کد خبر 377017
تاریخ انتشار: ۱۵ دی ۱۳۹۳ - ۱۲:۰۱

وی حلقۀ واسطۀ نسل کهن فراماسون های عهد قاجار با فراماسون های نسل بعد است. او در حلقه‌ای از متفکران و برجستگان فراماسونری ایران روح فراماسونری را، از طریق اهرم حکومت و سیاست، در کالبد فرهنگ جدید ایران، که در دوران پهلوی شکل گرفت، دمید.

گروه تاریخ مشرق- محمد علي فروغي در سال 1254 شمسي در تهران متولد شد. پدرش محمدحسين ـ ذكاءالملك ـ از اديبان، شعرا و دانشمندان عصر ناصرالدين شاه قاجار بود. گفته مي‌شود جد اعلای این خانواده از یهودیان بغداد بود که برای تجارت به ایران آمد و در اصفهان سکنی گرفت و مسلمان شد. پدر فروغی، محمد حسین ذکاءالملک متخلص به فروغی، از معاریف فرهنگی زمان خود به شمار می رفت. فروغي در خلال تحصيلات خود زبان عربي و فرانسه و علوم رياضي‌، فيزيك‌، شيمي و طبيعي را فراگرفت و در دارالفنون به تحصيل در رشته پزشكي و داروسازي مشغول شد، اما پيش از پايان تحصيلات، اين رشته را رها كرده و به تحصيل فلسفه و ادبيات و تكميل زبان‌هاي فرانسه و انگليس روي آورد.



فروغي در حين تحصيل، تحت تأثير ميرزاملكم خان كه از پيشکسوتان ترويج فرهنگ غرب و فراماسونري در ايران بود، قرار گرفت و به تدريج خود به يكي از برجسته‌ترين متفكران غربگرا در ايران تبديل شد. فروغي كه مترجم اسناد بنيادين فراماسونري از زبان فرانسه به فارسي بود، در 32 سالگي از بنيانگذاران لژ بيداري در ايران گشت. او مشاغل دولتي خود را با مترجمي در وزارت انطباعات‌ (وزارت ارشاد) آغاز كرد و سپس در سالهاي آخر حكومت مظفرالدين شاه مدرس مدرسه عالي علوم سياسي و رئيس دارالانشاء گرديد. او در اين سال‌ها كتاب‌هاي «ثروت ملل‌» و «تاريخ ملل مشرق زمين‌» را ترجمه كرد.
در سال 1286 شمسي و با فوت پدرش - ذكاءالملك -، لقب و شغل او به فرزندش داده شده و فروغي به رياست مدرسه عالي علوم سياسي رسيد. پس از صدور فرمان مشروطيت و تشكيل مجلس شوراي ملي، به وساطت صنيع الدوله ( اولين رئيس مجلس ) تصدي دبيرخانه مجلس را بر عهده گرفت و تشكيلاتي مطابق با مجالس اروپايي پي‌ريزي كرد و در دوره دوم مجلس شوراي ملي وكيل و به رياست مجلس برگزيده شد.

فروغي در دوره سوم نيز وكيل شد اما چند ماهي بيشتر در مجلس نماند و در 1290 شمسي در كابينه صمصام السلطنه بختياري‌ به وزارت ماليه، در كابينه مشيرالدوله بعنوان وزير عدليه‌، در كابينه مستوفي وزير خارجه‌، در كابينه مجدد مشيرالدوله نيز وزير ماليه بود و در نهايت به رياست ديوان عالي كشور منصوب شد و با همين سمت از طرف آخرين دولت قاجار به عنوان رئيس هيأت نمايندگي ايران راهي كنفرانس صلح ورساي در پاريس شد.

