شباهت اسم "ولادیمیر پوشکین" به ولادیمیر پوتین و قهرمان سازی از یک سیاه پوست آن هم در روزهای اعتراضات علیه تبعیض نژادی، از این فیلم یک اثر کاملا سیاسی می سازد.

به این مطلب امتیاز دهید
6 2
گروه جنگ نرم مشرق- فیلم "برابرساز" جدیدترین اثر آنتوان فوکوا از روز جمعه 4 مهر 93 روی پرده نقره ای سینماهای آمریکا و جهان رفت تا بعد از بیست سال شاهد همکاری دوباره این کارگردان و دنزل واشنگتنِ بازیگر باشیم. اثری که شاید بتوان آن را خشن ترین و تیره ترین فیلم وی دانست، دوران جنگ سرد را به عصر امروز آورده و شاهد ایستادن یک سیاه پوست به عنوان قهرمان آمریکا در برابر روسیه هستیم.

این فیلم 132 دقیقه ای در مدت 87 روز اکران خود، حدود 192 میلیون دلار فروش داشته که با بودجه 55 میلیون دلاری می توان آن را سودآور دانست. این فیلم در سایت IMDb امتیاز 7.3 از 10 را از طرف مخاطبان دریافت کرده ولی نتوانست نظر اکثر منتقدان را به خود جلب کند همانطور که می بینیم در سایت راتن تومِیتوز نمره 61 از 100 و در سایت مِتاکریتیک امتیاز 57 را دریافت کرده است.

 

 

نکته جالب فیلم، قهرمان سیاه پوست آن است که در برابر دشمنی جالب تر یعنی روسیه، یک تنه قد علم کرده و دست مافیای روس به نام "ولادیمیر پوشکین" را نه تنها از آمریکا بلکه از عالم وجود نیز کوتاه می کند! شباهت اسم وی به ولادیمیر پوتین و قهرمان سازی از یک سیاه پوست آن هم در روزهای اعتراضات علیه تبعیض نژادی، از این فیلم یک اثر کاملا سیاسی می سازد.

 

خلاصه داستان

رابرت مک کال، مرد سیاه پوستی است که به تنهایی در یک خانه در شهر بوستون آمریکا زندگی می کند و در کارخانه ای به دور از هرگونه شلوغی و اضطراب مشغول به کار می باشد. وی در یکی از شب هایی که برای کتاب خواندن به رستورانی در نزدیکی محل زندگی اش مراجعه می کند، با دختری به نام آلینا آشنا می شود که از کودکی به اجبار (توسط باشگاهی به نام "شب های روسی") مجبور به خود فروشی شده است. بعد از اینکه آلینا از طرف رئیس باشگاه مورد بد رفتاری و ضرب و شتم قرار گرفته و به بیمارستان منتقل می شود، رابرت تصمیم می گیرد که وی را از این گرداب نجات داده و آزادی وی را از صاحبان روسی خریداری کند.

 

وی به دلایل برخورد بد روس ها با او، رئیس باشگاه و دستیاران وی را بی رحمانه به قتل می رساند! و کاملا بی خبر از اینکه وارد چه بازی خطرناکی شده است، به زندگی عادی خود برمی گردد. افرادی که رابرت آنها را از پای درآورده بود عضو یک مافیای روسی بودند که توسط فردی به نام "ولادیمیر پوشکین" اداره می شود. پوشکین یکی از زبده ترین افراد خود به نام "تِدی" را به آمریکا می فرستد تا موضوع را بررسی کرده و انتقام افرادش را بگیرد. به این صورت رابرت درگیر جنگی سخت می شود ولی پیروز از آن خارج می شود. وی حتی به روسیه سفر کرده و پوشکین را در عمارت شخصی اش به همراه تمام محافظانش به قتل می رساند! در پایان هم شاهد هستیم که آلینا پس از بهبودی، راه درست را در پیش گرفته و قصد دارد زندگی پاکی داشته باشد.

