
من شخصاً از آیت الله طبسی شنیدم که گفت: آقای سید حسین خمینی نوه امام از امام فاصله گرفته بود و به منافقین و بنیصدر نزدیک شده بود، آنها او را جلو انداخته بودند و میخواستند در مشهد غائلهای راه بیندازند. به منزل امام زنگ زدم و کسب تکلیف کردم. آقای توسلی پس از سؤال از امام (ره) به من گفت: او را دستگیر کنید و به تهران بفرستید. گفتم: آنها مسلحاند و ممکن است درگیری رخ دهد. مجدداً از امام سؤال کرد و گفت: سعی کنید او را دستگیر کنید. پس از قطع شدن تلفن دقایقی نگذشت که آقای توسلی زنگ زد و از قول امام(ره) گفت: «اگر مقاومت کرد او را با تیر بزنید.» از آقای توسلی پرسیدم: چرا پاسخ امام عوض شد، ایشان گفت: بار اول هم امام همین را فرمود. من آن را تلطیف کردم ولی وقتی تلفن قطع شد، امام از من پرسیدند: چه گفتی و وقتی فهمیدند من حرفشان را تلطیف کردهام، گفتند: زنگ بزن و آنچه را من گفتم، بگو. بگو اگر مقاومت کرد، محارب با خداست. سید حسین خمینی نوه امام بود و تنها یادگار حاج آقا مصطفی بود. اما وقتی امر و نهی ولی را پذیرا نشد، عاقبت بدی را برای خود رقم زد و تا مرز محاربه با خدا پیش رفت و اینجا اگر چه آقای توسلی میخواهد با رقت قلب حکم را تخفیف دهد اما در حوزه ولایت رقت جایگاهی ندارد.
خدای متعال رقیقالقلب نیست. اصلاً در حوزه ولایت رقت وجود ندارد، آنچه هست رحمت است. لذا امیرالمومنین(ع) درباره خداوند میفرماید: « رَحِیمٌ لا یُوصَفُ بِالرِّقَّةِ» خدای متعال رحیم است، اما رقیق نیست. پیغمبر خدا رحیم است اما رقیق نیست وقتی فاطمه بنت مخزوم دزدی کرد و دزدیاش ثابت شد گردنکلفتهای مدینه آمدند خدمت رسول خدا(ص) که وساطت کنند، گفتند: آبروی قبیله ما در خطر است. پیغمبر(ص) غضبناک شدند و فرمودند به مسجد بروید. در تاریخ هست پیغمبر آنقدر غضبناک بود که رگهای گردنش متورم شده بود، فرمود:« إِنَّمَا هَلَكَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِكُمْ أَنَّهُمْ كَانُوا إِذَا سَرَقَ فِیهِمُ الشَّرِیفُ تَرَكُوهُ ، وَإِذَا سَرَقَ فِیهِمُ الضَّعِیفُ أَقَامُوا عَلَیْهِ الْحَدَّ» آن اقوامی که وقتی یک گردنکلفت در آنها دزدی میکرد رهایش میکردند و وقتی یک ضعیف دزدی میکرد او را میگرفتند و حد بر او جاری میکردند، آن اقوام فاسد، تباه و نابود شدند، من از آنها نیستم، فاطمه بنت مخزوم که هیچ، والله اگر فاطمه بنت محمد(ص) دختر من هم چنین کاری کند، دستش را قطع میکنم. حوزه ولایت رقت ندارد، فقط رحمت است، ملایمتش رحمت است، تندیاش رحمت است، مجازاتش هم رحمت است، شفابخش است.
گفت پیغمبر به اصحاب کبار/ تن مپوشانید از باد بهار
آن چنان سان با درختان میکند/با بدنهای شما آن میکند
تو قوا البرد فی اَوَلِه / و تلقوهُ فی آخره
اول سرما خود را بپوشانید ولی در آخر سرما خود را در معرض نسیم بهار قرار دهید.
در بهاران جامه از تن برکنید/ تن برهنه جانب گلشن شوید
راویان این را به ظاهر گفتهاند/ زین سبب غیری برآن بگزیدهاند
میگوید فقط به ظاهر اکتفا نکنید. ظاهرش درست است اما بطنش چیست.
