جبرئيل نازل شد و پيام آورد که خداوند سلام مي‌رساند و مي‌فرمايد: نام اين دختر را زينب بگذاريد که اين نام را در لوح محفوظ نوشته‌ام. آن گاه رسول خدا زينب را گرفت و بوسيد و...

ولادت
ثمره ازدواج مبارک علي عليه السلام و فاطمه زهرا عليها السلام پنج فرزند به نام هاي حسن، حسين، زينب، ام کلثوم و محسن است.
بنابر آن‌چه که از امام صادق عليه السلام رسيده است «محسن» که آخرين فرزند زهرا بود، بر اثر تجاوز و هجوم دشمنان اسلام به خانه آن حضرت، در شکم مادر جان داد و به دنبال اين حادثه دردناک و صدماتي که بر جسم فاطمه عليها السلام وارد آمد، آن حضرت بيماري شديد پيدا کرد و به شهادت رسيد.
زينب، سومين فرزند مهد ولايت است که به احتمال قوي در سال ششم هجرت در مدينه چشم به جهان گشود.

.....................................................................................................................................

زينت پدر

زينب، يعني زينت پدر و اين نامي است که خداوند براي دختري انتخاب کرد ، که با انجام رسالت خويش زينت بخش تاريخ شد و موجب افتخار و سرافرازي خاندان وحي و ولايت گشت. و اين است که نام زينب در تاريخ کربلا که تاريخ جاودانگي اسلام و تشيع است، به خاطر فداکاري‌هايش، زيبا،‌درخشان و جاوداني است.
مراسم نام‌گذاري اين درّ ولايت را در تاريخ اين گونه مي‌خوانيم:
.....................................................................................................................................
نامي آسماني
هنگام ولايت زينب کبري، چون رسول خدا در سفر بود، فاطمه از همسرش علي درخواست کرد که نامي براي فرزندشان انتخاب کند. علي عليه السلام در جواب فرمود: من بر پدرت سبقت نمي‌گيرم، صبر مي‌کنيم تا پيامبر از سفر برگردد. چون پيامبر بازگشت و خبر ولادت نوزاد زهرا را از زبان علي عليه السلام شنيد فرمود: فرزندان فاطمه فرزندان منند ولي خداوند در باره آنان تصميم مي‌گيرد.
بعد از آن جبرئيل نازل شد و پيام آورد که خداوند سلام مي‌رساند و مي‌فرمايد: نام اين دختر را زينب بگذاريد که اين نام را در لوح محفوظ نوشته‌ام. آن گاه رسول خدا زينب را گرفت و بوسيد و فرمود: توصيه مي‌کنم که همه اين دختر را احترام کنند، که او مانند خديجه کبري است.
يعني همان گونه که فداکاري هاي خديجه در پيشبرد اهداف پيامبر و اسلام بسيار ثمربخش بود، ايثار، صبر و استقامت زينب در راه خدا نيز در بقا و جاودانگي اسلام از اهميت ويژه‌اي برخوردار است.

.....................................................................................................................................
با پيامبر خدا
بنابر اينکه ولادت زينب عليها السلام در سال ششم هجري باشد و تاريخ وفات پيامبر اکرم در سال يازدهم؛ زينب بيش از پنج سال با پيامبر نبوده است و اين مدت زمان، کافي است که او از اصحاب پيامبر اسلام به شمار آيد. بر اين مبنا کساني که شرح حال اصحاب پيامبر اسلام را نوشته اند، نام زينب را زينت‌بخش کتاب خود ساخته‌اند.
.....................................................................................................................................
در دامان عطوفت
اين پنج سال فرصتي بود که زينب عليها السلام از تابش نور وجود پيامبر بهره گيرد و پيامبر رحمت، او را در دامان مهر و عطوفت خود نوازش کند و از جرعه‌هاي معرفت سيراب سازد و حديث صبر و استقامت در دفتر وجودش بنگارد. چرا که پيامبر بر مصيبت ها و ناگواري هاي مسير زندگي زينب به خوبي واقب بود و مي دانست که تاب تحمل اين زنج‌ها و حوادث ناگوار را تنها روحي بلند و قلبي چون کوه و دلي سرشار از عشق به خدا خواهد داشت. گويا مصيبت و سختي، با سرنوشت زينب عجين گشته و خداوند صبر و پايداري را در او جلوه‌گر ساخته است تا اسوه و الگويي براي همه پويندگان راه خدا باشد.