فروغي پس از دوسال اقامت در اروپا به ايران بازگشت و در كابينه مستوفي الممالك وزير خارجه‌، در كابينه مشيرالدوله وزير ماليه و در كابينه‌هاي رضاخان دوبار وزير خارجه و وزير ماليه شد. پس از انقراض سلسله قاجار، مدتي كفالت نخست‌وزيري را عهده‌دار شد و در مجلس تاجگذاري رضاخان گرداننده اصلي مراسم بود.

فروغی در به قدرت رسیدن رضاخان و تأسیس سلسه پهلوی نقش اساسی داشت. حسین مکی می‌نویسد: «فروغی از بدو پیداش رضاخان یا از جهت هوش فطری و یا از لحاظ آگاهی از سیاست انگلستان در مورد "تمرکز حکومت و قدرت" و ایجاد دیکتاتوری همواره او را تقویت می‌کرد، و در بسیاری بازی‌های سیاسی مبتکر و در حقیقت یکی از تعزیه گردان های اصلی بود».

فروغی اندیشه پرداز سلطنت پهلوی بود. نطق فروغی در مراسم تاجگذاری رضاخان، تمامی عناصر شووینیسم شاهنشاهی و باستان‌گرایی را، که بعدها توسط پیروان و شاگردان فروغی پرداخت شد، در برداشت. او در نطق خود رضاخان میرپنج را پادشاهی پاک زاد و ایران نژاد و وارث تاج و تخت کیان و ناجی ایران و احیاءگر شاهنشاهی باستان و غیره و غیره خواند. اشتباه است اگر نطق فروغی را یک خطابه تملق آمیز تصور کنیم! فروغی به تملق گویی از رضاخان نیاز نداشت. او می‌خواست به دیگران بیاموزد که از این پس باید با رضاخان چگونه سلوک کرد و به رضاخان بیاموزد که از این پس باید چگونه به خود بنگرد!...او اینک شاه شاهان و وارث تاج و تخت کیان و جانشین کوروش و داریوش و نوشیروان است!

انتخاب نام پهلوی نیز ابتکار فروغی بود و پهلوی‌هایی مجبور به تغییر نام خود شدند تا رضاخان در نام نیز یگانه و بی همتا بماند... همه این اقدامات یک هدف داشت؛ ترویج اندیشه و روانشناسی مبنی بر ضرورت یک حکومت مقتدر و متمرکز، که در شاه نه انسانی مانند سایر انسان ها، بلکه ابر مرد و حتی"نیمه خدا" است. زیرا، تنها چنین شاهی است که می‌تواند به عنوان یک دیکتاتور مطلق العنان بر تودۀ عوام فرمان راند و سلطۀ سیاسی- فرهنگی نو استعمار را تأمین کند.فروغی شخصا چنین باوری داشت و شکل حکومتی پادشاهی را تنها فرم مناسب با فرهنگ و روان ایرانی جماعت می دانست.

محمدعلي فروغي در كابينه مستوفي الممالك در سال 1305 شمسي، وزير جنگ شد. سپس به سفارت كبراي ايران در تركيه منصوب شد و در اين ايام توانست روابط بسيار نزديكي با کمال آتاتورک رئيس جمهور و عصمت اينونو نخست وزير و ساير مقامات ترک ايجاد نمايد. فروغي از اين نزديکي حسن استفاده کرده و موجبات سفر رضاشاه را به آن کشور فراهم كند. غرض و نيت فروغي از اين سفر آن بود که شاه از نزديک با مظاهر تمدن اروپا که به وضع شاياني در ترکيه رواج پيدا کرده بود آشنا شود و بعد به عنوان سوغات قسمتي از آن تمدن را در ايران پياده کند. رضاشاه روز دوازدهم خرداد 1313 عازم ترکيه شد و مدت چهل روز در ترکيه باقي ماند و پس از بازگشت به ايران تصميم گرفت ايران را از لحاظ ظاهري به پاي ترکيه برساند. تغيير کلاه، کشف حجاب، تاسيس دانشگاه. تمام آنها سوغات ترکيه بود. فروغي با مهارت خاص موفق به انجام خواسته هاي خود شد بدون اينکه شخصاً قدمي برداشته باشد. رضاشاه پس از بازگشت از سفر اروپا قدم هايي برداشت که تماماً ناشي از بازديد ترکيه بود؛ جشن هزاره فردوسي، تاسيس دانشگاه تهران، تاسيس فرهنگستان زبان، پيمان سعدآباد، کشف حجاب و کلاه شاپو.

