«دا» حاصل زحمت و تلاش شش ساله بانویی است که عمرش را برای آن خرج کرده است، عمری که جز برای رضای خدا نبوده. نشانهاش ظلمها و اجحافهایی است که تاکنون بر او روا داشتهاند. با این وجود سیده اعظم حسینی حالا خالصانه تجربه نگارش این کتاب را با ما و شما در میان گذاشته است. بخشهایی از این متن در نشریه عصراندیشه منتشرشده بود. اگر شما هم میخواهید دست به چنین شاهکاری بزنید، این نکات میتواند بهترین کمک باشد.
***
اثری که حاصل شد و کتابی که نوشته شد، نتیجه پایبندی به بسیاری از اصول و فنونی بود که در حوزه خاطرهنویسی به عنوان روش و شیوه در برخی کارشناسیها مطرح بود اما اجرا نشده بود. تلقی من درباره این شیوه پدیدآوری این است که همان شیوههای قبلی مرسوم، درست، بجا و کافی با کارشناسی لازم و اعمال بعضی ویژگیها مثل صبوری، ترسیم افقهای کلان و اعتقاد به نتیجه در این اثر بکار گرفته شد، اما چرا در کتاب «دا» اینگونه خود را نمایاند و در سایر آثار چندان نتیجه مطلوب نداد شاید راز و رمز دیگری دارد.
این تصور غلط که از عدم شناخت ماهیت خاطره و متدلوژی تولید ناشی میشود موجب تلقیهای اشتباه و تحلیلهای غیرعالمانه چه در تأیید و تمجید و چه در رد و نفی پیرامون اثر میگردد. از طرفی وفاداری به اصول و اصرار بر تحقق شیوهها تا تحقق مطلوب، نیازمند اختصاص مدت زمان طولانی است که معمولاً حتی اگر پدیدآوران، حاضر به اختصاص زمان لازم باشند صاحبان خاطرات و یا مجموعههایی که قصد انتشار این آثار را دارند تحمل این زمان را ندارند. کتاب «دا» حدود شش سال و بیش از هزار ساعت گفتوگو، زمان به خود اختصاص داده و غیر از مصاحبه از راهها و شیوههای دیگری هم بهره برده است که شاید تا آن روز سابقه نداشته است. شناخت و اطلاع پدیدآور از کیفیت مقاومت خرمشهر، مطالعات تطبیقیِ روایتهای پیرامون مقاومت چهل و پنج روزه، بررسی آثار مکتوب اعم از کتابها، روزنامهها و مجلات و اسناد موجود در مراکز پژوهشی، بازدید و بررسی مکانهای وقوع حادثه در خرمشهر و شناسایی محورهای ورود دشمن، گفتوگو با خانوادههای شهدای خرمشهر و مصاحبه با مدافعان به منظور شناخت مقاومت، بررسی عکسهای آن دوره و...نمونههایی از این شیوههاست که گرچه زمان بسیاری میطلبید، اما به استناد هر چه بیشتر کار کمک شایانی میکرد.
اول خاطره بود یا داستان؟
تکلیف و مأموریت اولیه خاطره، خواندنی بودن و جذابیت و کِشش ماجرا نیست و این وظیفه ذاتی داستان است، اما از آنجا که خاطره را در زیر مجموعه ادبیات مستند هم نوعشناسی کرده و آن را یکی از انواع ادبی برشمردهاند، قاعدتاً نباید خالی از عنصر خواندنی بودن باشد. از خاطره نیز، همانند گزارش و زندگینامه، آنچه بیشتر توقع میرود مستندنگاری و روایت عینی ماجراست؛ اما یک متن موفق در حوزه خاطره این ظرفیت و توان را دارد تا هم به روایت عینی، واقعی و مستند ماجرا بپردازد و هم به مأموریت ثانویهاش که خواندنی شدن و ایجاد کِشش مطالعه در خواننده است. با این توضیح من در دل هر موضوع یک داستان میبینم. بگذارید یک سئوال نیز من مطرح کنم که کمتر مورد توجه قرار میگیرد. در سیر فرهنگ و ادب انسانی، آیا خاطره ابتدا موجودیت یافت یا داستان؟ آیا غیر از این بوده که اولین داستانهای اجتماعی در قالب خاطره و به شکل شفاهی روایت میشده است؟ میخواهم بدان برسم که قبل از اینکه موجودی مستقل به نام «داستان» خودنمایی کند داستان زندگی انسانها در قالب خاطره منتقل میشد.