 

 

آنتوان فوکوا، کارگردان سیاه پوست آمریکایی نشان داده که از خوش خدمتی به دولت ایالات متحده فروگذاری نمی کند. در فیلم های قبلی وی نظیر "روز تمرین (1994)" ، "بهترین بروکلین (2009)" و "سقوط المپ (2012)" شاهد این بوده ایم که هموراه دولت یا مقامات مختلف آمریکایی در مضان اتهام قرار گرفته یا با مخاطراتی مواجه شدند ولی در آخر با سعادتمندی و افتخار از معرکه خارج می شوند.

 

 

در حالی که اعتراضات علیه تبعیض نژادی در آمریکا از تابستان امسال شروع شد، کمپانی سونی از میان قفسه های خاک گرفته، فیلمنامه اکولایزر را بیرون کشید تا بازهم سلطه سینما چاره حل بحرانهای شکل گرفته برای آمریکا باشد.

سیاسی بودن ساخت این فیلم وقتی جدی تر می شود که بدانیم بازیگر شخصیت اول سریال اکولایزر (که این فیلم از روی آن اقتباس شده) یک سفید پوست (ادوارد وودوارد) بود و صد البته برای این فیلم نیز در فیلمنامه اولیه (9 سال خاک خورده!) راسل کرو سفید پوست در نظر گرفته شده بود ولی به یکباره با چرخش 180 درجه ای نسبت به نسخه اصلی، دنزل واشنگتن جایگزین او شد. البته وی انصافا بازی فوق العاده ای برای جان بخشیدن به شخصیت زخم خورده رابرت مک کال ارائه داده است.

 

"ادوارد وودوارد در نقش رابرت مک کال در سریال برابرساز"

نکته جالب دیگری که در این میان می توان به آن اشاره کرد این است که در فیلم بیست سال قبل فوکوا، روز تمرین، که اتفاقا دنزل واشنگتن نیز در آن به ایفای نقش یک پلیس فاسد می پرداخت، سیاه پوستان آمریکایی را خلافکارترین قشر جامعه معرفی کرد که حتی پلیس های آنان و در راس آنها بازرس هریس (دنزل واشنگتن) آلوده به قانون شکنی هستند و دستیار جوان سفید پوستش (اتان هاوک) به مخالفت با وی و اجرای قانون بلند می شود. این در حالی است که پلیس های خوب در فیلم پیش رو همه سیاه پوست هستند (رابرت مک کال و بازرس موزلی). این چرخش موضع را می توان ناشی از تغییر جهت پروپاگاندای رسانه ای آمریکا برای تبرعه کردن خود از نژاد پرستی دانست.

 

"تظاهرات ضد نژاد پرستی در آمریکا"

رابرت مک کال مامور سابق سیا، فردی است منظم، انسان دوست، اهل مطالعه، با چهره ای مصمم و بدون ترس، زیرک و پر ابهت که مهارت بالایی در سر و سامان دادن به اوضاع دارد. زخم روی ابروی راست او، چهره اش را هرچه بیشتر قهرمانانه می کند. در فیلم نشان داده نمی شود که وی حتی یک گلوله هم شلیک کند و این در حالی است که تمام پوسترهای فیلم، او را با تفنگ دستی (handgun)  نشان می دهند ( بازهم ترویج خشونت و استفاده از سلاح گرم در پوسترهای فیلم های هالیوودی). با همه این اوصاف، در برخی از صحنه های ابتدایی فیلم شاهد چهره مضطرب و گاهاً سردرگم رابرت هستیم که از تشویش درونی وی خبر می دهد.

 

 

قتل مایکل براون، نوجوان سیاه پوست آمریکایی، توسط یک افسر پلیس در شهر فرگوسن، باعث جاری شدن سیل اعتراضات و شورش های خیابانی علیه پلیس و مقامات محلی در این شهر شد که بعد از گذشت چند هفته به شهرهای دیگری نیز سرایت کرد. هدف فیلم "برابرساز" نیز این بود که آب سردی باشد بر آتش سوزان این اعتراضات که البته در این امر کاملا ناموفق بود زیرا اکنون بعد از گذشت چند ماه هنوز هم تظاهرات در شهرهای مختلف آمریکا ادامه دارد و ابعاد گسترده تری به خود گرفته است.