مجددا وي در كابينه مخبرالسلطنه در سال 1306 شمسي ابتدا وزير اقتصاد و سپس وزير خارجه شد و در شهريور 1312 مجدداً رئيس الوزرا شد و در آذر ماه سال 1314 پس از واقعه مسجد گوهرشاد، از رئيس الوزرايي عزل و بركنار شد.

در واقعه مسجد گوهرشاد، فروغي رئيس دولت و بهترين رئيس الوزراي رضاشاه با اسدي– استاندار خراسان كه در پياده سازي برنامه هاي رضاشاه در كشف حجاب و جايگزيني كلاه پهلوي به خوبي عمل نكرده بود - قرابت داشت. دو تن از دختران فروغي عروس اسدي بودند. طبعاً فروغي در مقام شفاعت برآمد ولي شاه به اندازه‌يي عصباني و مشوش بود که نه تنها شفاعت او را نپذيرفت بلکه به وضع موهن و زننده يي او را از کار برکنار ساخت و اسدي را هم اعدام کرد. پس از اعدام محمدولي اسدي از علي اکبر اسدي نماينده مجلس سلب مصونيت شد. او را هم به زندان بردند و ديگر فرزندان اسدي هم گرفتار شدند و به اين ترتيب دوره دوم نخست وزيري محمدعلي فروغي پايان يافت. فروغي مغضوب شد، در خانه خود نشست و در را به روي همه بست. شش سال تمام خانه نشين بود و در تمام اين مدت رضا شاه حتي يک بار هم سراغي از او نگرفت. اما از نظر خود فروغي اين دوران پر بارترين دوران زندگي او به شمار مي آيد، زيرا طي اين سالهاي انزوا و گوشه گيري بود که آثاري چون " سير حکمت در اروپا " و " حکمت سقراط " و " آئين سخنوري " را تحرير و به تحقيق در آثار بزرگان ادب فارسي و تصحيح و نشر نسخات صحيح آنها از جمله گلستان و بوستان سعدي، و مقابله و تصحيح شاهنامه فردوسي و خمسه نظامي پرداخت.

گفته مي شود فروغی در سال هایی که به ظاهر خانه نشین شده بود، به جذب استعدادهای علمی و فرهنگی پرداخت و با کمک های بی دریغ مادی و سیاسی خود آن ها را مورد حمایت قرار داد و بدینسان بر مشاهیر فرهنگی زمان خود نفوذ معنوی چشمگیر یافت. بیهوده نیست که مجتبی مینوی در رثای سی سالگی در گذشت فروغی می گوید: «تمام دورۀ درس خواندن و نشو و نمای ما با تألیفات فروغی ها و اسم خاندان فروغی به هم پیچیده بود».

در شهريور 1320، هنگامي که ايران از شمال و جنوب مورد تهاجم نيروهاي روس و انگليس قرار گرفت، رضاشاه يکبار ديگر به ياد فروغي افتاد و براي نجات خود از مخمصه اي که در آن گرفتار شده بود به وي متوسل گرديد. نصرالله انتظام رئيس تشريفات دربار در آن زمان، که عصر روز پنجم شهريور ماه 1320 شخصا براي آوردن به سعد آباد به دنبال او رفته بود، در خاطرات خود از نخستين برخورد رضا شاه و فروغي بعد از گذشت قريب به شش سال مي‌نويسد که فروغي بدون اينکه عذر و بهانه اي براي قبول مسئوليت در آن موقع خطير بياورد تکليف نخست وزيري را پذيرفت و در پاسخ رضا شاه گفت: " اگر چه پير و عليل هستم ولي از خدمت دريغ ندارم". رضا شاه برخلاف معمول که وزيران را خود تعيين مي کرد به فروغي گفت که در انتخاب وزراي کابينه خود آزاد است. انتظام در دنباله خاطرات خود مي نويسد " فروغي عرض مي کند که چون همه خدمتگزارند فعلا حاجت به تغييري نيست. شاه مي گويد پس سهيلي وزير خارجه شود و عامري به وزارت کشور برود".