.....................................................................................................................................
رؤيايي دردناک
زينب مسير پرحادثه و دردناکي را که در پيش دارد، در همان زمان کودکي در آينه رؤيا مي نگرد و براي جدش پيامبر اکرم بازگو مي‌کند و پيامبر خدا حوادثي را که در انتظار اوست تعبير مي‌کند تا او که دست پرورده علي و بزرگ شده دامان زهراست، خود را براي رويارويي با اين حوادث مهيا سازد. اين رؤيا را در تاريخ چنين مي‌خوانيم: ارتحال پيامبر خدا نزديک بود، زينب نزد پيامبر آمد و با زبان کودکانه به پيامبر چنين گفت: «اي رسول خدا! ديشب در خواب ديدم که باد سختي وزيد که بر اثر آن دنيا در ظلمت فرو رفت و من از شدت آن باد به اين سو و آن سو مي‌افتادم؛ تا اين‌که به درخت بزرگي پناه بردم، ولي باد آن را ريشه کن کرد و من به زمين افتادم. دوباره به شاخه ديگري از آن درخت پناه بردم که آن هم دوام نياورد. براي سومين مرتبه به شاخه ديگري روي آوردم، آن شاخه نيز از شدت باد در هم شکست. در آن هنگام به دو شاخه به هم پيوسته ديگر پناه بردم که ناگاه آن دو شاخه نيز شکست و من از خواب بيدار شدم».
پيامبر با شنيدن خواب زينب، بسيار گريست و فرمود:
«درختي که اولين بار به آن پناه بردي جدّ توست که به زودي از دنيا مي‌رود. و دو شاخه بعد مادر و پدر تو هستند که آن‌ها هم از دنيا مي‌روند و آن دو شاخه به هم پيوسته دو برادرت حسن و حسين هستند که در مصيبت آنان دنيا تاريک مي‌گردد».
.....................................................................................................................................
اولين واقعه
چندي نگذشت که گوشه اي از خواب زينب به وقوع پيوست و سايه پرمهر و عطوفت پيامبر اکرم از سر زينب کبري و مسلمين رخت بربست و او اولين پناهش را از دست داد و اين نخستين مصيبتي بود که در کودکي روح لطيف او را آزرده ساخت. و اين تازه آغاز راه بود و او همچنان در انتظار حوادث تلخ و دردناکي است که در پيش رو دارد.
ولي اين راست قامت هميشه تاريخ بشريت هرگز سر ذلت در برابر مصيبت ها و سختي‌هاي زندگي و تاريخ خم نخواهد کرد او با استواري زيبنده‌اي رسالت خويش را که حفظ جاودانگي اسلام است در ميان طوفان حوادث به انجام خواهد رساند.
.....................................................................................................................................
با مادرش فاطمه
فاطمه بعد از پدر گرامي خويش چند ماهي بيش در اين دنيا نماند. بنابراين زينب از محبتهاي مادري چون صديقه کبري بيش از چند ماهي بهره نجست.
اين دوران کوتاه چند ساله، پر است از فراز و نشيبها و خاطره‌هاي تلخ و شيريني که زينب را براي ادامه حرکت و مجاهدت در راه خدا و استقبال از مشکلات و مصائب زندگي آماده مي ساخت. زينب مادرش فاطمه را بعد از رحلت رسول خدا خندان و متبسم نمي ديد. فاطمه در غم از دست دادن پدري چون رسول خدا و حمايتهاي او چندان گريست که نام او را در شمار گريه کنندگان معروف تاريخ چون آدم،‌ يعقوب، يوسف و امام سجاد آورده‌اند.
زينب در تمامي اين دوران با مادر در کنار او بود و صحنه‌هاي مصيبت‌بار رحلت پيامبر خدا و اندوه بيکران مادر و ظلم و جنايت دشمنان* در حق اهلبيت پيامبر را نظاره مي‌کرد و همه اين ناملايمات بر قلب کوچکش فرود مي‌آمد و او براي خدا صبر مي‌کرد و پايداري در راه خدا را پيشه خود مي‌ساخت،‌ تا زمينه‌اي باشد براي تحمل مصيبتها و رنجهاي بزرگتري که در انتظار او بود.
.....................................................................................................................................