با این مقدمه شاید راحتتر بدان برسیم که چطور خاطره را مستند و از دل آن متن تولید میشود. خاطره برای خاطرهشدن ناگزیر است به عناصر تشکیلدهندهاش وفادار باشد. خاطره ماجرایی سپری شده و باقیمانده در ذهن یک فرد است. اینکه چقدر زمان از وقوع آن ماجرا گذشته در خاطره شدن ماجرا موثر نیست، اما در کیفیت و چگونگی آن قطعاً تأثیرگذار است. هر ماجرایی باید دارای موضوعی باشد که آن را قابل روایت کردن، گفتن و به ذهن سپردن میکند و پس از آن علت وقوع ماجرا، بستر وقوعش، فاعل یا فاعلان ماجرا، زمان و مکان وقوع حادثه، مفعول و متأثرین از ماجرا یا حادثه و چگونگی وقوعش دارای اهمیت است. وقتی به ارکان تشکیلدهنده یک ماجرا، دقیق و پیوسته و کلی نگاه کنیم در واقع انگار طرح یک داستان بلند شکل گرفته است که اگر با قواعد نویسندگی و نگارش آشنایی داشته باشید از همان ابتدا، از این پیکره واحد، متوجه خواندنی بودن یا نبودن حاصل کار خواهید شد. سپس در مرحله ترسیم اجزای این پیکره واحد، برای شناسا و گویا شدن واقعه، تک تک عناصرش به پرسش گرفته میشوند.
به نظر من ظرفیتهای پنهان حوزه خاطره دیده نشده، در صورتی که ما خاطره را بشناسیم و به ظرفیتهای آن دست پیدا کنیم، دیگر خواندنی و جذاب شدنش همچون یک رمان، ما را متعجب و دارای سوال نمیکند. در بین نقد و نظرها پیرامون کتاب «دا» گاه به مواردی برمیخورم که نقاد محترم نسبت به متن اشکال وارد کرده است، صرفاً به این دلیل که این متن مستند، شبیه داستان است و جذابیتهای خوانده شدن را دارد. اگر تا به امروز کتابهای خاطرات ما فاقد ویژگی خواندنی شدن بودند ـ هرچند من خلاف این نظر را دارم چون خواننده بسیاری از کتب خاطره بودم و جذابیت و خواندنی بودن آنها را دیده و احساس کردهام - این نقص متوجه ظرفیت موضوع و کیفیت پدیدآوری یا خاطرهنگاری است و به ژانر و نوع خاطرهنویسی ارتباطی ندارد.
چگونه بنویسیم؟
همانطور که در داستان و فیلمنامه ابتدا پیرنگ و طرح داستان را نگارنده روی کاغذ میآورد و براساس یک طرح کلی، گویا و مشخص کار را آغاز میکند و در تمام مسیر میداند داستان را به کجا میبرد و به چه اهدافی دست مییابد در کار خاطره نویسی نیز، شکل دیگری از این طرحریزی و پیرنگ در کار وجود دارد. هر قدر نویسنده یک کتاب خاطره با مطالعه و کارشناسی برای شناسایی موضوع و تحقیق در ماجرا برای انتخاب یا عدم انتخاب فرد صاحب روایت، موفق به بررسی میزان و گستره موضوعات کلی و جزیی شود تا عمق معنایی آنها و جنس وقایع در خاطرات و مولفههایی ضروری در این پرونده را آشکار کند، این طرح کاملتر و نقشه حرکت در مسیر ذهنی فردِ صاحب خاطره، هموارتر خواهد بود. لذا قبل از کلید خوردن یک پروژه در مرحله کارشناسی، مراحلی باید طی شود و جوانب مختلف سنجیده شود.
این مرحله ابتدایی کار است. در صورتی که در این مرحله تصمیم به شروع کار و آغاز یک پروژه تولیدی گرفته شود، فازهای بعدی تعریف میگردند. تحقیقات کتابخانهای و میدانی کافی، گفتوگو با مُطلعان موضوع و بررسی اسناد و مدارک، نویسنده را برای شروع یک مصاحبه فعال آماده میکند و برگ برنده در توفیق اثر خواهد بود.