بعد از خلع رضا شاه از سلطنت و انتقال آن به محمدرضا شاه وليعهد او، مهمترين اقدام کابينه جديد فروغي امضاي پيمان سه جانبه بين ايران و انگلستان و شوروي بود، که ضمن آن دولتين انگليس و شوروي در ازاء همکاري هاي ايران با متفقين در زمان جنگ، استقلال و تماميت ارضي ايران را تضمين نموده و متعهد شده بودند شش ماه بعد از خاتمه جنگ نيروهاي خود را از ايران خارج نمايند.

فروغي پس از قريب به يکماه ترديد و دودلي سرانجام تصميم گرفت که کابينه خود را ترميم کند و با تغيير چند وزير رضايت اکثريت نمايندگان را جلب نمايد، ولي بعد از معرفي وزيران جديد به مجلس فقط 66 نفر از 112 نماينده حاضر در مجلس به دولت او راي اعتماد دادند، و فروغي با اعلام اين مطلب که با چنين اکثريت ضعيفي نمي تواند به کار ادامه دهد، از مقام نخست وزيري استعفا داد.

فروغي بعد از کناره گيري از مقام نخست وزيري، به اصرار محمد رضا شاه که به راهنمائي و مشاورت او احتياج داشت، وزارت دربار را پذيرفت و تا زمان مرگ خود اين سمت را در اختيار داشت. فروغي در اوايل وزارت دربار خود هم در تعيين خط مشي سياسي مملکت نقش عمده اي داشت و سهيلي نخست وزير وقت در تمام مسائل مهم به سياست داخلي و خارجي کشور با او مشورت مي کرد، ولي با سقوط کابينه سهيلي در مردادماه 1321 و انتخاب قوام السلطنه به مقام نخست وزيري از نفوذ او کاسته شد.

بايد گفت كه فروغی در سه مقطع حساس حیات سلسلۀ پهلوی نقش اصلی داشت: او نخستین رئیس الوزرای رضاخان بود که"شنل آبی"سلطنت را در مراسم تاجگذاری بر دوش او استوار ساخت. سپس در سال های1312-1314 که رضا خان مأموریت یافت تا مهلک ترین ضربات را بر فرهنگ ملی ایران وارد سازد، و برنامه هدم حاکمیت فرهنگی مذهب و اسلام زدایی را با خشونت و سبعیُت به اجرا در آورد، باز فروغی نخست وزیر بود. و فروغی آخرین رئیس الوزرای رضاخان بود که در لحظات ترس و دلهرۀ "دیکتاتور" به فریاد او رسید و به خاطر خدمات بزرگش بقای سلطنت را در خاندان او تضمین کرد، و بالاخره به عنوان نخستین نخست وزیر پهلوی دوم، تاج شاهی را بر فرق محمدرضا نهاد. برخی محققین بر اساس اسناد جنگ جهانی دوم وزارت امور خارجه بریتانیا(که از سال1972استفاده از آن آزاد شد) دخالت انگلستان را در تعیین محمدرضا پهلوی به عنوان شاه ایران رد می کنند و آن را نتیجۀ عمل مستقل و سریع فروغی می دانند. یا تصمیم انگلستان را در این زمینه به اعمال فشار فروغی مربوط می کنند. این ادعا در واقع تأثیر پذیری از تلاش خود مقامات انگلیسی است،که کوشیده و می کوشند تا مداخلۀ خود در امور داخلی ایران گرده پوشی کنند؛ تا از نظر موازین و عرف بین المللی در موضع تخطئه و اتهام قرار نگیرند...بنابراین عمل سریع فروغی در ابقای سلطنت پهلوی، قبل از آن که انگلستان رسما نظر دهد، بدان معنا نیست که او مستقل از انگلیسی ها عمل کرده و مقامات لندن در این ماجرا دخالتی نداشته اند... در این میانه آنچه جالب است نقش فروغی در این ماجرا است. فروغی نه به عنوان یک مهره وعامل، بلکه به عنوان یک سیاست پرداز بسیار مؤثر عمل کرد و اهمیت و پرستیژ او بدان حد بود که سرویس اطلاعاتی از آن برای اقناع مقامات مهمی چون سر آنتونی ایدن(وزیر خارجه) استفاده می کرد. به عبارت دیگر، نظریۀ فروغی نقش اصلی و تعیین کننده در تعیین سیاسنت خاور میانه ای انگلستان در ایران داشت.

