به جرأت می‌توان گفت کی‌روش اولین سرمربی تیم ملی فوتبال ایران است که توانست تیم را به یک نظم تاکتیکی پایدار برساند و به یک نسل یاد داد چطور باید این تاکتیک ها را در فوتبالشان اجرا کنند.

گروه ورزشی مشرق - پس از حذف تیم ملی فوتبال ایران از جام ملتهای آسیا بحث هایی میان دو گروه موافق و مخالف کارلوس کی روش به وجود آمده و هر گروهی خود را محق‌تر می‌داند؛ عده‌ای بحث دستمزد میلیاردی کی روش را پیش می‌کشند و این که وی در طول 4 سال هیچ دستاوردی نداشته است و عده‌ای دیگر در ستایش غیر مستدل و کورکورانه کی‌روش آنقدر اغراق کرده‌اند که بوی تملق و چاپلوسی هم به مشام می رسد.

این دعوایی که یک طرفش کی‌روش فرشته بی اشتباهی است و یک طرف شیطانی که آمده پول بیت المال را ببرد، عامیانه‌ترین سطح برخورد با جایگاه سرمربی تیم ملی فوتبال است، اما متاسفانه این دیالوگ رایج بسیاری از ورزشی نویسان و روزنامه نگاران و برخی کارشناس ان فوتبال شده است. خیلی کم و به ندرت دیده‌ شده است تحلیلی مستدل و مستند در مورد مربی تیم ملی نوشته یا بیان شود.

سامان زمان زاده در 3 مقاله تفصیلی که برداشت آزاد وی بوده و در صفحه اجتماعی و شخصی‌اش منتشر کرده است عملکرد تیم ملی و کارلوس کی‌روش را تحلیل نموده و گروه ورزشی مشرق هم آن را بدون دخل و تصرف منعکس کرده است.

(بخش دوم و بخش سوم)

در تحلیل زیر با بررسی عملکرد یا بهتر بگوییم تلاش تاکتیکی سرمربیان یک دهه (البته کمی بیشتر) تیم ملی ایران نشان داده شده کارلوس کی‌روش آموزگار بسیار خوبی است و موفق شده بازیکنانی بسازد که در تاکتیک تیمی مدنظر خودش درست قرار می گیرند و نقششان را درست و بدون سردرگمی ایفا می کنند. گذر زمان شاید بهتر نشان دهد که این نسل جوان ما چقدر از درس "تاکتیک پذیری" بهره گرفتند. شاید اگر مربی بزرگ دیگری یا تاکتیک دیگری این تیم را روزی در دست بگیرد، خواهیم دید که این مجموعه چقدر سریع می تواند خودش را با تاکتیک جدید وفق بدهد.

البته ایراداتی هم بر عملکرد و حتی برنامه‌های وی وارد است و مثلاً وقتی ایران برابر آرژانتین و بحرین و قطر یک جور بازی کند حامیان کی روش هم این را بر نمی تابند اما باز هم تاکید می کنیم برای اینکه بازیکنانی داشته باشیم که بتوانند تاکتیک های شناور و مختلف را در زمین پیاده کنند ابتدا باید مرحله مقدماتی یعنی "تاکتیک پذیری" را یاد بگیرند. یعنی بازیکنان یاد بگیرند در یک تاکتیک، به درک درست از موقعیت خودشان در زمین و موقعیت نسبی به بازیکنان اطراف برسند، نظم مورد نظر را حفظ کنند و فارغ از اینکه حریف کیست بتوانند برنامه را در زمین پیاده کنند.

پس از توضیح کامل این مرحله و میزان موفقیت کی روش، در مقالات بعدی بر سر این که تاکتیک وی تا چه حد کارآمد بوده و چه مواقعی مفید و چه مواقعی نیست، و اینکه کی‌روش جزو آن دسته از مربیانی طبقه‌بندی می‌شود که همزمان توانایی استفاده از تاکتیک های متنوع و شناور در بازی را دارد یا خیر، صحبت خواهیم کرد.

بخش اول
تحلیل عملکرد فنی کی‌روش را در زیر بخوانید:

این جمله را بارها شنیده ایم که بازیکنان ایرانی تاکتیک پذیر نیستند. نگارنده  گمان نمی‌کند این افسانه باشد و آنقدر مربیان خارجی که به فوتبال ایران آمده‌اند این را گفته‌اند که تکرارش احتمال قصد و غرض در گفتار مخاطب را کم می‌کند.

