گویا غربی ها و خائنانی که در علن و خفی اعلام کرده اند که ضد ایران و اسلام و انقلابند و شمشیر از رو بسته اند بیش از این سینماگران مدعی توانسته اند فیلم« خانه پدری» و اشارات و کنایه هایش را درک کنند. این سایت ها از عدم اکران«خانه پدری» به شدت ناراحت شده اند

گروه فرهنگی مشرق- بعد از آنکه سازمان سینمایی هوشمندانه مانع اکران « خانه پدری» شد و اصرار و ابرام مدیر هنروتجربه هم اثری نکرد،این بار انواع و اقسام کارگردان هایی که دوست داشتند نظر و نگاه جماعت شبه روشنفکر را به خود جلب کنند شروع کردند به انتقاد از عدم اکران فیلم و تمجید از عیاری و خانه پدری او. منطق همه آنها هم این بود که منتقدان،فیلم را نفهمیده اند و در آینده حکایت «به رنگ ارغوان» تکرار می شود و ...یکی می گفت تجربه نشان داده حساسیت‌ها نسبت به اکران برخی فیلم‌ها در نهایت بی‌دلیل بوده است و منتقدان باید از همه عذر بخواهند.آن یکی منتقدان را کج فهم می خواند و ...

اما گویا غربی ها و خائنانی که در علن و خفی اعلام کرده اند که ضدد انقلابند و شمشیر از رو بسته اند بیش از این سینماگران مدعی توانسته اند فیلم و اشارات و کنایه هایش را درک کنند.این سایت ها از عدم اکران«خانه پدری» به شدت ناراحت شده اند و آرزو کرده اند تا به زودی دوباره این فیلم اکران شود.


بی هیچ توضیحی نقد یک سایت معاند را بر این فیلم بخوانید .نقدی که در آن موضوع فیلم را تعصب مذهبی می داند و نمادها را نشان دهنده این می داند که جامعه مذهبی ایران هنوز درگیر موضوعات ناپسندی است که از گذشته در آنها وجود داشته است :

«خانه پدری»، درامی جنایی- خانوادگی درباره خشونت، قتل ناموسی و تعصب مذهبی است و با سکانسی خشن و تکان‌دهنده آغاز می‌شود. زمان شروع داستان، حدود یک قرن پیش است. در خانه‌ای با معماری قدیمی مربوط به دوره رضا شاه، دختر جوانی به نام ملوک را می‌بینیم که می‌خواهد از دست پدر و برادر کوچکش محتشم فرار کند اما آن‌ها او را گرفته و به زیرزمین خانه برده و در آنجا او را به طرز وحشتناک و بی‌رحمانه‌ای کشته و در گوشه‌ای از‌‌ همان زیرزمین که کارگاه قالی‌بافی پدر دختر است، دفن می‌کنند. خانه پدری به گورستان پدری تبدیل شده و این سرفصل سلسله‌ای از رویدادهای شوم و غم‌انگیز است که در طی چند دهه روایت می‌شود. قتلی خانوادگی و شوم که نکبت آن تا سال‌ها گریبان اعضای خانواده را می‌گیرد. زیرزمین خانه پدری نه تنها گورستان ملوک است بلکه محل اختفای همه راز‌ها و دروغ‌های خانوادگی است.

فرشی که دخترک در آغاز فیلم رفو می‌کند و پدر قبل از کشتن او، بر دقیق بودن کارِ رفوی آن اصرار دارد، به شکل پیشگویانه‌ای بر سرنوشت دختر و قتل او که باید با دقت پوشیده و پنهان بماند، تأکید دارد.

عمو و پسرعموهای دختر از راه می‌رسند و وقتی از کشته شدن او و محل دفن جنازه‌اش مطمئن می‌شوند، نفس راحتی می‌کشند. عمو دست برادر بزرگ (قاتل) را می‌بوسد و می‌گوید: «خوشا به غیرتت برادر».

قتل ناموسی، پدیده‌ای رایج در ایران و جوامع سنتی مذهبی است. دختری که پیش از ازدواج و عقد شرعی بخواهد با مردی رابطه جنسی داشته باشد، مستحق مرگ است. او لکه ننگی است که باید به وسیله مردان غیور خانواده از دامان خانواده پاک شود، هرچند جگرگوشه پدر یا برادرانش باشد.


قتل بی‌رحمانه ملوک، خونِ به ناحق ریخته او و گور او در زیرزمین خانه پدری، به عنوان یک راز بین مردان خانواده می‌ماند و همچون میراثی اجدادی (همانند فرشی کهنه و قدیمی)، نسل به نسل به دیگران منتقل می‌شود و تأثیر ویرانگری بر زندگی و سرنوشت آن‌ها به ویژه زنان خانواده می‌گذارد. اما این راز برای همیشه نمی‌تواند نزد مردان پنهان و سر به مهر بماند بلکه مادر خانواده و به دنبال او دخترانش به تدریج از این راز آگاه می‌شوند و آنگاه است که کشمکش سخت و دراماتیکی بین پدر و برادر از یک‌سو و مادر و خواهران از سوی دیگر آغاز می‌شود.

زمان می‌گذرد و نسل عوض می‌شود. آدم‌ها می‌آیند و می‌روند اما تابی که در گوشه‌ای از حیاط کهنسال خانه تکان می‌خورد و دخترکی روی آن در حال بازی است، همیشه باقی است. آن تاب و آن دخترک، یک موتیف سینمایی درخشان و نمادی از تکرار سرنوشت زنان شوربخت در این خانواده سنتی است. هر بار، در خانه باز شده و ساکنان جدید یا قبلی را می‌بینیم که وارد می‌شوند، با چهره‌ای که گرد زمان بر آن نشسته است. با تغییر فضای جامعه و حرکت آن به سمت مدرنیسم، فضای سنتی خانه نیز تغییر می‌کند. اگرچه روحیه و اقتدار مردسالارانه پدر و برادر (محتشم) همچنان باقی می‌ماند. دختران جوان خانواده (نوه‌ها و نتیجه‌ها)، دیگر به راحتی تسلیم خواست‌های مستبدانه مردان خانواده نمی‌شوند و طغیانشان را با سرپیچی از فرمان‌ها، خودکشی یا فریاد، نشان می‌دهند.

روشن است که خانه در این فیلم همانند اجاره‌نشین‌های مهرجویی نمادی از ایران است با این تفاوت که مهرجویی، سرنوشت ساکنان آن خانه را در قالب طنز روایت کرده بود اما عیاری، قالب تراژدی را برای آن انتخاب کرده است.