فروغي در پنجم آذر 1321 پيش از آن كه به عنوان سفيركبير ايران عازم آمريكا شود، در 67 سالگي و در ششم آذرماه سال 1321 شمسي، ساعت 10شب بر اثر بيماري ممتد قلبي، جهان را بدرود گفت و در ابن بابويه در مقبره خانوادگي به خاك سپرده شد.

فروغي در مجموع سه بار رييس ديوان عالي كشور، سه نوبت نخست وزير، سه نوبت وزير جنگ‌، سه دوره وزير ماليه‌، سه دوره وزير خارجه و يك بار وزير عدليه شد.

وي در دو دهه اول حکومت اول پهلوي منشأ خدمات مهمي به اين خاندان شد. رضاخان را به کمک جمعي از دوستان رضاشاه کرد و حتي در 6 سال آخر حکومت رضاشاه كه مغضوب و خانه نشين بود، هيچگاه پشت به حکومت پهلوي نکرد و در يورش متفقين به ايران ، رضاشاه را كه حکومتش در شرف نابودي بود ، ياري داده و به كمك پسرش شتافت و زمينه ساز سلطنتي 37 ساله براي محمدرضا پهلوي شد .

مي گويند فروغی حلقۀ واسطۀ نسل کهن فراماسون های عهد قاجار(ملکم ها و مشیرالدوله ها) با فراماسون های نسل بعد است. او در حلقه ای از متفکران و برجستگان فراماسونری ایران(حسن پیرنیا،تقی زاده، محمود جم ، علی منصور، ابراهیم حکیم الملک و...) روح فراماسونری را، از طریق اهرم حکومت و سیاست، در کالبد فرهنگ جدید ایران، که در دوران پهلوی شکل گرفت، دمید.

وي در سال 1326به فراماسونري وارد شد و در لژ بيداري به فعاليت پرداخت لژي که حلقه آنان تا سالها بعد امور مهم مملکتي را برعهده داشت. محمد علی فروغی برای نخستین بار به همراه وثوق الدوله (میرزا حسن خان) و دبیرالملک (میرزا محمدحسین خان بدر) قانون اساسی و سایر اسناد بنیادی فراماسونری را به فرمان «لژ بیداری ایران» از فرانسه به فارسی ترجمه کرد و واژه فراماسونری و معادل های فارسی آن چون «جمعیت رفیقان» و «فتیان» را در واژگان فارسی جا انداخت. فروغی در سن 32 سالگی ازبنیانگذاران لژ «بیداری ایران» بود و در این لژ به مقام استاد اعظم با عنوان خاص «چراغدار» نائل آمد. فروغی از مدرسین مدیر مدرسه علوم سیاسی بود که توسط فراماسون های سر شناس میرزا نصرالله خان مشیرالدوله و پسرش میرزا حسن خان بنیاد نهاده شد. این مدرسه که بعدها دانشکده حقوق شد، مکتبی بود که فرزندان طبقه حاکم ایران را به خود جذب می کرد و دولتمردان و رجال سیاسی ایران آینده را پروش داد و بذر فرهنگ و روانشناسی فراماسونی را در نسل های متمادی تحصیلکردگان و دانشگاهيان غربگرای ایران افشاند.خان ملک ساسانی می نویسد:

