امیر المومین امام علی علیه‌السلام به مردی که عازم مسجدالاقصی بود، سفارش کردند مرکب خود را بفروشد و در مسجد کوفه نماز بگذارد.

مشرق- امام صادق عليه‌‏السلام: اميرمؤمنان علیه‌السلام، در مسجد كوفه بود كه مردى به سراغش آمد و گفت: سلام و رحمت خدا و بركت‏‌هاى او بر تو باد، اى امير مؤمنان!
ايشان، پاسخ سلامش را داد. او گفت: فدايت شوم! قصد مسجد الأقصى كرده‏‌ام. خواستم بر تو سلام كنم و با تو وداع نمايم.
فرمود: با اين سفر، درپى چه هستى؟
گفت: درك فضيلت، فدايت شوم!
فرمود: مَركب سوارى خود را بفروش و توشه‏‌ات را مصرف كن و در اين مسجد، نماز بخوان، كه نماز واجب در آن، برابر با حجّى پذيرفته شده است و نماز مستحب در آن، برابر با عمره‏‌اى پذيرفته شده است و تا شعاع دوازده ميلى آن، بركت‏‌خيز است. سمت راستش بركت است و سمت چپش حيله‏‌ورزى است. در ميانه آن، چشمه‏‌اى از روغن و چشمه‏‌اى از شير و چشمه‏‌اى از آب نوشيدنى و چشمه‏‌اى از آب پاكيزه براى مؤمنان است. كشتى نوح عليه ‏السلام از آن جا به حركت درآمد و بت‏هاى نَسر و يَغوث و يَعوق، در آن قرار داشتند. هفتاد پيامبر و نيز هفتاد جانشين پيامبر كه من يكى از آنهايم، در آن نماز گزارده است.
آن گاه ، در حالى كه دستش را بر سينه‏‌اش گذاشته بود، فرمود: هيچ گرفتارى نيست كه در آن براى درخواست نيازى از نيازهايش دعا كند، مگر آن كه خداوند پاسخش را مى‏‌دهد و گرفتارى‏‌اش را برطرف مى‏‌سازد.

متن حدیث:


الإمام الصادق عليه‌السلام:
جاءَ رَجُلٌ إلى أميرِالمُؤمِنينَ عليه ‏السلام وهُوَ في مَسجِدِ الكوفَةِ فَقالَ: السَّلامُ عَلَيكَ يا أميرَالمُؤمِنينَ ورَحمَةُ اللّه‏ِ وبَرَكاتُهُ، فَرَدَّ عَلَيهِ، فَقالَ: جُعِلتُ فِداكَ إنّي أرَدتُ المَسجِدَ الأَقصى، فَأَرَدتُ أن اُسَلِّمَ عَلَيكَ و اُوَدِّعَكَ.
فَقالَ لَهُ: فَأَيَّ شَيءٍ أرَدتَ بِذاكَ؟ فَقالَ: الفَضلَ جُعِلتُ فِداكَ.
قالَ: فَبِع راحِلَتَكَ، وكُل زادَكَ، وصَلِّ في هذَا المَسجِدِ، فَإِنَّ الصَّلاةَ المَكتوبَةَ فيهِ حَجَّةٌ مَبرورَةٌ، وَالنّافِلَةَ فيهِ عُمرَةٌ مَبرورَةٌ، وَالبَرَكَةَ فيهِ عَلَى اثنَي عَشَرَ ميلاً، يَمينُهُ يُمنٌ، ويَسارُهُ مَكرٌ، و في وَسَطِهِ عَينٌ مِن دُهنٍ، وعَينٌ مِن لَبَنٍ، وعَينٌ مِن ماءٍ شَرابٍ لِلمُؤمِنينَ، وعَينٌ مِن ماءٍ طُهرٍ لِلمُؤمِنينَ، مِنهُ سارَت سَفينَةُ نوحٍ عليه ‏السلام، وكانَ فيهِ نَسرٌ ويَغوثُ ويَعوقُ، صَلّى فيهِ سَبعونَ نَبِيّا وسَبعونَ وَصِيّا أنَا أحَدُهُم.
وقالَ بِيَدِهِ في صَدرِهِ: مادَعا فيهِ مَكروبٌ بِمَسأَلَةٍ في حاجَةٍ مِنَ الحَوائِجِ، إلّا أجابَهُ اللّه‏ُ وفَرَّجَ عَنهُ كُربَتَهُ.



«كافي،ج3، ص491 -كامل الزيارات،ص80 - تهذيب الأحكام،ج 3،ص251- بحار،ج100،ص403»