دفاع از حق
زينب در مجلس سخنراني مادرش فاطمه در مسجد رسول خدا در دفاع از حقوق اهلبيت و فدک حاضر بود و خطبه و سخنان مادرش را در آن مجلس به ياد داشت؛ به طوري که خود يکي از راويان آن خطبه به شمار مي‌آيد.
او از مادرش آموخت که چگونه بايد در مقابل دشمنان ايستادگي کرد و آنان را رسوا ساخت. او آماده مي‌شد که با سخنان خود در بازار کوفه و کاخ ابن زياد و يزيد، ظلم و جنايت آنان را برملا سازد و از اسلام و ولايت دفاع کند.
.....................................................................................................................................
آخرين ديدار
سرانجام زمان آخرين ديدار و وداع با مادر فرا مي‌رسد و تکفين مادر پايان مي‌يابد. به دعوت پدر، فرزندان زهرا با مادر خويش وداع مي‌کنند و لحظاتي مادر را در آغوش مي‌گيرند، چنان که فرشتگان از اين صحنه دلخراش مي گريند... بياييد گوشه اي از اين ماجراي غم‌افزا را از زبان اميرالمؤمنين بشنويم:
«زماني که خواستم کفن زهرا را گره بزنم، به ام‌کلثوم، زينب،‌ حسن و حسينم گفتم: بياييد از مادرتان توشه‌اي برگيريد که اين آغاز جدايي است و ديدار بعدي در بهشت خواهد بود.
حسن و حسين به طرف مادر آمدند؛ در حالي که چنين مي‌گفتند: اندوه و حسرتي که از فقدان جدّمان پيامبر و مادرمان فاطمه داريم هرگز خاموش نمي‌شود. اي مادر حسن! اي مادر حسين!‌ هنگامي که جدّمان محمد مصطفي را ديدي سلام ما را به او برسان و بگو بعد از تو ما در دنيا يتيم شديم.
علي فرمود:
به خدا سوگند مشاهده کردم که زهرا با ناله و اندوه با دو دست فرزندانش را گرفت و مدتي به سينه چسباند که ناگاه هاتفي از آسمان ندا داد که اي ابوالحسن آنان را از آغوش مادر برگير که به خدا سوگند اين دو فرزند، ملائکه آسمان را به گريه انداختند؛...».
و بدين سان زينب مادري مهربان، ‌مونسي عطوف و پناهي آرام‌بخش را در سنين کودکي از دست مي‌دهد که غم هجران او بر قلب کوچکش سنگيني مي‌کند. ولي او که مسئله آموز مکتب پيامبر و فاطمه و علي است لحظه‌اي و ذره اي در راه هدف خود ترديد نمي‌کند و با استواري گام برمي‌دارد و رسالتش را به انجام مي‌رساند.
.....................................................................................................................................
بعد از مادر
ديگر شمع وجود مادر روشني بخش خانه علي نيست. لزوم نگهداري از فرزندان فاطمه ايجاب مي‌کرد که شخصي عهده دار اين مهم شود. فاطمه اين امر مهم را در آخرين روزهاي زندگيش پيش بيني کرده بود و مادري مهربان براي فرزندانش و همسري براي علي در نظر گرفته و ازدواج با او را به علي توصيه نموده بود. اين افتخار نصيب بانوي بزرگواري به نام «امامه» شد که به فرموده فاطمه براي فرزندانش همانند خود او بود.
زينب بعد از مادر در سايه تربيتهاي پرمهر پدري چون علي و در کنار برادراني چون حسن و حسين رشد مي‌يابد و از همان دوران کودکي مشکلات فراوان و فشارهاي روحي بي‌شماري را تجربه کرده و در برابر آن‌ها مقاومت مي‌کند و بدين گونه دوران کودکي را پشت سر مي‌گذارد.
هر چند زينب کوچکتر از حسن و حسين است،‌ ولي از آن‌جا که دختر فاطمه و دست پرورده اوست و عطر مهر مادري چون فاطمه از او تراوش مي‌کند،‌ علاقه و پيوند روحي و عاطفي‌اي که ميان او دو برادرش وجود دارد، وصف ناشدني است. و اين ارتباط روحي تا پايان عمر استمرار مي‌يابد و زينب لحظه‌اي نمي‌تواند دوري و اندوه اين جگرگوشگان فاطمه را تاب بياورد و چنانکه خواهيم ديد تا آخرين لحظات،‌ چون مادري مهربان به آنان عشق مي ورزد و هر و محبت نثارشان مي‌کند و چيزي نمي‌تواند مانع اين پيوند و بستگي گردد.