 

"تظاهرات ضد نژادپرستی در آمریکا"

 

با کمی دقت می توان دریافت که سردمداران آمریکا هیچ گاه حاضر به پذیرفتن برابری سیاه پوستان با سفید پوستان نیستند هرچند هم که گاهی با استفاده از صنعت هالیوود سعی در وارونه نشان دادن این مطلب داشته باشند.

 

 

نفوذ روسیه تا مغز استخوان آمریکا؛

مقامات دولتی ایالات متحده که خود را پیروز دوران جنگ سرد می دانستند، حال متوجه شده اند که با وجود فروپاشی شوروی، این بار روسیه به تار و پود این کشور نفوذ کرده و قدرت خود را از داخل این کشور به رخ می کشد. همان دوران جنگ سرد – بالاخص با فیلمبرداری شبه دهه 90 مائورو فیوره – در این فیلم بازسازی شده است. سفارش ساخت فیلم هایی از این قبیل که روسیه را در مقابل آمریکا و البته در مقابل صلح و آرامش جهانی قرار می دهد، مسئله تازه ای نیست اما چندی است که شدت گرفته است.

 

 

در این فیلم اما قدرتی که به آمریکا نفوذ کرده، مافیای روسی می باشد که تقریبا بر تمام شهر بوستون (به نمایندگی از کل امریکا) از کارخانجات شن و ماسه و سیمان سازی و رستورانهای زنجیره ای گرفته تا پلیس بوستون مسلط شده است. متهم کردن روس ها به تجارت های کثیف مانند اجاره دادن زنان و دختران، انتقال مهاجران غیرقانونی به آمریکا، قاچاق و چاپ غیر مجاز دلار؛ امری است که در این فیلم اتفاق می افتد. این در حالی است که در هیچ قسمت فیلم اثری از باندهای خلاف کار مشهور آمریکایی دیده نمی شود.

 

"ولادیمیر پوشکین"

 

شباهت عجیب نام رئیس باند مافیا به اسم رئیس جمهور روسیه، ولادیمیر پوتین، نه تنها امری اتفاقی نیست بلکه کنایه ای است به دوران جدید ریاست جمهوری وی که با نفوذ و قدرت بالای خود چندی است که در حال برهم زدن معادلات جهانی شده است.

در روزهایی که تنش های سیاسی میان آمریکا و روسیه بر سر مسئله اوکراین بالا گرفته بود، اقتباس سینمایی از سریالی که مابین سالهای 1985 تا 1989 پخش می شد و در آن مامور  بازنشسته سازمان اطلاعات مرکزی (سیا) آمریکا در دوران جنگ سرد یک تنه با روسیه درگیر می شد؛ گزینه بسیار خوبی برای اثر گذاری در اذهان عمومی به نظر می رسید. کمپانی سونی با فیلمنامه ای که برای 9 سال بی استفاده مانده بود، دو نشان زد. سیاه پوستی را در نقش قهرمان آمریکا قرار داد که یک نفره بزرگترین مافیای روسی را به خاک سیاه می نشاند.

 

"ناآرامی های یورومیدن"

حتی درگیری بر سر کشور اوکراین نیز در این فیلم نمود پیدا کرده است؛ چونان که در بخش پایانی فیلم، بر روی پنچره کناری اتوبوسی که آلینا از آن پیاده می شود، روبان زرد و آبی نصب شده که نماد یورومِیدن (Euromaidan) می باشد. یورومیدن یا میدان اروپا اصطلاحی است که به تظاهرات و اعتراضات مردم اوکراین علیه روسیه در دوران ریاست جمهوری ویکتور یانکوویچ تا حال حاضر اتلاق می شود. این موج ناآرامی ها و اعتراضات از شب 21 نوامبر 2013 در پی عدم موافقت یانکوویچ با یک قرارداد از سوی اتحادیه اروپا و همچنین بیشتر کردن روابط خود با روسیه آغاز شد.