جنس مصاحبه در این کار نیازمند توضیحات خاص خود است. برای نمونه مواردی را عرض میکنم. در این مصاحبه نویسنده فقط یک شنونده نیست که در موضع انفعالی مطالب را بشنود گاهی تأییدی کند و یا از سر تعجب، بُهت و یا هیجان سئوالی بپرسد. در مصاحبه خاطرهنویسی سئوالات به اندازه و شاید بیش از پاسخها دارای اهمیت هستند. سئوالِ درست و بهجا و کافی، پاسخی روشن و مطلوب را به دنبال میآورد، بنابراین مصاحبهگر در کار خاطرهنویسی قبل از اینکه یک شنونده هوشیار، تیز، اکتیو و دارای قدرت حفظ مطلب باشد، یک مطلع نکتهسنج، آشنا به موضوع و دارای پرسش است که در یک فرآیند سخت، همزمان به چند کار باید بپردازد. دنبال کردن سیر یک ماجرا، نگهداشتن گوینده در مدار اصلی، شناخت موضوعات و سرنخهای جدید، مدیریت دادهها و تکمیل ذهنی ماجرا، تشخیص کسریهای ماجرا و موارد دیگر، از توانمندیهای این مصاحبهگرِ متخصص است. او در همزمان مصاحبه را مدیریت و سئوالات را مطابق با نیاز ماجرا طراحی میکند. نبض گفتوگو را در دست دارد و با هدایتی نرم از پراکندهگویی، ابهام در روایت، پرداختن به حواشی و تحلیل موضوع توسط صاحب خاطره جلوگیری میکند.
اگر ادبیات خلاق از ادبیات مستند در انواع ادبی مجزا میشود، نشانگر این است که این دو در عین وجوه مشترک، دارای ماهیتهای متفاوت نیز بودهاند. لذا خاطره، خاطره است و داستان، داستان. ممکن است داستاننویسی از یک موضوع و محتوای حقیقی و واقعی بهره برده و آن را در فرم داستان بریزد و پرداخت داستانی به ماجرا بدهد ولی باز قالب کار داستان است. این تلقی که متن کتاب «دا» بین خاطره و داستان است، یا داستانْ خاطره است و یا رمان، نظر صحیح و علمی نیست. اینکه متنی خواندنیشده و خواننده را تا به انتها با خود همراه میکند ویژگی منحصر به فرد و اختصاصی در داستان و رمان نیست.
اگر تا کنون خاطرات از این ظرفیت به تمامه و در حد کمال مطلوب ذاتیشان برخوردار نشدهاند، دلیلش عدم برخورداری از ویژگی ذاتی جذابیت و خواندنی بودن موضوع نبوده و باید دلایل دیگری را با دقت و فراست رصد کرد. یکی از مهمترین دلایلِ ناتوانی کتابهای خاطره، ضعف در حوزه پدیدآوری و عدم شناخت اصول و مبانی ادبی در میان فعالان این عرصه است نه فقدان ظرفیت موضوع در خواندنیشدن و جذب خواننده. من در همان اولین گامها برای انتخاب شخصِ صاحب خاطره، نوع و قالب خاطرهنویسی مورد نظرم بود و بر همین اساس سایر مراحل کار را پیش بردم. یک خاطرهنویس مطلع به روش و شیوه کار، آگاهانه وارد موضوع میشود و در تمام طول مسیر میداند در کجای راه است و قرار است به چه نقطهای برسد. اگر طرح کلی از ابتدا در ذهن نویسنده خاطره شکل نگیرد، در روایتِ راوی غرق خواهد شد و در پایان گفتوگو با مجموعهای از دادههای بینظم، آشفته و بیهدف روبهرو خواهد بود.
پرداخت شخصیت راوی، در کار مستند از مهمترین بخشهای حوزه پدیدآوری است. بر این مبنا ساختار اثر را در نقطه زمانی قبل از شروع حوادث اصلی و ماجراهایی که علت اصلی شکلگیری اثر است آغاز میکنیم. پرداختن به کودکی و بستر رشد شخصیتی صاحب خاطره، خانواده و محیط زندگیش و... فرصت معرفی وی را فراهم میکند. این اهتمام موجب میشود خواننده، صاحبخاطره و قهرمان ماجرا را بشناسد، با او ارتباط برقرار کند و در طی ماجرا با وی همراه باشد. در پاسخ به اینکه شخصیتپردازی در «دا» ابتکاری است یا شیوهای اقتباسی، باید بگویم، شخصیتپردازی یا پرداخت به شخصیتها در کار خاطره، همچون فضاسازی یا شناسا شدن فضاها و... از وظایف بدیهی خاطرهنویس و مصاحبهگر است که پیش از این نیز در آثار، بهویژه خاطرات مشاهیر ادبیات سابقه داشته است.