.....................................................................................................................................
زندگي مشترک
اينک زينب به سالهاي تشکيل زندگي مشترک نزديک شده است. او مي‌داند که ازدواج براي هر زني حق طبيعي و شرعي است و روي گرداني از اين سنت، خارج شدن از آئين پيامبر اسلام است.
ولي زينب با ازدواج که عمل به سنت پيامبر خداست،‌ رسالت بزرگي را که بر دوش دارد فراموش نمي‌کند. او مي‌داند که بايد در تمام صحنه ها و لحظه ها در کنار برادرش باشد. او مي‌داند که به ثمر نشستن قيام حسين و شهادت عزيزانش، نيازمند آزادگي در اسارت، صبر و پايداري،‌ و پيام رساي او به گوش تاريخ بشريت است.
از اين رو زينب در قرارداد ازدواجش شرط همراهي با برادرش حسين را قيد مي‌کند تا از وظيفه مهم خود باز نماند. از شخصيتي متعهد به اسلام و دوستدار اهلبيت، چون عبدالله بن جعفر که به خواستگاري دختر علي آمده است، انتظاري جز پذيرش اين شرط نيست. به هر صورت مراسم خواستگاري پايان مي‌يابد و عبدالله بن جعفر به افتخار همسري زينب کبري نائل مي‌گردد.
.....................................................................................................................................
همسر زينب
عبدالله از فرزندان جعفر است و جعفر، فرزند ابوطالب و برادر علي و از جانبازان جبهه موته و شهيدان بزرگ اسلام است. شخصيت جعفر بن ابي‌طالب را که معروف به جعفر طيار است، مي‌توان از اظهار علافه و سخنان پيامبر اکرم درباره او دريافت. هنگام فتح خيبر،‌ زماني که جعفر از حبشه مراجعت کرد پيابمر او را آغوش گرفت و ميان ديدگانش را بوسيد و فرمود: نمي‌دانم به خاطر کدام يک خوشحال‌تر باشم، به خاطر ورود جعفر يا فتح خيبر؟ و رسول خدا او را در جوار مسجد منزل دادند.
زماني که جعفر در جبهه موته جنگيد و دو دستش قطع شد و حاضر نشد پرچم را بر زمين بيفکند،‌ پيامبر خدا فرمودند: خداوند به جاي دو دست دو بال به جعفر عنايت کرد که در بهشت با آن‌ها پرواز کند و از همين روست که او به جعفر طيار معروف شد.
عبدالله در حبشه متولد شد و اين ولادت زماني رخ داد،‌ که جعفر به همراه همسرش و عده‌اي ديگر از مسلمانان بر اثر فشار دشمنان اسلام و به پيشنهاد پيامبر اکرم(ص)‌ به حبشه هجرت کرده بود. عبدالله بعد از شهادت پدرش جعفر مورد محبت و علاقه پيامبر اکرم بود.
در تاريخ آمده است: هنگامي که جعفر پدر عبدالله به شهادت رسيد،‌ پيامبر فرمود: فرزندان جعفر را نزد من بياوريد. حضرت آنان را در آغوش عطوفت خود گرفت،‌ بوسيد و چشمهايش پر از اشک شد. و اين گونه از عبدالله که کودکي بيش نبود تفقد و دلجويي فرمود.
بعد از پيامبر اکرم تاريخ شاهد رشادتها و فداکاريهاي عبدالله در کنار اميرالمؤمنين(ع) بوده و او در جنگ صفين از شجاعان صحنه نبرد به شمار رفته است و جود و سخاوت او نيز در آن زمان زبانزد بوده است.
.....................................................................................................................................
در محيط خانه
بدون شک در دورانهاي مهم تربيت انسان و شکل‌گيري شخصيت او دوران کودکي است. تأثير پذيري انسان از محيط و اطرافيان خود در اين دوره، به مراتب بيشتر و عميقتر از دوره‌هاي ديگر زندگي است. اعمال، رفتار،‌ برخوردها و به طور کلي شيوه معاشرت پدر و مادر در خانه و کيفيت ارتباط آنان با يکديگر و ديگر افراد، در روح و خلق و خوي فرزند اثري مستقيم خواهد گذاشت،‌ روح حساس و لطيف فرزند را تحت تأثير خود قرار خواهد داد.