ارنی برندتس مربی راه‌آهن در مصاحبه‌ای با روزنامه‌ای تمام حیرتش را از اینکه هرکاری می‌کرده نمی‌توانسته بازیکنان را با تاکتیک‌هایش هماهنگ کند شرح داده بود. می‌گفت در هر تمرین صدبار می‌گویم که وقتی میلاد (زنیدپور) از نیمه زمین حریف رد می‌شود هرکسی باید در کدام جهت باز شود و کدام سمت حرکت کند تا فضا برای پاس دادن مهیا شود که هیچ کس به هیچ وجه سمت هافبک وسط صاحب توپ نرود، اما باز روز مسابقه میلاد که صاحب توپ می‌شد همه سمت او حمله می‌کردند و داد می‌زدند پاس بده!
** انقلاب چیرو بی ثمر ماند

به گزارش مشرق، قبل از کی‌روش تلاش‌های زیادی توسط مربیان خصوصاً خارجی برای تاکتیکی کردن بازی ایران صورت گرفته بود. نمونه قابل ذکر چیرو است؛ میروسلاو بلاژویچ در تمرینات و بازی‌های تدارکاتی (بازی اسلواکی را به یاد دارید؟) تیمی را به ما معرفی کرد که منظم و تاکتیکی بازی می‌کرد، تمام شیوه‌های مرسوم را به هم ریخته بود، به خوبی و با ظرافت بازی بازیکنان ما را رمز گشایی کرده بود و فهمیده بود چه کلیشه‌های ذهنی اجازه نمی‌دهند بازیکنان ما در قامت یک تیم و با روش‌های مدرن فوتبال بازی کنند. چیزی که اسمش را گذاشته بود «سانتر آسیایی» در بازیکنان ما پیدا کرد و به مقابله با آن پرداخت.


چیرو در مصاحبه‌ای گفته بود که در یک بازی اگر تیمی دوبار از این سانترها بکند باید بازیکنانش را به مدرسه فوتبال فرستاد! ولی بازیکنان ایرانی به کرات در هر بازی این کار را می‌کنند (میناوند استاد تمام سانتر آسیایی بود).

در طول مدتی که چیرو با تیم کار کرد به خوبی این پدیده را مهار کرد. در بازی‌های تدارکاتی آخر تیم قبل از شروع مسابقات مقدماتی جام جهانی دیگر اثری از سانتر آسیایی نبود. یا اینکه کلا روش بازی سنتی مدافعان میانی را در ایران دگرگون کرد. برای اولین بار از زبان چیرو شنیدیم که بازیسازی در فوتبال مدرن از مدافع میانی شروع می‌شود و من در این پست یک عده قلچماق زیرتوپ زن نمی‌خواهم. حتی کریم باقری را مدتی به دفاع میانی منتقل کرد که انتقاد همه را برانگیخت. حتی وقتی یحیی (که بعدا بهترین مدافع میانی ما در شیوه جدید شد) جای پیروانی را گرفت همه اعتراض کردند که یحیای گل به خودی زن را جای افشین با تعصب گذاشته است؛ ولی چیرو می‌دانست چه می‌کند. خلاصه امیدها زیاد شد، کم کم بازی‌ها را که دیدیم فهمیدیم افشین باتعصب زیادی کند است و آب نبود وگرنه یحیی شناگر بسیار قابلی است اما...


درست روز اولین بازی ایران در مسابقات مقدماتی همه چیز فروریخت و هرچه بلاژ رشته بود پنبه شد! همان بازی که ایران در استادیوم آزادی با دوگل علی دایی عربستان را شکست داد. ما آن بازی را بردیم و با نتیجه خوبی هم بردیم. اما ان بازی برای ما در واقع شکست بود. هیچ خبری از تیم پویای چیرو نبود. دوباره سانترهای آسیایی به هدف علی دایی در نوک حمله. دیگر علی دایی برنمی‌گشت عقب که برای کریمی و نیکبخت فضا برای نفوذ بسازد. خلاصه اینکه خود پیرمرد مانده بود که چرا این‌ها همه برگشتند دوباره به تنظیمات کارخانه؟! این همه تمرین و ممارست چه شد پس؟

البته تیم چیرو اواخر و خصوصا در بازی‌های پلی‌آف برابر امارات و ایرلند دوباره توانسته بود به نظم تاکتیکی قابل قبولی برسد اما حیف که دیر شده بود و با حذف ایران و خداحافظی پیرمرد این پروژه ناتمام ماند.
** برانکو رهبر بهترین تیم 25 سال اخیر

به گزارش مشرق، برانکو فوتبال را در حد مناسبی می‌فهمید ولی توانایی و کاریزمای تربیت نسلی جدید که پیش فرض‌های ایرانی فوتبال را فراموش کنند نداشت. البته برانکو بهترین تیم بیست و پنج سال اخیر را در جام ملت‌ها رهبری کرد. ایران 2004 بدون شک زیباترین بازی‌ها را ارائه کرد و اگر تیمی واقعا شایسته قهرمانی در آسیا بود تیم برانکو بود که با حادثه‌ای مشابه این دوره اخراج کودکانه ستار زارع (که البته درست بود) و ناداوری (عدم اعلام پنالتی و همینطور اخراج نکردن بازیکن چین برای خطا روی کریمی) حذف شد.



پتانسیل آن تیم از تیم فعلی ایران بسیار قوی‌تر بود، اما نگاهی به ستاره‌های حاضر در آن تیم، علی کریمی که بهترین بازیکن آسیا شد و خودش به تنهایی در آن جام یک تیم بود، مهدوی‌کیای فوق آماده و سایر ستاره‌ها گویای ماجراست. اما حقیقت این است که تیم برانکو به لحاظ تاکتیکی حرف جدید و مهمی نداشت. بعد از دعوای بداوی و رضایی و بیرون کشیدن ناجی برای همیشه و اضافه کردن تقی‌پور، برانکو در بازی ژاپن تاکتیک ایران را تغییر داد ولی بازیکنان نتوانستند با شیوه جدید همساز شوند و در همان میانه‌های بازی برگشتند به شیوه بازی همیشگی.

حتی با نگاهی به گل‌های خورده ایران در آن تورنمنت از عمان و کره و چین؛ ضعف و ناهماهنگی تیم در فاز دفاعی کاملا مشخص است. اما آن تیم از جادوگرانی بهره می‌برد که در خط حمله چنان آتش بازی می‌کردند که حتی سه گل خورده برابر کره جنوبی را با چهارگل پاسخ می‌دادند. نمی‌شود نقش برانکو را نادیده گرفت و همه موفقیت آن بهترین تیم را به بازیکنان نسبت داد، اما این نتیجه را از دوران نسبتاً طولانی مربی‌گری برانکو می‌توان گرفت که او هم نتوانست تیم ایران را به صورت پویا و پایدار تبدیل به تیمی تاکتیکی و منظم کند.
** قطبی شبیه برانکو

بعد از برانکو، قلعه نویی و دایی چیزی بیشتر از آنچه در باشگاه‌ها از آن‌ها دیدیم در تیم ملی نشان ندادند و اصولا اراده‌ای برای ایجاد چنین تغییری نداشتند زیرا برای عزمِ کاری ابتدا باید آن را درک کرد.


قطبی هم چیزی شبیه برانکو بود، درک تاکتیکی داشت اما دانش اینکه چطور می‌توان ذهن بازیکنان را از پیش فرض‌های قبلی زدود و تاکتیک پذیر کرد، نه. قطبی البته در پرسپولیس تاحدی که برای لیگ ایران قابل قبول باشد به این مهم رسیده بود و تغییراتی در شیوه بازی این تیم نسبت به قبل از حضورش احساس می‌شد اما در تیم ملی به هیچ وجه موفق نبود و مقایسه بازی‌های تیم ملی در مقدماتی جام 2010 در زمان حضور دایی و قطبی روی نیمکت کاملا گویای این امر است. همان بازیکنان مشغول انجام همان شکل بازی بودند! اینجا می‌شود به این سئوال پاسخ بدهیم که: اصولا وقتی از تاکتیک پذیری حرف می‌زنیم از چه حرف می‌زنیم؟

** تفاوت بلوغ فکری بازیکنان اروپایی و آسیایی

در سطح اول فوتبال جهان، بازی مربیان بزرگ امضای خود را دارد. شما اگر امروز مورینیو را از یک تیم بردارید و به جایش گواردیولا را مربی کنید، از همان بازی بعدی تغییر شیوه بازی تیم با امضای گواردیولا مشخص خواهد بود. این تغییر به وضوح و با چشم غیر مسلح! قابل رصد کردن است. چون بازیکنان فوتبال خصوصا در سطح عالی اروپا به معنای واقعی و غایی تاکتیک پذیرند. یاد گرفته‌اند که جزیی و قطعه‌ای از یک ماشین بزرگ‌تر هستند که ممکن است نقش و جایشان در این دستگاه بزرگ تغییر کند. هدف کارکردن ماشین است و برای بقا باید با تغییرات سازگار شوند. این یک بلوغ فکری و ذهنی است که در بازیکنان آسیایی و کلا فوتبال سطوح پایین‌تر کمتر دیده می‌شود. بنابراین اگر تاکتیک پذیری را یک شاخص تعریف کنیم می‌توان با این روش به مقایسه دست زد.


شما امروز آنچلوتی را مربی بایرن مونیخ کنید. چقدر طول می‌کشد بایرن با امضای آنچلوتی بازی کند؟ من به شما خواهم گفت! حداکثر دو هفته. حالا گواردیولا را که آنچلوتی را جایش گذاشتید بایرن و دنبال کار می‌گردد بیاورید و به جای درخشان سرمربی پرسپولیس کنید. چقدر زمان خواهد برد تا پرسپولیس فوتبالی گواردیولایی ارائه دهد؟ شش ماه؟ یک سال؟ دوسال؟ هرگز؟ جواب این را نمی‌دانیم. اما اینجاست که می‌فهمیم وقتی از تاکتیک پذیری حرف می‌زنیم از چه حرف می‌زنیم.

به جرات باید گفت بازیکنان ایرانی بنا به دلایلی که خارج از بحث است حتی در سطح آسیا هم در بیشتر دوره ها جزو تاکتیک نپذیرترین(کلمه خوبی نیست ولی واژه مناسب تری می‌شود گذاشت؟) بازیکنان بوده‌اند.
** بزرگترین دستاورد کی‌روش برای فوتبال ایران

حالا به کارلوس کی‌روش می رسیم؛ این سرمربی پرتغالی پس از این همه تلاش ناموفق دیگران، برای اولین بار موفق شده بازیکنان ایرانی را در قالب یک نظم تیمی و یک ماشین منسجم به بازی بگیرد. هرچند نگارنده به روش و تاکتیک «کی‌روشی» را حتی زمانی که مربی پرتغال بود علاقه ای نداشت اما اصلا حالا بحث چیز دیگری است و به بررسی و نقد خود تاکتیک کی‌روش بعداً خواهیم پرداخت. اما اینجا باید گفت کی‌روش کار بزرگی کرده و این پروژه را به پیشرفت مهمی رسانده است. بازیکنان ایران با امضای کارلوس کی‌روش بازی می‌کنند و این را به صورت مداوم و پایدار شاهد هستیم. روشی که کی‌روش در پیش گرفت البته به مذاق خیلی‌ها خوش نیامد ولی حالا که به عقب نگاه می‌کنیم شاید تنها راهی بود که به این تغییر می‌انجامید.


استفاده از بازیکنان شاغل در لیگ‌های اروپایی، حتی دسته‌های پایین‌تر به شکل افراطی، چرا؟ نه لزوما به دلیل اینکه آن‌ها بازیکنان بهتری بودند. بازیکن بهتر از این لحاظ که مثلا اگر قوچان نژاد و محمدرضا خلعتبری را بگذارید تک به تک بزنند، خلعتبری احتمالا ده بر صفر قوچان نژاد را می‌برد. ولی گوچی از ابتدا در اروپا بازی کرده و آنجا قبل از لایی انداختن یاد می‌گیرند درک تاکتیکی داشته باشند، بعد اگر فرصت شد لایی را هم یاد می‌گیرند و شاید هم هرگز نگیرند ولی کی‌روش مجبور بود، واقعاً مجبور بود شاکله تیمش را از بازیکنانی بسازد که حتی اگر در بسیاری فاکتورها ضعیف‌تر بودند، در این یکی یعنی تاکتیک پذیری نمره قبولی می‌گرفتند.

او مبنا را به درستی بر این گذاشت که بازیکنی که در اروپا تمرین و بازی می‌کند، مسلماً از حداقل‌های لازم برای درک  ماجرای تاکتیک های مورد نظر او برخوردار است و زمان نشان داد اشتباه نمی‌کرد. حتی زمان نشان داد انتخاب‌های او در لیگ ایران هم دقیقا بر همین مبنا بود. همان زمان که برای ما سئوال بود چرا پولادی که در باشگاه بازی نمی‌کند و همیشه مصدوم است باید مدام دعوت شود، یا دیگری و دیگری، درحالی که ازآن‌ها بسیار بهتر در لیگ فوتبال ما هست؟



کی‌روش به دنبال بازیکنانی بود که بتواند با آن‌ها کار کند و کار کند و کار کند تا تیمی بسازد که با امضای کی‌روش بازی کنند. حالا این سئوال پیش می‌آید که پس چطور بازیکنی که تازه به تیم دعوت شده، مانند پورعلی گنجی می‌آید و در تیم فیکس می‌شود و عالی بازی می‌کند؟

جواب روشن است؛ اگر شما تیمی داشته باشید که از 11 نفر داخل زمین 7 یا 8 نفرشان را نمی‌توانید با تاکتیک هماهنگ کنید و برای خودشان بازی می‌کنند. اضافه کردن سه یا چهار بازیکن تاکتیک پذیر دردی را دوا نمی‌کند. و هرگز نخواهید توانست به نظم تیمی مورد نظر برسید. اما برعکسش چرا؛ تیمی که در آن، اکثریت بازیکنان از شیوه (ها)ی بازی درک درستی داشته باشند و قابلیت ایفای نقش به عنوان یک عضو از ماشین تیمی را دارا باشند، اضافه و کم شدن یکی دو بازیکن هرگز به آن هسته منظم آسیب نمی‌زند بلکه اتفاقا باعث خواهد شد آن بازیکن جدید هم خیلی سریع تر از چیزی که حتی خودش فکر کند با تاکتیک تیم هماهنگ شود و به درک و حتی بلوغ تاکتیکی برسد.

حالا حرف زدن درباره این چیزها ساده است، اما اگر به راه دشواری که کی‌روش پیش رو داشت تا از یک فوتبال ذاتا تاکتیک گریز، یک تیم ملی به شدت و حتی شاید بیش از حد! تاکتیکی بسازد به درستی نگاه کنیم به ارزش این کار پی می‌بریم. قلم کشیدن روی نام بازیکنان بزرگی که شاید در لحظات سخت می‌توانستند ناجی تیم شوند هم جزئی از دشواری‌های این پروژه بود. تربیت بازیکنانی که به یله بازی کردن عادت دارند، سروکله زدن با گروهی که به لحاظ فرهنگی طیف گسترده از ایران ندیده تا اروپا ندیده را شامل می‌شود و... نهایتاً رساندنش به جایی که امروز رسیده، یعنی ساختن تیمی که بیشتر بازیکنانش به لحاظ بلوغ ذهنیِ یک فوتبالیست به حد قابل قبولی رسیده‌اند که با عوض شدن حتی 8 بازیکن از 23 بازیکن ضربه‌ای به تاکتیک پذیری تیم نخورد.

مهم‌ترین ویژگی نقطه‌ای که به آن رسیده‌ایم؛ این است که اگر از این دستاورد درست نگهداری شود، چرخه‌ای است که خودش را بازسازی و ترمیم می‌کند و شاید بتواند تا سال‌ها تیم ملی ما را به عنوان یک تیم تاکتیکی حفظ کند. زیرا هر بار که بازیکن جدیدی به تیم می‌آید به همان دلایل بالا خیلی سریع به بلوغ ذهنی لازم برای تاکتیک پذیری می‌رسد و تبدیل به بازیکنی جدید می‌شود که خودش به زودی عضو ثابتی از ماشین خواهد بود که بازیکنان دیگر را به رشد و بلوغ هدایت خواهد کرد. درست مانند خرگوش که در شش هفتگی بالغ می‌شود و در 2 ماهگی تولید مثل می‌کند پس علیرغم اینکه طعمه اصلی بسیاری از گوشتخواران است معمولا نسلش هرگز در خطر انقراض نیست!


کی‌روش اولین کسی بود که به فوتبال ایران آمد که هم درک بالایی از روش‌های مدرن بازی فوتبال داشت و هم آنقدر معلم مآب و سختکوش بود که به یک نسل یاد بدهد چطور باید این تاکتیک ها را در فوتبالشان اجرا کنند. چیزی که چیرو تا آخرین مراحلش پیش رفته بود اما کودتای ناخودآگاه ذهن بازیکنان ایرانی در اولین بازی رسمی را نتوانست با یک ضد کودتا جواب بدهد و آنچه به بازیکنان آموخته بود همه از یادشان رفت!

در این مورد می توان به کی‌روش نمره فراتر از قبولی داد و با شناختی که از ذات تاکتیک گریز و فردی بازیکنان ایرانی هست، کار او را دشوار و پروژه‌اش را موفق ارزیابی کرد.
 
اینکه بازیکنان تیم حتی در برابر آرژانتین بدون سردرگمی نقش خودشان را ایفا می‌کنند نشان می‌دهد که به درک بازی تیمی رسیده اند؛ همان چیزی که در فوتبال ایران کیمیاست و بازیکن درک درستی از موقعیت خودش در زمین و موقعیت نسبی اش به بازیکنان دیگر ندارد. همان چیزی که ارنی برندتس در ابتدای متن به ان اشاره کرد و می بینیم این مشکل تا حد بسیار مناسبی در تیم کی‌روش حل شده است.