 

"نماد یورومیدن"

 

به داستان فیلم که بازگردیم، در قسمتی از آن گفته می شود که ایرلندی ها، ایتالیایی ها و ارمنی ها (در شهر بوستون) از همپیمانان آنها بوده و برای آنها کار می کنند. قاتل مزدوری که پوشکین برای پیگیری کشته شدن 6 عضو باشگاه "شبهای روسی" به بوستون می فرستد، تدی، سرباز و پلیس مخفی دوران شوروی سابق بوده است که اکنون بصورت خصوصی برای پوشکین کار می کند. وی فردی به شدت قسی القلب، درنده خو و در عین حال قاتل زبده تصویر شده است. وی از نظر مهارتهای نظامی تقریبا با مک کال در یک سطح قرار دارند ولی در آخر این رابرت مک کال سیاه پوست آمریکایی است که برنده این دوئل می شود و این امر اشاره ای است به آرزوی دیرینه آمریکایی ها برای شکست دادن روسیه!

 

 

نکات مثبت و منفی فنی فیلم

نقاط قوت:

  1. کارگردانی هوشمندانه آنتوان فوکوا و افزودن  دو عنصر تعلیق و جذابیت به فیلم
  2. بازی خوب دنزل واشنگتن در جان بخشیدن به کاراکتر رابرت مک کال و آمادگی جسمانی وی برای صحنه های اکشن؛ وی دوشنبه 8 دی، 60 ساله شد.
  3. نماهای زیبا و فیلمبرداری قابل تحسین مائورو فیوره
  4. بازسازی فوق العاده زیبای صحنه کلیشه ای "نبرد زیر باران"، آن هم در فضای بسته داخل فروشگاه توسط آب فشانهای ضد حریق در دوئل پایانی رابرت و تدی
  5. صحنه زیبای انفجار کشتی و تانکر قاچاق سوخت که هیبت قهرمانانه مک کال را مضاعف می کند.

 

 

نقاط ضعف:

  1. عدم معرفی کامل رابرت مک کال و آگاهی نکردن مخاطب در رابطه با گذشته وی که همین امر سبب شد دنزل واشنگتن مجبور شود تا  با نوع بازی کردن خود پیش زمینه ای از وی را بصورت بصری به بیننده منتقل کند.
  2. استفاده از بازیگران غیر روسی برای ایفای نقش شخصیت های روسی
  3. بازی خشک، بی روح و تا حدی کلیشه ای مارتون سوکاس در نقش تدی
  4. حضور کوتاه شخصیت آلینا در فیلم؛ که مطمئنا با بیشتر حضور داشتن در داستان می توانست بر جذابیت بیشتر فیلم بیافزاید و اعمال خشونت آمیز رابرت را توجیح کند.
  5. تبلیغ بیش از حد محصولات شرکت سونی (لپ تاپ های Vaio و همچنین تمام موبایل های درون فیلم از مدل Xperia Z3 بوده)
  6. قهرمان کردن بیش از حد رابرت مک کال به گونه ای که در ذهن بیننده این سوال شکل می گیرد که وی چگونه به عمارت پر از محافظ ولادیمیر پوشکین راه یافته و تک تک افراد در آن خانه را به قتل می رساند؟!!
  7. فیلمنامه در بخش هایی کاملا کند و در صحنه های دیگری بسیار سریع پیش می رود. همچنین شروع ضعیف و آهسته فیلم که گاهاٌ باعث می شود مخاطب گمان کند در حال تماشای یک فیلم درام می باشد!/

 

"(از راست) آنتوان فوکوا، مارتون سوکاس، کلوئی مورتز، دنزل واشنگتن"


منبع: جام نیوز