اصولاً پدر و مادر مي‌توانند، زشتي و زيبايي رفتار وسلوک خود را در آينه شفاف و زلال کودک خود بنگرند و حرکات،‌ روحيات و خصلت هاي کودکشان را نمونه‌اي از روحيات و صفات خود بدانند.
به خاطر اين روح الگو خواهي و تربيت پذيري ،‌پيرامون تربيت کودکان و پرورش فکري، اعتقادي و اخلاقي آنان در روايات توصيه هاي فراواني شده است. تأثير اين تربيتها، به قدري است که علي(ع) قلب کودک و مرکز دريافت هاي او را همانند زمين خالي و بدون کشتي مي‌داند که هر بذري را پذيراست.
بنابراين مي‌توان شخصيت و آينده کودک را مرهون تربيتها و پرورشهاي عملي پدر و مادر دانست که فرزند به صورت الگو از آنان کسب کرده است.
اما زينب، در خانه اي تربيت و رشد يافت،‌ که عالي ترين نمونه زندگي خانوادگي است و در طول تاريخ بشر خانواده‌اي به اين بزرگي و عظمت نيامده است و نخواهد آمد. شخصيت زينب در خانه اي شکل گرفت که نور ايمان در آن مي درخشيد و سرشار از صفا و صميميت و آکنده از معنويت و عشق به خدا بود. خانه اي که پدري چون علي دارد و مادري چون فاطمه، پدر و مادر معصومي که تمايلات نفساني و هوي و هوس در آنان راه نداشت و انگيزه حرکتها و فعاليتهايشان فقط انجام وظيفه الهي بود. آنان جز به رضاي خدا به چيزي ديگر نمي انديشيدند و جز براي پيشرفت اسلام و نجات بشريت گام برنمي‌داشتند.
زينب در اين محيط و تحت تربيت چنين پدر و مادري رشد مي‌يابد و در چنين مدرسه اي معارف الهي و آداب اسلامي را فرا مي‌گيرد و به تربيت ديني و فضائل اخلاقي دست مي‌يابد و به کمال مي‌رسد.
و بدين گونه مهم‌ترين و اساسي‌ترين کلاس آموزش خانه‌داري، شوهرداري،‌ تربيت فرزند،‌ اداره زندگي و به طور کلي آداب معاشرت زينب، دوراني بود که در کنار مادرش حضور داشت و از رفتار و شيوه زندگي او الگو مي‌گرفت تا زماني او نيز همچون مادرش ـ که زيباترين و خدايي‌ترين زندگي را گذراند ـ در خانه شوهر انجام وظيفه کند.
او شاهد بود که چگونه مادرش براي ايجاد کانوني آرام‌بخش و انباشته از صفا و صميميت و روح و معنويت تلاش مي‌کرد. او اين سخن پدرش را شنيده بود که مي‌فرمود: وقتي به خانه مي آمدم و به زهرا نگاه مي‌کردم،‌تمام غم و غصه هايم برطرف مي‌شد و او هيچ گاه مرا خشمگين نکرد.
زينب نمونه باشکوه صميميت،‌ همدلي و همراهي را در کانون پرمهر پدر و مادر خويش مشاهده کرده بود، و لذت آن را از ياد نمي برد. او شاهد تلاشهاي مادرش در خانه بود و دستهاي تاول زده مادر و زحمتهاي خانه‌داري را ديده بودو اجر و پاداش کار در خانه را باور داشت.
او تعاون و همکاري در خانه را از پدر و مادرش آموخته بود و مي‌ديد که پدر هيزم و آب خانه را تهيه مي‌کرد و مادر آسيا مي‌کرد، خمير مي ساخت و نان مي پخت.
زينب، مهر و محبت مادر را نسبت به فرزندان از ياد نمي برد و عطوفت هاي مادر از شيرين ترين خاطره‌هاي او بود. او سخنراني مادرش در مسجد ـ در رفاع از کيان اسلام و ولايت ـ را فراموش نمي‌کرد و از آن درس دينداري و حراست از دستاوردهاي جدّ بزرگوارش پيامبر اکرم را فرا مي‌گرفت و حمايت از دين خدا را براي خود فرض و لازم مي دانست.
و بالاخره شخصت والايي چون زينب کبري که در کانون ولايت رشد يافته و در سايه اين تربيتها بزرگ شده است،‌ دريايي است از معرفت و فضيلتهاي انساني و تجربه هاي اخلاقي و تربيتي که از پدر و مادرش فرا گرفته است. او اکنون به خانه شوهر مي‌رود و کانون زندگي را تشکيل مي‌دهد و به عنوان مربي بزرگ و نمونه‌اي در سنگر مقدس خانه‌ انجام وظيفه مي‌کند و براي اسلام فرزندان برومندي را تربيت مي‌کند که نتايج درخشان آن را در آينده تاريخ زندگاني زينب ملاحظه خواهيم کرد.
.....................................................................................................................................
در مکتب پدر
بانوي بزرگ اسلام زينب کبري حدود سي و پنج سال داشت که پدرش علي به شهادت رسيد. او بدون ترديد از دوران حيات پدر بزرگوارش آگاهي‌ها و بهره‌هاي فکري و معنوي فراواني گرفته است و خاطرات زيادي از دوران پدر دارد. خاطرات تلخ و شيريني که هر کدام در شکل‌گيري شخصيت زينب و سازندگي او تأثير عميقي داشته است.
.....................................................................................................................................
صبر و بردباري
او روزها و سالهاي مظلوميت پدر را خوب به ياد داشت و شاهد بود که بعد از رحلت پيابمر اسلام، ‌ولايت پدرش را که بزرگترين شخصيت جهان اسلام بعد از پيامبر بود، ناديده گرفتند و بر جايگاهي که پيامبر بعد از خود براي علي(ع) تعين کرده بود و کراراً آن را گوشزد مي‌کرد و مسلمانان را به آن توصيه مي‌فرمود عاصبانه تکيه زدند و حق او را ضايع ساختند. بر کرسي هوسها نشستند و خود را جانشين و خليفه پيامبر خواندند. و اميرالمؤمنين که جز به حفظ اسلام و مصالح مسلمين نمي انديشيد همچنان صبر پيشه کردو رضايت خدا را بر هر چيز مقدم داشت و بيست و پنج سال سکوت اختيار کرد.
زينب در اين دوران،‌ حوادث را به دقت پيگيري مي‌کرد و بر بينش و آگاهيهاي خود مي افزود. هواپرستي و دنيا طلبي بسياري را مي‌ديد،‌ دوست و دشمن را به خوبي از يکديگر تميز مي‌داد و شاهد کينه‌توزي‌هاي ابوسفيان‌ها و معاويه ها بود. دشمنان نقابداري که در ظاهر،‌ لباس اسلام بر تن کرده بودند و سنگ اسلام به سينه مي‌زدند و در باطن و حقيقت براي نابودي آن نقشه مي کشيدند و حقايق را وارونه جلوه مي دادند.
زينب،‌ همه اين دشمني‌ها را مي‌ديد و عظمت صبر پدر را درمي‌يافت. هم او که فرمود:
«صبرت و في العين قديً و في الحلق شجاً» شکيبايي ورزيدم همچون کسي که خاشاک چشمش را پر کرده و استخوان راه گلويش را گرفته است.
زينب از صبر او الهام مي‌گرفت و درس فداکاري مي آموخت. مي آموخت که چگونه بايد تمام مشکلات و رنجهاي راه خدا را تحمل کرد، محروميتها را پذيرا شد و مصالح فردي را فداي مصلحت اسلام کرد.
.....................................................................................................................................

عدالت گستري
دوران بيست و پنج سال مظلوميت و سکوت سپري مي‌شود؛ مردم به خانه اميرالمؤمنين هجوم مي‌آورند و علي(ع) که انديشه اي جز حق در او راه ندارد براي رهايي بخشيدن مردم از ظلمها،‌ بي‌عدالتي‌ها و انحرافاتي که بعد از پيامبر اکرم دامنگير آنان شده بود، زمام حکومت را در دست مي‌گيرد.
پنج سال حکومت علي(ع) براي زينب بسيار آموزنده و الهام بخش بود. عدالت گستري در آن دوران چنان اوج داشت که بسياري از کسان که به هوس متاع دنيا، رياست، پست و مقام و ثروت اندوزي به سوي علي روي آورده بودند از دشمنان سرسخت و ستيزه جوي او شدند. آنان ظطاقت شنيدن سخني چون: «به خدا قسم آن‌چه از عطاياي عثمان، و آن‌چه بيهوده از بيت المال مسلمين به اين و آن بخشيده،‌ بيابم به صاحبش برمي‌گردانم؛ گرچه زناني را به آن کابين بسته يا کنيزاني را با آن خريده باشند.» را نداشتند.
آنان ديدند که حضرت در برابر درخواست برادرش عقيل که به خاطر فقر چيزي از گندمهاي بيت‌المال مي‌طلبيد،‌ آهني گداخته به بدن او نزديک کرد و در مقابل ناله برادرش عقيل،‌ فرمود: «زنان در سوگ تو بگريند! از آهن تفتيده اي که انساني آن را به صورت بازيچه، سرخ کرده ناله مي‌کني!‌ اما مرا به سوي آتشي مي کشاني که خداوند جبار با شعله خشم و غضبش برافروخته است!‌ تو از اين مي نالي و من از آتش سوزان نالان نشوم؟».
قضاوت حضرت درباره دخترش ـ که گردنبندي را از بيت‌المال به امانت گرفته بود ـ که «اگر اين امانت را از بيت المال به صورت عاريه ضمانتي نگرفته بودي نخستين زن هاشمي بودي که دستت را به خاطر دزدي قطع مي‌کردم» ريشه هاي طمع را در آنان مي سوزاند.
.....................................................................................................................................
ظلم ستيزي
دوران حکومت علي (ع) سراسر مبارزه و جنگ با دشمنان عوام فريبي بود که ناآگاهان جامعه و دنياطلبان را آلت دست قرار مي دادند تا بهتر و بيش‌تر بتوانند به هوس ها و دنياطلبي هاي خود دست يابند. علي و اسلام،‌ دشمنان خطرناک و مکار و حيله‌گري چون معاويه را در برابر خود داشت؛ که از همه چيز حتي مقدسات مردم براي پيشبرد اهداف شوم خود استفاده مي‌کردند. دشمنان نادان و کج فهمي چون خوارج که در پناه پوسته‌اي از ديانت با علي دشمني مي‌کردند و جمل سواراني که عايشه همسر پيامبر را سپر خود ساخته بودند و ... و علي که براي عدالت‌گستري و ظلم ستيزي حکومت را در دست گرفته بود، جز مبارزه‌اي سخت، طولاني و طاقت‌فرسا راهي در پيش خود نمي يافت.
زينب حوادث دردناک بعد از پيامبر را مشاهده مي‌کرد، از آن عبرت مي‌گرفت و درس مي آموخت و بر بينش اجتماعي، سياسي و تاريخي خود مي افزود و افزون بر اين از شجاعت، زهد، عبادت و فضيلت‌هاي بيشمار پدرش الهام مي‌گرفت. او که در مکتب چنين پدري درس آموخته بود، تمام آموخته‌هاي خود را در صحنه‌هاي بزرگي چون کربلا، کوفه، شام و... به نمايش گذارد، و با تدبير و درايت، شجاعت و شهامت، صبر و استقامت و زهد و عبادت خود را ثابت کرد که دختر پدري است که تمامي عمر خود را در راه خدا و رضاي او سپري کرده، با قدرت صبر پيشه ساخته، با شهامت عدالت گسترده، با شجاعت دشمن‌ستيزي کرده و بالاخره همه چيز را فداي محبوب خويش ساخته است.
.....................................................................................................................................
در سوگ پدر
سحرگاه نوزدهم رمضان سال 40 هجري صدايي آسمان و فضاي شهر کوفه را پر کرد که خبر از شهادت امام عدالت و راستي، در محراب عبادت مي‌داد. مردم و شيعيان کوفه سراسيمه خود را به امام خويش مي رسانند تا از حال او جويا شوند. زينب عليها السلام، همچون ديگر فرزندان آن حضرت از اولين افرادي بود که خود را به بالين پدر رساند و فرق شکافته‌اش را نظاره کرد.
زينب بانويي است حدود سي و پنج ساله و سرشار از عواطف و احساسات. او تعلق خاطري بس عميق با پدري دارد که سي سال در سايه محبت هاي او آرام گرفته است. او چگونه خود را به پدر رسانده است؟ چه سخني به هنگام ديدن چهره خونين و سر شکافته پدر داشته است؟ پاسخ اين پرسش‌ها به خوبي روشن نيست. ولي ندبه هاي جانسوز زينب و بيان درد جانگدازش بر بالين پدر که صداي مردم بيرون از اتاق را به ناله بلند کرد، بيانگر عمق مصيبتي است که بر جان زينب وارد شده است. حادثه‌اي که دل سنگ را آب مي‌کند و دوستان حضرت را بيتاب، معلوم است با روح لطيف و دل پر مهر و عطوفت دختري چون زينب چه خواهد کرد.