از حدیث اولیا نرم و درشت/ تن مپوشان زانکه دین را هست پشت
گرم گوید سرد گوید خوش بگیر
او ولی است، حکیم الهی است، گاهی شربت شیرین میدهد، گاهی داروی تلخ، اینها هردو شفا است، او باید تشخیص دهد چه بگوید و چگونه بگوید و رهرو باید سرد و گرمش را خوش بگیرد و خوش بداند. کسی که در حوزه ولایت وارد شده اگر این لطیفه ایمانی را نفهمد و نپذیرد، همان لحظه اول افتاده است، اگرچه صدای افتادنش بعدها به گوش مردم میرسد.
چرا یک عده از انقلاب و از ولایت ولی خدا بریدند و به ولایت شیطان رسیدند؟ معلوم است، یک روز ولی شیرین گفت او خوش گرفت و روز دیگر تلخ گفت بر او گران آمد و روگرداند. اگر با رمز و راز ولایت ناآشنا باشیم امر و نهی تلخ را برنمیتابیم و این رمز سقوط است. قرآن کریم میفرماید: در حوزه ولایت خداوند هم اگر میخواهید وارد شوید تلخ و شیرین هست.«فَأَمَّا الإِنسَانُ إِذَا مَا ابْتَلاهُ رَبُّهُ فَأَكْرَمَهُ وَنَعَّمَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَكْرَمَنِ * وَأَمَّا إِذَا مَا ابْتَلاهُ فَقَدَرَ عَلَیْهِ رِزْقَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَهَانَنِ كَلاَّ» من که خدای شما هستم وقتی به شما اکرام میکنم و انعام میکنم میگویید: به به، چه خدای خوبی، اما وقتی بر شما سخت میگیرم و میخواهم داروی تلخی به شما بدهم، شروع میکنید به بدگفتن، میگویید: دیواری کوتاهتر از من پیدا نکرده، میگویید: هرچه بلا دارد سرمن میریزد، گرم گوید سرد گوید خوش بگیر. میخواهد آنقدر تو را سرما و گرما بدهد تا تنت آبدیده شود. میخواهد تو را مثل خودش کند که دیگر حادثه در تو اثر نکند، میخواهد تو را از سرما و گرما بالاتر ببرد.
سرد گوید گرم گوید خوش بگیر/تا ز سرد و گرم بجهی و از سعیر
سرد و گرمش نوبهار زندگی است/مایه عشق و یقین و بندگی است
این، خصوصیت حوزه ولایت است. امام زمان(عج) هم تشریف بیاورند همین است. شاید یکی از علتهایی که ما پیغمبر(ص) و ائمه(ع) را دوست میداریم این است که آنها الآن تشریف ندارند تا ما را امر و نهی کنند و سرد و گرم بگویند، لذا به مجردی که امام زمان(عج) تشریف بیاورند و به مجردی که اولین برخورد را با من داشته باشند که چرا حق مردم را تصاحب کردی آن را برگردان، ابرو در هم میکشم، به او بدبین میشوم، راهم را از او جدا میکنم و در آخر، کار به مقابله و براندازی میرسد.
تعجب نکنید، گمان نکنید این احتمال خیلی بعید است. این اتفاق بارها در صدر اسلام تکرار شده و در انقلاب ما هم بارها به همان شکل اتفاق افتاده و پس از ظهور امام زمان(عج) هم تکرار خواهد شد. باید بیشتر مراقب خودمان باشیم.
اگر در دوران غیبت، سرد و گرم ولی خدا را پذیرا شویم و این توانایی را در خود نهادینه کنیم، آن وقت امید هست که هنگام ظهور، سرد و گرم حجت خدا را هم به جان بخریم و عاقبتی نیکو بیاییم. بر این نکته هم باید تأکید کنم که در این آزمایش الهی، بزرگان کشور و شما مدیران بیش از مردم عادی در معرض خطر هستید.
شاید با عنایت به همین معنا است که امام بزرگوار از برادرشان آیت الله پسندیده پرسیدهاند: اگر از شما یک دعا را بپذیرند چه دعایی میکنید؟ ایشان بعد از تأمل میگویند: دعا میکنم خداوند علم همه انبیا را به من عطا کند. امام از این پاسخ آنگونه که مورد انتظار آیت الله پسندیده بود، استقبال نمیکنند، به همین دلیل ایشان از امام سؤال میکنند: شما چه دعایی میکنید؟ امام میفرمایند: دعا میکنم عاقبت به خیر شوم. باید دعا کنیم همه مردم ما و همه بزرگان ما حرمت ولایت را پاس بدارند، نظر ولی را بر نظر خود مقدم دارند، تلخ و شیرین او را و سرد و گرمش را رحمت و حکمت و نور بدانند تا به عاقبتی نیکو نائل آیند.
«و آخر دعوانا أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِین»