*******
وقتی که جنگ با کشور عراق در 31 شهریور 1359 به ما تحمیل شد عمدتاً جوانانی داوطلب جهاد با دشمن شدند که باید سر میز مدرسه درس میخواندند و یا در حوزه و دانشگاه، تحصیل میکردند. جبهۀ جنگ به سرعت آنها را آبدیده کرد، به طوری که صدام برای روبارویی با آنها هر روز لباس جنگ میپوشید. و عجبا که همین صدام در جنگ با کویت ابداً لباس رزم بر تن نمیکرد و میگفت: «ایرانیها مرد جنگ هستند ولی در کویت، اصلاً مردی نمیبینم.»
حدود سی سال پیش، نسلی از هنرمندان به ظهور رسیدند که نمیتوانستند نسبت به انقلاب اسلامی و مسائل آن، بیتفاوت باشند. آنها کارشان را در سینما با ساخت فیلمهای جنگی آغاز کردند: رسول ملاقلیپور، ابراهیم حاتمیکیا، جمال شورجه، احمدرضا درویش، کمال تبریزی و... اکنون، جناب صادق صادقدقیقی نیز سینما را با ساخت فیلمهای دفاع مقدس شروع کرده است و این یک اتفاق مبارک است. به لطف خدا، همین ورود غیرمترقبه به درون آتش و خون، به کارهای او هویت و برکت داده و میدهد.
صادق صادق دقیقی بعد از ساخت چندین فیلم مستند و داستانی در حوزۀ دفاع مقدس، نخستین اثر سینماییاش بزرگمرد کوچک (1391) را دو سال قبل ساخت؛ فیلمی که در پاییز سال گذشته به اکران رسید و از تلویزیون هم پخش شد. این فیلم، حکایت مرد شدن یک نوجوان خرمشهری به نام بهنام محمدی است. بزرگمرد کوچک با تمام ضعفهایش، مقبول مخاطبان واقع شد. اما فیلم دوم این کارگردان، چیز دیگری است.
******
کارگردانی و فیلمبرداری «تا آمدن احمد»، چشمگیر است. فیلمنامه بر اساس یک داستان واقعی به قلم عبدالجبار دلدار نوشته شده و توسط جناب کارگردان و تهیه کننده (خانم پروانه مرزبان) بازنویسی شده است. قصه در سال 1364 و در جزیرۀ خارک میگذرد، جزیرهای که جلال آلاحمد در سفرنامهاش آن را «درّ یتیم خلیج فارس» نامیده است. تا آنجا که راقم خبر دارد این، نخستین مرتبه است که به زندگی ساکنان جزیرۀ خارک در دوران دفاع مقدس پرداخته میشود. این جزیرۀ خارک به دلیل اسکلههای نفتیاش، بدون استثناء در تمام 2800 روز جنگ تحمیلی، بمباران شد و مردم این جزیره این بار سنگین را بر گردههای ستبر خود کشیدند.
فیلم با صحنۀ عقدکنان مریم و جواد شروع میشود. قدرت (مهدی فقیه با لحن و چهرهای متفاوت) خوشحال است که دخترش را شوهر میدهد اما نبات (افسر اسدی) مادر عروس، به کنار دریا رفته است و آمدن احمد را انتظار میکشد. احمد در سن هفده سالگی با رستۀ امدادگری به جبهه رفته است. چند روز بعد خبر، مجروحیت او را میآورند. پدر به بوشهر میرود اما مردی دیگر را میبیند (پرهام دلدار) که نشانههایی از احمد با خود دارد. او این رزمنده مجروح را به خانه میآورد و....
دو بازیگر اصلی ــ مهدی فقیه و پرهام دلدار ــ بسیار خوب درخشیده و بر محاسن فیلم افزودهاند. از سایر بازیگران فیلم میتوان به افسر اسدی و بهرام ابراهیمی اشاره کرد، دو بازیگر قدیمی که در نقشهایشان جاافتادهاند. فیلمبرداری فیلم در مواقعی حیرتانگیز مینماید. هلیشاتها در لوکیشن واقعی جزیره خارک، زیبایی فیلم را چند برابر کرده است. موسیقی بهزاد عبدی با سازهای سنتی، به خوبی فضای خاص جنوب را القاء میکند. و در آخر از رنگ و لعاب چشمگیر فیلم باید گفت که تماشای فیلم را بر پرده سینما باشکوهتر میکند.
ای کاش جناب فیلمساز نام بهتری برای فیلمش انتخاب میکرد. زیرا نام خوب، شوق مخاطب را بر خواهد انگیخت و یاد فیلم را ماندگار خواهد کرد. اما نام کنونی واجد چنین شرایطی نیست. خوب است برای اکران عمومی نام فیلم تغییر کند تا رغبت تماشای فیلم بیشتر شود.
******
بیست سال قبل رسول ملاقلیپور یک فیلم شهری به نام پناهنده ساخت. این جمله را از او بعد از اکران فیلم در دانشگاه تهران فراموش نمیکنم که میگفت: بعد از کارگردانیِ پنج شش فیلم جنگی، ساختن فیلم شهری برای من مانند آب خوردن است. و حالا حکایت جناب صادقدقیقی است که سینما را با دفاع و آتش و خون، آغاز کرده است. در ناصیۀ بلند او میتوان خواند که إن شاء الله این آتشها بر او گلستان خواهد شد.
امیر اهوارکی