شهادت اميرالمؤمنين و جدايي زينب از پدر بسيار سخت و گران است. او بعد از وفات جدش رسول خدا و شهادت مادرش فاطمه زهرا (س) دل به پدر بسته بود. سايه پر مهر پدر، آرام بخش روح و جان داغديده او بود. اما اکنون بايد از اين کانون محبت دل برگيرد و درد فراق پدر را بر دردهاي دلش بيفزايد. و او که تربيت شده مکتب اين چنين پدري است و جز به رضاي خدا نمي انديشد، جز صبر بر نمي‌گزيند.
دوران امامت امام حسن مجتبي عليه السلام
بهترين راه براي ترسيم تابلويي روشن از اوضاع مردم در زمان امام مجتبي (ع)، بررسي تحليل‌هايي است که علي (ع) در باره مردم کوفه دارد؛ زيرا زعامت همان مردم بعد از علي به عهده امام مجتبي واگذار شده است. مردمي که از نظر عقل و شعور ـ به تعبير علي (ع) ـ همانند کودکان هستند و از نظر بي تعهدي و بي‌وفايي آنچنانند که علي (ع) آروز مي‌کند: «اي کاش آن‌ها را نديده بودم!» و يا خواهان اين است که ده نفر از لشکريان خود را بدهد و يک نفر از شاميان را بگيرد.
امام مجتبي با چنين مردمي و با چنان روحيه‌هايي سر و کار داشت و طبيعي است که کار کردن با اين مردم و مبارزه با دشمن به وسيله اين جمعيت، بي فايده است و بدانجا مي انجامد که سجاده از زير پاي امام مي‌کشند، به ايشان اهانت مي‌کنند و حضرت را مجروح مي‌سازند.
زينب در روزگار برادرش امام مجتبي همانند روزگار مظلوميت پدرش، شاهد بي وفايي مردم و توطئه‌هاي حساب شده دشمنان و تبليغات گسترده و دقيق معاويه و در نهايت تنها ماندن و مظلوميت برادرش امام مجتبي است. او جامعه و زمان خود را به خوبي مي‌شناسد و مي‌داند که ايستادگي در برابر ظلم و قيام عليه ظالم علاوه بر رهبري انساني کامل و عبدي صالح به عنوان امام معصوم نيازمند امتي با وفا و گوش به فرمان است.
او به خوبي دريافت که مدعيان پيروي از اهلبيت در هنگام سختي و امتحان به سرعت رو به کاستي مي‌گذارند و همه ارزش‌هاي ديني و معنوي را به دنياي فاني مي فروشند و امام معصومي چون امام مجتبي را فداي آمال و آرزوهاي شيطاني خود مي‌کنند. زينب دوست و دشمن واقعي را مي‌شناسد و جز تسليم و انقياد و آمادگي براي اجراي منويات امامش از خود هيچ اراده و خواستي ندارد. زينب در اين مدت خود را در رنج‌هايي که امام مجتبي از مردم نابکار آن زمان مي‌کشيد، سهيم و شريک مي‌دانست و شاهد خون جگر خوردن برادرش امام مجتبي (ع) بود. او شهادت مظلومانه برادر و اهانت به جنازه آن عزيز را به چشم خود ديد و چه اشک‌هاي غم که از ديدگانش جاري گشت و چه داغ‌ها که بر دل سوخته اش نهاده شد. عظمت و بزرگي اين مصيبت‌ها، دردها، رنج‌ها و غم‌ها را زينب در شب عاشورا بر زبان جاري ساخت. آن هنگام که از اشعاري که سيدالشهدا خواند، دريافت که مصيبت شهادت امام حسين و يارانش فرود آمده است؛ بانگ برداشت که «واي از اين مصيبت؛ کاش مرگ زندگيم را نابود ساخته بود! امروز همانند روزي است که مادرم فاطمه و پدرم علي و برادرم حسن از دنيا رفتند...».
باري شعار زينب در تمام اين مصائب، همان شعار سيدالشهداست که در اوج مصيبت‌هاي سهمگين کربلا زير لب زمزمه کرد: «... صبرا علي قضائک، لااله سواک يا غياث المستغيثين». «خداوندا! در برابر قضا و قدر تو شکيبايم. جز تو معبودي نيست اي فريادرس دادخواهان».