«خوب به خاطر دارم یک روز درس تاریخ داشتیم و گفت و گو از مستعمره های انگلیس بود،که آیا خود اهالی قادر به اداره کردن ممالک خود هستند یا نه؟ میرزا محمد علی ذکاءالملک گفت: آقایان شما هیچوقت سرداری برای دوختن به خیاط داده اید؟ همه گفتند: آری.گفت خیاط برای سرداری شما آستین گذارده؟ همه گفتند: البته.گفت: وقتی سرداری را از مغازه خیاطی به خانه آوردید آستین هایش تکان می خورد؟ همه گفتند: نه! گفت پس چه چیزی لازم بود که آستین ها را به حرکت در آورد؟ شاگردها گفتند: لازم بود دستی توی آستین باشد تا تکان بخورد. جناب فروغی فرمودند: مقصود من هم همین بود که بدانید ایران شما مثل آستین بی حرکت است که تا دست دولت انگلیس در آن نباشد ممکن نیست تکان بخورد»

محمدعلي فروغي (ذكاءالملك دوم) را مي‌توان اولين مترجم و نگارنده كتاب‌هاي آكادميك (درسي) در زمينه حقوق اساسي و اقتصاد و سياسي دانست. اولين كتاب آكادميك درباره علم اقتصاد، در سال 1323 هجري قمري يعني يك سال پيش از مشروطه، تحت عنوان «اصول علم ثروت ملل يعني اكونومي پليتيك»، با ترجمه و نگارش محمدعلي فروغي منتشر شده است. همين نويسنده،‌ اولين كتاب درسي درباره حقوق اساسي را يكسال پس از مشروطه (1325ق)، تحت عنوان «حقوق اساسي يعني آداب مشروطيت دول» به رشته تحرير كشيده است. هر دوي اين كتاب‌ها براي تدريس در «مدرسه علوم سياسي» (تاريخ تاسيس 1317ق) آن زمان نوشته شده‌اند.

نسل‌هاي متعددي از روشنفكران ايراني، به ويژه آنها كه به زبان خارجي تسلط نداشتند، آشنايي با انديشه‌هاي فلسفي غربي را با خواندن كتاب فروغي در اين خصوص يعني «سير حكمت در اروپا» آغاز كرده‌اند. فروغي مبدع انديشه‌هاي جديدي نيست و انديشه‌هاي غربي را به زبان فارسي ترجمه نمود.

رساله «حقوق اساسي يعني آداب مشروطيت دول» را محمدعلي فروغي به توصيه پدر خود محمد حسين فروغي ذكاءالملك كه مدير مدرسه علوم سياسي بود، نوشته است. فروغي در اين خصوص خود تذكر مي‌دهد كه ‌حقوق از اصطلاحاتي است كه در زبان ما تازه است و شايد بتوان گفت كه تقريبا از همان زمان كه مدرسه علوم سياسي تاسيس شد (1317ق) اين اصطلاح هم رايج گرديد و آن به تقليد و اقتباس از فرانسويان درست شده است.

كتاب اصول علم ثروت ملل يعني اكونومي پلتيك در واقع ترجمه خلاصه شده‌اي است از كتاب «مباني اقتصاد سياسي»، نوشته پل بورگار، استاد اقتصاد سياسي دانشكده حقوق پاريس كه چاپ اول آن در سال 1886 ميلادي در پاريس منتشر شده است.

موسسه مطالعات و پژوهش هاي سياسي