ظرایفِ مستندنگاریِ جنگ
کتابهای خاطره در صورت موفقیت در انتقال مفهوم و مضمون دارای دو دسته اطلاعات و اخبار هستند. دسته اول مطالب مربوط به زندگی شخصی صاحب خاطره، احساسات و عواطف و کُنش و واکنشهایش، دسته دوم مطالب و موضوعاتی که حکایت از وقایع بیرونی، حوادث تاریخی و تاثیرگذار در تاریخ هستند که راوی یا شاهد آن واقعه تاریخی بوده و یا در آن واقعه نقشی ایفا کرده است. اما علیرغم این ویژگی در خاطره که دارای اطلاعات تاریخی است، آن را متن تاریخ به حساب نمیآوریم. ارزش اطلاعات تاریخی آثار نیز متفاوت است و هر اثر بنا به میزان صحت، دقت و شفافیتی که از وقایع تاریخی به ما میدهد در تنظیم کتب تاریخی بهکار مورخ میآید و تاریخنویسان از اینگونه آثار برای نوشتن تاریخ بهره خواهند گرفت. یادکردن از کتاب «دا» بهعنوان تاریخ جنگ، تلقی دقیق و برداشت علمی نیست. اما درباره این کتاب چون در نگارش آن تلاش پژوهشی قابل توجهی صورت گرفته و اسناد شفاهی و کتبی متعددی برای استنادش بررسی شده است، از این جهت اطلاعات قابل قبول و مطمئنی را در خود جا داده است که قطعا در بررسی های علمی پژوهشی مورد استفاده قرار خواهد گرفت.
باید با راوی زندگی کرد
در برخورد با یک موضوع واحد و مشترک، پدیدآورندگان خروجیهای متفاوتی ارائه میدهند. هر کس ظرف خودش را به رودخانه ماده خام موضوع میزند و محصولی متناسب با ظرفیت و توانش و شکل و ظرف ذهنیاش ارائه می دهد.
نگارش اثر مستندی که با شیوه گفتوگو و مصاحبه بدست میآید در حین فرآیند گفتوگو اتفاق میافتد. تمام آنچه نیاز است در متن کتاب مستند تصویر وقایع و افراد را بسازد، در مصاحبه به پرسش گرفته میشود. حالتها، عواطف، احساسات، نبض حوادث، اندازهها و مقیاسها، تلقیها، گفتوگوهای درونی و... همه و همه با ابزار و اهرم سئوال از معدن ذهنی صاحبخاطره استخراج میشود. یک مصاحبه چند مرحله را باید پشت سر بگذارد. جلب اعتماد صاحبخاطره برای شروع صحبت، مُجاب کردنش برای پاسخ دادن به سئوالات جزئی و تحمل نکتهپردازیها، پیدا کردن سرنخها از میان روایتها، آماده نگهداشتن ذهن راوی در طول دوره مصاحبه، حفظ راوی برای ادامه گفتوگو، کمک به فعالشدن ذهن راوی، توجه به دغدغهها، نگرانیها، خستگیهای راوی، نظم دادن مسیر موضوع، توجه کردن به تناقضهای احتمالی در روایت و... . طبیعی است صاحبخاطره به تکنیکها و شیوهها اشراف نداشته و نگاهش به مصاحبه خاص مستندنگاری، نگاهی شبیه مصاحبه مطبوعاتی – ژورنالیستی باشد. ترسیم افقهای پیش رو برای صاحبخاطره در فرآیند تولید از سختترین مراحل کار است. گاهی قرار است از یک نفر برای یک جلسه مصاحبه بگیریم، تعامل با وی و باز کردن زبانش یک راه دارد، اما برای همراه کردن ذهن و زبان راوی، نه برای یک صفحه و دو صفحه که برای تولید یک اثر، باید اجازه کَندوکاو و اکتشاف ذهنیاش را بدست آوریم و به اعماق ذهنش دست پیدا کنیم. در این صورت راههای دشوارتری طی میشود. باید با راوی زندگی کرد، با دغدغههای او همراه شد، با تسلط بر موضوع و فهم آنچه او از سر گذرانده درد مشترکی تعریف شود تا او مصاحبهگر را دلسوز و امینش بداند. اگر با صاحبانخاطرات در چهارچوب روابط اداری برخورد بشود، دورهی مصاحبه، دورهی کوتاه و کم بهرهای خواهد شد.
بسیاری از صاحبانخاطرات، تلقی درستی از مصاحبه و تولید کتاب خاطراتشان ندارند. از نگاه آنها مصاحبه در مستندنگاری شکل و شمایلی شبیه مصاحبههای مطبوعاتی و رسانهای دارد که زمان محدود و سئوالات مشخصی را داراست و زودبازده هم هست. برخی اطلاعات ناقص، پراکنده و فاقد جذابیت ذهن خود را دارای قابلیت تبدیل به کتابشدن میدانند و برخی گوهرهای ناب اطلاعاتیشان را نادیده میگیرند و از کنارش راحت گذر میکنند. یک عده معتقدند روایت کردن گذشتهشان اجرشان را در نزد پروردگار تضییع میکند و هستند کسانی که نگاه معنوی و الهیشان نسبت به این سرمایه فرهنگی تحلیل رفته و انتظارات دیگری را از کتابشدن خاطراتشان دنبال میکنند. یک موضوع مهم مسئله «زمان» است. بنا به کیفیت اثر، میزان زمانی که صرف آن میشود هم دارای اهمیت است. راویان به لحاظ صبر و حوصله و میزان زمانی که برای پاسخگویی به سئوالات و روایت کردن لازم است متفاوتاند.
در حوزه کار مستند مثل عکاسی، مستند تصویری، ادبیات مستند، گزارشنویسی و... سوژه شرط لازم است و کسی نمیتواند آن را نفی کند. چنانکه در حوزه تألیفی و در تعریف معنای مولف نیز همواره ماده خام اولیهای متصور است. اما انتخاب این ماده خام و به ثمر و کمال رساندنش است که نقش و توان پدیدآور را نشان میدهد. در حوزه ادبیات جنگ، کتابهای بسیاری هستند که یا در انتخاب موضوع کتاب خاطره، دارای ضعف کارشناسی بوده و یا در مرحله تولید و شکلگیری، ضعف فنی موجب عدم توفیقشان شده است. در هر صورت این دسته از کتابها محکوم به مرگ کتابخانهای هستند و پس از یک دوره حضور در قفسهها بهدلیل عدم رجوع مخاطب به آنها از دور کتابخانه نیز خارج و یا در همان مرحله متوقف میشوند. با این توضیح، انتخاب سوژهی مناسب جزء توان کارشناسی یک نویسنده خاطره است و سپس تکنیکها و اصول و اسلوب کار روی آن موضوع و سوژه شرط کافی خواهد بود. هر پدیدآوری با حوزه نظری و تکنیکی خودش با موضوع برخورد میکند. بسیاری از موضوعات جذاب در حوزه جنگ یا در لباس کتاب خاطره به هدف و منظور نرسیده و یا هنوز از منظر پدیدآوران دور ماندهاند. میتوان با انتخاب موضوع و سوژه درست و با بهکارگیری قواعد خاص مستندنگاری، آثار جذاب و خواندنی تولید و عرضه کرد.
رنگی از زندگی
خشونت و زشتی جنگ، زمانی که کنار زیبایی و لطافت زندگی بنِشیند عمق معنایی خود را به ذهن خواننده یا بیننده منتقل میکند. زمانیکه راوی داستان از میان غسالخانه برای بردن پارچه کفن به میان بازار قدیمی شهر، بازار صفا میآید و مغازهها و شلوغی بازار چنان توصیف میشود که گویی بازار زنده است و شور و حالش را به خواننده منتقل میکند. زمانی که راوی پس از شهادت پدر وارد خانه میشود بر سر ظرف ماهیها به لحظات شاد نوروز و سفره هفتسین میاندیشد. آنگاه که در بازار ماهیفروشها از زنان عرب فروشنده و مرغان دریایی و انواع ماهیها سخن به میان میآید و موارد دیگر، حاصل یک رأی و نظر است که ما در کتاب «دا» اصالت را به زندگی میدهیم. این جنگ است که سرزده و شوم وارد زندگی میشود و زیباییها را از هم میدرد.
رنگها، ابعاد و مسافتها، رنجها در کنار شادیها، سیاهیها در کنار روشناییها، عطرها و بوهایی که استشمام میشوند، احساسات و عواطف، ترس و ناامیدی، امید و مقاومت، گذر زمان، شروع و اوج و فرود وقایع و... همه و همه برای گویا شدن و تصویر شدن آن واقعه اهمیت داشت و به قدر امکان با تحقیقات میدانی در حوزه خرمشهر و استخراج یادماندههای صاحب خاطره و شرایط کار به آن پرداخته شد.
آنچه در کتاب «دا» محور اصلی قرار گرفته، زندگی است. زندگی که در مواجهه با حادثه شوم جنگ، دستخوش تلاطم میشود و برای بازسازی دوبارهاش رنجهای فراوانی تحمیل میکند.
زحمتی که راوی فراموش کرده!
تمام تلاشهای پدیدآوران آثار مستند برای رسیدن به این هدف است که بیننده و یا خواننده اثر، بتواند نمونه نزدیک به واقعیت را ببیند. باور کند که آنچه پیش رو دارد با حقیقت فاصلهای ندارد. این هدف با همه امتیازش، به راحتی قابل دستیابی نیست. در کار تولید یک کتاب خاطره، تلاش میشود دو محور زمان و موضوع، همگام با هم طی شوند اما این مهم، به خاطر ذهن پراکنده و نامنظم راویان و کلیگوییها، تحلیلها و شتابزدگیشان در روایت، معمولا مسیر کاملی را طی نمیکند. هر کدام از ماجراهای کتاب «دا» طی سالها تکمیل شد و پازلهایش کنار هم نشست. یک موضوع کلی در جریان روایت به چندین موضوع میشکست و شبکه جدیدی از سئوالات را پیشرو میگشود. گاهی یک جمله و یا یک پارگراف، حرف تازهای درون خود داشت و با ایستادن بر سرِ آن و واکاویاش به دنیای جدیدی از اطلاعات میرسیدیم.
یکی از مشکلات کار در این قسمت، نبود تعریف جامع از حوزه خاطرهنگاری و دستاوردهایش است که در آن سالها باعث عدم همراهی راوی و توقف کار میگردید. در آن سالها نمونه دیگری از این مدل کار، در این جغرافیا و گستره در دست نبود و من با امید دادن به موفقیت، هر بار به نوعی خانم حسینی را تشویق به ادامه راه میکردم. ماجرای دانشجوی نخبه و انتگرال را ایشان و دخترانش به یاد دارند. این ماجرا، ماجرای طنزی بود که برای ترسیم وضعیت پس از نشر و میزان از استقبال از کتاب برایشان گفتم. الان که کار به پایان رسیده و طبق نظم زمانی و موضوعی مطالب جایگاه متین تاریخی و خواندنی خود را یافتهاند همه، حتی خانم زهرا حسینی، مطالب را منطقی و دارای سیر طبیعی میبینند. در حالی که در بررسی اسناد به جا مانده، معلوم میشود مسیر حرکت چگونه بوده، چقدر و چندبار ما روایتهای کلی را بازبینی کردهایم. در این مجال فرصت کافی برای پرداختن به تاریخچه شکلگیری این اثر، مباحث فنی، فراز و فرودها و تهدیدها و فرصتهایش نیست. در برخی جلسات نقد تا اندازهای درباره این مباحث صحبت کردهام. اگر کسی رد پای نویسنده را در اثر نبیند، نویسنده به موفقیت در نگارش یک اثر مستند دست یافته است. بنابراین این موضوع را یک قوت میدانم. حتی اگر خانم زهرا حسینی سیر کار را فراموش کردهاند یا بگویند که سیر روایت خطی در دست ایشان بوده، جزییپردازیها حاصل نگاه خودشان است، من این را یک موفقیت میدانم چرا که معتقدم با رعایتهایی که صورت گرفت، ایشان توانست با روش تولید این اثر خو بگیرد که آن را طبیعی و عادی تصور کند. ما هم همین منطور را دنبال میکنیم. اگر روایت خطی و کامل صورت میگرفت و مطالب، شستهرفته بیان میشد، این کار هفت سال طول نمیکشید. قرار نیست متن حاصله، ملاحظات فنی خود را آشکار کند و در کنار طولانی شدن مسیر تولید و تلخی بعضی خاطرات، دغدغه جدیدی برای صاحب خاطره ایجاد نماید.